نتایج جستجو برای عبارت :

چون وزیر بنشیند،مردی را با اسبی نزدیک من فرستاد

این مطلب را یکی از بازدیدکنندگان فرستادند که خودشان را معرفی نکرده اند.آورده اند که امیری گذرش به بیژائم افتاد . مردی را دید که دستی بر چانه و دستی بر سر، در سایه ی دیوار به تفکر عمر می گذراند . چون مقداری پیش رفت مرد دیگری را یافت که با دستی از سر و با دستی از ریش موی می کند . به تعجب مانده بود که مردی رقص کنان و آواز خوان از مقابلش عبور کرد . وزير را فرمود تا حکایت آن سه تن را معلوم نماید. ساعتی بعد وزير عرض کرد امیرا ! اولی را دیدم از آن سر به فکرت
حدود سیزده سال پیش این کتاب را به من هدیه داده است. در صفحه ی اولش سه کلمه نوشته است. دیشب بعد از یکی دو ماهی که کتابخانه را چیده ام هوسی دستم رفت سمت این کتاب. اول فکر کردم نوشته است باد و ریزش برگ». بعد شک کردم شاید باورِ ریزش برگ» باشد. کنجکاو شدم. یک عکس از نام کتاب و دستخط بدش گرفتم و در واتساپ برایش فرستادم. خنده دار است اما بعد از سیزده سال پرسیدم: چرا اول این کتاب برایم نوشته ای باور ریزش برگ؟ ساعت از یازده گذشته بود. برخلاف انتظارم بیدار
پادشاهی سه وزير داشت خواست یکی را به صدر اعظمی خود برگزیند. به هر یک، یک تخم گلی داد و گفت بروید این تخم گل را در گلدانی بکارید. هر کدام خوب و بهتر رشدش دادید شاه می‌شوید.هر سه رفتند و پس از سه ماه خدمت شاه رسیدند. دو وزير گل بزرگی داشتند اما وزير سوم گلدان خالی آورد.آن دو، گل خود را به شاه تقدیم کردند. شاه از وزير سوم پرسید« چرا گلدان تو خالی است؟» گفت:« قربان من این دو را نمی‌دانم ولی من تخم گل را کاشتم و 3 بار خاکش را عوض کردم اصلا رش
به روزی یه پادشاهی یه چالش برای مردم میزاره (پادشاه باکلاس تشریف داشتن)
که بفهمه نجس ترین چیز روی زمین چیه و جایزه اش هم حالا دقیق یادم نمیاد
شما فرض کنین گرفتن تاج و تخت بوده :|

بعد این وزير شاه هم برای دریافت پاداش از همه مردم نظرسنجی میکرد و نتیجه بیشترشون مدفوع انسان بود
بعد یه روزی داشت میرفت شکار که یه پیر مردی رو دید که کنار یه درختی نشسته بود و استراحت میکرد
بعد این وزير با خودش میگه برم از این پیرمرد هم بپرسم شاید جواب بهتری داشت
میره
یکی بود ، یکی نبود



