نتایج جستجو برای عبارت :

کف خیابون ۲

که شیشه‌ها پایین و پرسه‌ی بلند سیاوش قمیشی، آن‌جا که شونه به شونه می‌رفتیم تا آخرش و بعد نمی‌دانم باز نم‌نم بارون تو خيابون خیس و یاد تو هر تنگ غروب قمیشی و بعد باز قمیشی که تو می‌ری شاید که فردا رنگ بهتری بیاره و حالا پرپر می‌زنم که دیگه نه غروب پاییز رو تن خيابون و آخر هم شهیار قنبری و ترافیک مدرس و بعد صدر و لحظه‌ها که زود‌تر می‌گذشتند  و حسرت این‌که چرا رسیدیم پس؟
از پنجره بیرون رو نگاه میکنم . هوا ابریه و زمین هنوز از بارون دیشب خیس. الان ساعتیه که باید بچه مدرسه ای ها تعطیل میشدند. صدای خندیدناشون دنبال هم کردناشون یا گاهی دعوا پسرها با هم میومد و من از شنیدنش دلم شاد میشد. اما الان جز یکی دو نفر ماسک زده که با احتیاط از تو پیاده رو رد میشن کسی نیست . مادری دست دو تا پسر دوقلوشو محکم گرفته تا پسر بچه های شیطون که کج و ماوج راه میرن دستشونو به جایی نزنن . .یاد وقتی میفتم که تو راه پارک می رفتیم  با آوی
نمی‌دونم از کجا شروع کنم، تقریبا ابتدایی بودم که با این بازی آشنا شدم. اونم خونه همکلاسی‌مون که کامپیوترشون از این مانیتورهای CRT بی‌ریخت درب و داغون داشت  و البته بماند که به خاطر ۵ دقیقه بازی کردن چقدر دقم می‌داد و با رمزهاش چه بلاهایی سرم می‌آورد! از پلیس ۶ ستاره بگیرید تا راه انداختن ملت دنبال من!! تا اینکه یه کم بزرگتر شدم  و تابستون با اجازه مامانم هفته‌ای یه روز می‌رفتم کلوپ محل و حدود ۱ ساعتی بازی می‌کردم. اول راهنمایی شد و یه
هیچی برای حال خوبم بعد از یه شکست تقریبا مهلک مثل رفتن به کلاس داستان نویسی و از اونور با بچه ها زدن تو دل کوچه و خيابون حال نمیده .گور پدر کلاسای دانشگاه فاطی جون!
مثل اینه که بگردی و بگردی .چشم بچرخونی تا دنیا بزرگتر از چیزی تو نظرته برات جلوه کنه.
امروز استاد تو کلاس تمرین داد جنگ درونی و ذهنی با یه شخصیت کلاسیک و یه شخصیت مدرن رو ترسیم کنین.و یکی باید خودکارو از تو دستم میکشید بیرون چون همون لحظه هزار تا شخصیت حتی پست مدرن تو ذهنم داشتن
یه پسر بود که زندگی ساده و معمولی داشت  اصلا نمیدونست عشق چیه عاشق به کی میگن  تا حالا هم هیچکس رو بیشتر از خودش دوست نداشته بود  و هرکی رو هم که میدید داره به خاطر عشقش گریه میکنه بهش میخندید  هرکی که میومد بهش میگفت من یکی رو دوست دارم بهش میگفت دوست داشتن و عاشقی  مال تو کتاب ها و فیلم هاست  روز ها گذشت و گذشت تا اینکه یه شب سرد زمستونی  توی یه خيابون خلوت و تاریک  داشت واسه خودش راه میرفت که  یه دختری اومد و از کنا
زندگی یعنی موزیكزندگی یعنی ریتم گرفتن گردنت با نــُت زندگی یعنی یه تپش قلب ،نه یه تپش معمولیزندگی یعنی دلبری تو یه نگاهزندگی یعنی دلتو ببره و پس نیارهزندگی یعنی بوسیدن لبایی كه با اسمت میخندهزندگی یعنی خیره شدن تو چشایی كه داره بت میخنده نه از اون خنده ها ،از این خنده ها زندگی یعنی مستی و راستیزندگی یعنی سكوت خيابون برفیزندگی یعنی معنی كردن حرفایه یه منظره برفی زندگی یعنی مادرت ، پدرت ،خونوادتزندگی یعنی داداشتزندگی یعنی خواهرتزندگی یع
یادتونه بچگیامون که می‌خواستیم از خيابون رد بشیم
دست مامانمونو میگرفتیم و دیگه به اینطرف واونطرف نگاه نمی‌کردیم؟! 
انگار وقتی که مامانمون دستمونو میگرفت دیگه خیالمون راحت بود
یکیو پیدا کنید وقتی دستتونو گرفت،
نگاه به این طرف و اونطرف نکنید و خیالتون راحت باشه کنار
 
