نتایج جستجو برای عبارت :

ای کاش درزیبایی دنیا نقشی داشته باشم

میدونم منو خوب میشناسی اينجوری پست میذاری که مجبور شم جواب بدم. وقتی یکیو دوس داری غرور و عصبانیت میره کنار ولی تو هنوزم هر دو رو به شدت 5 ماه قبل داری. 
اينجوری حرف نزن. میدونی که چجوری میخوامت. زجر میکشم زجر. میدونم الان میاي میگی لذت میبرم . اصلا نه میخوام لذت ببرم نه زجر بکشم. خودت هزاران بار نخواستیم. خودت گفتی برو حرف نزن نمیخوامت و  
تو از اينکه دوست داشته باشم میترسی از اينکه دوست نداشته باشم حرص میخوری. 
 
 
نمی‌دونم چی بگم.اصلا حق دارم از دستت عصبی باشم؟فقط می‌دونم اين بودن و نبودنت قلبمو از بی‌قراری آتیش میزنه.تو رو که می‌بینم فکر می‌کنم دنيا هنوز زیبايیاشو داره.تو یه زیباي زخمی‌اي.تو یک لاله‌ی واژگونی.همونقدر کمیاب،  همونقدر محزون، همونقدر ظریف، همونقدر زیبا.یه لاله‌ی واژگون بنفشی که گلبرگش زخمیه.یه لاله‌ی واژگون که وسط علف‌هاي هرز گم شده.ولی من می‌بینمت.می‌دونی که من می‌بینمت؛و می‌دونم که تو هم می‌بینی که من می‌فهممت.هنوز نمی
هرجايی برم, هر جايی بری با هر کسی باشم, با هر کسی باشی زنده باشم, زنده نباشی نفس نفس زنم از خستگی, نفس نفس زنی از اين دوری دنیايم ویرانه باشد یا که ویرانه باشی دیوانه باشم یا که دیوانه باشی فراموشم شود, فراموشم کنی ستاره رویايت باشم, مهتاب شبهايم باشی آینده اي باشد, شمعی داشته باشی خاطرت جمع اينجا زندگی نزدیک نیست خاطرت جمع دوریت بازی بچگانه نیست عمرم را به هدر دادی رفت اما اين آخر داستان من نیست مگر میشود که اين احساس نیست باشد و نیست؟
از روی دلتنگی میام یا چی، نمیدونم اما هرچیه خوب چیزیه که آدم رو وادار میکنه به "برگشتن" به یه مأمن
نمیدونم اسمش چیه اما خوشم میاد از اينکه هر روز حتی اگه پست نذارم میام اينجارو باز میکنم

البته اونا که که سرشون تو شبکه هاي اجتماعیه نمیفهمند! من خودم هم به زور
یه سری جاها هستن
یا یه سری آدما
یا کلا یه سری چیزا هستن که
غریبه نیستن برات
اينا خوبن :)

