نتایج جستجو برای عبارت :

گفت من تیغ از پی حق میزنم بنده حقم نه مامور تنم

یگن شیطان با بنده ای همسفر شد موقع نماز صبح بنده نماز نخوند موقع ظهر و عصر هم نماز نخوند موقع مغرب و عشاء رسید بازم بنده نماز بجای نیاوردموقع خواب شیطان به بنده گفت من با تو زیر یک سقف نمی خوابم چون پنج وقت موقع نماز شد و تو یک نماز نخوندیمیترسم غضبی از آسمان بر این سقف نازل بشه که من هم با تو شامل بشمبنده گفت تو شیطانی و من بنده خدا ، چطور غضب بر من نازل بشه ؟شیطان در جواب گفت من فقط یک سجده اونم به بنده خدا نکردم از بهشت رانده شدم و تا روز قیامت
مثل یک مامور چشمم جانب دست تو است رشوتی آورده ای گویا که سر مست تو است.
برق چشمت را به کیلوات سنجیدن خطاست حرکت ماشین قلبم نیز پيوست تو است
نیستم بی شارج اینجا در فضای زندگی از انرژی لبت این جان و تن هست تو است
من که رمز خوش بختی را چنین گم کرده ام پيش تر آ نازنین آن رمز در شصت تو است
مثل یک رایانه ویروسیست بی تو روح من گر نجاتی هست جانا کار آوست تو است
اگر رشتتون تجربی باشه احتمالا با جلال موقاری که مدرس زیست وبسایت آلا هست آشنایی دارین:) 
اینجا نکته های زیبایی از تدریس ایشون برای مبحث مجلسی دستگاه تولید مثل در زن رو بررسی می کنیم:|
 
موقاری میگه: جنینو پس انداختی؟ دمتم گرم! یه جای خوب داری براش؟ میگه آره آقا! کجا؟ میگه رحم! میگه خو دمتم گرم:|
 
بنده خدا به این رحمه گفتن یک ماهی بالاخره این مهمون تو میاد. این بنده خدا، این چرخه ی رحمی هر ماه خودشو برای بارداری احتمالی آماده می کنه. میگه شاید ای
مردی با دوچرخه بـه خط مرزی می‌رسد، او دو کیسه بزرگ همراه خود دارد، مامور مرزی می پرسد: در کیسه ها چه داری؟” او می‌گوید: شن”
 
مامور وی را از دوچرخه پياده می کند و چون بـه او مشکوک بود، یک شبانه روز وی را بازداشت می کند، ولی پس از کنترل فراوان، واقعاً جز شن چیز دیگری نمییابد. بنابر این بـه او اجازه عبور می‌دهد.
ادامه مطلب
یکی بود ، یکی نبود