قسمت دوم
یکی بود ، یکی نبود. آن یکی که وجود داشت ، چه کسی بود؟ همان خدا بود وغیر از خدا هیچکس نبود. این قصه را جدی بگیرید که غیر از خدا هیچ کس نیست.
و بدین همت تیغ در دست به سوی آن حصار و آن طلسمات بیرون آمد و چون آوازه در افتاد که شیرمردی به دادخواهی بر خاسته است ، هر کس شنید همت و خواست خویش در کار او بست و جوان با نیرویی شگرف به طلسمات نزديک شد، وردی بخواند و افسونی بدمید و یک یک طلسمها را بشکست تا بدان حصار بی دروازه رسید . پس
مردی چهار پسر داشت. آن‌ها را به ترتیب به سراغ درخت سیبی فرستاد که در فاصله‌ای دور از خانه‌شان روییده بود؛ پسر اول در زمستان، دومی در بهار، سومی در تابستان و پسر چهارم در پاییز به کنار درخت رفتند. سپس پدر همه را فراخواند و از آن‌ها خواست که بر اساس آن‌چه دیده بودند درخت را توصیف کنند.
پسر اول گفت: درخت زشتی بود، خمیده و در هم پیچیده.»
پسر دوم گفت: نه، درختی پوشیده از جوانه بود و پر از امید شکفتن.»
پسر سوم گفت: نه، درختی بود سرشار از شکوفه‌ها
داستانک/ معنویت اسبي      یکی بود/ شاگردی که شیفته استادش بود تصمیم گرفت تمام حرکات و سکنات استادش را زیر نظر بگیرد. فکر می کرد اگر کارهای او را بکند فرزانگی او را هم به دست خواهد آورد. استاد فقط لباس سفید می پوشید، شاگرد هم فقط لباس سفید پوشید. استاد گیاهخوار بود شاگرد هم خوردن گوشت را کنار گذاشت و فقط گیاه خورد. استاد بسیار ریاضت می کشید و شاگرد تصمیم گرفت ریاضت بکشد و برای همین هم روی بستری از کاه می خوابید.مدتی گذشت. استاد متو
پاسخ تمرین های درس سوم فارسی 1 دهم درس سفر به بصره
کارگاه متــن پژوهــی
قلمرو زبانی (صفحه ی ۱۴ کتاب درسی)
1- معانی مختلف واژۀ «فضل» را با توجه به متن درس بنویسید.
به معنی دانش ←← هم از اهل فضل بود
به معنی کمال و فضیلت ←← مردی اهل بود و فضل داشت از شعر و ادب
به معنی: بخشش و رحمت ←← از فضل و رحمت کردگار نا امید نباید بود.
2- جدول زیر را کامل کنید.
واژه
 مترادف
 هم‌خانواده
 
کَرَم
 جوانمردی، لطف، بخشش، فضل
 کریم
مردم ژاپن یک ضرب المثل بسیار جالب دارند که اساس توسعه کشورشون قرار گرفته :اون ضرب المثل میگه:بخاطر میخی نعلی افتادبخاطر نعلی ، اسبي افتادبخاطر اسبي ، سواری افتادبخاطر سواری ، جنگی شكست خوردبخاطر شكستی ، مملكتی نابود شدو همه اینها بخاطر كسی بود كه میخ را خوب نكوبیده بودیادمان باشد هر كار ما،حتی كوچك،اثری بزرگ دارد كه شاید در همان لحظه ما نبینیم .
پس از واقعه کربلا، عبیدالله‌بن‌زیاد سر بریدهٔ حسین بن علی را به زحر بن قیس داد و به شام فرستاد و بدنبال آنها زین العابدین را زیر غل جامعه قرار داده و دست به گردن بسته و اهل بیتش را بر شتران سوار کرده روانه کرد.[۱] و به روایتی، پس از آنکه عبیدالله بن زیاد سر حسین را به شام فرستاد فرمان داد ن و کودکان را مهیای سفر به شام کرده و دستور ویژه‌ای راجع به سجاد داد مبنی بر اینکه روی غلی که بر گردن او بود غل دیگری قرار دادند و سپس همه را به
وقتی کرونا آمد فهمیدم دوست خوب یعنی جلال. از وقتی مجبور شدیم کمتر همدیگر را ببینیم، پیغام‌های جلال بیشتر شد. بیشتر روزها می‌پرسید همه چی خوبه؟ رو به راهی؟» و من‌ جواب‌ می‌دادم مخلصتم، عالی». جلال هم یک علامت پیروزی با دو تا گل می‌فرستاد. بعد از مدتی دیگر پیغام‌های جلال را باز نمی‌کردم چون می‌دانستم می‌خواهد حالم را بپرسد و حالم خوب بود.
ادامه مطلب
پس از آتش سوزی در بیمارستان کرونا در بغداد ، نخست وزير خواستار تحقیق منصفانه و شفاف شد و عاملان آن را تهدید کرد. در همان زمان خواستار برکناری وزير بهداشت شد. به گزارش رویترز به نقل از رویترز ، وزارت بهداشت عراق اعلام کرد که نخست وزير عراق مصطفی الکاظمی دستور تحقیق فوری در …اطلاعات تخصصی فناوری و کامپیوتر
در ارشاد شیخ مفید، نقل کرده که:
چون امام حسن عسکرى علیه السّلام رحلت فرمود، مردى از اهل مصر مالى را بمکه آورد براى صاحب الامر، مردم گرد وى اجتماع نمودند جمعى از سنّیان گفتند: حسن عسکرى بلا عقب وفات یافت و عده ‏اى گفتند: جانشین وى جعفر (کذّاب) است، گروهى هم گفتند جانشین او پسرش میباشد، مرد مصرى یکنفر بنام ابو طالب را به محله عسکر» واقع در سامره فرستاد تا حقیقت امر را کشف کند، نامه‏ اى هم با آن مرد بود.
فرستاده نخست نزد جعفر (کذّاب) رفت و از او د
✨﷽✨ ✍روزی حاکمی به وزيرش گفت: امروز بگو بهترین قسمت گوسفند را برایم کباب کنند و بیاورند.
وزير دستور داد خوراک زبان آوردند. چند روز بعد حاکم به وزير گفت: امروز میخواهم بدترین قسمت گوسفند را برایم بیاوری و وزير دستور داد باز هم خوراک زبان آوردند.
حاکم با تعجب گفت: یک روز از تو بهترین خواستم و یک روز بدترین هر دو روز را زبان برایم آوردی چرا؟؟؟ وزير گفت: "قربان بهترین دوست برای انسان زبان اوست و بدترین دشمن نیز باز هم زبان اوست"
قدر 4 چیز را پیش از
تیم ملی قطر هم مثل ایران پنهان شد • کراتینما


