نتایج جستجو برای عبارت :

شازده کوچولو

سال 1935، هواپیمای سنت اگزوپری، که برای شکستن رکورد پرواز بین پاریس و سایگون تلاش می‌کرد، در صحرای بزرگ آفریقا دچار نقص فنی شد و به ناچار در همان‌جا فرودآمد. همین سانحه دستمایه الهام شازده کوچولو شد که در آن شخصیت قهرمان داستان، خلبانی بی‌نام، پس از فرود در بیابان با پسر کوچکی آشنا می‌شود. پسرک به خلبان می‌گوید که از اخترکی دوردست می‌آید و آنقدر آنجا زندگی کرده که روزی تصمیم می‌گیرد برای اکتشاف اخترک‌های دیگر خانه را ترک کند. او هم‌چنین
سال 1935، هواپیمای سنت اگزوپری، که برای شکستن رکورد پرواز بین پاریس و سایگون تلاش می‌کرد، در صحرای بزرگ آفریقا دچار نقص فنی شد و به ناچار در همان‌جا فرودآمد. همین سانحه دستمایه الهام شازده کوچولو شد که در آن شخصیت قهرمان داستان، خلبانی بی‌نام، پس از فرود در بیابان با پسر کوچکی آشنا می‌شود. پسرک به خلبان می‌گوید که از اخترکی دوردست می‌آید و آنقدر آنجا زندگی کرده که روزی تصمیم می‌گیرد برای اکتشاف اخترک‌های دیگر خانه را ترک کند. او هم‌چنین
قسمتی از داستان شازده کوچولو
روباه گفت:سلام
شازده کوچولو مودبانه گفت:سلام
شازده کوچولو گفت:بیا با من بازی کن. نمی دانی چقدر دلم گرفته است!
روباه گفت: نمی توانم با تو بازی کنم، آخرهنوز کسی مرا اهلی نکرده است.
شازده کوچولو گفت:من دنبال دوست می گردم. اهلی کردن یعنی چه؟
روباه گفت: "اهلی کردن" چیز بسیار فراموش شده ای است,یعنی "علاقه ایجاد کردن."
-علاقه ایجاد کردن؟
روباه گفت : البته , تو برای من هنوز پسر بچه ای بیش نیستی
مثل صدها هزار پسر بچه ی دیگر, و م
یه پسر و دختر کوچولو داشتن با هم بازی میکردن. پسر کوچولو یه سری تیله داشت و دختر کوچولو چندتایی شیرینی با خودش داشت. پسر کوچولو به دختر کوچولو گفت من همه تیله هامو بهت میدم؛ تو همه شیرینیاتو به من بده. دختر کوچولو قبول کرد.پسر کوچولو بزرگترین و قشنگترین تیله رو یواشکی واسه خودش گذاشت کنار و  بقیه رو به دختر کوچولو داد. اما دختر کوچولو همون جوری که قول داده بود تمام شیرینیاشو به پسرک داد.همون شب دختر کوچولو با ارامش تمام خوابیدو خوابش برد. ولی
پاورپوینت تحلیل باغ شازده ماهان-کرمانپاورپوینت تحلیل باغ شازده ماهان-کرمان دارای 42 اسلاید قابل ویرایش می باشد.این فایل مناسب رشته معماری تهیه شده است . این فایل به گونه ای درست شده ؛ که می توان قالب آن را به دلخواه تغییر داد واین پاورپوینت برای دانشجویان رشته معماری کاربرد دارد.از این رو در ادامه ابتدا فهرست مطالب ؛ سپس مختصری از متن
خود ارزیابی صفحه 132 فارسی نهم
✅ ۱- خلبان چگونه با شازده کوچولو آشنا شد؟ پاسخ: زمانی که به ناچار نخست روی شن‌ها خوابیده‌ بود، هنگام طلوع خورشید با شنیدن صدای نازک و عجیب، شازده کوچولو از خواب بیدار شد که با وقار تمام او را نگاه می ‌کرد، به هر حال در هنگام آشنایی او خود را شاهزاده کوچک معرفی کرد.
✅ ۲- چرا شازده کوچولو، شمارش ستارگان را برای کارفرما، بی‌ فایده می ‌دانست؟ پاسخ: چون نه ستارگان برای کارفرما فایده داشتند و نه کارفرما برای آنها فا
ابر کوچولو، ناراحت بود. رفت پیش مامان ابر. مامان ابر گفت: چی شده؟ باز با ابرهای دیگر دعوایت شده؟ ابر کوچولو گفت: نه! با باد دعوایم شده است. هی مرا هُل می دهد و میزند به ابرهای دیگر. مامان ابر خندید و گفت: باد دوست ماست. مگر تو دوست نداری باران شوی؟ چشم های ابر کوچولو برق زد. آرزو داشت باران شود. برود روی زمین. گل های کوچولو را آب بدهد. با قطره های توی رودخانه همبازی شود. ابر کوچولو گفت: دوست دارم باران شوم. مامان ابر گفت: او، تو و ابرهای دیگر را به طرف
دوست داینا به مسافرت رفته است، داینا به او قول داد تا از سگش مراقبت کند. او خیلی هیجان زده است . او می داند که مراقبت از یک سگ سرگرمی جالبی است و البته می داند که اینکار زحمت دارد.
 
