نتایج جستجو برای عبارت :

کتاب با برگ درخت

روزی پسر غمگین نزد درختی خوشحال رفت و گفت: من پول لازم دارم! درخت گفت: من پول ندارم ولی سیب دارم. اگر می خواهی می توانی تمام سیب های درخت را چیده و به بازار ببری و بفروشی تا پول بدست آوری. آن وقت پسر تمام سیب های درخت را چید و برای فروش برد. هنگامی که پسر بزرگ شد، تمام پولهایش را خرج کرد و به نزد درخت بازگشت و گفت می خواهم یک خانه بسازم ولی پول کافی ندارم که چوب تهیه کنم. درخت گفت: شاخه های درخت را قطع کن. آنها را ببر و خانه ای بساز. و آن پسر تمام شاخه
داستان کوتاه تخیلی از ریشه تا برگ
بخشی از داستان :
سال ها پیش پسر کوچولویی بازیگوش عاشق بازی کردن در اطراف درخت سیب بزرگی بود. او هر روز از درخت بالا می رفت و سیب هایش را می خورد و استراحتی کوتاه در زیر سایه اش می کرد. او درخت را دوست می داشت و درخت هم عاشق او بود. زمان به آرامی گذشت و پسر کوچولو بزرگ شد و دیگر هر روز برای بازی به سراغ درخت نمی آمد.
یک روز، پسر بعد از مدت ها برگشت، اما این بار مثل همیشه خوشحال نبود.
درخت به پسر گفت: بیا با من بازی کن.
درخت بری در مدرسه ای در گلستان در آستانه روز درخت کاری - در حالی که این روزها مسئولان دغدغه کاشت درخت و ترغیب مردم به انجام این کار را دارند ، مسئولان مدرسه .بامداد کلیپ بانک لینک های دانلود فیلم ، دانلود سریال و دانلود آهنگ میباشد.
مردی چهار پسر داشت. آن‌ها را به ترتیب به سراغ درخت سیبی فرستاد که در فاصله‌ای دور از خانه‌شان روییده بود؛ پسر اول در زمستان، دومی در بهار، سومی در تابستان و پسر چهارم در پاییز به کنار درخت رفتند. سپس پدر همه را فراخواند و از آن‌ها خواست که بر اساس آن‌چه دیده بودند درخت را توصیف کنند.
پسر اول گفت: درخت زشتی بود، خمیده و در هم پیچیده.»
پسر دوم گفت: نه، درختی پوشیده از جوانه بود و پر از امید شکفتن.»
پسر سوم گفت: نه، درختی بود سرشار از شکوفه‌ها
پاورپوینت مفهوم درخت تصمیم
عنوان پاورپوینت:دانلود پاورپوینت مفهوم درخت تصمیمفرمت: پاورپوینت قابل ویرایشتعداد اسلاید: 40پاورپوینت کامل و آماده ارائهفهرست مطالب:مقدمهدرخت تصمیمکاربردهاویژگی های درخت تصمیمنحوه نمایش درخت تصمیمالگوریتم یادگیری درخت تصمی.

 
 
پاورپوینت مفهوم درخت تصمیم
عنوان پاورپوینت:دانلود پاورپوینت مفهوم درخت تصمیمفرمت: پاورپوینت قابل ویرایشتعداد اسلاید: 40پاورپوینت کامل و آماده ارائهفهرست مطالب:مقدمهدرخت تصمیمکاربردهاویژگی های درخت تصمیمنحوه نمایش درخت تصمیمالگوریتم یادگیری درخت تصمی.

