نتایج جستجو برای عبارت :

کوه به گوه نمیرسه ولی ادم به ادم میرسه

سر تو رو شونه مو سر به سرت بذارم هی ✓ ✓
✓ ✓ تا صبح هی حرف بزنیم ميرسه این لحظه ها کی ✓ ✓
از سر و کول دلم بالا بره عطر موهات ✓ ✓
✓ ✓ بکشم پرده ها رو ستاره هام بشن چشات ✓ ✓
چش تو چش دست تو دست هی بخندی نفس ✓ ✓
✓ ✓ وای قشنگتر از این حس تو دنیا چی هست ✓ ✓
بی تو دستای من سرد دنیام خفست ✓ ✓
✓ ✓ ثابتی تو دلم سابقه دارم تو عاشقیت ✓ ✓
بس کن تو خوشگلی کاشکی شهر پرشه از نقاشیت ✓ ✓
✓ ✓ ساعتم وایسه کاش نگذره وقتی چش تو چشیم ✓ ✓
نبض کن رو صده دوتایی وقتی ت
  صدبار به فرمانده گفتم اسم منو رد نکن فعلا برای بقیه ی طرح ها مثل طرح باقری ها
ناخوانده به خانه خدا نتوان رفت !
نبرد رگی تا نخواهد خدای ! (( اگر تیغ عالم جنبد ز جای . ))
نخود توی شله زرد !
ندید بدید وقتی بدید به خود برید !
نذر میكنم واسه سرم خودم میخورم و پسرم !ناخوانده به خانه خدا نتوان رفت !
نبرد رگی تا نخواهد خدای ! (( اگر تیغ عالم جنبد ز جای . ))
نخود توی شله زرد !
ندید بدید وقتی بدید به خود برید !
نذر میكنم واسه سرم خودم میخورم و پسرم !
نردبون، پله به پله !
نزدیك شتر نخواب تا خواب آشفته نبینی !
نكرده كار نبرند بكار !
نگاه بدست ننه
یه موقعهایی هست که دیگه حتی حوصله ندارم
تلاش کنم حالم خوب شه واسه خوب شدن حالمم حوصله کم میارم 
یه موقعهایی هست از اینکه حال غمگینمو پشت قیافه
خندان بیخیال قایم میکنم خسته میشم
و خیلی موقعها از اینکه هیچ وقت هیچ کس ندارم
باهاش حرف بزنم حسودیم میشه
به اوناییکه همیشه یکی هست پا حرفاشون
 
ادم بعضی وقت ها تو یه مسیله به جایی ميرسه که دیگه کاری از دست هیچکس برنمی یاد.یعنی همه ی کسانی که توی ته ذهنت هم حساب کرده بودی کاری از دستشون برنمی یاد و آدم میشه مثل یه پرکاه توی باد،بی هیچ پشتوانه ای ،بی هیچ امیدی به کسی .اون لحظه تو یه موقعیتی گیر میکنی که فقط می تونی اروم سرتو بالا بگیری و رو به آسمون بگی :خدایا خودت درستش کن.خدایا دستای ما رو قوی کن تا به واسطه تو دستای دیگرون رو محکم بگیریم.
 