یکی بود ، یکی نبود. آن یکی که وجود داشت ، چه کسی بود؟ همان خدا بود وغیر از خدا هیچکس نبود. این قصه را جدی بگیرید که غیر از خدا هیچ کس نیست .
بنده: چقدر احساس تنهایی می‌كنم
خدا: فانی قریب
.:: من كه نزدیكم (بقره/۱۸۶) ::.
بنده: تو همیشه نزدیكی؛ من دورم. كاش می‌شد بهت نزدیك شم
خدا: و اذكر ربك فی نفسك تضرعا و خیفة و دون الجهر من القول بالغدو و الأصال
.:: هر صبح و عصر، پروردگارت رو پيش خودت، با خوف و تضرع، و با صدای آهسته یاد كن (اعراف
هر روز با مثنوی
داستان از بهر خدا شمشیر زدن
در جنگ خندق حضرت علی(ع) بر پهلوان زورمند عرب پيروز و او را بر زمین کوفت.حضرت علی(ع) شمشیر خود را بالا برد تا سر آن پهلوان زبون شده را بزند که ناگه آن پهلوان بر صورت زیبای حضرت علی(ع) آب دهان انداخت و حضرت علی(ع) شمشیر خود را انداخت و از کشتن دشمن خودداری کرد:
               در غزا بر پهلوانی دست یافت. زود شمشیری برآورد و شتافت
               او خَدو انداخت در روی علی
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم صل علی فاطمه و ابیها و بعلها و بنیها
دو نفر با هم حرف می زدند یکی خدا و یکی بنده. بنده گفتاز همه زندگیم، چه سخت باشند چه آسان، قطعه هایی هست که انگار جوری دیگرند.آنقدر شیرین و گویا هستند که می توان برای دیگران تعریف کرد. آنقدر ارزش دارند که قابل توصیه اند!
ابلیس گفت: چقدر سهم تو از این بخش از زندگی کم است.اکثر زندگی تو ارزشی ندارد.
بنده دلش گرفت.
خدا گفت: من برای تو قرآن را فرستادم وقتی به هر آیه پناه می بری زندگی
/مدرسه منتسب به همسر عموی بنده استشهرنوشت: رئیس شورای اسلامی شهر تهران انتساب مدرسه روشنگر» به خود را تکذیب کرد.به گزارش خبرنگار شهرنوشت، محسن هاشمی رفسنجانی در حاشیه برگزاری یکصد و هفتاد و سومین جلسه شورای شهر با حضور در جمع خبرنگاران در پاسخ به سؤالی در مورد انتساب مدرسه روشنگر به خود توضیح داد: این مدرسه ارتباطی با من ندارد و مربوط به همسر عموی بنده است.وی با اشاره به اینکه فعالان فضای مجازی باید از بازنشر مطالب فاقد صحت خودداری کنند، گ
یارو لکنت زبون داشته به اورژانس زنگ می زنه که بیان جنازه همسایه شون که مرده رو ببرن ! میگه: ااااالو اااااوورژانس،این هههههمسایمووون مممممرده ! یک آمبولانس میفرررررستین ؟!… یارو اورژانسیه میگه: آدرستون کجاست ؟؟! طرف تا میاد نشانی رو بگه زبونش بند میاد و میگه: ظظظظظ !!!! طرف میگه: منظورتون ظفره ؟؟؟ طرف میگه: ننننننن ـــنه ! اورژانسیه فکر می کنه که رفته سرکار میخنده و گوشی رو قطع می کنه ! یه هفته بعدش همین قضیه مجددا می افته بازم طرف میگه: آدرستون ک
لکنت زبان
یا رو لکنت زبون داشته به اورژانس زنگ میزنه که بیان جنازه همسایه شون که مرده رو ببرن!میگه : اااالو اااوورژانس ،این ههههمسایمووون ممممرده! یک آمبولانس میفرررررستین؟!…یارو اورژانسیه میگه : آدرستون کجاست؟!طرف تا میاد آدرس رو بگه زبونش بند میاد میگه: ظظظظظ!!!!طرف میگه : منظورتون ظفره ؟طرف میگه : نننننننـــنه!اورژانسیه فکر می کنه رفته سرکار می خنده و گوشی رو قطع میکنه!یه هفته بعد همین اتفاق دوباره میفته بازم طرف میگه : آدرستون کجاست؟باز
