انشا در باره خاطره ای که در ان شجاعت اخلاقی به کار رفته باشد

انشا درباره شجاعت و دلیری 
انشا در مورد شجاعت
انشا شجاعت به صورت توصیفی 
خیلی از آدم ها می خواهند شجاع باشند. یا لااقل در بعضی اوقات شجاع به نظر برسند. اما خیلی ها هم نمی دانند بین شجاعت و حماقت بیشتر از یک مو فاصله نیست. شجاع هاي واقعی معمولا می دانند شجاعت به زور و بازو نیست. می دانند شجاعت مثل شمشیر دو دَم است. اگر بی موقع از آن استفاده کنند بايد تاوان سنگینی بدهند.
شجاع هاي واقعی اهل نمايش نیستند. آن ها شجاعت را درجايی مصرف می کنند که به آن نی

موضوع انشا: خاطره ها
چه تکرار تلخ و بی رحمانه اي دارند،اين روزها. براي دیگران روزهايشان تکرار میشود،اما براي من تکراری.
نمی دانم،شايد اشتباه میکنم.آخر من که از دلشان خبر ندارم.شايد پشت لبخند و سکوت آنها نیز همانند من ،خرمن ها آه و ناله انبار شده باشد.
امان از دست اين خاطره ها.خاطره هايی که مجالی براي لذت بردن از حال و اندیشیدن به آینده را به ما نمی دهند.و به فراموشی سپردنشان نیز تا حدودی غیر ممکن است.
دلم میخواهد در صبح یکی از همین روزهاي تکرار

خاطره چت,چت خاطره چت,خاطره گپ چت,چتروم خاطره,سون چت خاطره روم,چت چت خاطره روم,ايناز چت خاطره چت,سون گپ خاطره چت,
وبلاگ خاطره چت |خاطره گپ |سون خاطره چتروم |وبلاگ خاطره سون چت |ادرس اصلی خاطره ايناز چت اصلی برا ورود کلیک کنید بايید تو.
خاطره چت قدیمیترین چت روم ايرانی و پربازدید ترین چت روم هايه قدیمی ورود کلیک کنید,,,.

انشا صفحه ۲۱ کتاب نگارش فارسی پايه کلاس پنجم دبستان ابتدايی درباره درمورد خاطره اي که در آن مسئله اي یا مشکلی حل شده باشد
خاطره اي که در آن مشکلی حل شده باشد
انشا خاطره اي که در آن مسئله اي یا مشکلی حل شده باشد نگارش پنجم
خاطره اي که در آن مسئله اي یا مشکلی حل شده باشد آن روز با عجله کیف مدرسه ام را بستم کمی دیر کرده بودم سریع وارد سرویس مدرسه شدم وکناردوستانم نشستم وشروع به حرف زدن کردیم انروزاولین زنگ درس املا داشتیم خواستم قفل کیفم را باز کن

نگارش یازدهم درس دوم
پرورش موضوع (زمان و مکان)
سه هفته مانده بود که تابستان تمام شود اولین پنجشنبهٔ شهریور ماه، به عبارتی آخرین تفریح تابستانه به حساب می آمد؛ من همراه با خانواده ام با ذوق و شوق راهی دریا می شدیم. رنگ آبی دریا نوید بخش زندگانی بود؛در قعر دریاي جوشان رازها نهفته بود.صداي پدر و مادرم می آمد که میگفتند:آرام بازی کنید و زیاد دور نشوید.»اما ما از اينکه سنگ هاي ریز و قلوه اي پاهايمان را قلقلک می داد کلی لذت میبردیم. نسیم ملايمی در ح

انشا مقاله نویسی دوازدهم انشا خاطره نویسی کوتاه انشا در مورد یک خاطره شیرین چند نمونه خاطره نویسی کوتاه انشا درمورد خاطره نویسی انشا هاي نگارش دوازدهم انشا خاطره نویسی ادبی انشا در مورد یک خاطره بد
 