سال ۹۲ بود که تصمیم گرفتم برای کنکور ارشد درس بخونم و توی دانشگاه رشته‌ی مدیریت استراتژیک رو ادامه بدم. دوست داشتم دانشگاه شریف قبول شم. ولي اون سالی که من کنکور دادم، دانشگاه شریف ظرفیتش رو کم کرد و من شدم یه دانشگاه تهرانی. البته اینم بگم که سال بعد شریف ظرفیتشو اضافه کرد و صدتا دانشجو گرفت! بالاخره حتی اگر متولد آخرای دهه‌ی شصت هم باشی، همیشه نوبت که بهت ميرسه باید از یه چیزی محروم شی، وگرنه یه دهه شصتی اصیل نیستی!
ادامه مطلب
پایان خوش برای داستان ها هیچ جای دنیا وجود نداره، ما فقط داریم خودمون و گول میزنیم.
همشون پایان تلخ دارن مثل پایان تمام انتظار کشیدن های من
تموم شد.
خودم میخوام که دیگه تموم بشه ولي میدونم که دارم گریه های شبانه و بغض های الکی و گاه بی گاه و به جون میخرم اما باید تمومش کنم
این فیلم مسخره و تمام بازیگر هاش رو 
هیچ فایده ای به من نميرسه که هر روز برم پروفایل ببینم 
آنلاین بودنش و ببینم با خودم هزار جور فکر و خیال بکنم که الان داره با کی حرف میزنه
تو یه روز بارونی زرافه به همراه خرگوش و گورخر داشتن توی جنگل راه میرفتن که یه دفعه پای زرافه لیز خورد و داخل یه گودال افتاد. خرگوش و گورخر سعی کردن هر طور که هست زرافه رو نجات بدن اما وقتی زرافه رو بیرون کشیدن متوجه شدن که پاش شکسته. زرافه از درد گریه و بی تابی میکرد ، خرگوش به گورخر گفت: همینجا پیش زرافه بمون من میرم و دکتر جنگل رو خبر میکنم. خرگوش رفت و همراه دکتر جنگل برگشت. دکتر جنگل گفت: گریه نداره که پات شکسته و اگه قول بدی یه مدت استراحت کنی
ازدواج و آشنایی تلگرامی
خیلی زیاد شنیدیم که بهمون میگن ، ما از طریق فضای مجازی آشنا شدیم و میخوایم باهم ازدواج کنیم . ولي راهمون دوره و رفت و آمد و آشنایی سخته.
پر واضحه که برای ازدواج حتماً باید چند ماه دختر و پسر و خانواده هاشون رفت و آمد کنن و چه بسا بهتره حتی خانواده ها با هم سفر برن و بیشتر همو بشناسن. حساب یک عمر زندگیه.
فریب حرفهای عاشقانه تو فضای مجازی رو نخوریم.
تو فضای مجازی خیلی چیزا قشنگه ولي وقتی به واقعیت و دنیای واقعی ميرسه همون
                                            
اومدم منتشرش کنم ولي دست دلم نرفت!مال خیلی وقت پیشه! مال همون شبی که قرار بود دیگه شبم صبح نشه!
یه جایی از متنش نوشته بودم " یه روزی ميرسه که میبینی صمیمی ترین دوستاتم تاریخ تولدتو فراموش کردن، نه که انتظاری داشته باشی، میفهمی که انقدرا که برات مهمن، براشون مهم نیستی ".
به قول شازده کوچولو، آدمی که اجازه داد اهلیش کنن بفهمی نفهمی خودش رو به این خطر انداخته که کارش به گریه کردن بکشه!
و چه چیزی با
اون روزی که ساعت هشت شب اینترنت قطع شد اینترنت من ساعت یک ظهر قطع شده بود پس واقعا انصاف حکم میکنه همونطور که اولين نفر نت منو قطع کردن همونطور هم اولين نفر نت منو وصل کنن:/
.
یک شنبه من خبر نداشتم تعطیله و خب بعد چهل هشت ساعت بی خوابی و کار و کار با پشت در بسته مدرسه موندن ،ضربه فنی شدم:/
ولي جاش تو هر ماشینی یکشنبه نشستم دقیقا عین یک پیرمرد بازنشسته هفتاد ساله که زمان شاه سرهنگ بوده یک عالمه مخ راننده ها رو به کار گرفتم و شر و ور گفتم ولي خب از او
خب قرار شد چند روز یه بار ، یکی از داستان های مجموعه کتاب های (من منم ، تو تویی و)رو براتون بنویسم
پ.ن(از فوتو های بای می هستن )
 
