نتایج جستجو برای عبارت :

امروز که با خدا حرف می زدم از او خواستم

امروز خواستم برای امتحان دوشنبه شروع کنم
هرچندکه فردا هم وقت هست ولی حقیقتا این ترم دیگه حوصله ی اعتراض زدن و پیاده روی تا دفتر استاد رو ندارم
یه فکر خوب به سرم زد!
ساعت مچی قدیميم رو بستم به دستم تا حواسم باشه وقت استراحت بین مطالعه م بیشتر از چندساعت نشه
آخر شبی متوجه شدم بند ساعتم باز شده و یه جایی افتاده
شروع بدی نبود، ولی فردا مجبورم کل کتاب فارماکولوژی کاتزونگ رو بخونم
✨﷽✨ ✍روزی حاکمي به وزیرش گفت: امروز بگو بهترین قسمت گوسفند را برایم کباب کنند و بیاورند.
وزیر دستور داد خوراک زبان آوردند. چند روز بعد حاکم به وزیر گفت: امروز ميخواهم بدترین قسمت گوسفند را برایم بیاوری و وزیر دستور داد باز هم خوراک زبان آوردند.
حاکم با تعجب گفت: یک روز از تو بهترین خواستم و یک روز بدترین هر دو روز را زبان برایم آوردی چرا؟؟؟ وزیر گفت: "قربان بهترین دوست برای انسان زبان اوست و بدترین دشمن نیز باز هم زبان اوست"
قدر 4 چیز را پیش از
این چهارشنبه هم مثل هر هفته برنامه قصه گویی داشتیم اما این هفته یه تفاوتی با هفته های گذشته داشت و آن تفاوت این بود که قبل از کلاس دیدم که بچه ها حسابی با هم در گیرند و نمي تونند سر حتی یه صندلی با هم توافق کنند با خودم فکر کردم ما قصه ها رو برای بچه ها تعریف مي کنیم که بتونیم آنها رو دعوت کنیم به دوستی ،پس به این نتیجه رسیدم کلاس امروز قصه گویی ما را تبدیل کنم به یک کار عملی تا بچه ها از نزدیک بتونند دوست شدن رو یاد بگیرند . اول از بچه ها خواستم که
این روز ها یاس شده نقل مجالس
کی گفته فقر مهم نیس
کی گفته پول خوشبختی نمياره؟
نبودن پول بدبختی مياره
ادما رو از خودشون از زندگیشون مایوس ميکنه
+خیلیه ادم یک عمر زندگی‌کنه اخر یک عمر مایوس باشه
بگه کاش‌نبودم!
+چرا امروز همه با من از سر درد و دل اومدن؟
سردلم سنگینی ميکنه اینهمه حقایق تلخ
+راحت طلبم؟ اره
من تحمل سختی ندارم تو زندگی
ظرفیتم پایینه
خدا واسه همين چیز‌خاصی بهم‌نميده
ی زندگی عادی عادی عادی
با ی سری دغدغه معمولی
با چند تا ترس مزخرف
ای
مهربون خدایه من . سلامامسال از همون اولش اگرچه که با استرس ها و اعصاب خوردی ها شروع شد ولی ميدونم اینا همه آزمون الهی هست و ایمان دارم که روزای خوب هم بعد از این همه ناراحتی ها و غصه ها از راه ميرسه .امسال فقط و فقط ازت صبر و عافیت و سلامتی خواستم دستام و رو به آسمونت ميگیرم همين دعاها رو کردم .کمک کن حالا که عزمم و جزم کردم و ازت قدرت خواستم تو حرف زدن اتفاقای خوبی که تو حرم آقا امام رضاع ازت خواستم برام بیفته خودت کمک کن اون شیطنت ها و مکره
