مجردها هر کس قصد ازدواج داره، بهترین موقع الانه.نه شامی، نه ناهاری، نه تالاری، نه کارت عروسی، نه فیلمبرداری، نه بازار و خریدی، نه آرایشگاهی، خلاصه هیچی نمیخواد.انگار زنت قهر کرده رفته خونهی باباش میری میاریش .مبارکه ان شا الله .
لازم دوسنستم بگم من و واسه عروسیتون دعوت نکنین اگ پسر باشین که لاپایتیونو با یه چاقوی خیلی خیلی کند تیکه تیکه میکنم اگه دختر هم باشین شوهرتونو با همون چاقو تیکه تیکه میکنم تا دوباره بی
دروده سنس بر شما باد و بالاخره داستان را اوردم برید کنار D:قبلش یه سوال از چند نفر داشتم من دارم برا داستانم به پوستر جدید میکشم و توش تمام کسایی که بلدم بکشم هستن سنی از این عکسا که تیکه تیکس هرکس تو یه تیکشه و سوال اینه که بکگراند تیکه شما چه رنگی باشه کسایی که کشیدم و این سوالو دارم شیزو ، اسکارلت ، کارا ، مانی ، رامش ، میسا ، ونوس ، میرای ، تارو ، دایا ،مایرنگ مال خودمم آبی روشنه شمام زود بگین و اما داستان ادامه 
مثلا من یه دختر بی خیال بودم که تا از مدرسه میومدم تا دم غروب میخابیدم.بعد سریال میدیدم و فکر میکردم خیلی خوب میشه اگه بعد عقدم موهامو مث این بازیگره زرد اسهالی کنم.مثلا تیکه تیکه وسیله واسه جهازم میخریدم.مثلا شبا همینطور که داشتم ناخنامو سوهان میکشیدم با دوست پسرم واسه بعد عروسیمون نقشه میکشیدیم.مثلا واسه تولد هجده سالگیم زن عموم یه انگشتر می اورد دستم میکرد و میگفت:اینم یه انگشتر نشونی که پریسا بشه عروس ما.و من همینجور که قند تو دلم اب میش
تماشا کردن فیلمی که اخرشو میدونی لذت بخش نیست ، غافل گیر نمیشی ، احساساتی نمیشی ، فقط نگاهش میکنی . خوندن کتابی که قصه شو میدونی هم اینجوریه . تلاش برای اینکه بفهمی تو آینده چه اتفاقی میوفته ، لذت زندگی کردن رو ازت میگیره .ولی همه ی ما میدونیم اخرش میمیریم ، پس چرا هنوز هم از زندگی لذت میبریم ؟ یعنی وقتی میدونی اخرش میمیری ، چرا زندگی میکنی ؟ ادما هزاران ساله این واقعیتو میدونن و کسی انکارش نمیکنه و همه دارن خودشونو به اب و اتیش
سلاماین داستان برای دوستمهکه ازم خواهش کرده براش بذارمو البته از مایسا جانم اجازه گرفتمیه تیکه ازشو فعلا گذاشتم اگه دوست دارید ادامه شو بنویسه توی کامنتا بگیدو حدودا اگه 10 نفر قبول کنن ادامه میدهممنونبرید ادامه مطلب
×پست درخواستی×
* لطفا حتما این متن رو بخونید *
سلام به دوستان عزیزم .
خوبید ؟ خیلی وقت بود درخواست داده بودید که براتون آهنگ اوپنینگ انیمه اتک آن تایتان رو ترجمه کنم .
خب اول از همه عذر میخوام که اینقدر دیر شد.
شاید نتونم به این زودی ها بقیه سفارش هاتونو بزارم . امروز چند تا از پستای سفارشی مثل والپیپر و لینک دانلود و اینا گذاشتم و نشستم اولین اوپنینگ فصل یک انیمه حمله به تایتان رو ترجمه کردم.