 
موهايم را باد پریشان کرده، اما دلم را نمی دانم؟ نمی دانم کنکور با دلم چه کرده، نمی دانم ،قلم را چگونه در صفحه دفترم حرکت دهم که جمله‌اي بنویسم درخور حالم! طوفان پریشانی؟ یا پریشانی طوفانی؟
روزهايم سخت می گذرد اين روزها حسرت دوران کودکیم را م

موضوع انشا: توپ
به توپ فوتبال برادرم که از فرط خستگی چهره اش گل انداخته بود و آن را در گوشه ی حیات پرت کرده بود می نگریستم آیا ما انسان ها با هم مثل توپ فوتبال رفتار میکنیم؟ هروقت از هم دده می شویم و یکدیگر را در بحبوحه خرت و پرت هاي زندگیمان پرت میکنیم و تازه اش را می آوریم؟بله انسان ها هم از هم دده میشوند وبه هم نارو میزنند و بی خبر میروند شايد رویاهاي مان مانند توپ فوتبال باشد ،گاهی در زمین والیبال !!مسیر هارا اشتباه طی می کنیم و خواهان ر

انشا با موضوع روز معلم
عشق با تو آغاز شد.
کلاس خاطره ها با یاد تو جان گرفت.
تو در سپیدی برگ هاي دفتر دلمان جریان داری.
تو بودی و کوله باری از مهر؛
ما بودیم و تشنگی در وادی محبّت تو ما بودیم
و خانه هاي دلمان در آستانه چلچراغی از مهربانی ات.
بر لبت باران نور بود و دل ما کویر تاریکی؛
قطره قطره بر سطح ترک خورده زمین دلمان باریدی
و علم در ما جوانه زد.
نگاهت، مکتب عشق بود و ما مکتب نشین چشم هايت بودیم.
ما دست در دست تو نهادیم تا راه پرپیچ و خم زندگی
را با ت

چند موضوع انشا در مورد آلودگی هوا براي روز 29 دی ماه که روی هواي پاک و بدون آلودگی معرفی شده است در ادامه آماده کرده ايم اگر به دنبال یک انشا ادبی در مورد آلودگی هوا و رسیدن به هواي پاک هستید و یا می خواهید انشا طنز در مورد آلودگی هوا براي خواندن سر کلاس درس بنویسید.مجله ی اينترنتی همه چیز

موضوع انشا: سنگ قبر پدرم
هر وقت می آیم کنارت و سلام میکنم جوابی نمی شنوم
وقتی دستانم را به رویت می کشم لطافت آن موقع را ندارد ولی آرامشم میدهد
وقتی اشک میریزم دیگر دستانت گونه هايم را لمس نمی کند
وقتی نگاهت میکنم چشمانت به من خیره نمی شود[enshay.blog.ir]
وقتی به دو زانو کنارت مینشینم وحرف میزنم جوابی نمیشنوم
وقتی به آغوشت میکشم گرماي تنت را حس نمی کنم
وقتی زیاد حرف میزنم ودرد دلم را میگویم دستانت گیسوانم را نوازش نمی دهد
وقتی هنگام رفتن به نیمرخ عکس

 کانال تلگرام بهترین انشا @enshay20 کانال بهترین انشا آموزشی 2 روز پیش بهترین انشا موضوع ازادانشا هاي زیباچند موضوع انشابهترین انشای طنزبهترین انشای سالانشا با موضوع بارانبهترین انشای جهانانشا با موضوع طبیعتکانال انشا و نویسندگیکانال انشا دهمکانال تلگرام انشا نهمکانال‌ انشا هشتمانشا هاي زیباذ95موضوع انشا

موضوع انشا: زنگ انشا
شمس لنگرودی از زنگ انشا می‌گوید؛(ماهنامۀ انشا و نویسندگی،شماره پنج،۱۳۹۸)یکی از درس‌هايی که من در دورۀ کودکی از آن فراری بودم درس انشا بود. براي اين‌که اين‌ها نمی‌آمدند مسائل زندگی‌اي را که درگیر آن بودیم مطرح کنند، چارچوبی بود انتزاعی. انتظار داشتند چیزهايی که از سعدی یاد گرفتیم (که هنوز هم یاد نگرفتیم) در نوشته‌هايمان داشته باشیم. در واقع خود معلم هم نمی‌دانست که براي چی به ما انشا درس می‌دهد، خودش هم نمی‌دانست ک