 
 
یه روز یه پیرمردی کنار خيابون ایستاده بود یه کاغذی به سینه اش بود که روش نوشته بود من نابینا هستمکلاهی هم جلوش بود که ۳سکه داخلش بود رومه نگاری اون رو دید و کاغذ روی سینه اش را برداشت روی کاغذ دیگری چیزی نوشت و به گردن پیرمرد انداخت فردای اون روز کلاه پیرمرد جای سکه انداختن نداشت و از سکه پر شده بود .(روی کاغذ نوشته بود: امروز یک روز زیبای بهار است. ولی من آن را نمی بینم)
 
گل داوودیه من !امشب که اینو برات مینویسم دُرست ۲۴ ساعته که نه دیدمت و نه باهات صحبت کردم . خاک بر سَرَت . ۲۴ ساعت لذت هم صحبتی با من رو از دادی . ۲۴ ساعت نتونستی از صدام لذت ببری و از بیانیه هام استفاده کنی . یا تایپ کندم رو توی فضای مجازی تحمل کنی . و یا حتا گیج بازی ها و اون سوال های بی ربطمو . ۲۴ ساعته که به صورت سورئال گونه ای از دوستات برام صحبت نکردی و طراحیِ مزخرفمو تو سرم نکوبیدی .زُجیه ی عزیز نمیدونم در این مدت چه غلطی کردی اما اینو بدو که تو ه
دانلود آهنگ هوروش بند تو مثل دریایی
دانلود آهنگ جدید هوروش بند به نامتو مثل دریایی
سوپرایز ویژه گیسو موزیک / دانلود موزیک جدید rdquo; تو مثل دریایی rdquo; با صدای هوروش بند با بهترین کیفیت ممکن همراه با متن آهنگ و لینک مستقیم در سایت معتبر گیسو موزیک
Download New Music By Hoorosh Band / To Mese Daryai From GisoMusic.Com
شاعر و آهنگسازی توسط: مهدی منافی


متن آهنگ تو مثل دریایی هوروش بند
// تنظیم کننده اثر: مجید ملوندی, میکس و مسترینگ: مهدی آذر //
|──── ♫♩♪♩♫ ────|تو مِث دَریا
دانلود آهنگ جدیدهوروش بند-تو مثل دریایی
Download New MusicHoorosh Band-To Mese Daryai
(همراه با متن ترانه)
تنظیم: مجید ملوندی ؛ آهنگسازی و ترانه: مهدی منافی
دانلود آهنگ جدیدهوروش بند-تو مثل دریایی
Download New MusicHoorosh Band-To Mese Daryai
(همراه با متن ترانه)
تنظیم: مجید ملوندی ؛ آهنگسازی و ترانه: مهدی منافی