ترجمه اش کمتر از نیم ساعت طول کشید اما یکم نقدش هم ک
این اولین کلیپ گیم پلی داستانی من است البته وقتی این تیکه آخرش رو دیدیش فحش نده لطفا کامنت. جون متین منجزی کامنت. جون ننت کامنت. تورو خدا کامنت. فح.جانا دانلود بانک لینک های دانلود فیلم ، دانلود سریال و دانلود آهنگ میباشد.
مافیای تحقیق
میگن هر چی شنیدیو تحقیق کن
تا اینجاش مث ماست
اما اونا میگن هرررر چیزی که تو اینترنت و کتاب و. نبود
یعنی نیست!!!!
عملا افراد رو در عوام بودن با گفت گوی مانع کننده و تحلیل برنده(ابلیسی)
نگه داشتند!!!!
اینجام مث مافیای شیک و باکلاسه
از اینورم با هک و فیلتر و سایر موارد، مدعی هستند که چون نیافتی؛ نیست»»»
مگه سوپری های داخل خیابان شهرتون
در کتابها و اینترنت و تلگرام»» ثبت شدند؟؟؟؟
خب حالا چون ثبت نشدند پس نیست؟؟!!!!
اینطور ن
آیا میدونستین میتونین این ویدیو و هزاران ویدیوی کوتاه و بلند دیگر را با کیفیت اصلی (فول اچ دی) و بدون لوگوی تبلیغاتی و با دسته بندی به وسیله هشتگ ها، در کانا.پرتو دانلود بانک لینک های دانلود فیلم ، دانلود سریال و دانلود آهنگ میباشد.
شرکت کننده برنامه دورهمی معاون انضباطی مدرسه میگوید: بچه های مدرسه ما خوشبختانه همه با شخصیت و منضبط هستند چون « پدر و مارهاشون دکتر و مهندس هستند&raqu.یارا دانلود بانک لینک های دانلود فیلم ، دانلود سریال و دانلود آهنگ میباشد.
یا حبیب من لا حبیب له
اینکه کلاس دروس ادبیات و نگارش و علوم و فنون ادبیِ سه تا رشتهی ریاضی و تجربی و انسانی رو عهده دار بشی مسئولیت سنگینیه و این تفاوت رشته ها برخورد شدیداً سنجیده رو طلب میکنه. با این حال یه چیز توی همهی بچه ها و کلاس ها مشترک بود: تنفر از شعر و ادبیات!
جلسه اول ادبیات به آشتی دادن بچه ها با شعر و داستان گذشت.و اینکه اصلاً ما چرا به شعر نیاز داریم.
بچه ها نفس راحتی کشیدن و لبخند رضایت روی صورتشون نشست وقتی گفتم ما توی کلا
سلام این داستان اولین داستانی که نوشتم
اسمش فقیر امانتداره
این داستان رو به عنوان پروژه پایانی دوره آموزش نویسندگی ( داستان نویسی) استاد سرشار فرستادم
عیب زیاد داره اما قشنگه
زاویه دیدش تلفیقیه و سعی کردم مثل آنک؛آن یتیم نظر کرده باشه اما ما کجا و استاد سرشار کجا تازه اونم در اولین کارم
ولی خدایش بد نیست یعنی خودم که می گم قشنگه
شماهم وقت کردید بخونین.