 
 
موضوع:یک بغل تنهایی
زخم به وجود آمده رانمیتوان درمان کرد ودوباره به حالت اول برگردانداما میتوان کمی ازسوزش ودردش راکم کرد.
قلب به درد آمده زمین،فشرده می شود وناگهان صدای تکه تکه شدن آن به گوش میرسد.
نفس های آخرش است،اما حال وقت مردن نیست،هنوز ریشه ای درقلبش وجود دارد.ریشه درختی که جز بیابان های وسیع وخالی ازهیچ گونه گیاه همدم ویاری ندارد،تنها درخت آن بیابان بود وعزیزدردانه دشت ها.
آری عزیز بودنش ،امیدی به او داده بود امیدی که باعث رویش برگ
قصه کبوتر و سنجاب
یکی بود یکی نبود تو یه جنگل سرسبز و بزرگ یه سنجاب زبر و زرنگ بود که تو یک درخت مهربان زندگی می کرد.
درخت با همه حیوانات جنگل خوب بود و میوه های رنگارنگش را در اختیار همه حیوانات جنگل می گذاشت.
اما این کار سنجاب را اذیت می کرد او دوست داشت که درخت فقط مال او باشد.اما چون درخت این طورمی خواست سنجاب هم چیزی نمی گفت.
یک روز که هوا خیلی طو فانی بود یک کبوتر تنها که تو طوفان گرفتار شده بود به درخت پناه آورد و درخت هم بهش میوه و جاداد.باز
داستانک/ از ماست که بر ماست      یکی بود/ درخت جوانی نزد درخت پیری رفت و گفت: «خبر داری که چیزی آمده که ما را می‌بُرد و از پایمان می‌اندازد؟»درخت پیر گفت: «برو ببین از ما هم چیزی همراه او هست؟»درخت جوان رفت و دید سری از آهن و دسته‌ای از چوب دارد. پس نزد درخت پیر برگشت و گفت: «سرش آهن و تنه‌اش چوب است.»درخت پیر آهی کشید و گفت: «از ماست که بر ماست.»
داستان
موضوع: دو درخت همسایه
در یک باغچه کوچک ، دو درخت زندگی می کردند . یکی درخت آلبالو و دیگری درخت گیلاس .این دو تا همسایه با هم مهربان نبودند و قدر هم را نمی دانستند، بهار که می رسید شاخه های این دو تا همسایه پر از شکوفه های قشنگ می شد ولی به جای این که با رسیدن بهار این دو هم مهربانتر و با صفاتر بشوند بر سر شکوفه هایشان و این که کدامیک زیباتر است ، بحث می کردند. در فصل تابستان هم بحث آنها بر سر این بود که میوه های کدامیک از آنها بهتر و خوشمزه ت
  درخت کاج هانس کریستین آندرسن ترجمه به فارسی: رُزا جمالی  روزی روزگاری درخت کاج کوچکی در جنگلی بزرگ می شد و قد می کشید . در اطراف او درختان زیبایی بودند، اما درخت کوچک خوشبخت و خوشحال نبود و دلش می خواست بزرگتر از این باشد.با خودش گفت: "ای کاش من هم مثل بزرگترین درخت های جنگل قطعه قطعه می شدم؛ در دریاها سفر می کردم و چقدر عالی می شد. ."درخت کوچک می دانست که از درخت های بلند دکل کشتی می سازند، اما هرساله وقت کریسمس تعدادی از درخت های کوچکتر هم
عجله کار شیطونه!
موفقیت مثل کاشتن درخت گردو می مونه. بین سه تا بیست سال طول می کشه تا درخت به بلوغ برسه .
ولی وقتی درخت شد، بعضی از درخت های گردو تا صدسال میوه می دن و بعد ازش توی نجاری استفاده می شه و شاید در خونه ای وارد بشن که صدها سال عمر کنه .
پس برای رسیدن به موفقیت برنامه داشته باشیم ولی نه با عجله.
 
قصه کودکانه درخت بخشنده
روزی روزگاری درختی بود ….و پسر کوچولویی را دوست می داشت .پسرک هر روز می آمدبرگ هایش را جمع می کرداز آن ها تاج می ساخت و شاه جنگل می شد .از تنه اش بالا می رفتاز شاخه هایش آویزان می شد و تاب می خوردو سیب می خوردبا هم قایم باشک بازی می کردند .پسرک هر وقت خسته می شد زیر سایه اش می خوابید .او درخت را خیلی دوست می داشتخیلی زیادو در خت خوشحال بوداما زمان می گذشتپسرک بزرگ می شدو درخت اغلب تنها بودتا یک روز پسرک نزد درخت آمددرخت گفت
بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم
 