داینا باید هر روز به سگ کوچولو غذا بدهد، زیرا او همیشه گرسنه است. سگ قهوه ای هر روز کلی غذا می خورد و هر روز بزرگتر و بزرگتر می شود.
 
داینا باید هر روز به او یک ظرف آب بدهد. آب تازه و خنک خیلی دلچسب است. بعضی وقتها هم سگ کوچولو دو تا ظرف آب می خورد.
 
مراقبت از سگ کوچولو
 
شازده کوچولو، اثری خیال انگیز و زیباست که در خلال آن عواطف بشری به ساده ترین شکل،تجزیه و تحلیل شده است و عناصری که بر اثر غوطه ورشدن در علائق مادّی از سجایای انسانی به دورافتاده اند، با نام )آدم های بزرگ( در قالب طنز بازگو شده است. شازده کوچولو، شعری است منثورو نثری است شاعرانه که سرشار از یک دنیا لطف و معنی است. این اثر، رؤیایی است راستین که دردرون آدمی ریشه دوانده است. شازده کوچولو همان قدر که رؤیایی می نماید، آرزوهایش واقعی ولمس کردنی است و
شازده کوچولو، اثری خیال انگیز و زیباست که در خلال آن عواطف بشری به ساده ترین شکل،تجزیه و تحلیل شده است و عناصری که بر اثر غوطه ورشدن در علائق مادّی از سجایای انسانی به دورافتاده اند، با نام )آدم های بزرگ( در قالب طنز بازگو شده است. شازده کوچولو، شعری است منثورو نثری است شاعرانه که سرشار از یک دنیا لطف و معنی است. این اثر، رؤیایی است راستین که دردرون آدمی ریشه دوانده است. شازده کوچولو همان قدر که رؤیایی می نماید، آرزوهایش واقعی ولمس کردنی است و
قصه خرس کوچولو و زنبورهای عسل
خرس کوچولو از خواب بیدار شد. دلش می خواست برای صبحانه یک دل سیر عسل بخورد. به طرف کندوی زنبورها به راه افتاد. اما چون هنوز خواب آلود بود و حواسش جمع نبود، وقتی به کندوی عسل رسید بی‌اجازه انگشتش را در ظرف عسل زنبورها زد و یک انگشت عسل برداشت. زنبورها از این کار خرس کوچولو عصبانی شدند و افتادند به جان او و شروع کردند به نیش زدن.
خرس کوچولوی بیچاره از ترس به سمت رودخانه فرار کرد و شیرجه زد توی آب . این طوری زنبورها مجبو
چند روز پیش، نی نی سنجابها به دنیا آمد و سنجاب کوچولو صاحب یک برادر شد. نی نی سنجاب ها خیلی ریزه میزه و با نمک بود. سنجاب کوچولو از دیدن برادر کوچولوی خودش خیلی خوشحال شده بود. می خواست بغلش کند و با او بازی کند اما مامان سنجابه اجازه نمی داد و  می گفت نی نی  هنوز خیلی کوچک است. باید صبر کنی تا بزرگتر بشود و بتواند با تو بازی کند.
سنجاب کوچولو می خواست با مامان بازی کند اما مامان هم نمی توانست با سنجاب کوچولو بازی کند چون دائما نی نی را بغل کر ده ب
داستان آرزوی زرافه کوچولو
زرافه کوچولو آرزوهای عجیب و غریبی داشت.
آرزوی زرافه کوچولویک شب آرزو کرد که گردنش خیلی خیلی دراز باشد. همان موقع، فرشته ی آرزو از آن جا گذشت. صدایش را شنید. به او لبخند زد. آن وقت گردن زرافه کوچولو دراز شد. دراز و درازتر. رفت و رفت تا به آسمان رسید. حالا سرش در آسمان بود وتنه اش روی زمین.زرافه کوچولو به این طرف و آن طرف نگاه کرد. همه جا پر از ستاره بود. اول، یک عالمه با ستاره ها بازی کرد، بعد، گرسنه اش شد. هام. هام. هام. س
داستان کودکانه
اردک کوچولو
در مزرعه ای کوچک اردک کوچولویی از تخم بیرون آمد او از خودش پرسید : مامان من کجاست ؟