به صورت سریالی و 9 تیکه ای ارسال می شه که از 4 آذر 98 هر دوشب یکبار
برای خوندنش بر روی نوشته
پستچی؛ قسمت ششم
چراغهای امامزاده، از دور در تاریکی؛ مثل چراغ خانه ای بود که تو را می خواهد. گرم، روشن و منتظر.سرم را به ضریح چسباندم. سلام آقا. دوسش دارم از بین این همه آدم، فقط اون! شاید بچه گیام فقط برای ظاهرش بود، اما روزی که به خاطر من، دعوا کرد، دیدم جوونمرده. مثل قهرمونای قصهوقتی منو سر مزار دوستش برد و گریه کرد، دیدم مهربونه. همدرده و پاک.مگه آدم چند بار می تونه دلشو هدیه بده؟من هیچوقت روم نشده از خدا چیزی بخوام. اما این بار می خوام! عم
دانلود آهنگ جدید فرهاد اسدیان به نام مثل تو
متن آهنگ جدید مثل تو - فرهاد اسدیان
Download New Music By Farhad Asadiyan Called Mesle To
Lyrics Music Farhad Asadiyan Mesle To
Yeni şarkı indir Farhad Asadiyan Adında Mesle To
Şarkı Sözleri Mesle To itibaren Farhad Asadiyan
چشاش افسانه شد یه تیکه پریزاده شدGözleri efsanevi oldu, parçalara ayrıldı
دل مارو روبود شمعمو پروانه شدKalbim çarpıyordu
لباشو پس گرفت ازم بسکه زخم زبون نزنترکیش موزیک : سایت دانلود آهنگ ایرانی به زبان ترکیه -فارسی
+ برادرزاده هام کنارمن،و دنیای جای قشنگتری برای زندگی شده.+ الانم بزرگه اومد کنارم گفت براش علی کوچیکه بخونم، خوندم و خوابش برد، از بچگی شبا کنارم میخوابید و براش علی کوچیکه میخوندم، شعرِ فروغِ که با صدای گرم خسرو شکیبایی دکلمه شده.وقتی هم برمیگردن، بیشتر شبها تلفنی صحبت میکنیم و براش میخونم،+ این دو تا، همه ی جان و دِلَمَن، دیروز که شنیدم اومدن، کلی با جون و دل براشون خرید کردم، لباس و اسباب بازی و خوراکی و لوازم التحریر. و حس میکنم این
تو رو از وجود خودم میدونم
انگار که یه تیکه از منی
خون من توی رگ هات جریان داره
حس دلبستگی من به تو
فراتر از عشق بین زن و شوهره
عین عشق مادر به فرزندی باشه شاید
نمیدونم
فقط میدونم تو از منی
از وجود من
پوست و استخون من
نفس من
عشق من
اون روز تو کتابخونه ی دانشگاه اتفاقی عسل رو دیدم.دختر خاله اش فوت شده بود و تا دیدمش پریدم بغلش کردم و بهش تسلیت بگم و همدردی کنم.همیشه ام با این دختر تعارف تیکه پاره میکردیم.گوشی تو جیب مانتوم بود و هنذفیریم در اومده بود و اهنگ احمدوند شروع کرد خوندن خیلی بهت علاقه دارم سر اینکه صاف و ساده اومدی گفتی میخوامت بی کلاس و بی اراده.چون گوشی قفل نشده بود:/یهو دیدم عسل چشماش گرد شده.برگشتم سمت مژگان گفتم اهنگو قطع کن این چیه گذاشتی.گفت وا از من
پارتدوم»نمیدونم چندساعت گذشته بود ،اما وقتی چشمم رو از نقاشی برداشتم و آسمون رو دیدم تعجب کردم.ماه تو آسمون مشخص بود .فکر کنم یک ساعت دیگه هوا تاریک بشه.لابد از همین روز اول عمه مردیسی به مامانم زنگ میزنه.نمیدونم چطوری کفشم رو پوشیدم و دوییدم تا یک وقت دیر نرسم.کل مسیر رو البته به جز تپه های خطرناک میدوییدم.بعد از یکساعت دوییدن رسیدم و یهو درو باز کردم.خونه تاریکه تاریک بود ،یادفیلم های ژانر وحشت افتادم.عمه مردیسی مثل اینکه داشت تلویزیون
اون بیرون آدمهای زیادی هستن که خودشونو گم کردن و دور خودشون میچرخندزمین به اندازه کافی گرد هست نباید اینقدر دور خودمون بچرخیممن وقتی کنارشونم اذییت میشم و دلم میخواد کمکی بهشون بکنمولی وقتی بهشون نگاه میکنم، وقتی باهاشون حرف میزنم میفهمم منم یه تیکه از خودمو گم کرده اممثل شعری که شاعرشو فقط به یاد میارمتوهم گم شدی؟-روح کوله پشتی غریبه
عکس پروفایلشو که دیدم، گفتم: "با طوطی گروه دونفره زدی؟"
گفت: "نه بابا، من خیلی وقته با خودم گروه یه نفره زدم. رفته بودیم خونه شون."