 
مردی قوی هیکل، در چوب بری استخدام شد و تصمیم گرفت خوب کار کند.روز اول درخت برید.رئیسش به او تبریک گفت و او را به ادامه کار تشویق کرد.روز بعد با انگیزه بیشتری کار کرد ولی 15 درخت برید.روز سوم بیشتر کار کرد، اما فقط 10 درخت برید.
به نظرش آمد که ضعیف شده است.نزد رئیسش رفت و عذرخواهی کرد و گفت نمی دانم چرا هر چه بیشتر تلاش می کنم، درخت کمتری می برم.رئیس پرسید آخرین بار، کی تبرت را تیز کردی؟او گفت برای این کار وقت
داستان کودکانه موضوع با درخت پیر قهر نکنید
کلاغ شروع کرد به غار غار کردن، درخت پیر گوشهایش را گرفت و با صدایی لرزان گفت: هیس آرام باش. آواز نخوان. سرم درد می گیرد. حوصله ندارم. کلاغ ساکت شد و آرام روی شاخه نشست.
دارکوب نشست روی شاخه ی دیگر و شروع کرد به نوک زدن و تق تق کردن. درخت پیر شروع کرد به ناله کردن و گفت نه نه نزن. خواهش می کنم نوک نزن. من طاقت ندارم. اعصاب ندارم. زود خسته می شوم. دارکوب ناراحت شد و رفت.
پرستو دوستانش را دعوت کرده بود به
آیا می دانید که سیب چگونه درخت می شود؟
بیایید ببینیم!!
یک سیب نازنین بر روی درخت زندگی می کرد و درحال گفتن داستان درخت به بچه ها میگفت که آن ها را به دنیا آورده بود.
اون نفر گفت:باشه بچه ها.رئزی روزگاری یک دانه روی زمین بود،آن دانه خیلی نگران بود چون او یک دانه کوچک بود.
بعدش یک سیبی درحال راه رفتن بود که اون دانه را دید که دارد گریه می کند.
سیب به دانه(همان درخت) گفت:می توانم کمکت کنم؟
دانه گفت:نه
سیب خیلی شوکه شده بود چون دانه بر روی سرش جوانه زده
داستان قشنگ مورچه و کک
روزی، روزگاری کک و مورچه ای با هم دوست بودند. یک روز کک به مورچه گفت دلم از گشنگی ضعف می رود.» مورچه گفت من هم مثل تو.» کک گفت بریم چیزی بگیریم و شکم مان را وصله پینه کنیم.» و نشستند به صحبت که چه بگیریم؟ چه نگیریم؟» گردو بگیریم پوست دارد.» کشمش بگیریم دم دارد.» سنجد بگیریم هسته دارد.» بهتر است گندم بگیریم ببریم آسیاب آرد کنیم؛ بیاریم خانه نان بپزیم و بخوریم.» کک رفت گندم گرفت آورد داد به مورچه. مورچه گندم را ب
اگر درد آدم فقط عشق بود و حوا تنها بهانه ی زندگی، هر ثانیه؛ نفس نفس روح تازه می شد. عشق جوانه می زد و درخت به درخت یکی پس از دیگری از آسمان خبر می داد.  
