نتایج جستجو برای عبارت :

گفتگوی فقیر غنی

هندوانه فروش
_موضوع داستان: اخلاقی_
فقيری به نزد هندوانه فروشی رفتو گفت هندوانه‌ای برای رضای خــدا به من بده فقيرم و چیزی ندارم .️هندوانه فروش درمیان هندوانه ها گشتی زد و هندوانهٔ خراب و بدرد نخوری را به فقيردادفقير نگاهی به هندوانه کرد و دید که به درد خوردن نمیخورد!مقدار پولی‌که ‌به همراه‌ داشت به هندوانه فروش داد و گفت به اندازه‌ پولم به من هندوانه ای بده.هندوانه فروش هندوانه خوبی را وزن ڪرد و به مرد فقير داد.فقير هر دو هندوانه‌ر
مرد فقيرى بود که همسرش کره مى ساخت و او آنرا به یکى از بقالى های شهر مى فروختآن زن کره ها را به صورت دایره های یک کیلویى مى ساخت.مرد آنرا به یکى از بقالى های شهر مى فروخت و در مقابل مایحتاج خانه را مى خرید.روزى مرد بقال به اندازه کره ها شک کرد و تصمیم گرفت آنها را وزن کند.هنگامى که آنها را وزن کرد، اندازه هر کره ۹۰۰ گرم بود. او از مرد فقير عصبانى شدو روز بعد به مرد فقير گفت:دیگر از تو کره نمى خرم،تو کره را به عنوان یک کیلو به من مى فروختى در حالى
پاورپوینت با موضوع کارآفرینی لینک دانلود و خرید پایین توضیحات دسته بندی : پاورپوینت نوع فایل : .ppt ( قابل ویرایش و آماده پرینت ) تعداد اسلاید : 75 اسلاید قسمتی از متن .ppt : کارآفرینی فصل اول اصول کارآفرینی و ویژگی کارآفرینان غني و فقير ژرفتر بیاندیشیم شاید كه عمل كنیم: آیا می دانید كه : تفاوت كشورهای ثروتمند و فقير، تفاوت قدمت آنها نیست؟ زیرا برای مثال كشور مصر بیش از 3000 سال تاریخ مكتوب دارد و فقير است! اما كشورهای جدیدی ما
کاری خوب است که خدا درست کند
کاری خوب است که عین الدوله درست کند!
در زمان گذشته چنین رسم بود که فقرا به در منزل اغنيا رفته و درخواست کمک می کردند، بعضی از فقرا بسیار چاپلوسی و تملق گویی می نمودند و از آن جمله یک فقير بسیار چاپلوسی به در خانه عین الدوله آمد و تکیه کلامش چنین بود، کاری خوب است که عین الدوله درست کند! در همان وقت فقير دیگری چنین می گفت: کاری خوب است که خدا درست کند. عین الدوله هم روزی چند بار از در خانه در رفت و آمد، بود. شبی دلش برای
دانلود پاورپوینت در مورد چه کسی ثروتمند است؟ چه کسی فقير؟ . دانلود پاورپوینت در مورد چه کسی ثروتمند است؟ چه کسی فقير؟ فرمت فایل: پاورپوینت تعداد اسلاید: 10 بخشی از متن یک روز پدر یک خانواده خیلی ثروتمند پسرش را به قصد نشان دادن و توضیح دادن اینکه چگونه فقرا زندگی میکنند به یک سفر خارج از شهر برد . . دریافت فایل خرید اینترنتی
روزی فقيری به در خانه مردی ثروتمند می‌رود تا پولی را به عنوان صدقه از او بخواهد.
هنوز در خانه را نزده بود که از پشت در شنید که صاحب خانه با افراد خانواده خود بحث و درگیری دارد که چرا فلان چیز کم ارزش را دور ریختید و مال من را این طور هدر دادید؟! 