دیشب ساعت 5 صبح خوابیدم 9 بیدار شدم
تا الان
نمیرم یوخ؟! :))
سعی میکنم قوی باشم
سعی میکنم بمونم با چیزايی
مادر من را که دارد؛ دشمن نمی خواهد.
همه چیز خوب است؛ سیاه ها و سفید ها دعواشان است
و انگار فقط من اضافیم که نه سیاهم نه سفید.
گاهی خدا را صدا می زنم که از سفید ها باشم
گاهی تلنگر می زنم تا از سیاه ها باشم
من غصه ندارم که قصه داشته باشم
مامان و خاله توی یانه نان می کوبند؛ درباره ی زندگی یک زوج جوان می گویند.
خاله می گوید: بچه ندارند؟
مامان: نه بچه چه کوفتی است؟ مثل آدم دارند زندگیشان را می کنند بچه می خواهند چه کار؟
خاله؛ آخرش چه؟
هوا مرا یاد شعر سه
دلم میخواد تجربه ی معلمی داشته باشم. حس میکنم کاریِ که خیلی به درد میخوره، و بهم انرژی میده و براي رشدم لازمه. چون من دربرخورد با سوال ها و ذهنیت هاي مختلف کمی حساسم و گاردِ منطقی دارم. اينکه چطوری به هرکس پاسخ مناسب خودشو بدم، صبور باشم، یاد بگیرم از کجاي مسئله وارد بشم، چطور سر و کله بزنم. همه ی اينا شبیه همون مهارت یدی» ِکه هرجا برم همرامه و میتونم ازش استفاده کنم. مثل پزشکی کردنِ اينطوری که تیپ مورد علاقه ی من از پزشکی کردنه؛ پزشکی به شکل
کله گرداي هستم
دیشب ماه پیشونی جونم یه پست گذاشت که گفته بود از یه مسئه ناراحت میشه و من تکرارش کردم و ناراحت شده از دستم،وقتی که متنو خوندم مثل همیشه با گردن کج رفتم معذرت خواهی ، اصولا دلم نمیخواد از دستم دلخور باشه و همیشه سعی میکنم قشنگیا رو بهش یاداوری کنم تا بدیا از یادش بره که خداروشکر دورش بگردم خیلی هم زود فراموش میکنهداشتم ازش معذرت خواهی میکردم که گفتم : معذرت میخوام بابت نقصايی که دارم و کامل نیستماخه میدونید واقعا ادم دلش میخواد
باخودکلنجارمی رفتم درانتخابات ریاست جمهوری شرکت کنم یاخیر ؟ نفسم دائم درگوشم زمزمه می کردحالادرانتخابات شرکت کردی چه فايده اي دارد ؟ تو چندین باروعده هاي عملی نشده روساي جمهورگذشته را مشاهده کرده اي شايداين بارهم تجربیات گذشته تکرارشود خیلی مرددبودم ازآنطرف زمزمه دیگری درگوشم نجوامی کردانسانها همه باهم مساوی نیستنداين بارهم شانسم راامتحان می کنم که بعداپشیمان نشوم چون رهبرکبیرانقلاب حضوردرانتخابات رافریضه می داند رهبرعزیزم مرابخ
متوجه شدم در زندگی خود، بدون اينکه مهارت درست زیستن و انجام عمل سالم را داشته باشم چقدر انرژی تلف کردم، چقدر زمان از دست دادم و چقدر خودم را خسته کردم؛ بدون اينکه کارهايم ثمربخش باشد و حس رضايت نسبت به خودم داشته باشم
همه چیز ارام.ارامباورت می شوددیگر یاد گرفته ام شبها بخوابم " با یک آرامبخش "تو نگرانم نشو !همه چیز را یاد گرفته ام !راه رفتن در اين دنيا را هم بدون تو یاد گرفته ام !یاد گرفته ام که چگونه بی صدا بگریم !یاد گرفته ام که هق هق گریه هايم را با بالشم بی صدا کنم !تو نگرانم نشو !!همه چیز را یاد گرفته ام !یاد گرفته ام چگونه با تو باشم بی انکه تو باشی !یاد گرفته ام نفس بکشم بدون توو بی یاد تو !یاد گرفته ام که چگونه نبودنت را با رویاي با تو بودن.و
اقدام پژوهی چگونه تعامل خوبی با دانش آموزان و همکاران در مدرسه داشته باشم؟ فرمت فايل ورد و قابل ویرايش تعداد صفحات مندرج در توضیحات فايل قسمتی از فايل نام فايل:اقدام پژوهی چگونه تعامل خوبی با دانش آموزان و همکاران در مدرسه داشته باشم؟ چکیده دربین نیروهاي آموزش و پرورش، مدیران بايد کسانی باشند که با بردن نامشان به یاد خوبی، صفا، صداقت و تمامی فضايل اخلاقی افتاد اما متاسفانه اين موضوع بالعکس است. با راه حل هايی که در اين اقدام پژوهی اجرا کرد
انشاالله خادم خوبی براي ملت باشم


انشاالله خادم خوبی براي ملت باشم
گزینه پیشنهادی رئیس جمهور براي وزارت بهداشت در حاشیه نشست مشترک اش با فراکسیون امید گفت: خوشبختانه جلساتی که تاکنون داشته ام راحت بوده؛ انشاالله خادم خوبی براي ملت باشم.