اردک کوچولو در مزرعه گشت تا اینکه سگی را دید از او پرسید : تو مامان مرا ندیدی ؟و سگ گفت : نه ، ولی به تو کمک می کنم تا او را پیدا کنی
اردک کوچولو گفت : متشکرم اردک کوچولو در مزرعه به راه افتاد تا به گربه رسید
از گربه پرسید: تو مامان مرا ندیدی ؟ گربه گفت : نه من مامان تو را ندیدم
دوباره اردک کوچولو رفت تا به یک اسب مهربان رسید از اسب پرسید : تو
قصه خرس تنبل
بهار اومده و برفا آب شدند و برگای درختان از دوباره در اومدند و همه ی حیوانات جنگل بیدار شدند و با هم بازی می کنند.
اما خرس کوچولو هنوز خوابه و نمی دونه که بهار اومده. گوش بدید صدای خرخرش میاد.
حالا فصل تابستونه. هوا گرم شده و حیوونای جنگل مشغول بازی و شادی اند. اما بازم خرس کوچولو نیست. اون کجاست؟
خرس کوچولو هنوز خوابه. اون نمی دونه که تابستون شده.
حالا پاییزه. برگ درخت ها زرد و قرمز و نارنجی شده. همه ی حیوونا دارن خودشون رو برای زمستو
ک روز که خرگوش کوچولو برای بازی به جنگل رفته بود پرنده ای دید که کل بدنش سیاه بود پرنده سیاه کنار خرگوش کوچولو نشست و سلام کرد خرگوش کوچولو گفت: اوه چقدر بالهات سیاهه ،اسمت چیه؟
کلاغ کوچولو گفت: اسمم غارغاریه،بالام سیاه نشده من کلاغم
من هرروز توی جنگل از این شاخه به اون شاخه میپرم و بازی میکنم می خوای بهت یادت بدم؟
خرگوش گفت:مگه خرگوش ها هم میتونند پرواز کنن؟
غارغاری گفت : نمی دونم ،بیا امتحان کنیم
خرگوش کوچولو نمی دونست چی باید بگه، آخه اولی
قصه کودکانه موش کور
موش کور کوچولو توی اتاقش روی تخته سنگی نشسته بود. مادرش توی اتاق آمد و گفت : بیا برویم غذا بخوریم. » موش کور کوچولو گفت : دلم می‌خواهد از لانه بیرون بروم.»
مادر با تعجب او را نگاه کرد : بیرون بروی؟ مثلاً کجا؟» موش کور کوچولو آهی کشید و آرام گفت : من دلم می‌خواهد روی زمین راه بروم، گرمای خورشید را احساس کنم، دلم می‌خواهد هرروز آسمان را نگاه کنم.
حرکت ابرها را ببینم. می‌خواهم بدانم گل‌ها چه بویی دارند، دوست دارم صدای آب ر
                                            
اومدم منتشرش کنم ولی دست دلم نرفت!مال خیلی وقت پیشه! مال همون شبی که قرار بود دیگه شبم صبح نشه!
یه جایی از متنش نوشته بودم " یه روزی میرسه که میبینی صمیمی ترین دوستاتم تاریخ تولدتو فراموش کردن، نه که انتظاری داشته باشی، میفهمی که انقدرا که برات مهمن، براشون مهم نیستی ".
به قول شازده کوچولو، آدمی که اجازه داد اهلیش کنن بفهمی نفهمی خودش رو به این خطر انداخته که کارش به گریه کردن بکشه!
و چه چیزی با
داستان کودکانه
موش کوچولو و آینه
یک روز موش کوچولویی در میان باغ بزرگی می گشت و بازی می کرد که صدایی شنید:میو میو.موش کوچولو خیلی ترسید.پشت بوته ای پنهان شد و خوب گوش کرد.صدای بچه گربه ای بود که تنها و سرگردان میان گل ها می گشت و میومیو می کرد. موش کوچولو که خیلی از گربه ها می ترسید، از پشت بوته ها به بچه گربه نگاه می کرد و از ترس می لرزید.بچه گربه که مادرش را گم کرده بود، خیلی ناراحت بود. موش کوچولو می ترسید اگر از پشت بوته خارج شود، بچه گربه او را
 