انشا با موضوع آسمان نگران
به نام خدا
بادی که در اطراف من می پیچد و مرا از یک مکان به جاي دیگری می برد خنکم میکند، ذهنم را از تفکراتی که من را آزرده می کند میشوید و آرامشی نسبی به من می دهد. درست است که من بالاتر هستم، قبول که من بزرگ تر هستم، اما وقتی که از اين بالا میبینم که انسان هاي کوچک در گیر مشکلاتشان هستند و برخی به خاطر دغدغه هايشان ناراحت می شوند ومن فقط نظاره گره آنها هستم، خوشحال نیستم و میخواهم چشم هايم را بر همه چیز ببندم.انسان ها وق�

انشا در مورد پايیز | ۱۲ انشا ادبی و توصیفی در مورد فصل پايیز براي پايه هاي مختلف
انشا در مورد پايیز همیشه جزء موضوع انشا هاي مورد علاقه معلمین عزیز انشا در پايه هاي مختلف تحصیلی بوده است .  ما هم در دلبرانه براي کمک به دانش آموزان و اولیاي آنها ۱۲ انشا با موضوع فصل پايیز آماده کرده ايم ،
انشا در مورد پايیز با مقدمه و نتیجه

ادامه مطلب

انشا در مورد شهادت سردار حاج قاسم سلیمانی
 انشا اول درباره سردار قاسم سلیمانی
 مقدمه : افسانه ها ، تا زمانی افسانه می مانند ، که اتفاقی مانند آن در عصر ما نیفتد ، اخیرا یکی دیگر از افسانه ها به وقوع پیوست و تبدیل به خاطره اي تلخ براي تمامی آزادگان اين کره ی خاکی شد؛شايد بگویید کدام افسانه؟! افسانه ی جاودانی پهلوان هايی مانند رستم و پیدا شدن فردی همتاي مالک اشتر و دوباره تکرار شدن ضايعه ی تلخ حضرت ابوالفضل (ع).  بند : مالک اشتری دیگر معروف به س

انشا با موضوع عروسک
بند مقدمه:
عروسک ها دل ندارند،اما دل خیلی ها را میبرند!!!بدان.آنکه فقط دلت را میبرد .دل ندارد،وگرنه،ب تو دل میداد
بند بدنه:
عروسکها،عروسکها.کجايند؟!!چهار زانو مینشینم چشمامو میبندم و میرم تو فکر،.مثل ايکیو سان میرم ب کودکی،دلتنگی هامو،خاطره هامو،ورق میزنم،یادش بخــیردلم براي معصومیت هايدی تنگه،براي اون چهره ی غمگین حنا پشت ماشین نخ ریسی،براي شجاعیت هاي پسر شجاع،هنوزم وقتی دریا میروم دلم یه غول خوشکل صورتی میخ

کتاب مهارت هاي نوشتاری پايه هشتم  با موضوع انشا برداشتن یک ظرف داغ
انشا در باره  برداشتن یک ظرف داغ
هفته پیش خواهرم همراه مادرم در آشپزخانه مشغول پخت غذا بود که خواهرم متوجه شد که غذا در حال ته گرفتن است و با عجله به سمت قابلمه رفت تا هر چه زودتر از سوختگی بیشتر غذا جلوگیری کند که حواسش پرت شد و بدون دستکشو یا پارچه قابلمه داغ رو برداشت که همزمان با برداشتن ظرف داغ دستش  به شدت سوزش پیدا می کنه و دست خود را به صورت ناخداگاه عقب می کشه .
تا دشتاش

کانال انشا براي نهمی ها 
کانال انشا نهم 
دانلود بهترین انشا هاي نهم 
کانال انشا پايه نهم 
دانلود گام به گام نهم 
کتاب هاي نهم 
نمونه سوالات امتحانی نهم نوبت اول 
سوالات آزمون تیزهوشان پايه نهم به دهم 
تیزهوشان نهم به دهم 

 انشا درباره پايیز پايه هفتم
 
انشا درباره پايیز پايه هفتم
انشا درباره پايیز انشا صفحه 20 کتاب مهارت هاي نوشتاری پايه هفتم
 