گفتم: "آهان!"
گفت: "دوری هم نبود. خیلی حس بدی داشتم از رفتنم. از اینکه این جوری از هم پاشیدیم."
گفتم: "آره، می دونم. چه می شه کرد؟"
هیچ وقت از موقعیتای این طوری خوشم نیومده. کی خوشش میاد؟ این که بین دو گروه از دوستات قرار بگیری و ندونی چی کار کنی.
یه زنگ پیش ملی و طوطی و هانی لمون، یه زنگ پیش دوری. نمی دونم تا کی این جوری می شه
نگاهی به مقاله اقای باستانی از بی بی سی -!بسم الله الرحمن الرحیم-نظریات شخصی است اقاحسین باستانی دربی بی سی درمقاله ای باعنوان ایت الله العظمی عظمت ای رحمت الله علیه- قراراست جمعه درمراسم نماز جمعه شرکت وچون از 14 بهمن - 1390- حاضر نشدند مسئله ایجاد شده است ایشان ذکر کردند که نمیشود انعظمت پیش گوئی کرد عجب؟؟ ایشان بعات پاین امردن روحیه مردم ومشکلات مردم میخواهدنوعی نرمش نشان دهد- همیشه ایشان ازمردم تمجید کرده است
قسمت دوم
هنگامی که دختر از اتاق خارج شد . مرد گفت : من آماده ام که سخنان شما را بشنوم . چرا این قدر داد و بیداد می کردید؟
_چرا؟ معلوم نیست! خیلی وقت است که منو اینجا نگه داشتید. عدد ماه هایی که اینجا بوده ام از دست ام در رفته نه می فهم کی روز می شود ، نه می فهم کی شب چرا تکلیفم رو مشخص نمی کنید ؟
_از چند ماه که بیشتر اینجائید اما حالا که وقت سرگردانیتان تمام شده می توانیم تکلیفتان را روشن کنیم
مرد شروع کرد از روی همان چند ورق کاغذی که قبل از ورود زن مط
اگر میخواهید به شهر مشهد سفر کنید و بار اولتون هم هست بهتون پیشنهاد میکنم که اصلا تور ارزان قیمت مشهد تهیه نکنید به دلیل اینکه کیفیت هتل ها پایین هست و تازه پرواز خوبی هم نخواهید داشت اینی که دارم میگم تجربه خودم بوده ها وگرنه الکی حرفی نمیزنم من حدود سه ماه پیش از یه سایت یه تور مشهد ارزان قیمت تهیه کردم و برای اولین بار بود که میرفتم مشهد هم کیفیت هتل پایین بود و هم پرواز خوبی نداشتم تازه جاذبه های گردشگری رو هم به صورت کامل بهم نشون ندادن و
بسم الله الرحمن الرحیم-نظریات شخصی است اقاحسین باستانی دربی بی سی درمقاله ای باعنوان ایت الله العظمی عظمت ای رحمت الله علیه- قراراست جمعه درمراسم نماز جمعه شرکت وچون از 14 بهمن - 1390- حاضر نشدند مسئله ایجاد شده است ایشان ذکر کردند که نمیشود انعظمت پیش گوئی کرد عجب؟؟ ایشان بعات پاین امردن روحیه مردم ومشکلات مردم میخواهدنوعی نرمش نشان دهد- همیشه ایشان ازمردم تمجید کرده است ایندفعه برای عظمت سلیمانی رحمت اله م
دیر یا زود عاشقِ یکی مثلِ من میشی!