از این داستان شروع میکنم.
دوست داشتید نظرتون رو هم بگید
 
زرنگ بازی:
صبح یک روز آفتابی ، وقتی خبرنگار در مسیر دفتر رومه توی ترافیک گیر افتاده بود ، این فکر به سرش زد که از آنجایی که سر ساعت به محل کارش نميرسه،همونجا کارش رو شروع کنه و از آن تصادف که عامل ترافیک بود ،خبری داغ تهیه کنه.
 جمعیت زیادی دور محوطه ی یه تصا
از همون سحرهای ابتدایی ماه مبارک بود که مجری و سبک برنامه سحوری از شبکه چهار توجهمو جلب کرد.آقایی با موهای سفید اما چهره ای مهربون که با صدای دلنشینی از کتابهایی که روی میزشون چیده شده بود شعر و نثر میخوندن و شرح و توضیحی ضمیمه می کردن. برام جالب بود که ایشون دقیقا چه کاره هستند، چون تابحال به عنوان مجری ندیده بودمشون و از طرفی هم فرد صاحب دانش و فضلی به نظر میرسیدن.با یه سرچ ساده رسیدم به اسم ساعد باقری ، سراینده سرود ملی فعلی.موضوعی که ت
درس 1:به خودت برسجوانی هیچ وقت تکرار نمیشه  جسم تو امانتی است در دست نو.روزی ميرسه که جسمت تحلیل و ازبین میره پس تا طراوات جوانی هست ازش محافظت کنبخودت تغذیه ورزش بدنت برس چون  روزی میرسی که ضعیف میشی بیمار میشی وکسی نیست جمعت کنه پس حواست به خودت باشهتا چهل سالگی یک دهه فاصله است اما وقتی سی رو رد کردی شمارش مع اغاز شده. از همین امروز شمارش اغاز شده با تمام وجود هوارو نفس بکش ولذت ببر  زندگی امروز هدیه ای در دست توست پس از
یک شب تاریک که مصطفی کوچولو داشت به خونه شان بر می گشت، هوا خیلی سرد بود و برف شدیدی می بارید.
در  راه یک دفعه چمشش به یک فقیری افتاد که خانه یا اتاق گرمی برای خوابیدن نداشت و یک گوشه خیابان نشسته بود و داشت از سرما می لرزید.
مصطفی خیلی ناراحت شد، دلش سوخت. همش می خواست برای آن آدم، یک کاری بکند، ولي نه پولي داشت که به او بدهد، نه جایی می شناخت که آن را ببرد.
خیلی فکر کرد…
ولي هیچ کاری که از خودش بر بیاید و بتواند انجام بدهد به ذهنش نرسید. خیلی غصه
یه بار داشتم میگفتم که بچه های فلان رشته دانشگاه تهران خیییلی خوبن. 
مغان گفت: چرا این حرفو میزنی؟ 
جوابی نداشتم بدم!! 
گفت:اونا انتخاب رشته کردن! همین! همش یه انتخاب رشته بوده!! اگه فقط کد یه رشته دیگه رو_ با تفاوت یکی دو رقم با کد رشته فعلی_ وارد میکردن، اونوقت دیگه خیییلی خوب نبودن؟ این چه معیاریه برا قضاوت ادما؟ 
و من دهانم دوخته شد. خلاصه اره. دانشگاه و رشته هر کس، هر چی هست، نه به ارزش اون ادم اضافه میکنه، نه برتری میاره، نه الگویی میده بر
امروز خیلی خسته کننده بود
 
یعالمه کار بود برای انجام دادن و یه چیز تو مایه های خونه تی
 
خلاصه سردی و برفی که توی راه هست هم با کار با هم جفت شدن و  
 
فکر کنم الانم بیرون داره برف میاد
 
اگر کارگرها بیان برای کارهای خونه خیلی خوب میشه
.
وارد روز بیست و هفتم شدیم
و من احساسهای عجیبی دارم
منتظرم بخودم ببالم و جشن بگیرم
برای اراده م
نمیدونم چرا ولي یه حسی بهم میگه این روزای اخر و بنویس
یه حال و هوایی داره که بعدا میفهمی و هواشو میکنی
 