دریافت×
 
گل متکبرانه چشم هایش را باز کرد و کش و قوسی به خودش داد،حق داشت به زیبایی خودش مغرور باشد. در حالی که خمیازه می کشید گفت:《دوباره وقتشه؟》
پسرک مو طلایی لبخند شیرینی زد و گفت:《آره!دوباره وقتشه!دوباره وقتشه که بهت آب بدم》. و مثل هر روز مشغول نوازش ریشه های گل سرخ،با دست های خنک آب شد.
 
آب دادن به گل که تمام شد پسرک کنار باغچه روی زمین نشست و به گل خیره شد:《تو کتاب میخونی؟》 گل محزون گشت:《نه.من از کتاب متنفرم،برای به وجود اومدنش باید
قصه کودکانه
دوست سوسک کوچولو
توی دیوار مدرسه، سوسک کوچولو تنها زندگی می کرد. او خیلی تمیز بود و در میان سوسک ها هیچ دوستی نداشت. خیلی دلش می خواست با بچه ها دوست شود. ولی خجالتی بود.یک شب سوسک کوچولو از تنهایی خوابش نبرد. صبح که شد، زیر چکه ی شیر حیاط حمام کرد. شاخک هایش را تاب داد. بال هایش را برق انداخت. موی پاهایش را شانه کرد. بعد از زیر در، داخل کلاس دومی ها شد.
بالای لوله ی بخاری نشستو منتظر بچه ها شد. بچه ها آمدند و کلاس شروع شد. سوسک کوچولو دل
به گزارش سلام سینما سریال بانوی عمارت عاشقانه‌ای را در مقطعی از تاریخ قاجار روایت می کند، به همین دلیل، این سوال برای مردم پیش آمده که آیا شخصیت‌های داستان مانند شازده ارسلان، فخرامان، افسرالملوک و واقعی هستند یا خیر؟
احسان جوانمرد در پاسخ به این سوال گفت: "ظاهرا عده‌ای از مخاطبان سریال به قصد آشنایی بیشتر با شازده ارسلان میرزای قاجار به سراغ کتب تاریخی و اینترنت رفته‌اند. ضمن ابراز خوشحالی از علاقه این دوستان به تاریخ باید عرض کنم
پاورپوینت باغ شازده ماهان کرمان
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات دسته بندی : پاورپوینت نوع فایل : .pptx (قابل ویرایش و آماده پرینت) تعداد اسلاید : 19 اسلاید اشنایی با معماری اسلامی باغ شازده ماهان کرمان فهرست مهتمرین مشخصه های باغ ایرانی موقعیت استقرار عناصر تشکیل دهنده باغ منظر کلی باغ اب عنصر .
دریافت فایل
دختر کوچولوی صاحبخانه از آقای " کی " پرسید:
اگر ه ها آدم بودند با ماهی های کوچولو مهربانتر میشدند؟
آقای کی گفت : البته ! اگر ه ها آدم بودند
توی دریا برای ماهیها جعبه های محکمی میساختند
همه جور خوراکی توی آن میگذاشتند
مواظب بودند که همیشه پر آب باشد
.
هوای بهداشت ماهی های کوچولو را هم داشتند
برای آنکه هیچوقت دل ماهی کوچولو نگیرد
گاهگاه مهمانی های بزرگ بر پا میکردند
چون که گوشت ماهی شاد از ماهی دلگیر لذیذتر است !
برای ماهی ها مدرسه می
به گزارش روابط عمومی اداره کتابخانه های عمومی شهرستان جویندر راستای برگزاری اقدامات فرهنگی در مدارس، و به مناسبت چهل و یکمین بهار انقلاب نشست کتاب خوان مدرسه ای بهمن ماه سال 1398 توسط کتابخانه عمومی عطاملک جوینی نقاب در محل مدرسه شهید منتظری برگزار شد .طی این نشست کتاب درود بر برادر ارتشی.نوشته حمید رضا شاه آبادی.( حمیدرضا شاه آبادی در این كتاب وقایع پیوستن ارتش به ملت را با روزشمار وقایع از تاریخ 13بهمن 1357 تا روزهای پیروزی انقلاب با بیانی سا