یکی که مثلِ همه ی دخترا دلش برای رنگِ صورتی ضعف نمیره و رنگ آبی رو دوست داره،
یکی که با همه ی خال خالیای دنیا رفیقه،
یکی که دوست داره واسش کتاب بخونی یا حرف بزنی تا خوابش ببره،
یکی که شکموئه و عاشقِ بستنی و تخمه آفتابگردونه،
دیر یا زود یه نفرو پیدا میکنی با موهای فرفری و پوستِ گندمی که ساده لباس میپوشه و کتونی و پیراهن مردونه چهارخونه دوست داره و همیشه توی کیفش کاکائو و آلوچه و لواشک هست،
یکی که وقتی خوشحاله د
سایهی آدمک مثل همیشه بیصدا کنارم نشسته بود،به دیوار تکیه میدم و
با یک لبخند توی ذهنم و تو بی انتهاترین جاده قدم میزنم
و با خودم تک تک حرفهای نگفته رو مرور میکنم
لبخندم که عمیقترمیشه بی اراده قطره اشکی از چشمم روی گونهام جاری
میشه
سریع دست میبرم و پاکش میکنم با لبخند میگم: میدونی که معمولا اینجوری
نیستم نمیذارم چشمهام ببارن
همونطور که به رو به رو خیرهست میگه: مگه قراره بهت جایزه بدن؟
متوجه منظورش نمیشم و خیره بهش منتظر توضیح میشم،
داستان کوتاه در مورد راستگویی و صداقت برای کودکان فراهم شده است. داستان پارمیدا و نیکیتا یه روز جمعه پارمیدا از خواب بیدار شد و دید که مامانش داره حاضر میشه، که به خونه مامان بزرگش بره. پارمیدا می دونست خاله زری و دخترش نیکتا که هم سن پارمیدا بود، هم احتمالا اونجا هستن. به همین خاطر سریع حاضر شد تا با مامانش دوتایی به خونه مادر بزرگش برن. خونه مادربزرگ خیلی بزرگ بود و یک حیاط باصفا داشت که بچه ها عاشق توپ بازی و دویدن اونجا بودن، مخ
آره
منم مثل تو خندم میگیره از اینکه
مجبور باشی بیشتر عمرتو عقب عقب راه بری
به امید اینکه ی تکیه گاه پیدا کنی
.
بعد ی مدتم . عقب عقب رفتنم
یهو شونهات میخوره به ی دیوار محکمو . سرد
کم کم میبینی شونهات به محکمیش عادت میکنهو .
کم کم اون تیکه از دیوار گرم میشهو تو هم تکیه گاه پیدا میکنی
.
اما میدنی خنده دارتر از این تکیه گاه مسخره چیه
اینکه هرگز جرات نکنی ی قدم جلو بردای
هرگز جرات نکنی بری جلو
از ترس اینکه همون تکیه گاتم از دست بدی
.
از
گوراز محمد علی عسگری چن وقت بوی شیوات گوراز یومیه تو آبادی . بخصوص شِوا گو هوا تاریک بو دو حیونی بد ترکیب تومه تو ملکا و خوی دندونای دورازش ریشه یی هرچی دیرخت و پاجوش بوی وروش ایکنت . مردم مالی دل نیگرون بوین و شیپیا یه چاره ییی ویوزن . اگه روباهی یا شوغالی بوی مشکلیش ندارت . هرکی خوی چویی یا چوماقی و ردش کفت و تا شوخا درشی بست . آما گوراز حیونی خیطرناک بوی و هیش کی جراتش ناکه و جنگش شو . حتمن باید تیری یا تیفنگیش دارت تا دوحیون شوکشه . تنا کسی گو
من بار اول هم تو دربند دیدمش اما یادم نیست اول دیدمش یا چشیدمش برای من اون هم با نمک بود هم شیرین ! طعم متفاوتی داشت، اولین عشق بود. از سر بالایی ها دربند که بالا میری سر همه پیچ ها یه چیزی که به قیری ویری درونت منجر بشه هست ! یا دلبری های آب و هوا و دار درختیه که داره جَو رو برای انقلاب هورمونی عشاق زیر 25 سالِ دربند ندیده آماده می کنه یا بساط ترش و ملس فروشی هایی که وسوسه شون برای زن ها کمتر از وسوسه سیب برای حوا نیست! گفتم : من لواشک! گفت : خب! ب
درباره این سایت