اینطوری راحت ترن کسی نیست به کاراشون گیر بده خیلی راحت هر کاری میکنن خبر هم از طریق خبرگزاری داخلی که همش دروغه رو بهمون میگن دیگه کسی نیست ببرتشون تو حاشیه مخصوصا الان که حجم عظیمی از خبر ها منتظر این هست که اینترنت وصل بشه واقعا چرا باید اینترنت وصل بشه؟؟؟؟
والا مردم که مهم نیستن که اون بنده خدای که میخواد دفاع دانشگاه انجام بده مهم نیست اون بنده خدای که با شرکت های خارجی کار میکنه مهم نیست اون بنده خدای که با ایمیلش کار داره مهم نیست انگار
امروز پشت چراغ قرمز توی ماشینم بودم که دیدم یه بنده خدایی داشت شیشه یه ماشین پژو 206 رو پاک میکرد البته فقط یک دستمال دستش بود و حتی شیشه پاک کن هم نداشت. بعد از اینکه چراغ سبز شد صاحب 206 اصلا شیشه ماشینش رو پایین نکرد که یه تشکر ازش کنه و گازو گرفت و رفت. این بنده خدا هم تا چند ثانیه همینطوری مات و مبهوت داشت به ماشینی نگاه میکرد که شیشه شو پاک کرده بود ولی هیچ پولی در قبالش نگرفته بود. بعد از این ماجرا داشتم توی ماشین به این فکر میکردم که چه راهکا
وقتی شما یک نفر را برای یک پست کاملاً تخصصی به کمیته ای برای گزینش عمومی معرفی می کنی (البته پس از گزینشی تخصصی و کاربردی و .) و میشه با احتمال خوبی گفت که این بنده خدا  یکی از مناسبترین افراد برای جایگاه مورد نظر است؛ اما در کمال تعجب می بینی که طرف با یک سری پرسش اساسی از اون کمیته بر میگرده، براتون کلی سوال پيش میاد که "مگه چی پرسیدن از این بنده خدا؟ مگه قرار نبود که سوالات عمومی بپرسن؟ ."
ادامه مطلب
وقتی شما یک نفر را برای یک پست کاملاً تخصصی به کمیته ای برای گزینش عمومی معرفی می کنی (البته پس از گزینشی تخصصی و کاربردی و .) و میشه با احتمال خوبی گفت که این بنده خدا  یکی از مناسبترین افراد برای جایگاه مورد نظر است؛ اما در کمال تعجب می بینی که طرف با یک سری پرسش اساسی از اون کمیته بر میگرده، براتون کلی سوال پيش میاد که "مگه چی پرسیدن از این بنده خدا؟ مگه قرار نبود که سوالات عمومی بپرسن؟ ."
ادامه مطلب
این روزها حتی نسبت به آدم های بزرگتر از خودم هم حس مادری دارم. مثلا همین امروز که پست وبلاگ آسیاب را می خواندم،  دلم حس مادری را داشت که فرزندش را گذاشته توی دنیا و رفته پي ادامه ی مسیر جاودانگی اش. می خواستم به فرزندم بگویم، آرام باش فرزندم، با قوت ادامه بده، عشق جاری شده بین ما تنها شمه ای از عشق بی کران خدا به مابوده و هست.
به تو از این جهت که مادری عاشقانه همه جوانب جسم و جانت را در آغوش پر مهر پرورانده تا قد و قواره ات از هیکل نه ی او درشت
به نام خدا