مامان این روزا جلوی خواستم کوتاه اومده اینو از نگاهش مي فهمم اونم فهميده اینبار با هربار که فقط حرفشو زدم فرق داره این بار حتی راه رفتم حرف زدنمم هم برای رسیدن به خواستم بر ميدارم اما بابا راضی نیست ميگه الکیه و اینکه اینکار نیاز به پشتوانه مالی داره که الان با این وضع اقتصادی شرایطش نیست تازه باید هر جور شده برم تهران و اینم یکی دیگه از مشکلاتمه از اونجایی که هیچ کس و تهران ندارم و فقط خداخدا مي کنم یه جوری از طریق دانشگاه بتونم بیام اینجو
از یه فروشگاه اینترنتی برای n امين بار خرید کردم. اشتباهی جای یکی از چیزایی که سفارش دادم، یه چیز دیگه فرستادن که قیمتش بیشتر از دو برابر چیزی که سفارش داده بودمه. اتفاقا بازش هم کردم. :) چون فکر کردم همونه که مي خواستم.
زنگ زدم گفتم، مي خوام بقیه پولتون رو بدم؛ چیکار کنم؟ گفتن تقاضای مرجوعی بده ولی توی توضیحات بنویس. 
توضیح رو نخونده یارو تایید کرده که مرجوع کنم، درصورتی که به خاطر باز کردنش شرایط مرجوعی نداره. 
منم درخواست مرجوعی رو کنسل کرد
اولین باری که سیگار کشیدم یک روزی بود درست مثل امروز. باران ميبارید و خیابان و پیاده‌رو سر کوچه پر از آب شده بود. جلوتر اگر مي‌رفتم تا مچ توی آب فرو مي‌رفتم. ولی سیگار ميخواستم و انگار چاره‌ی دیگری نبود. به پسر سیزده چهارده ساله‌ای که داشت رد مي‌شد گفتم: ببین من کفشام خیس ميشه، ميشه یه ذره جلوتر یه بسته سیگار برام بخری؟ گفت چه سیگاری؟ اسمش را گفتم. قبلش توی گوگل سرچ کرده بودم تا یک مدل سیگار سبک‌تر، کم‌بو تر با دوز نیکوتین نسبتا کم‌تر پ
     کوچک تر که بودم مي خواستم رفتگر شوم،هرگاه در خیابان پاکبانی را مي دیدم از مادرم مي خواستم بایستد تا آن ها را دید بزنم،شیفته ی شان بودم.البته آن موقع ها رفتگر و پاکبان نمي شناختم؛برای من آن ها "آقای آشغالی" بودند.برای مسیح چهارساله که هنوز حماقت بلوغ و بزرگ شدن را تجربه نکرده بود،نارنجی لباس شان درخشنده ترین فام و جاروی چوبی بلندشان جادویی ترین معجزه بود.در آن لحظات تماشا یک رفتگر بود و مسیحی که نبود،مسیحی ذوب شده در رقص عاشقانه ی جارو و
آموزش و پرورش یکی از نهادهایی است که هدف ابتدائی آن یاددادن کارهای لازم برای زندگی فردی و اجتماعی بود. با پیشرفت جامعه به این تفکر افتادند که باید جامعه فردا جامعه ای بهتر از جامعه امروز باشد بنابراین باید کودکان امروز را طوری تربیت کرد که بتوانند جامعه فردا را عالیتر از جامعه امروز بسازند. 
ادامه مطلب
 