مرد فقير که این را می‌شنود قصد رفتن می‌کند و با خود می‌گوید وقتی صاحب‌خانه بر سر مال خود با اعضای خانواده‌اش این طور دعوا می‌کند، چگونه ممکن است که از مالش به فقيری ببخشد؟!
از قضا در همان زمان در خان
دانلود کتاب ما نمیمیریم گفتگوي عجیب جرج اندرسون با دنیای ماورا وزندگی پس ازمرگpdf
(ما نمیمیریم)زامیاتین در ما دنیایی را به تصویر میکشد که ملت در آن نه به اسم که با عدد و حرف ،(ما نمیمیریم) حرف مصوت برای ن، و حرف نامصوب برای مردان خوانده میشوند و در شهری شیشه ای و غرق در نور، در خانه های مکعب شکل به هم چسبیده، به سر می برند. (ما نمیمیریم)در خیابان های کاملا سر .
دریافت فایل
ظهر یک روز سرد زمستانی، وقتی امیلی به خانه برگشت، پشت در پاکت نامه ای را دید که نه تمبری داشت و نه مهر اداره پست روی آن بود. فقط نام و آدرسش روی پاکت نوشته شده بود. او با تعجب پاکت را باز کرد و نامه ی داخل آن را خواند:  «امیلی عزیز، عصر امروز به خانه تو می آیم تا تو را ملاقات کنم. با عشق، خدا»   امیلی همان طور که با دست های لرزان نامه را روی میز می گذاشت، با خود فکر کرد که چرا خدا می خواهد او را ملاقات کند؟ او که آدم مهمی نبود.
روزگاری مردی فاضل زندگی می‌کرد و هشت‌ سال تمام مشتاق بود راه خداوند را بیابد؛او هر روز از دیگران جدا می‌شد و دعا می‌کرد تا روزی با یکی از اولیای خدا و یا مرشدی آشنا شود.یک روز هم‌چنان که دعا می‌کرد، ندایی به او گفت به‌جایی بروددر آن‌ جا مردی را خواهد دید که راه حقیقت و خداوند را نشانش ‌خواهد داد.مرد وقتی این ندا را شنید، بی‌اندازه مسرور شد و به ‌جایی که به او گفته شده بود، رفت.در آن ‌جا با دیدن مردی ساده، متواضع و فقير با لباس‌‌های مندر
پاورپوینت كنفرانس بین‌المللی گفتگوي ادیان و فرهنگ‌های آسیایی فرمت فایل : پاورپوینت قابل ویرایش تعداد اسلاید: 16 قسمتی از پاورپوینت : ž معرفی كنفرانس بین‌المللی گفتگوي ادیان و فرهنگ‌های آسیایی قاره آسیا خاستگاه ادیان‌، فرهنگ‌ها و مكاتب فلسفی متعددی می‌باشد كه همگی آنها نقش عمده‌ای در ایجاد پیوند میان جوامع و ملت‌ها ایفا می‌نمایند. بسیاری از دانشمندان و متفكران بر این باورند كه فرهنگ‌های گوناگون این منطقه می&zwn