 
مقدمه : آلو ، زردآلو و هندوانه به آخر خط رسیده اند. هیچ امیدی نیست.آن ها بايد بروند ، چرا که صداي پاهاي انار و پرتغال را می توانند از کیلومتر ها دور شنید . خودشان هم خوب می دانند که اگر پرتغال و انار بیايند و آن ها را ببینند ، براي شان خیلی بد می شود . پايیز آهسته آهسته می آید ، طوری که ما انسان ها متوجه آن نمی شویم ولی طبیع

موضوع انشا عصر پايیزی جمعه
بندمقدمه:پايیز،براي بعضی ها دل انگیزاست و براي بعضیها غم انگیز برامن فصل سردی دلهاست فصل باریدن اشکها اينروزها هواي دلم هم پايیزیست.
بندیک:یک روزدلگیر روی نیکمت پارک نشسته باشی،برگ هاي زردونارنجی روی سرت هوار شوند،موسیقی غمناک پايیزی گوش دهی،مهم نیست مهر،آبان یاحتی آذر بودنش!مهم آن غروب دل انگیز پايیزیست!آن عصر جمعه پايیزی
بنددو:هوس میکنی دراين فضاقدم بزنی وپاهايت را روی برگ هاي زردو نارنجی پايیزی بگذا

 
 بر گر فته از کانال انشا 21 براي
پیدا کردن انشا با هر موضوعی به کانال ما سر بزنید  
۴سالگی پدرم به دیار باقی رفت. تصاویر پراکنده‌ و محدودی از او دارم. شايد به ده‌تا نرسد. مادرم نقش پدر را هم به عهده گرفت. با قالیبافی چند پسر و یک دختر را بزرگ کرد. از خودش کاست و بر ما افزود.تصویری که از او دارم قالی‌بافی است و قرآن‌ و دعا و نماز. سکوتش بیش‌تر از کلامش بود. استخاره‌گیر محل بود. در جلسات قرآن غلط‌گیر قرآن‌خوانان بود.با همان شعار که اگر دختر سوا

*** خاطره ی تلخ در داستان:؟؟
دونوع خاطره تلخ داریم. یکی اينکه خاطره اي که قبلا اتفاق افتاده یعنی قبل از شروع داستان و هنوز با شروع داستان ذهن قهرمان درگیر آنست.
خاطره ی تلخ می تواند یکی از حریفهاي درونی قهرمان باشد چرا؟ چونکه ممکنست اورا از حرکت به جلو بترساند
درنوع دوم ، قهرمان هیچ خاطره ی تلخی ندارد ودرواقع در یک زندگی آرام وبدون دغدقه بسر می بردقهرمان بجاي اينکه داستان را با یک چالش وضعف شروع کند آن را بايک زندگی بهشتی شروع میکند، طولی نمی ک

انشا می نویسیم تا ۱- بتوانیم آنچه را که در اندیشه داریم به زبانی رسا وشیوا به دیگران انتقال دهیم
۲- بتوانیم قوه ی تخیل و استدلال را پرورش دهیم و استعدادهاي خود را کشف و هدايت نمايیم
۳- بتوانیم دنیا را ازدریچه اي نو حس کنیم ودرک بهتری از زندگی داشته باشیم

انشا با موضوع دلم یک عید قدیمی مى خواهد!
آخرین روز مدرسه تمام شود و بوی نان پنجره اي هاي مادربزرگ، تا سر کوچه بیايد.برايم پیراهنی سفید با آستین هاي پف و سارافون جین خریده باشند و کفش هاي بندی قرمز که دلم برايش غنج برود! و کتاب قصه ی "دخترک دریا" با جلد شمیز.
پدر بزرگم زنده باشد و سنگک به دست وارد خانه مان شود و پشت سرش "مادر بزرگ" با خنچه اي بر سرش از عیدی هاي رنگارنگ ما
دلم شمعدانی هاي سرخ کنار حوض مان را می خواهد بنفشه ها و اطلسی ها و "مادرم" صدا ک