بخاطر آلودگی هوا تعطیل شد و قرار فردام رفت رو هوا! الان معلوم نیست تصميم بگیرن یهو سه شنبه یا چهارشنبه هم تعطیل بشه و کل این هفته م بره رو هوا یا نه. در حال خوف و رجا به سر مي بریم!
با اینکه امروز با حالت تهوع و سردرد و چشم درد شدید برگشتم و نگرانم فردا ميخوام چطور تو این هوا برم بیرون و زنده بمونم، اما این قرار نافرجام رو چه کنم؟ دیگه معلوم نیست کی بتونم ببینمش.
 
+ امروز از در ساختمون که رفتم تو یکی یکی رفقای سابق رویت شدن! یکی شون اومد تو اتاق
اخیرا داستان های زیادی خواندم از هزاران عشق .هزاران داستان ، و هر بار خواستم  هزاران بار رنج راحس کنم، شعف را شوق را.گاهی فقط ميخوانم تا حس کنم، مردابی که احساساتم را غرق کرده تکان بخورد بلرزد، یادش نرود روزی "جان"در تنم بوده است.
این روزها حتی نسبت به آدم های بزرگتر از خودم هم حس مادری دارم. مثلا همين امروز که پست وبلاگ آسیاب را مي خواندم،  دلم حس مادری را داشت که فرزندش را گذاشته توی دنیا و رفته پی ادامه ی مسیر جاودانگی اش. مي خواستم به فرزندم بگویم، آرام باش فرزندم، با قوت ادامه بده، عشق جاری شده بین ما تنها شمه ای از عشق بی کران خدا به مابوده و هست.
به تو از این جهت که مادری عاشقانه همه جوانب جسم و جانت را در آغوش پر مهر پرورانده تا قد و قواره ات از هیکل نه ی او درشت
پاورپوینت نانو؛ تخیل امروز، واقعیت فرداپاورپوینت نانو، تخیل امروز، واقعیت فردا، در حجم 51 اسلاید، همراه با تصاویر و توضیحات مربوطه. نانوفناوری عبارت است از آفرینش مواد، قطعات و سیستم های مفید با كنترل آنها در مقیاس طولی نانومتر و بهره برداری از خصوصیات و پدیده های جدید حاصله در آن مقیاس. توسعه تحقیقات و فناوری .فایل داک
امروز روز اول مدرسه هلیا بود. هلیا خیلی نگران بود و دیشب به سختی خوابید.
نميدونم چرا با اینکه معمولا از هیچکس انتظاری ندارم ولی امروز دلم ميخواست کسانی که ميدونم هلیا براشون خیلی مهم هست بهمون زنگ بزنند.
هیچگ نزد و من یادم اومد که دارم لحظات خوشی را از دست ميدهم. حالم عوض شد. چه خوب که من الان اینجا هستم در کنارش و در اميد و دلواپسی هاش باهاش شریک ميشم.
عزیزانم که ميدونم هلیا را با عشق هميشه حمایت ميکنید. امروز روز خیلی خوبی بود و نگرانی‌ه
ساره بیات متولد 14 مهر 1358 در مشهد، بازیگر مي باشد. فارغ التحصیل لیسانس رشته هنر و دوره دیده موسسه کارنامه است، فعالیت خود را از تلویزیون شروع کرد و با سینما و شبکه خانگی به شهرت رسید
 
خانواه و شروع بازیگری
 
در یک خانواده 4 نفره بزرگ شده و تنها یک خواهر بنام سروین دارد
 
پدر و مادرش مخالف ورودش به عرصه بازیگری بودند به همين دلیل بصورت پنهانی رشته دانشگاهی اش را هنر انتخاب کرد تا یواشکی وارد بازیگری شود که این اتفاق نیفتد
 