تیم ملی قطر هم مثل ایران پنهان شد • کراتینما
همین شیوه کارلوس کی روش سبب شده که حالا فوساتی سرمربی تیم ملی قطر هم به همین مسیر برسد. اوتیمش را امروز مقابل تیم المپیک قطر درحالی به زمین فرستاد که بازی تماشاگری نداشت تا کسی ازترکیب اصلی تیم ملی قطر با خبر نشود.
تیم ملی قطر مانند تیم ملی ایران دیدار تدارکاتی اش را پشت درهای بسته انجام داد. 
به گزارش کراتینما ، تیم ملی قطر آخرین دیدار تدارکاتی اش
تیم ملی قطر هم مثل ایران پنهان شد • کراتینما


تیم ملی قطر هم مثل ایران پنهان شد • کراتینما
همین شیوه کارلوس کی روش سبب شده که حالا فوساتی سرمربی تیم ملی قطر هم به همین مسیر برسد. اوتیمش را امروز مقابل تیم المپیک قطر درحالی به زمین فرستاد که بازی تماشاگری نداشت تا کسی ازترکیب اصلی تیم ملی قطر با خبر نشود.
تیم ملی قطر مانند تیم ملی ایران دیدار تدارکاتی اش را پشت درهای بسته انجام داد. 
به گزارش کراتینما ، تیم ملی قطر آخرین دیدار تدارکاتی اش
#داستان_کوتاه
شغل مردی تمیز کردن ساحل بود.او هر روز مقدار زیادی از صدف های شکسته و بدبو را از کنار دریا جمع آوری می کرد و مدام به صدف ها لعنت می فرستاد چون کارش را خیلی زیاد می کردند. او باید هر روز آن ها را روی هم انباشته می کرد و همیشه این کار را با نیتی انجام می داد.
روزی، یکی از دوستانش به او پیشنهاد کرد که خودش را از شر این کوه بزرگی که با صدف های بدبو درست کرده بود، خلاص کند. او با قدرشناسی و اشتیاق فراوان این پیشنهاد را پذیرفت و همه آن صد
وزير آموزش و پرورش در نشست مشترک شورای معاونین وزارت آموزش و پرورش با وزير جهاد کشاورزی اظهار داشت: سیستم آموزش و پرورش باید به طور م serveثر در جهت اهداف توسعه کشور باشد. به گزارش مجله روز ، ظهر امروز محسن حاجی میرزایی در جلسه مشترک شورای معاونین وزارت آموزش و پرورش با وزير …وبگاه جامع حوزه توریست
چند سال بعد از پیروزی اتقلاب اسلامی خارجی ها یا بهتر بگم انگلیسی ها درباره ی ملی شدن نفت ایران مجمعی تشکیل دادن که از ملی شدن نفت جلوگیری کنند . دادگاه بین الملی جلسه ای بر پا کرد و دکتر مصدق به عنوان نخست وزير ایران در آن مجمع شرکت کرد . دکتر هنگام ورود سر جای مخصوص نخست وزير انگلیس نشست. با وارد شدن رئیس دادگاه و نخست وزير انگلیس دادگاه شروع شد . نخست وزير انگیس به رئیس  دادگاه گفت مصدق بر سر جای من نشسته . رئیس  دادگاه به دکتر مصدق گفت که بر س
پس از تكمیل سد كرج، نیروگاه برق آبی هم متعاقبا" مورد بهره برداری قرار گرفت و مناطق پایین دست، به شبكه ی برق سراسری متصل گردید ولی متأسفانه منطقه ی واریان بدلیل نداشتن راه خشكی و صعب العبور بودن راه كوهستانی، از نعمت برق محروم ماند.در واریان شخصیتهای پرنفوذ مملكتی همچون سرهنگ فرزد و تیمسار مقدم تصمیم داشتند واسطه ی برق رسانی به روستای واریان شوند اما تلاششان نتیجه ای نداشت!در همان زمان تیمسار ارتشبد حسین فردوست كه فرمانده ی عالیرتبه و از دو