فرشته کوچولو با اینکه همراه بقیه فرشته ها توی بهشت هرروز مشغول تفریح و بازی بود،همیشه غصه میخورد و هرروز پیش خدا نق و نوق میکرد که خداجون مهربونم من دلم ی مامان و بابای خوب میخاد،چرا به من مامان و بابا نمیدی؟ و هرروز خدای مهربون اونو بغل میکرد و میگفت صبر کن کوچولوی من هروقت وقتش شد بهت میدم. فرشته کوچولو اما صبر نداشت و هرروز و هرروز حرفشو با خدا تکرار میکرد. ی روز از روزهای بهشت خدا فرشته کوچولو رو صدا کرد و اونو رو زانوهاش نشوند و گفت:فرشته
قصه یک روز خوب
در یک روز برفی جوجه کوچولو دید مامانش خواب است. یواشکی در مرغ دانی را باز کرد و آمد بیرون.وی زمین همه جا برف پوشیده شده بود. رفت طرف آغل گوسفندها. یک روزخوببا نوکش تیک تیک زد به در آغل و یواش یواش جیک جیک کرد و گفت: پشمالویک روزخوب پشمالو یواشکی از تو آغل بیرون آمد. آهسته بع بع کرد: وای چه برفی! چه قدر برف بیا بریم بازی.یک روزخوب جوجه کوچولو گفت: فقط یواشکی بازی کنیم چون مامان هایمان بفهمند دعوایمان می کنند.یک روزخوب پشمالو یک کم در
قصه کودکانه ماهی و رودخانه
یکی بود یکی نبود غیر از خدای مهربان هیچ کس نبود. در کنار یک کوهستان زیبا رودخانه ای وجود داشت که بسیار تنها بود.او هیچ دوستی نداشت. رودخانه یادش نمی آمد که چرا به کسی یا چیزی اجازه نمی دهد تا داخلش شنا کنند. او تنها زندگی می کرد و اجازه نمی داد ماهی ها، گیاهان و حیوانات از آبش استفاده کنند.به خاطر همین او همیشه ناراحت و تنها بود. یک روز، یک دختر کوچولو به طرف رودخانه آمد. او کاسه ی کوچکی به دست داشت که یک ماهی کوچولوی ط
داستان کودکانه مورچه کوچولو
یه روز صبح مورچه کوچولو همراه مامانش از خونه اومد بیرون
مامانش بهش گفت :از من دور نشی مورچه کوچولو
اما بچه ها مورچه کوچولوی شیطون حرف مامانشو گوش نکرد و گم شد.
همینطوری که داشت می رفت رسید به 5 تا پله پیش خودش گفت اینجا کجاست ؟!
برم بالا شاید مامانمو از روی بلندی پیدا کنم مورچه با زور و زحمت از پله ها رفت بالا
(اینجای قصه انگشتهای دست بچه رو یه کم فشار می دهیم )
اینجا کجاست ؟. یه جاده است!
بهتره برم تا ته جاده شاید ماما
توانایی هنری معلولین کامیاران:
روایتی دیگر گونه از داستان

داستان این نمایش عبارت است از قصه شازده کوچولو که از سیاره ایی دیگر به زمین سفر می کند و در ابتدای این سفر با فردی معلول آشنا می شود و. .
به گزارششاهو خبر؛چهارمین جشنواره تئاتر معلولین منطقه ایی زاگرس با معرفی آثار مورد بازبینی، قدم اول را برای برگزاری این حرکت فرهنگی و هنری برداشته و طی روزهای آتی با حضور گروه بازبینی در شهرستان های مختلف استان های کردستان، همدان، کرمانشاه، ایلام

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها

وبلاگ گروه سرگرمی ایرانیان خاطرات لیدی باگی download فایلها آموزش لوازم باربي سایبرگایز رمان سرا | دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه,دانلود جدیدترین رمان های احساسی text021dis2006love helary پایگاه محتوای آموزشی دانشگاهی