کلاس بازیگری
 
در نها
سلام و صبح زیبای پاییزیتون بخیر. امروز توی شهر ما هوا بارونی و بسیار دلچسبه اميدوارم هرکجا زندگی ميکنید حال و روزتون خوش باشه.
خب من تصميم گرفتم از این به بعد یک سری  فایل ها رو که ميدونم به درد همکاران عزیزم ميخوره اینجا قرار بدم . امروز فایل خام طرح درس رو آپلود ميکنم .
ادامه مطلب
پیله کرده بودم به تو ، درست زمانی که از همه دنیا بریده بودم ، یکهو ميان تنهایی محض شدی همدمم ، ميون سردی قلبم شدی گرمي عشق ميون نا اميدی از آدمها تو شدی اميد من ميون تلخی و غم ها تو شدی دلیل خنده های من کلمه خیلی بزرگیه که عظمتشو فقط کسی درک ميکنه که به حریم تنهاییش اجازه ورود هیچ آدمي رو نداده دلخوشی ، این دلخوشی به یه دوست تو دوستم بودی نه فقط مردی که بخوام همسرم باشه دوستم بودی مثل دوستی با یه دختر ، غریزه نبود هوس نبود وقتی که درد و دل کرد
  داستان کوتاه:لاله وبادژانر:تخیلی؛ فلسفینویسنده:r/parisa @r/parisa??گوینده: @nazanin042سرپرست: فاطمه حکیمي??کاری از تیم گویندگان نودهشتیا?? خلاصه: گاهی خودخواهی حتی در چهره ی یک عشق همه چیز را از ما مي گیرد و دوست داشتن مي شود عین دوست نداشتن …*****صدای زوزه ی باد به گوشم مي رسید وتنم را مي لرزاند. به یاد آن روز افتادم؛ به یاد آن روزی که بدترین کار عمرم را انجام دادم…پیشنهاد مابه یاد چشمان زیبایش افتادم؛ چشمانی که امروز صبح به من لبخند ز
خب درسی که امروز گرفتم اینه که هر آدم خوش اخلاقی وما آدم خوبی* نیست!
خوش اخلاقی فقط یکی از ویژگی های اخلاقیه که البته خیلی از ویژگی های خوب دیگه هم در اغلب موارد با خودش مياره اما باید یادم باشه که جنبه های مختلف آدما رو ببینم و همچین گول خوش اخلاقیشون رو نخورم! 
*حالا اینکه آدم خوب از نظر من چه جور آدمي هست هم بماند ؛)
امروز ميخوام دلیل ساختن این پیج رو بگم، اصلا چرا این پیج رو درست کردم، چرا تصميم گرفتم حرفای دلم رو اینجا بگم، راستش چون هیچ گوش شنوایی رو برای حرفام مناسب ندیدم، نه که دوست صميمي یا خواهر مهربون نداشته باشم، چرا اتفاقا خوبشم دارم، ولی از قضاوت بقیه ميترسم، دوست ندارم اطرافیانم رفتارای من و همسرم رو قضاوت کنن یا دل برام بسوزونن، چون‌مطمئنم با شنیدن یه گوشه کوچیک از حرفام حتما همينکار رو ميکنن.قصه از اینجا شروع شد که پارسال توی مرداد ماه، ی
طبق برنامه سازمان برنامه ریزی آموزش و تحقیقات و اعلاميه قبلی ، ثبت نام کتب درسی پایه های 1 ، 7 و 10 از امروز (15 تیر) تا شهریور ادامه دارد. به گزارش مجله آنلاین با پایان یافتن دوره تمدید سال درسی ، دانشجویان تازه وارد کلاس های 1 ، 7 و 10 مي توانند …
مامانم هميشه با لحنی پرکنایه ميگفت: من خیلی خوش شانسم. اگه دریا برم دریا خشک ميشه! باید هميشه یه آفتابه آب هم همراه خودم ببرم کنار دریا. ميگفت نشون به اون نشون از وقتی ما کنار دریا خونه خریدیم، دریا عقب نشینی کرده! خوب منم گاهی این پدیده ی ناشناخته رو حس کرده بودم. اما اون زن پرروی درونم همش ميگفت: افکار منفی رو از خودت دور کن تا گرفتارش نشی. در نتیجه هربار که این پدیده رخ مينمود اثراتش رو حواله ميکردم به کره الاغ مادر ناصرالدین شاه و ميگفت
بسم الله الرحمن الرحیم 
امروز اتفاقات خیلی خوبی در طول روز برام اتفاق افتاد که خیلی مفصله و فکر کنم یه کتاب بشه براش نوشت ولی همينا بگم که گاهی اوقات یه سری چیزایی برامون اتفاق ميوفته که آدم فکر مي کنه تو ذهنش که واقعا چه خدای بزرگی داریم و به اصطلاح چجوری در و تخته را بهم جفت مي کنه که بهم بخورن ، مثلا یه سری جریانات پیش مياد ، مثل جریاناتی که امروز برای من پیش اومد و واقعا اثر گذار بود و درس بزرگی به من داد و اون اینه که آدم اگه هر لحظه لحظه ی
یه حس تند و تیزی بعدش درد فهميدم دستمو بریدم وقتی به خودم اومدم که جای بریدگی رو داشتم مي بوسیدم مثل بچگی هامون .زخمي که روی قلبت گذاشتم رو قلب خودم تیر ميکشه بابا گفته بود دعوا نکنم خواستم، نشد. قلبم درد ميکنه ميشه برگردی و جای بریدگی روشو ببوسی مثل بچگی هامون؟
یو ميناساننیومده ميخوام داستان بنویسم:/ولی ایدش به نظرم جالب اومد دیگه خواستم بنویسم :/داستان راجب دوران سامورایی تو ژاپنه که یه گروه ی ميخواند انقلاب کنند.داستان خیلی جا داره ولی هرچی بیشتر بشیم کارکتراتون دیرتر ميادهرکی ميخواد تو داستان باشه رنگ چشمو مو بده :/سایونارا ^
تا الان فکر ميکردم معنی اسمم خیلی مزخرفه
آشکار،روشن
ولی امروز تواینترنت چند تا معنی دیگه پیدا کردم
مثلا روشنی بخش زندگی
درخشنده
ماه درخشان
نور عشق
و.
امروز برای اولین بار از اسمم خوشم اومد
به خاطر همين یکی از معنی هاشو رو اسم وبم گذاشتم،خوبه؟
+شماام اگه خواستید معنی اسمتونو بگید:))
مرسی
داستان ماهی پولک طلا
داستان کودکانه ماهی پولک طلا -یکی بود یکی نبود. در یک برکه پر از آب، یه ماهی کوچولو بود به اسم پولک طلا که همراه خانواده‌اش زندگی مي‌کرد. او، دوستان زیادی داشت و هر روز در برکه، با آن‌ها بازی مي‌کرد.
 