سرویس اطلاعات رئیس جمهور لبنان گفته است كه مجموعه ای از موضوعات مطرح شده است كه باید در پاسخ به پیام آژانس اطلاعات نخست وزير لبنان توسط سلیم جاری ساتی ، وزير پیشین ، مشاور نخست وزير آون ، توضیح داده شود. به گزارش گزارشگر یک ، با استناد به وب سایت Russia Today ، …
The post دعوای دولتی بین حریری و عون در پی مقاله مشاور ریاست‌جمهوری لبنان appeared first on گزارشگر یک.
پادشاهی دستور داداسیری را که در جنگ گرفته بودند،بکشند.آن اسیر بیچاره در حالت نا امیدی پادشاه را دشنام داد و حرف های بد به زبان آورد.از قدیم گفته اند:«هر کس دست از جان بشوید،هر چه در دل بگوید.»پادشاه از وزيرش پرسید:«او چه می گوید.»وزير که مردی پاک سرشت بود،جواب داد:«ای پادشاه بزرگ!او می گوید کسانی که در سختی و آسانی مردم را می بخشند وخشم خود را فرو می برند خداوند آن هارا دوست دارد.»پادشاه وقتی این سخن را شنید به اسیر رحم کرد و از
داستانک/ خدا در همه جا     یکی بود/ پدری پسرش را برای تعلیمات مذهبی به صومعه‌ای فرستاد. پس از چند سال که پسر به روستای خود بازگشته بود، روزی پدرش از او پرسید: «پس از این همه تعلیمات مذهبی، آیا می‌توانی بگویی چگونه می‌توان درک کرد که خدا در همه چیز وجود دارد؟»پسر شروع کرد به نقل از متون کتاب مقدس، اما پدرش گفت: «این‌هایی که می‌گویی خیلی پیچیده است، راه ساده‌تری نمی‌دانی؟»پسر گفت: «پدر من فرد دانشمندی ه
پادشاهی از وزيرش پرسید: بگو خداوندی که تو می پرستی چه می خورد، چه می پوشد و چه کار می کند و اگر تا فردا جوابم نگویی عزل می گردی وزير سر در گریبان به خانه رفت. وزير غلامی داشت که وقتی او را در این حال دید پرسید که او را چه شده؟ او حکایت بازگو کرد. غلام خندید و گفت: ای وزير عزیز این سوال که جوابی آسان دارد. وزير با تعجب گفت: یعنی تو آن را می دانی؟ پس برایم بازگو . اول آنکه خدا چه می خورد؟ -غم بندگانش را، که می فرماید من شما را برای بهشت و قرب خود آفرید
درویشی قصه زیر را تعریف می کرد:
یکی بود یکی نبود مردی بود که زندگی اش را با عشق و محبت پشت سر  گذاشته بود  وقتی مُرد همه می گفتند به بهشت رفته است آدم مهربانی مثـل او حتما ً به بهشت می رود در آن زمان بهشت هنوز به مرحله ی کیفیت فراگیر نرسیده بود و  استـقبال از او با تشریفات مناسب انجام نشد   فرشته نگهبانی که باید او را راه می داد نگاه سریعی به فهرست نام  ها انداخت و وقتی نام او را نیافت او را به جهنم فرستاد  در جهنم هیچ کس از آدم دعوت نامه یا کارت