نگارش دهم درس پنجم جانشین سازی
موضوع: کاپشن قدیمی
و باز کنج سرد و خلوت کمدت! بازهم مرا مچاله کردی و انداختی زیر لباس هاي قدیمی ات، در کمد سرد و نمور چوبی گوشه اتاقت! اصلا از وقتی عمه سوگل ات برايت اين کت چرمی را از ترکیه آورد، همه چی خراب شد! اصلا من نمیفهمم اين دیگر چجور لباسی است، با آن طرح هاي عجیب غریب و ترسنکاش!!ترک است؟-باشد!مد است؟-باشد!مارک است؟-باشد!دلیل نمیشود. اگر آن کادوی عمه سوگل ات است، من هم کادوی تولدت از دست مهرانم! رفیق فابت!آخ مه

مثل نویسی باز فیلش یاد هندوستان کرد پايه دوازدهم - 2 انشا در اين باره
گسترش ضرب المثل باز فیلش یاد هندوستان کرد 
 
انشا شماره یک :
در روزگاران قدیم پسر جوانی زندگی می کرد که شغلش آهنگری بود . در یکی از روزها که پسر جوان در مغازه اش مشغول کار و کسب درآمد بود ، دختر زیبايی از جلوی مغازه او رد شد .انشا

نام انیمیشن: داستان شجاعت – Brave Story | ژانر: ماجراجویی، معمايی | انتشار: سال 2006
زبان: دوبله فارسی  | مدت زمان پخش: 01:52:01
خلاصه داستان:
وقتی که پدر واتاروی 11 ساله خانه را ترک میکند و مادرش به علت بیماری به بیمارستان منتقل می شود، واتارو تصمیم میگیرد به همراه دوستش میتسورو با ورود به یک دروازه جادویی، سرنوشت خود را تغییر دهند. در سرزمین جادوها و هیولاها او بايد تمام شجاعت خود را بکار ببرد و به همین علت با چند دوست براي ملاقات با الهه سرنوشت و ت�

موضوع: تاکسی و خیابان ها
سوار تاکسی میشوم, راننده از خیابان ها و میدان ها گذر میکند و تنها چیزی که ذهنم را مشغول میکند؛حسادت است.
من بسیار حسودم؛به اين شهر و مردمانش به کوچه ها و ايستگاه هاي اتوبوس حسادت میکنم و با خود میگویم：شايد از اين خیابان گذر کرده باشد یا که از کنار اين فرد عبور کرده باشد حتی شايد داخل اين اتوبوس نشسته باشد.
به کسانی که با او حرف میزنند یا کنارش می ايستند و
لباس هايی که بر تن میکند بسیار حسادت میکنم.
با همه چیز خاطره دارم

نگارش دهم درس پنجم جانشین سازی
موضوع: قلب
من درتنم،دروجود انساناز طفولیت تا مرگ با آنها هستممن مرکز زیبايی و عاشق شدنم گاهی آن را می شکنند و به هزار تکه تبدیل میکنند اما باز هم کنار میايم می گویم آدمیست دیگر خطايی میکند هرچه باشد جايزالخطاست.خلاصه اينکه زود میبخشم!من صدا هاي مختلفی دارم گاهی صدايی تند گاهی کند گاهم هم،بی صدامن یک عضو عجیبم بعضی اوقات خودخواهم بعضی اوقات هم آنقدر مهربان میشوم که خودم عاشق خودم میشوم!! من اراده کنم میتوانم

اوايل جنگ به غلامحسین گفته بودم: در جبهه هرجا در محاصره یا رودروی دشمن قرار گرفتی { آیه وجعلنا } را زود بخوان تا مشکلی پیش نیايد. روزی غلامحسین از جبهه غرب به مرخصی آمد و گفت پدر جان، چقدر اين آیه مبارک مرا نجات داده است. روزی در کردستان جهت شناسايی به چند متری مواضع دشمن رفته بودیم که من جلوترین فرد به موقعیت عراقی ها و کومُله ها بودم. یک مرتبه دونفر عراقی با  یک قلاده سگ و چراغ قوه رسیدند روی سرم و من سریع آیه وجعلنا را خواندم. دشمن چراغ قو