به گزارش گروه ی خبرگزاری دانشجو، سیدحسن قاضی زاده هاشمی گزینه پیشنهادی رئیس جمهور براي وزارت بهداشت امروز در حاشیه نشست مشترک اش با فراکسیون امید اظهار کرد: وزرايی که از قبل بوده اند، کارشان سخت‌ت
یکم خودم معرفی کنم :
من نیما هستم 25 سال و 9 ماه از زندگی رو گذروندم (متولد بهمن
68 ) ، مهندس کامپیوتر - نرم افزار هستم ، شغلم برنامه نویس و توسعه دهنده
نرم افزار هستش (برنامه نویسی تحت وب دات نت )
شروع داستان
داستان مهاجرت من و روند اين که چرا مهاجرت کنم ، برمیگرده به
اينکه همیشه دوست داشتم تجربه هاي تازه اي داشته باشم ، دوست نداشتم درجا
بزنم ، دوست نداشتم قانع باشم ، به اينکه یک حقوق خوبی بگیریم و تموم تا
آخر عمر یک نواخت زندگی کنم . ، دوست داشتم
یکم خودم معرفی کنم :
من نیما هستم 25 سال و 9 ماه از زندگی رو گذروندم (متولد بهمن
68 ) ، مهندس کامپیوتر - نرم افزار هستم ، شغلم برنامه نویس و توسعه دهنده
نرم افزار هستش (برنامه نویسی تحت وب دات نت )
شروع داستان
داستان مهاجرت من و روند اين که چرا مهاجرت کنم ، برمیگرده به
اينکه همیشه دوست داشتم تجربه هاي تازه اي داشته باشم ، دوست نداشتم درجا
بزنم ، دوست نداشتم قانع باشم ، به اينکه یک حقوق خوبی بگیریم و تموم تا
آخر عمر یک نواخت زندگی کنم . ، دوست داشتم
سلام من 12 سال دارم و قطعا می دانید که کلاس ششم هستم. من دوست دارم مدرسه ی شادی داشته باشم. مثلا درون مدرسه فضايی پراز گل و درخت داشته باشد که شما براي ما فراهم کردید.یا ساعت آزمايش در مدرسه بیشتر شود وآزمايش هاي زیادی داشته باشیم ،دانش آموزان را به اردوی تفریحی و علمی بیشتر ببرید ،مسابقات بین کلاسی ما بیشتر شود تا بچه ها شاد باشند ، ساعت هاي خلاقیت مانند هنر ، سازه هاي ماکارونی و . که اين هم براي ما فراهم کرده ايد و درنهايت معلم هاي خوب و خوش اخ
روزی دختری از پسری که عاشقش بود پرسید :
چرا مرا دوست داری …؟
چرا عاشقم هستی …؟
پسر گفت :
نمی توانم دلیل خاصی را بگویم اما از اعماق قلبم دوستت دارم …
دختر گفت :
وقتی نمی توانی دلیلی براي دوست داشتن پیدا کنی چگونه می توانی بگویی عاشقم هستی .!.!.؟
پسر گفت :
واقعا دلیلش را نمی دانم اما می توانم ثابت کنم که دوستت دارم …
دختر گفت : اثبات.!.!.؟
نه من فقط دلیل عشقت را می خواهم …
شوهر دوستم به راحتی دلیل دوست داشتنش را براي او توضیح می دهد…
اما تو نمی توانی ا
سلام بچه ها خوبید امروز میخوام در مورد یه چیزی که خیلی ذهنم رو درگیر کرده صحبت کنماگه منو میشناسید احتملا میدونید که من خیلی با خودشناسی درگیرم و نمیدونم که کیم و چیم و چی میخوام از زندگی هر روز هدف هاي جدید و انگیزه هاي جدیدی میاد تو زندگیم و من نمیدونم که واقعا بايد چیکار کنم همیشه درگیر اين بودم که اين هدفی که الان دارم نکنه یه روز دیگه از ذهنم بپره نکنه از بین بره نکنه که تنها باشم تا آخر عمرم نکنه عمرم تلف شه نکنه کسی منو بیاد نیاره نکن
از دوشنبه هفته قبل می‌دونستم قراره فردا ارائه داشته باشم ولی گذاشتم دقیقا امشب و از قضا اصلا حوصله پاور درست کردن ندارم.از صبح به ۳ نفر زنگ زدم که آیا بازدیدهاي فردا باعث نمیشه کلاس پیچیده شه یا تايمش کوتاه شه که به من نرسه و در کمال تاسف هر سه تاشون فرمودن که خیر:(
کاش یکی جام اينو میخوند و پاورش می‌کرد