مرورگر شما از Player ساپورت نمی کندجعبه موزیک 2020

تو مث دریایی که موجاش مث موهاته رنگین کمون با همه رنگاش توی چشماتهتو مث خورشید داری میتابی رو قلبم که گل عشقمون کنار هم شکوفا
یه ویژگی‌ای که دارم اینه که با خودم حرف می‌زنم. خودم میگم، اون یکی من جواب میده. من میگم، اون یکی به شوخیم می‌خنده. من ناراحتم، اون یکی دلداریم میده. من عصبانیم از کسی، اون یکی موارد منطقی قضیه رو برام شرح میده.  خیلی عجیبه، ولی واقعیه. قبلنا جلو آینه اینطوری بود، الان در هر لحظه‌ای بخوام با خودم حرف می‌زنم. یه جور بلند بلند فکر کردن پیشرفته‌س. قبلنا تو خيابون از یکی خوشم می‌اومد یا چیزی می‌دیدم به خودم می‌گفتم (مثلا )وای چه دختر خوشگلی! او
چند وقت پیش تو خيابون پیداش کردم ، داشتم قدم زنون می اومدم خونه ، اصلا به فکر این نبودم که یکی رو پیدا کنم تو لحظه بهش آب ، دون بدم سر اون درست تو همون روز که قرار بود تا فردا از بین بره برش داشتم آوردم تو خونه گذاشتمش تو شیشه پر از آب .تو راه اومدن به خونه به این فکر میکردم که میخوام اینو بزرگش کنم هر جور که هست .  .همون روزم باهاش صحبت کردم که اگه تو بمونی من با تمام وجود بهت میرسم  هر چی از دستم بیاد واسه رشد کردنت پات میریزم . اولین روز ریشه نداش
زندگی من زیباست و این فقط به خاطر وجود توست.عشق زیبای منتو برای زندگی من مثل نوری در تاریکی هستی.تو معنای عشق را به من نشان دادی؛ اما نه با کلمات، بلکه با رفتارت.چشمان تو عشقی را که به من داری به من نشان می دهد.دوستت دارم
عزیزم برات یه داستان عشق که خوندم رو داخل ادامه مطلب گذاشتم برو بخونداستان عشق واقعی.
یک روز پسری با دختری آشنا میشه که از هر لحاظ دختر به پسر برتری داشت و چندین سال نیز از پسر بزرگتر بود.
دختر اونو بعنوان یه دوست خوب انتخاب م
داشتم با اتوبوس میومدم یزد تنهایی یه دختره هم تنها بود اونم همسفر ما بود.یه مانتویی مشکی معمولی، بد حجاب هم نبود.رفتیم رفتیم شب شد ، کنار خيابون وایسید شاگرد شوفر رفت دسشویی هارو نشونش بده برگشتن ، عاغا این شاگرده مخو زد و رفتن جلو نشستن حرف زدن ، حالا چراغا خاموش تاریک همه خواب یکی من بیدار بودم و اون دوتا و راننده کم کم دیگه دختره پاهارو انداخت رو داشبرد پسره هم پاهارو میمالید و دستای همو گرفته بودنو ماهم ی این وسط خخخرسیدیم ب یه روستا
سلام من اینجا در خدمت شمام که یکی از خاطرات خیلی قدیمی ام رو براتون بنویسم تا شما هم لذت ببرید. من ی دختری هستم با قد 168 سینه های گنده و گرد و قلمبه و پوووستم که اووووووووووف سفید برفی. با ی پسری اشنا شدم اهل یکی از شهر های استان خودمون بود که انگل داشت و هرچی غذا میخورد چاق نمیشد، پاهاش پرانتزی بود و خودشو داریوش صدا میکرد ( اسمش امیررضا بود).اون از من سو استفاده جنسی کرد و یک روز توی خيابون ب خوش  فرم و گردم دست درازی کرد.من که آدم کینه
متن آهنگ دنیای پوچ از علی کرمانشاهی
متن آهنگ دنیای پوچ از علی کرمانشاهی
هوا ابریه مثل چشام مثل وقتی که خیلی تنهامتو رو خیلی وقته ندارم چجوری بگم بیقرارممثل یه پرنده تو بارون یه عابر تو بهت خيابونمیخواستم بگم عاشقتر شدم، ترسیدم بری از دستت بدمدلواپسه دلم میشم بعد تو، کارم روز و شب شده توببین چی آوردی به روزم که میسوزم از تو هنوزممنو ترک کردی بفهمم فقط پوچه از دنیا سهممببین زیر پامه غرورم منی که هی میگفتم صبورمزدم زیر قول قرارم نمی خوام که طا