امروز درخت های سر بر افراشته، مدفون به زیر خاک اند ؛ نه از آدم خبری ست و نه حوا!  عشق هم یک گنبد مینای بزرگ در خیالات و اوهام که قالیچه ی سلیمان به دورش می چرخد.  
دیگر کفن کفن، کفاف ریشه نمی دهد وقتی عشق خیال پنهان شدن به سر دارد. " در عجبم"!  کجای این نفس مانده ایم که روح خیال تازه شدن ندارد؟  
کوه
داستان کودکانه
یاسمن و دارکوب قرمز
یک روز غروب یاسمن رفت پشت پنجره اتاقش و پنجره را باز کرد. یک دارکوب قرمز را دید که روی تنه درخت توی حیاط نشسته بود. او منقار بلندش را تق تق تق تق تق به تنه درخت میکوبید.
یاسمن به دارکوب گفت: پس تویی که هر روز من را از خواب بیدار میکنی؟ »
دارکوب گفت: آره. من باید نوکم را تند و تند به تنه درخت بکوبم. وقتی گرسنه هستم با منقارم تنه درخت را سوراخ میکنم، بعد با زبان بلندم که نوک چسبانکی دارد، کرمها را از توی سوراخ درخ
دخترها مثلِ سیب ، روی درخت هستند.بهترینشون روی بالاترین قسمتند.مردها بهترین را نمیخوان، چون میترسند در ازای بدست آوردنشون آسیب ببینند.درعوض آنهایی که روی زمین افتاده ،و زیاد خوشمزه نیستند رو انتخاب میکنند. شاید چون آسان بدست میان .
به همین دلیل سیب های قله درخت فکر میکنند که مشکل از آنهاست. درحالی که آنها فقط بزرگ هستند.
در حقیقت باید صبوری کنند تا مرد درست از راه برسد وشهامت چیدن سیب از قله درخت رو داشته باشد.
 نباید برای اینکه کسی به ما دست
مردی تاجر در حیاط  قصرش انواع مختلف درختان و گیاهان و گلها را کاشته و باغ بسیار زیبایی را به وجود آورده بود.هر روز بزرگترین سرگرمی و تفریح او گردش در باغ و لذت بردن از گل و گیاهان آن بود.تا این که یک روز به سفر رفت. در بازگشت، در اولین فرصت به دیدن باغش رفت.اما با دیدن آنجا، سر جایش خشکش زد…تمام درختان و گیاهان در حال خشک شدن بودند،رو به درخت صنوبر که پیش از این بسیار سر سبز بود، کرد و از او پرسید که چه اتفاقی افتاده است؟درخت به او پاسخ داد: من
چند وقت پیش داشتم فکر میکردم یه ارزش مهم برای من اینکه که فعال و جاری و در حرکت باشم و راکد نباشم. بعد خواب دیدم یه نفر بهم کفت این شطرنج از چوب ساخته شده و ما حرکتش میدیم. و این نشون میده درخت فلان (اسم درختو گفت) هم شده سالی یک بار حرکت میکنه، دیگه چه برسه به ادم. بعد این حرفش تو خواب و بعد تو بیداری بهم امید داد که چیزای خوب اتفاق میفتن. 
 