فکر کن
مهربون خدایه من . سلامامسال از همون اولش اگرچه که با استرس ها و اعصاب خوردی ها شروع شد ولي میدونم اینا همه آزمون الهی هست و ایمان دارم که روزای خوب هم بعد از این همه ناراحتی ها و غصه ها از راه ميرسه .امسال فقط و فقط ازت صبر و عافیت و سلامتی خواستم دستام و رو به آسمونت میگیرم همین دعاها رو کردم .کمک کن حالا که عزمم و جزم کردم و ازت قدرت خواستم تو حرف زدن اتفاقای خوبی که تو حرم آقا امام رضاع ازت خواستم برام بیفته خودت کمک کن اون شیطنت ها و مکره
برترین ها: مجری تلویزیون ماجرای فوت پدرش را بازگو می‌کند. المیرا شریفی مقدم با انتشار این عکس در صفحه اش نوشت:ساعت پنج و بیست و پنج دقیقه عصر نوزدهم دی هفتاد و دو، من و برادرم منتظریم که پدرو مادرمون برگردند خونه، صدای کمک میاد!دوباره کمک!با سومین کلمه کمک، صدای بابام رو شناختم. جلوی ورودی خونه حمله میکنند برای سرقت کیفش و وقتی مقاومت میکنه، به قتل ميرسه. بیست و پنج سال گذشته و دونفر قاتل هنوز پیدا نشده اند. هرچقدر بزرگتر میشم، اون شب وحشتنا
متن انگیزشی درس خواندن دخترونه و پسرونه جدید
گزیده ای از زیباترین جملات انگیزشی کوتاه درباره موفقیت تحصیلی، درس خواندن و اهمیت آموزش دیدن برای دانش آموزان، دانشجویان و کسانی که در حال تحصیل و یادگیری هستند!
    یه واقعیتی رو میخوام بهت بگم، تا وقتی خودت به خودت کمک نکن، هیچ چیز و هیچ‌ کسی تو این دنیا به دادت نميرسه.
    اگر فکر می کنی لیاقتت بیشتر از اینه، خب حتما همینطوره، پس به با تلاش زیاد خودت نشون بده که لایق چی هستی.
***
  &n
داستان کوتاه فسادفردی بـه پزشک مراجعه کرده بود. در حین معاینه، یک نفر بازرس از راه ميرسه و از پزشک میخواد کـه مدارک نظام دکتری شو ارائه بده. پزشک بازرس رو بـه کناری میکشه و پولي دست بازرس میزاره و میگه: من پزشک واقعی نیستم. شـما این پول رو بگیر بی خیال شو. بازرس کـه پولو میگیره از در خارج میشه. مریض یقه بازرس رو میگیره و اعتراض میکنه. بازرس میگه منم بازرس واقعی نیستم و فقط برای اخاذی اومده بودم ولي توی مریض میتونی از پزشک قلابی شکایت کنی. مریض ل
سلام
 
بنظرم داستان گفتن مهارتی هست که خیلی ها ممکنه فکر کنن دارن ولي فرق زیادی هست بین داستان سرایی که قوام مهارتش بالا باشه یا کسی که ندونه از کجا به کجا میره.
ولي این وسط آهنگ هایی هستن که بدون کلام میتونن یک داستان رو تعریف کنن. 
موسیقی Love Theme از مرحوم Vangelis که از موسیقی های متن فیلم Blade Runner هست، یکی از آهنگ هایی هست که با خودش یک داستان رو به همراه داره و بنظرم نشون میده که بر پایه احساسات واقعی نوشته شده. همونطور که خود این فیلم توجه به مفهوم
️ممکن است هنری، احساسی را درون یک شخص خلق کند، اما همین هنر نتواند احساس اجتماعی مشترکی را برای حرکت اجتماعی برانگیزاند که در این صورت ناقص است؛ هنر نه فقط در مقیاس فرد، بلکه در مقیاس اجتماعی هم باید ظهور و بروز پیدا کند؛ حتی باید بتواند در مقیاس معادلات تاریخی نیز نقش ایفا نماید.اینجاست که هنر به دانش‌های پیرامونی خود مانند علوم اجتماعی و اندیشه‌های فلسفه تاریخی گره می‌خورد.هنر غیر از اینکه با عرفان مرتبط است، باید در دامن یک فلسفه تار
 
 
 
 
 