متاسفانه امشب متوجه شدم وبلاگی به نام (وبلاگ خدیجه) که از سلفی ها(وهابیون) بی دین و خدا نشناس هست در یکی از کامنت های خود از طرف اینانب بی احترامی هایی به ساحت مقدس نائب حضرت بقیة الله حضرت امام خامنه ای حفظه الله تعالی کرده است و با سوء استفاده از نام طلبه جوان و آدرس این وبلاگ و همینطور سوء استفاده از آدرس ایمیل اینجانب گزافه هایی رانده است که من بسیار ناراحت شدم و در همین وبلاگ از او که به نام مریم آرامیان مطلب گذاشته است و اهانت
مراسم عزاداری شهادت حضرت زهرا (س) - فاطمیه دوم | واحد | قدم ميزنم زیر بارون قدم ميزنم مثل مجنون _ هیئت فدائیان حسین(ع) | چهارشنبه ۹ بهمن ماه ۹۸ - شب دوم | حر.رزا دانلود بانک لینک های دانلود فیلم ، دانلود سریال و دانلود آهنگ میباشد.
این قصه‌ی‌ دیدن مافیای بنده خیلی جذاب است. در ایام به شدت بغرنجی بنده هارهار با فصل اول مافیا میخندیدم. و شاید باورتان نشود، سرماجرایی وسط بحثی به شدت مهم و نهایت آخرین پيام‌ام مبنی بر یک تصمیم به شدت مهم‌تر، داشتم لوبیا پلو میخوردم و مافیا میدیدم، همان جا به مافیا دیدنم ادامه دادم و بعدش با اشک به رختخواب رفتم و بعد قص علی هذا. 
این‌ها را گفتم که بگویم مافیا که از پاییز شروع شده بود، در کل نقش عظیمی در زندگی بنده ایفا کرد. و شروع فصل مافیا
امروزم گذشت ولی یه روزه تلخ.یه روز پر از درد.پراز غم.غصه.چرا؟!مگه چی شده؟!هیچی.یادم ندادن ولی یاد گرفتم همیشه راست بگم و صادقانه حرف بزنم.خب از خیلی قدیم ترها،اون موقع ها که ماها اصلا نبودیم همیشه گفتن راست بگید یا همون حقیقتو بگید اگه حتی به ضررتون باشه!!!حالا اینکه امروزه روزگار،همه چی عوض شده بماند!یعنی امروزه تا جاییکه میشه و میتونن اول دروغ و دوَنگ میگن بعد اگه دیگه نشد و نتونستن،تازه اونموقع راستشو میگن!!! نوش داروی بعد مرگِ سهراب
صحبت های دکترعلیرضا گودرزی نایب رییس هیٱت عالی نظارت راهبردی اگرچه موج سنگینی داشت  باعث رفع بسیاری از ابهامات گردید 
علیرضا گودرزی نایب رییس هیٱت عالی نظارت راهبردی درخصوص ارزیابی عملکرد تیم ارزیابی و تحقیقات اجرایی گفت: خوشبختانه هرچند که هنوزبطور موثق فعالیت این دستگاه نظارتی کلیدنخورده است ؟
اما با کسب اجازه ازمحضر ریاست محترم هیات عالی نظارت لازم است که موضوعات مهمی راعنوان نمایم که این عرایض قطعٱ هم برای همکارانم روشنگرانه
با سلام خدمت همه اعضای وبلاگ خانواده برتر
بنده ویژگی های جسمی خاصی از دوران کودکی  و نوجوانی داشتم که منو از سایر همسن هام و همکلاسی هام متمایز می کرد. بنده از کودکی درشت هیکل و تپل بودم که این باعث بیشتر نشون دادن سنم میشد و همین باعث میشد همسن هام منو بین خودشون راه ندن و منو از خودشون ندونن، به خاطر همین از همون اول دوستان زیادی نداشتم و منزوی بودم و دستمایه ی خنده و تمسخر دیگران بودم. 
این امر در 11 سالگی بنده با ریش درآوردن زود هنگام صورت ب
دلنوشته ای در باب اذان 
اذان می گویند …از فراز گلدسته های سر به فلک کشیده ی عشق از محفل  گرم  ایمان ُ دل  بی قرار  یار !از پچ پچ  پدر در گوش  نوزادی نورسیده در خواب ،و نوید  ملاقاتی دیگر با تو
 