سال پنجم بعثت، موقع وضع حمل، خدیجه فرستاد پی چند تا از زن‌های
قریش اما، هیچ‌کدام حاضر نشدند بیایند. پیغام داده بودند:"آن روز که به تو
گفتیم با محمد ازدواج نکن، برای حالا بود."
خدیجه از درد به خود می‌پیچید که چند تا زن وارد اتاق شدند.
نشستند اطراف رخت‌خواب. چهار زن گندم‌گون، بلندبالا و باوقار. خدیجه بهت‌زده نگاه
می‌کرد، یکی از آن‌ها گفت:" نترس! ما از طرف خدا برای کمک به تو آمده‌ایم من
ساره، همسر ابراهیم هستم، آن یکی آسیه، دختر مزاحم، است. سم
همه چیز از محسن شروع شد. از روزی که قبل از اعزام برای اجازه گرفتن پیش مادر محسن رفتیم. حاج خانم از درختچه­ی گل محمدی که به نیت محسن کاشته بود برای هرکداممان گلی چید. مثل همیشه و مثل همه­ی گلهایی که محسن قبل از شهادتش برایمان می­آورد، همه یک بو داشتند؛ جز گل حمید که بوی دیگری داشت. بویی که شبیه نداشت. شاید شبیه به همان بویی باشد که محسن لحظه­ی آخر از آن حرف زد. بویی که حمید را با خود برد و دیگر بازنگرداند. تنها سنگی کنار مزار محسن اضافه شد و ما را ب
سوالات تاریخ پنجم هفت درس اول
- چرا به پیامبر، محمّد امین می گفتند؟
۱-۲- آرزوی پیامبر قبل از بعثت چه بود؟
- چرا به پیامبر، محمّد امین می گفتند؟
۱-۲- آرزوی پیامبر قبل از بعثت چه بود؟
۱-۳- دو دلیل اهمّیّت مکّه قبل از ظهور اسلام چه بود؟
۱-۴- دین اسلام از سرزمین . طلوع کرد.
۱-۵- هنگام ظهور اسلام، بیش تر مردم عربستان و بقیّه، بودند.
۱-۶- عرب ها به صورت زندگی می کردند.
۱-۷- مهم ترین شهر عربستان . بود.
۱-۸- حضرت محمّد(
قصه کودکانه کلاه فروش بیچاره
یکی بود و یکی نبود ، مردی از راه فروش کلاه زندگی می کرد . روزی شنید که در یکی از شهرها، کلاه طرفداران زیادی دارد . برای همین با تمام سرمایه اش کلاه خرید و به طرف آن شهر راه افتاد .
روزهای زیادی گذشت تا به نزديکی آن شهر رسید . جنگل با صفائی نزديکی آن شهر بود و مرد خسته تصمیم گرفت که آنجا استراحت کند کلاه فروش در خواب بود که باصدایی بیدار شد با تعجب به اطرافش نگاه کرد و چشمش به کیسه کلاه ها افتاد که درش باز شده بود و از کل
وزير آموزش و پرورش اظهار داشت: در دو سال گذشته تغییراتی در كتاب های درسی ایجاد شده است كه انتشار عمومی آنها با واكنش منفی افكار عمومی روبرو شده است. کسانی که در این دفتر کار می کنند باید از کار خود در جامعه آگاه ، پاسخگو و پاسخگو باشند. به گزارش مجله روز ، …وبلاگ جامع گردشگری

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها

دی ال پروژه edit95-tr فیش یار ordme003 ایران رزمی چند لقمه حرف حساب کتاب های جاودان ، Everlasting Books فعالیت های شورای دانش آموزی پروین اعتصامی کتابخانه اوتاکو ها دانلود کتاب