یک روزکه پولک طلا، برای بازی راهی شد، صدای دوستش، قورقوری را از بیرون آب شنید و با تعجب رفت روی آب. او، تا به حال، قورقوری را بیرون آب ندیده بود. با تعجب از او پرسید: «اون‌جا چه کار مي‌کنی؟ مواظب باش بیرون آ
اما من مگه از همه‌ی این دنیا چی ميخواستم؟ مرثیه‌ست؟ نه. فقط ميگم ینی مگه چیز بزرگی بود؟ مگه چیز بزرگی بود که دوست داشته باشم و دوسم داشته باشی؟ مگه چیز بزرگی بود یه دوست داشتن دو طرفه؟ دلم گرفت یهو. گرفت از اینکه مگه چیز بزرگی خواستم؟ و اشک دویید تو چشمام. و ميدونی؟ بدم اومد. بدم اومد که اشک بدوه تو چشمام از اینکه نميخوای منو. از این حقیقت بدم اومد. دردم گرفت ینی. همه‌ی روزا این تو سرمه که حاضر نبود بجنگه. حاضر بودی بجنگی و حاضر نبود. و قلبم مي
خبر اعلام جدول زمانی برنامه های درسی امروز از تلویزیون از شبکه آموزش منتشر شد . به گفته سایت هیوا برنامه آموزش مکمل برای دانش آموزان از ساعت 8 صبح تا عصر امروز از شبکه آموزش پخش مي شود . دانش آموزان باید از جزئیات ساعات تدریس با خبر شوند و در ساعات تعیین شده دروس مورد نظر را آموزش ببینند .
برای مطالعه متن کامل این مقاله روی لینک زیر کلیک کنید :
 
https://www.heyvagroup.com/shownews2/4416/اعلام-جدول-زمانی-برنامه-های-درسی-امروز-از-تلویزیون.html

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها

صفحه های مجازی ravanshenasi02 ساب موزیک|دانلود آهنگ دانلود فایل های کمیاب حمل اثاثيه منزل در اصفهان | مشتاق بار میلیونر شدن|کسب درآمد در منزل academicfiles .....امت وسط....... عشق تا بوسه زندگی با کلمه‌ها