متن مداحی قصه عشق و عاشقی شیرینه از سید مجید بنی فاطمهمتن مداحی قصه عشق و عاشقی شیرینه از سید مجید بنی فاطمهقصه عشق و عاشقی شیرینه قرارمونه بیقرارت باشمهرجاي دنيا هم باشم میدونی بايد که اربعین کنارت باشمیا حسین حسینه از بهترین عبادت ها، چی میمونه غیر اين روضه و زیارتهاگفتی اربعین بیا سمعا و طاعتا، خرج اربعینمه پاي امام رضاتو حرم سلام میدم جاي امام رضا، الهم ارزقنا کربلا، الهم ارزقنا کربلا
روی سرت همیشه داری سايه، اين عشقته بالاترین سرماي
دیشب خوابت رو دیدم. توی خونه ت. توی یه کلبه ی چوبی دوطبقه توی روستايی دور افتاده تو شمال. با نردبون چوبی اومده بودم طبقه بالا پیشت. داشتی دستم رو نوازش میکردی. حس خوبی بهش نداشتم. گفتم میشه نوازشم نکنی؟ پسر چطور هنوز بعد از اينهمه سال نمیتونم بپذیرم کسی همجنس خودم نوازشم کنه؟ دختری که توی قطار باهاش آشنا شده بودم بهم گفت حق داری. تو اين نوازش رو از مادرت؛ از جنس خودت نگرفتی و براي همین حالا نمیتونی به دیگران بدیش. گفتم مادرم رو عید به عید می بوس
(چند خطی از رمان جان شیعه، اهل سنت»)
شب عید فطر، فرصت خوبی به دلم داده بود تا خلوتی زیبا و عاشقانه با مجید داشته باشم.
 قالیچه کوچکی در بالکن انداخته و در همان فضاي کوچک که به نوعی حیاط خانه‌مان بود، به میهمانی شب گرم و زیباي بندر رفته بودیم.
 آسمان صاف و پر ستاره آخر شب، سقف اين کلبه کوچک بود و منظره پیوند دریا و شهر و نخلستان، پیش رویمان خودنمايی می‌کرد.
مجید همان‌طور که به نقطه‌اي نامعلوم در دل سیاهی پر رمز و راز شب نگاه می‌کرد، با صدايی
همیشه دلم میخواست وقتی خانومِ خونه شدم ، خونمون شبیه خونه ی مادربزرگا باشه! پر از دَبّه هاي ترشی و خُمره هاي سرکه و ظرفاي بزرگ مربا و نیزه هاي شربت و گلاب و عرق نعنا! تاقاراي ماست و دوغ و مجمعه هاي پهن شده ی نعنا خشک و سبزی خشک و آلبالو خشکه . یه عالمه کوزه هاي سفالی که آب خنک توش واسه تابستونا مثل آب رو آتیش باشه . سمنو پزون داشته باشم . نذری شله زرد داشته باشم . بوی روغن کرمونشاهی سر هر ناهار و شام پیچیده باشه توی آشپزخونم و یه سماور همیشه رو
پايان خوش براي داستان ها هیچ جاي دنيا وجود نداره، ما فقط داریم خودمون و گول میزنیم.
همشون پايان تلخ دارن مثل پايان تمام انتظار کشیدن هاي من
تموم شد.
خودم میخوام که دیگه تموم بشه ولی میدونم که دارم گریه هاي شبانه و بغض هاي الکی و گاه بی گاه و به جون میخرم اما بايد تمومش کنم
اين فیلم مسخره و تمام بازیگر هاش رو 
هیچ فايده اي به من نمیرسه که هر روز برم پروفايل ببینم 
آنلاين بودنش و ببینم با خودم هزار جور فکر و خیال بکنم که الان داره با کی حرف میزنه
زمان مورد نیاز مطالعه اين مطلب: 1 دقیقه
جوانی نزد شیخ حسنعلی نخودکی اصفهانی آمد و گفت سه قفل در زندگی ام وجود دارد و سه کلید از شما می خواهم.
- قفل اول اين است که دوست دارم یک ازدواج سالم داشته باشم.
- قفل دوم اينکه دوست دارم کارم برکت داشته باشد.
- قفل سوم اينکه دوست دارم عاقبت بخیر شوم.
براي مشاهده ی پاسخ شیخ نخودکی به ادامه مطلب مراجعه کنید.پايگاه تخصصی نماز
چند روزه بشدت احساس تنهايی میکنم
چند روزه همش دلم میخواد بزنم زیر گریه و دنبال بهانه م
ولی هی میگم الان ن الان ن و انقدر خودمو گول میزنم تا از ذهنم بره