حالا نمیدونم اینو جایی خونده بودم قصیه شطرنجو یا نه اما خواب خیلی به جایی بود :)
روزی پسر غمگین نزد درختی خوشحال رفت و گفت: من پول لازم دارم! درخت گفت: من پول ندارم ولی سیب دارم. اگر می خواهی می توانی تمام سیب های درخت را چیده و به بازار ببری و بفروشی تا پول بدست آوری. آن وقت پسر تمام سیب های درخت را چید و برای فروش برد. هنگامی که پسر بزرگ شد، تمام پولهایش را خرج کرد و به نزد درخت بازگشت و گفت می خواهم یک خانه بسازم ولی پول کافی ندارم که چوب تهیه کنم. درخت گفت: شاخه های درخت را قطع کن. آنها را ببر و خانه ای بساز. و آن پسر تمام شاخه
اینجا #کرمانشاه - #درخت_رحمت . پاییز 98 { #درخت #چنار 2000 ساله}https://www.aparat.com/v/9DSn5#درخت_چنار #kermanshah #درخت_کهنسال #استان_کرمانشاه
#هخا #هخامنش #هخامنش_کرمان #هخامنش_سعیدی #هخامنش_شکست_ناپذیر #hakha
#hakhamanesh_saeidi #hakhamanesh #hakhamanesh_kerman #hakhamaneshs #mustseekermanshah #mustseeiran #visitiran #hamgardi #iran_nama #shotonnokia
قصه کودکانه خواب زمستانی درخت و دارکوب
مناسب پنج تا شش سال
اهداف قصه: تقویت حس همدلی، هم‌ذات‌پنداری و مسئولیت‌پذیری در کودکان
روزگاری در یک جنگل بزرگ، درختان بزرگ و تنومندی زندگی می‌کردند. آنها کنار یکدیگر چسبیده بودند و لانه حیوانات مختلفی بودند. یک درخت جوان در این جنگل بود که برگ‌های سبز و زیبای آن از سرش بیرون زده بود. درختان دیگر او را دوست داشتند. روزی درخت جوان زیر آفتاب گرم تابستان چشم‌هایش را بسته بود و چرت می‌زد. ناگهان با صدای
دریافت فایل
دانلود فایل پاورپوینت روش گرده افشانی وباروری در درخت انجیرPPT
قابل توجه دانشجویان و دانش پژوهان گرامی : فایلی که هم اکنون معرف حضور شماست پاورپوینت روش گرده افشانی و باروری در درخت انجیر می باشد .این پاورپوینت جهت آشنایی شما با کشاورزی نوین ، درخت انجیر و منشاء رویش آن ، شرایط آب و هوایی ، مهم ترین کشورهای تولید کننده انجیر،و. می باشد. این پاورپوینت درقالب 36  اسلاید زیبا و سودمند برای استفاده شما عزیزان تهیه گردیده است که امیدو
در میان بنی اسرائیل عابدی بود. وی را گفتند:> عابد خشمگین شد، برخاست و تبر بر دوش نهاد تا آن درخت را برکند. ابلیس به صورت پیری ظاهر الصلاح، بر مسیر او مجسم شد، و گفت:> عابد گفت:> مشاجره بالا گرفت و درگیر شدند.
عابد بر ابلیس غالب آمد و وی را بر زمین کوفت و بر سینه اش نشست. ابلیس در این میان گفت: عابد گفت:> مشاجره بالا گرفت و درگیر شدند.
عابد بر ابلیس غالب آمد و وی را بر زمین کوفت و بر سینه اش نشست. ابلیس در این میان گفت: ؛ عابد با خود گفت :> و برگشت.
بامداد
داستان ابلیس و قومی که درخت را می پرستیدند:
در میان بنی اسرائیل عابدی بود. وی را گفتند: فلان جا درختی است و قومی آن را می پرستند.
عابد خشمگین شد، برخاست و تبر بر دوش نهاد تا آن درخت را برکند.
ابلیس به صورت پیری ظاهر الصلاح، بر مسیر او مجسم شد، و گفت: ای عابد، برگرد و به عبادت خود مشغول باش!
عابد گفت: نه، بریدن درخت اولویت دارد. مشاجره بالا گرفت و درگیر شدند.
عابد بر ابلیس غالب آمد و وی را بر زمین کوفت و بر سینه اش نشست.
ابلیس در این میان گفت: دست بدار
پاورپوینت درس ساختمان داده ها در Cبه تعداد 176 اسلایدقابل استفاده سطح ارشد و دکتریمناسب اساتید و ارائه - کنفرانس دانشجویانشامل سرفصل های :فصل اول: مقدمه ای بر ساختمان داده هافصل دوم: پشته هافصل سوم: صف هافصل چهارم: لیست های پیوندیفصل پنجم: درخت های دودوییفصل ششم: درخت های عمومیفصل هفتم: گراف ها و کاربردهای آن هافصل هشتم: بازگشتیفصل نهم: مرتب سازی
پاورپوینت درس ساختمان داده ها در C
ساعت ۱۰شب بود و بچه ها باید می خوابیدن
آن ها شب بخیر گفتن و هر یک  به اتاق خواب خود رفتند
اما انگار اتفاقی افتاده بود و هر یک از آن ها در اتاق خوابشان ترسیده بودند
یعنی چه شده بود؟
تام که از شنیدن صدا خیلی وحشت زده شده بود، صدا را دنبال کرد تا ببیند که علت این صدا را پیدا کند
او بیرون پنجره را نگاه کرد و با دستانش شاخه درخت را کنار زد و به یک جغد برخورد کرد که در کوشه ای از درخت نشسته بود و داشت آواز می خواند
سوفی هم در اتاق خودش همین صدا را می شنید

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها

جنوبی ترین مرد سالم زيبا https://webone-sms.com/ فعالیت های یک دختر کلاس هشتمی معرفي کسب و کارهاي اينترنتي متن و ترجمه آهنگ بشارت سوالات مدیریت رفتار سازمانی پیشرفته املاک منطقه ۲۲ املاک دریاچه چیتگر املاک چیتگر اتاق کودک جیک جیک