تا این که روز های بد رسید  روزگار نتونست خوشی پسره رو ببینه  به خاطر همین دختره رو یه کم عوض کرد  دختره دیگه مثل قبل نبود  دیگه مثل قبل تا پسره بهش میگفت بریم بیرون نمیومد  و کلی بهونه میاورد  دیگه هر سری پسره زنگ میزد به دختره  دختره دیگه مثل قبل باهاش خوب و مهربون حرف نمیزد  و همش دوست داشت که تلفن رو قطع کنه  از اونجا شد که پسره فهمید عشق چیه  و از اون روز به بعد کم کم گریه اومد به سراغش  دختره یه روز خوب بود یه
انشای تصویر نویسی با موضوع: دورترین فاصله یک متری دنیا
بالباس های پاره طوسی رنگ مشغول گشتن توی سطل اشغالی های شهر بود ‌، دنبال یه چیز قابل خوردن تقریبا یک هفته بود که غذا نخورده بود، ازاین کار متنفر بود هیچ وقت فکرشو نمیکرد که این حال و روزش باشه ولی مجبور بود گرسنگی امونشو بریده بود
یاد رویاها آرزو های بچه گیش افتاد دست از گشتن برداشت خودشو از اشغالا بیرون کشید وبا نا امیدی قدم برداشت، تغریبا به وسطای خيابون رسیده بود که ایستادو گونی کثیف
داستان طنز کوتاه من و افسوس گاو !
شخصی تعریف میکرد که ﯾﻪ بار با سرعت زیاد ﺗﻮ ﺟﺎﺩﻩ ﺷﻤﺎﻝ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﻣﯿﺮﻓﺘﻢ،
ناگهان گاوی ﭘﺮﯾﺪ ﻭﺳﻂ ﺟﺎﺩﻩ !
ﻣﻨﻢ ﻣﺤﮑﻢ ﺯﺩﻡ ﺭﻭ ﺗﺮﻣﺰ ﻭ ﺧﯿﻠﯽ ﺷﺎﮐﯽ شدم و با تعجب به گاو نگاه میکردم که چرا وسط خيابون اومده.
ﺷﺮﻭﻉ ﮐﺮﺩﻡ ﺑﻪ ﺑﻮﻕ ﺯﺩﻥ، ﺩﯾﺪﻡ گاوه ﻫﻤﯿﻨﺠﻮﺭﯼ ﻭﺍﯾﺴﺎﺩﻩ ﻭﺳﻂ ﺟﺎﺩﻩ و
ﻋﯿﻦ ﺑﺰ ﺩﺍﺭﻩ ﻣﻨﻮ ﻧﯿﮕﺎ ﻣﯿﮑﻨﻪ …
ﺍﻭﻣﺪﻡ ﭘﯿﺎﺩﻩ ﺷﻢ ؛ ﺩﯾﺪﻡ ﮔﺎﻭﻩ ﯾﻪ ﻧﮕﺎ ﺑﻪ ﻣﻦ ﮐﺮﺩ، ﯾﻪ ﻧﮕﺎ
خب وقتی بیسیم نداشته باشم، گوشی تلفن همراهم نباید خاموش یا روی سایلنت باشه. این یه اصله که بتونیم 24 ساعت شبانه روز و هفت روز هفته در خدمت باشیم.
گوشیم روشن بود که تا ماشینم پارک کردم، یهو سه چهار تا پیام واسم اومد! از بین اون سه چهار تا، یکیش که مال مخابرات بود را چک کردم . دیدم 3 بار توسط یه شماره ثبت نشده واسم تماس گرفتند! گفتم لابد اگر کارم دارن خودشون زنگ میزنن دیگه! الان واسه کی زنگ بزنم؟ 
هنوز لباسامو کامل درنیاورده بودیم که گوشیم زنگ خورد
با اینکه شب قبلش همگی دیر خوابیده بودیم و زن و بچه ها مثل کمبود محبتیا دورم میگشتن، اما وقت اذون صبح از خواب بیدار شدم. اصلا شنیدن صدای اذون . مخصوصا صدای اذون صبح شیراز که خیلی شفاف و در دل شب و واضح و با یه نسیم خاصی میاد . از محله و شهر و وطن خودت یه چیز دیگه است . 
یه دوش حسابی گرفتم و . 
دو رکعت نماز صبح میخوانم قربتا الی الله. 
الله اکبر . بسم الله الرحمن الرحیم . 
بعدشم تسبیح حضرت مادر . و به رسم معهود، همونجوری رو به قبله . هفت بار ذکر
خیلی مقاومت کردم، تا از حال و هوای این روزها، چیزی ننویسم.
توان و گنجایش بحث رو ندارم دیگه. 
از این‌همه نفرت و دعوا، فراری‌ام
از اینکه رابطه‌ام با آدم‌ها خراب میشه
از اینکه خیلی بیشتر از قبل، تو خيابون، یه عده‌ای من رو ، مسبب هر ناکامی تو زندگیشون بدونن؛ حالم بده. 
حتی با اینکه می‌دونم بعضی از رفیقام که فروش مجازی داشتن توی این روزها چقدر حرص می‌خورن؛ تو دل خودم خداروشکر می‌کنم که دیگه مجبور» نیستم تو گروه‌های مجازی بخونم و بشنوم و بن
 