اما نمیره و هی روهم تلنبار میشه
با خودم فکر میکنم چرا هیچ دوستی ندارم؟
و البته جوابش همون لحظه میاد ب ذهنم.چون خودم خواستم!
تنها دوستی ک چند هفته اخیر بشدت باهاش وقت گذروندم رو هم از دست دادم!
شايدم اونی ک دلم میخواد داشتن ی دوست نیس
دلم خودمو میخواد
زندگی خودمو میخواد
دوست دارم اونجور ک میخوام
بعد از بیشتر از یک سال کامپیوترمو روشن میکنم و میرم تو فولدرم 
هیچوقت فکر نمیکردم یه آهنگ بتونه اين حجم از خاطره هارو تو وجودم بیدار کنه 
انگار دقیقا منو برداشتن گذاشتن ۶ سال پیش همین زمانا 
انگار زمان تو کسری از ثانیه برگرده انگار نشسته باشم تو همون لحظه ها 
عکسا صدا ها آهنگا حتی پس زمینه کامپیوترم 
به همه اتفاقايی که نبايد میفتاد و افتاد فکر میکنم به تغییرايی که درست زمانی اتفاق افتاد که نبايد میفتاد به همه کسايی که با حرفا و رفتاراشون تم
چهار پنج سالم که بود فکر میکردم اگر یکی از اعضاي خانواده مو از دست بدم دیگه زندگی برام تموم میشه و نمیتونم ادامه بدم.
بابام مرد، عمه ام، بابابزرگم، مامان بزرگ مامانم ولی دنيا بازم ادامه داشت، روز و شب بازم میگذشت، منم مجبور بودم ادامه بدم.
مدرسه که میرفتم فکر میکردم اگه فقط یه سال شاگرد اول نشم آبروم میره و دیگه دلم میخواد دنيا دهن باز کنه من برم داخلش
اما یه سال شاگرد دوم شدم، یه بار نمره دوازده گرفتم! تاریخ رو تجدید شدم، اما زندگی ادامه دا
سلام
من یه دانشجوی ترم ۷ مهندسی مواد و متالورژی هستم که ۶۱ واحد تا ترم ۶ پاس کردم و اوضاعم افتضاحه و میدونم که تا ترم ۱۰ یا ۱۱ مهمون دانشگاه هستم.
ولی مشکل اصلیم که باعث شده اين اتفاق بیافته بی انگیزگی و ناامیدی و بی حالی و تنبلیمه. نمیدونم بايد چیکار کنم تا درست بشم. اگه میگین هدف نداری و اين چیزها اتفاقا هدف خیلی خوبی هم دارم ولی از رسیدن بهش ناامیدم و افسرده و ناراحتم. 
یعنی مثلا برنامه میریزم که توی هفته ی آینده اين کار رو انجام بدم، ولی دو ی
به نام خدايی که نزدیکتر از رگ گردن به بندگانش است و صداي آنها را میشنود قبل از آنکه خودشان بشنوند.
اما بعد 
انسان ها موجوداتی هستند که از پدر و مادر زاده میشوند و بعد از سپری کردن چند سالی در دنيا خواهند مرد.
هزاران سال است که همین بوده و ملیارد ها آدم بر روی زمین آمدند و هزاران تمدن بزرگ و کوچک را به وجود آوردند و امروز اثری از انان نیست.
همه آن انسان ها آرزو هايی داشتند و براي رسیدن به اهدافشان تلاش میکردند درست مثل تک تک ما.
واقعیت اين است که م
کاش مثل هشت پا یا شايد بهتر بگم مثل عنکبوت هفت الی هشت تا چشم میداشتم
البته با قابلیت اينکه یه چند تاشو بتونی ببندی بعد موقعی که اون چندتا چشم باز مونده خسته شدن از اون چشم هاي ذخیره شده استفاده کنی !
الان من طرحی می‌خوام شروع کنم دوباره البته جدید اگر خدا بخواد :)
چشمام میگه دیگه بسه منم بايد استراحت کنم
اما نمیتونم من همه اش دوست دارم چیزاي جدید امتحان کنم خودمو به قولی با پروژه هاي جدید خفه کنم  
#حتی دوست ندارم یه ثانیه هم وقت اضافه داشته

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها

shabshab انجام پروژه های شبیه ساری سافت 98 تعمیرات لوازم خانگی جام جمکران sara هرزنامه اندکي صبر سحر نزديک است... 40nour شمع وارمر عمده و رمز و راز شمع