و من گوش می دهم ، همچنان که به عاشق ماندن و عظمت بندگی مخلوق فکر می کنم زمزمه می کنم فریاد می زنم !و آن وقت اشک ، همان هدیه ی آسمانی ، صورتم را آرام نوازش می دهد ،
 
انگار وقت  نماز است و لحظه ی دیدارگفته بودی قبل از ملاقاتمان طاهر باش !و گفتی از غفلت
دلنوشته ای در باب اذان 
اذان می گویند …از فراز گلدسته های سر به فلک کشیده ی عشق از محفل  گرم  ایمان ُ دل  بی قرار  یار !از پچ پچ  پدر در گوش  نوزادی نورسیده در خواب ،و نوید  ملاقاتی دیگر با تو
 
و من گوش می دهم ، همچنان که به عاشق ماندن و عظمت بندگی مخلوق فکر می کنم زمزمه می کنم فریاد می زنم !و آن وقت اشک ، همان هدیه ی آسمانی ، صورتم را آرام نوازش می دهد ،
 
انگار وقت  نماز است و لحظه ی دیدارگفته بودی قبل از ملاقاتمان طاهر باش !و گفتی از غفلت
مثل اینکه اولین بار بود پا به منطقه ی عملیاتی می گذاشت. ازآن آدم هایی بود که فکر می کرد مامور
شده است که انسان های گناهکار به خصوص عراقی های فریب خورده را به راه راست هدایت کرده و کلید بهشت را دستشان بدهد . شده بود مسئول تبلیغات گردان. دیگر از دستش ذله شده بودیم
ادامه مطلب
داستان لبز خوافی 22@Khafema
د یاد مو مییَه دو سه سال پِش دَعوَتیِ د خَنِه ما بو
یکه از مِهمونا که دَعوَت بو شَرو به سُوال پِچ کِردَن مو کرده بو!!
از مو بِپُرسی : تا بچه کاله دَرِی ؟؟
ورگُفتُم : هو یک پِسَرِه دِرُم
بنده خدا وَرگُف: بچه تا مثله بچه های دگه وَر رَد دود وُ دَم که نِست؟
موم وَرگُفتُم : نه!
واز بِپُرسی وَر رَد موتور سِوَری و تک چرخ چیشه؟؟
وازُم وَرگُفتُم نه!
واز بِپُرسی : وَر رَد سَرکم به جُوو شاغلام یا شرطی چیشه ؟؟؟
ورگُفتُم ای نه خالو‼️
بن
داستان لبز خوافی 22@Khafema
د یاد مو مییَه دو سه سال پِش دَعوَتیِ د خَنِه ما بو
یکه از مِهمونا که دَعوَت بو شَرو به سُوال پِچ کِردَن مو کرده بو!!
از مو بِپُرسی : تا بچه کاله دَرِی ؟؟
ورگُفتُم : هو یک پِسَرِه دِرُم
بنده خدا وَرگُف: بچه تا مثله بچه های دگه وَر رَد دود وُ دَم که نِست؟
موم وَرگُفتُم : نه!
واز بِپُرسی وَر رَد موتور سِوَری و تک چرخ چیشه؟؟
وازُم وَرگُفتُم نه!
واز بِپُرسی : وَر رَد سَرکم به جُوو شاغلام یا شرطی چیشه ؟؟؟
ورگُفتُم ای نه خالو‼️
بن
 تهران- ایرنا- رئیس شورای اسلامی شهر تهران تاکید کرد که مدرسه روشنگر متعلق به همسر عموی من است و موارد آن ارتباطی با بنده ندارد.به گزارش ایرنا، محسن هاشمی روز یکشنبه پيش از آغاز یکصد و هفتاد و سومین جلسه شورای اسلامی شهر تهران در جمع خبرنگاران توضیح داد: منسوب کردن مدرسه روشنگر به من درست نیست و مدرسه برای همسر محمد هاشمی عموی بنده است.چند روز پيش لیستی از مدارس غیرانتفاعی تهران در فضای مجازی منتشر شد که در آن ذکر شده بود که مدرسه روشنگران م
در میان بنی اسرائیل عابدی بود. وی را گفتند:> عابد خشمگین شد، برخاست و تبر بر دوش نهاد تا آن درخت را برکند. ابلیس به صورت پيری ظاهر الصلاح، بر مسیر او مجسم شد، و گفت:> عابد گفت:> مشاجره بالا گرفت و درگیر شدند.
عابد بر ابلیس غالب آمد و وی را بر زمین کوفت و بر سینه اش نشست. ابلیس در این میان گفت: عابد گفت:> مشاجره بالا گرفت و درگیر شدند.
عابد بر ابلیس غالب آمد و وی را بر زمین کوفت و بر سینه اش نشست. ابلیس در این میان گفت: ؛ عابد با خود گفت :> و برگشت.
بامداد
اولین تجربه نگارش مقاله بنده منتهی به مقاله با عنوان بررسی اثر شرایط آب و هوایی بر سرعت متوسط تردد خودروها» شد. در این مقاله که مستخرج از پروژه کلاسی درس آمار مهندسی پيشرفته (استاد درس: دکتر امیر گلرو) بود، دوستان عزیزی بنده را همراهی کردند که جا دارد از کمک‌های ایشان تشکر کنم.
در این مقاله به این مسئله پرداخته شد که آیا متوسط تردد خودروها آیا از طریق اطلاعات تردد و شرایط آب و هوایی قابل پيش بینی است یا خیر؟ در این راستا چکیده مقاله به صورت
    در آستان بیست و دوم آبان ماه و روز تولدم. یکی از همکاران قدیمی عزیزم عکسی را برای بنده ارسال کرد و زیر آن لینکی قرار داده بود که طالع بینی متولیدن بیست و دوم آبان ماه را بیان می کرد و تلاش کرده بود از این طریق تولدم را تبریک بگوید. ضمن تشکر از این که این همکار قدیمی نشان داد که با این که دیگر با هم همکار نیستیم ولی هم چنان به یاد یکدیگر هستیم. اما در این اقدام یک موضوعی نظرم را جلب کرد که اندکی بنده را به فکر فرو برد و آن همین موضوع طالع بینی اس

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها

هنرستان شهید مطهری معرفي کتاب هاي سايت پروژه دانلود حامی عمران پرسش مهر 20 rivermont دنیای از خوشمزه ها مطالب اینترنتی ghazamaza girlsboys18 xas