خب خب
بسمه اشکان دختر نما و ترنس کس لیس رجیم
خب  این اشکان یک نوع  دختر نما میکنه با هر اکانت در تلگرام با اسم دختر میاد تلگرام  با اکانت دیگه اش ترنس  همون گی خيابون  با اون یکی اکانتش  در هر گروه باشه کس لیس میکنه   خلاصه این بی ناموس زیاد دست پا میزنه
میگفت که من هویتم  نابودگر اخه دلقک لاغر مردنی افقانی اخه چی تو به ما میخوره  با اون قیافه یت  پشم مم نمیتونی بخوری  هر روز اسم ها اکانتش عوض میکنه هواستون باشه هر جا دیدین مدرک ها که
دروغ واقعا یه ریسک بزرگ هست.
میخواستم برم یه جایی خرید. نمیخواستم لو بدم. به کسی که باهام بود گفتم میخوام برم فلان جا (یه جایی غیر از مرکز خرید.)
به حساب خودم مثلا پیچونده بودم. اقا رفتم خرید . خرید رو کردم. اسنپ گرفتم برگردم. همین سوار اسنپ میخواستم بشم دیدم داره از اونور خيابون دست ت میده و صدام میکنه :|
اونم دقیقا همون روز همون ساعت اونجا نزدیک مرکز خرید کار داشته و اومده بود کاراش رو اکی کنه :|
راست و ریستش که کردم. ولی خوب واقعا دروغ ریسک هست
لی لی عزیز، درسته خنده داره من هنوز کاری نداری ولی میخوام بازنشست شممن زیاد منتظر موندم، منتظر اینکه برگردی و مثل قبل باهم تو خيابون راه بریم، زیر درخت ها بشینیم و کتابهای که هیچ ربطی بهم نداره رو بهم ربط بدیم، مثل خودمون!هیچ ربطی بهم نداشتیم ولی بهم گره خوردیم، راست میگفتی ما عادی نبودیم.هیچ وقت، هیچ کس یه احمقو تحمل نکرد. هیچ کس وقتی کاسه اشو لبریز کردن و شکستن اونا رو بهم نچسبونداون تو بودی که یه احمقو تحمل کردی، حق رفتن داشتی ولی نرفتیمی
اپیزود اول: مثل همیشه دیر کردم و دارم تو خيابون تند تند راه می‌رم که یهو شماره‌ت میفته رو گوشیم. بر می‌دارم و تند تند می‌گم سلام. خوبی؟ ببخشید گوشیم سایلنت بود ندیدم تماساتو». می‌گی سمت راستمی. دور و برو نگاه می‌کنم و می‌بینمت بلاخره. بعد از این یک و نیم هفته نبودنت، آخ که می‌چسبه دیدنت.
اپیزود دوم: چندوقت پیش بهت گفتم بودم جایِ موردعلاقه‌م تو این شهرِ کوفتی، یه صندلیه که از بالاش یه بخشی از شهر دیده می‌شه. با کلی درخت کاج. گفته بودم اون ص
مامانم داشت تو تلگرام جک می خوند.بعد یه جکو بلند خوند ک من بشنوم:[پسره:دیشب "ماشینمو" برد.اومدم تو خيابون،همینطور ک داشتم تو سر و کله ی خودم میزدم. اومد پایین و گفت نگران نباش من شماره پلاک ماشین رو برداشتمحالا می فهمم چرا تا الان مجرده و کسی نگرفتش]بعد ک مامانم خوندش خودش خندیدگفتم خب این الان کجاش خنده دار بود!؟خب دختره پلاک ماشین رو برداشت دیگه.!!!گفت نفهمیدی؟دوباره جکو خوندباز گفتم من نمی فهمم چه ربطی دارهبعد برام شفاف س
داستان دختر دانشجو و مسافرکش جهنمی
پسران جوان که به دختر دانشجو کرده بودن در انتظار چوبه دار هستند .
ماجرا چه بود و از کی شروع شد که سال ۹۷ کشیده شده ؟
سال ۹۳ بود که یه دختر ۱۹ ساله دانشجو با وضعیت ظاهری آشفته و ناراحت وارد کلانتری شد و عنوان کرد که دو پسر جوان اول اونو یده و بعد مورد جنسی قرار دادن .
دخترک بیچاره خیلی ترسیده بود و را اضطراب و وحشت خاصی داستان و ماجرا رو تعریف کرد .
اون گفت : اونایی که تو ماجرا بودن ۴ نفر بود
**
کل برنامه هارو ریخته بودیم. همه چی داشت همونجوری که میخواستم پیش می‌رفت. استرس و ذوق قاتی بود:) قرار بود نصف راهو با یکی از دوستام بریم. ولی یکی دو روز به آخر، به مشکل خورد و با کلی معذرت خواهی گف که نمیتونه بیاد. ناراحت نشدم و درکش کردم. در هر صورت، من این کارو انجام می‌دادم. من داشتم رویامو واقعی می‌کردم واین چیز کمی نبود:) هرطور شده باید می‌رفتم. پس مامان بابامو راضی کردم که تنها برم. و رفتم.
***
از قطار پیاده شدم. ذوق و استرس. قندم افتاده بود.

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها

کــد هــا و سفــارشــاتــ قصــر سایــہ محمد بخشی گروه آسماری بختیاری خانه های هوشمند vistasazego رایحه های ناب دانشجو bartarinha98 نابترینها ariyanet87 مشاوره تحصیلی(تیزهوشان،نمونه)