️ممکن است هنری، احساسی را درون یک شخص خلق کند، اما همین هنر نتواند احساس اجتماعی مشترکی را برای حرکت اجتماعی برانگیزاند که در این صورت ناقص است؛ هنر نه فقط در مقیاس فرد، بلکه در مقیاس اجتماعی هم باید ظهور و بروز پیدا کند؛ حتی باید بتواند در مقیاس معادلات تاریخی نیز نقش ایفا نماید.اینجاست که هنر به دانش‌های پیرامونی خود مانند علوم اجتماعی و اندیشه‌های فلسفه تاریخی گره می‌خورد.#هنر غیر از اینکه با عرفان مرتبط است، باید در دامن یک ف
پارت چهار 
نویسنده:ng
کت
نوایر که تا حالا داشت با توهم عظیمی که ولپینا درست کرده بود دست و پنجه نرم می کرد از راه ميرسه و ولپینا رو به پرت میکنه کنار-تو حالت خوبه بانوی من -ممنون پیشی. وقتی می خواست گوشوارم رو در بیاره ،متوجه درخشش یک شی توی موهاش شدم فکر کنم یک سنجاق سر یا همچین چیزی بود. احتمالا اکوماش هم اون اون توست. ولپینا نیشخندی میزنه و زیر لب میگه:تا شما به نتیجه برسید نقشه ی دومم رو اجرا میکنمولپینا دوباره پنهان میشه: سراب کپی ولپینا ا
️ممکن است هنری، احساسی را درون یک شخص خلق کند، اما همین هنر نتواند احساس اجتماعی مشترکی را برای حرکت اجتماعی برانگیزاند که در این صورت ناقص است؛ هنر نه فقط در مقیاس فرد، بلکه در مقیاس اجتماعی هم باید ظهور و بروز پیدا کند؛ حتی باید بتواند در مقیاس معادلات تاریخی نیز نقش ایفا نماید.اینجاست که هنر به دانش‌های پیرامونی خود مانند علوم اجتماعی و اندیشه‌های فلسفه تاریخی گره می‌خورد.هنر غیر از اینکه با عرفان مرتبط است، باید در دامن یک فلسفه تار
یک کارشناس نقد داستان تو مصاحبه ای گفته بود. ما خیلی از داستانهایی که به دستمون ميرسه ایده خوبی دارند اما پرداخت خوبی ندارن ماجرا سازی خوب نشدن . علتش واضحه چون اکثر کلاسهای آموزش داستان هزینه های هنگفت میگیرن اما بی سواد میدن بیرون . اکثر نویسنده ها رو اگر مصاحبه هاشونو بخونید میبینید همشون دو سه جا کلاس داستان نویسی یا رمان نویسی شرکت کردند . چون بار اول خوب نبوده مجبور شدن کلاس دیگه ای برن . و یا کلی کتاب و مقالات مختلف برای تکمیل مب
, دانلود remix mp3 آهنگ داره به آخر ميرسه قصه شیرین چشات
, دانلود remix mp3 اهنگ ماهی ازاد از پرستو
, ماهی آزاد پرستو
, ماهی آزاد پرستو متن
, دانلود remix mp3 اهنگ پرستو شیرین
, دانلود remix mp3 اهنگ پرستو شوک
, پرستو ماهی ازاد
, رمیکس درخواستی
بچه که بودیم و دوست داشتیم جایی بریم یا کاری انجام بدیم که باید آویزون بابا میشدیم و مطابق میلش نبود یا نمیشد و وقت نمیکرد،
وقتی التماسش میکردیم که انجامش بده میگفت انشاالله
میگفتیم بابا تو رو خدا بریم پارک
میگفت انشاالله
میگفتیم بریم خونه فلانی
میگفت انشاالله
ته تموم این انشاالله ها ، به نرفتن و انجام نشدن ختم میشد اما چون دوست نداشت ما رو ناامید کنه یا جواب نه بهمون بده که سیریش اش نشیم، میگفت انشاالله.
ولي این جله تو ذهن من ترجمه شد: میشه
یه زن وشوهر که بیست ساله با هم ازدواج کردن تصمیم گرفتن که تابستون رو کنار دریا بگذرنونن و به همون هتلی برن که بیست سال پیش ماه عسلشونو اونجا گذروندن ولي خانومه مشغله کاری داشت و بهمین دلیل توافق کردن که شوهره زودتر تنهایی بره و زنه دو روز بعد بهش ملحق بشهمرده وقتی وارد اتاق هتل شد دید یه کامپیوتر اونجاست که به اینترنت هم وصله. پس تصمیم گرفت که یه ایمیل به خانومش بفرسته و اونو از احوالش مطمئن کنه.بعد از نوشتن متن ، تو نوشتن حروف آدرس ایمیل زن

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها

رمضانیه سیب کلیپ بانک لینک های دانلود فیلم ، دانلود سریال و دانلود آهنگ میباشد. هر چی که بخوای ارزان سرا جدیدترین اخبار و اطلاعات تحلیلی سئو حرفه ای فایلی موسسه مکتب الشهداء بلاگی برای فایل ها داستان خلقت عشق ولایت