انشا صفحه ۱۲۲ کتاب نگارش دهم ضرب المثل جایی که نمک خوردی نمکدان مشکن گسترش مثل نویسی درباره درمورد
گسترش جایی که نمک خوردی نمکدان مشکن
انشا ضرب المثل جایی که نمک خوردی نمکدان مشکن
انشایی در مورد ضرب المثل جایی که نمک خوردی نمکدان مشکن
مقدمه
قدر خوبی هایی که افرادی را که در زمان مشکلات و سختی ها به ما یاری دادند و ما را کمک کردن بدانید به خاطر اینکه این افراد همان افرادی هستند که در زمانی که شما در درد و رنج بوده اید به شما یاری رساندند. دقیقا
مرد فقيرى بود که همسرش کره مى ساخت و او آن ها را به یکى از بقالى های شهر مى فروخت ،آن زن کره ها را به صورت دایره های یک کیلویى مى ساخت. مرد آنرا به یکى از بقالى های شهر مى فروخت و در مقابل مایحتاج خانه را مى خرید. روزى مرد بقال به اندازه کره ها شک کرد و تصمیم گرفت آنها را وزن کند. هنگامى که آنها را وزن کرد، اندازه هر کره ۹۰۰ گرم بود. او از مرد فقير عصبانى شد و روز بعد به مرد فقير گفت:دیگر از تو کره نمى خرم، تو کره را به عنوان یک کیلو به من مى فروختى در
تاریخ انتشار : چهار شنبه 30 / 08 / 2017
مشاهده :
سایر خبرهای : داستان کوتاه
RSS
اشتراک گذاری:

داستان پیرمرد فقير و همسرش , ﭘﯿﺮﻣﺮدی ﺑﺎ ﻫﻤﺴﺮش در ﻓﻘﺮ زﯾﺎد زﻧﺪﮔﯽ ﻣﯿﮑﺮدﻧﺪ ﻫﻨﮕﺎم ﺧﻮاب
داستان پیرمرد فقير و همسرش
داستان پیرمرد فقير و همسرش , ﻫﻤﺴﺮ ﭘﯿﺮﻣﺮد از او ﺧﻮاﺳﺖ ﺗﺎ ﺷﺎﻧﻪ ای ﺑﺮای او ﺑﺨﺮد ﺗﺎ ﻣﻮﻫﺎﯾﺶ را ﺳﺮو ﺳﺎﻣﺎﻧﯽ ﺑﺪﻫﺪ.
ﭘﯿﺮﻣﺮد ﻧﮕﺎﻫﯽ ﺣﺰن آﻣﯿﺰ ﺑﻪ ﻫﻤﺴﺮش ﮐﺮد و ﮔﻔﺖ ﮐﻪ ﻧﻤﯿﺘﻮاﻧﻢ ﺑﺨﺮمﺣﺘﯽ ﺑﻨﺪ ﺳﺎﻋﺘﻢ ﭘ
تاریخ انتشار : چهار شنبه 30 / 08 / 2017
مشاهده :
سایر خبرهای : داستان کوتاه
RSS
اشتراک گذاری:

داستان پیرمرد فقير و همسرش , ﭘﯿﺮﻣﺮدی ﺑﺎ ﻫﻤﺴﺮش در ﻓﻘﺮ زﯾﺎد زﻧﺪﮔﯽ ﻣﯿﮑﺮدﻧﺪ ﻫﻨﮕﺎم ﺧﻮاب
داستان پیرمرد فقير و همسرش
داستان پیرمرد فقير و همسرش , ﻫﻤﺴﺮ ﭘﯿﺮﻣﺮد از او ﺧﻮاﺳﺖ ﺗﺎ ﺷﺎﻧﻪ ای ﺑﺮای او ﺑﺨﺮد ﺗﺎ ﻣﻮﻫﺎﯾﺶ را ﺳﺮو ﺳﺎﻣﺎﻧﯽ ﺑﺪﻫﺪ.
ﭘﯿﺮﻣﺮد ﻧﮕﺎﻫﯽ ﺣﺰن آﻣﯿﺰ ﺑﻪ ﻫﻤﺴﺮش ﮐﺮد و ﮔﻔﺖ ﮐﻪ ﻧﻤﯿﺘﻮاﻧﻢ ﺑﺨﺮمﺣﺘﯽ ﺑﻨﺪ ﺳﺎﻋﺘﻢ ﭘ
تحقیق در مورد برخورد یا گفتگوي تمدنها لینک دانلود و خرید پایین توضیحات فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت تعداد صفحات: 39 برخورد یا گفتگوي تمدنها مقدمه : جهان در اواخر دهه 1980 شاهد تحولات چشمگیر وبی سابقه ای بود نظام دو قطبی شكل گرفته در پایان جنگ جهانی دوم، سیطره اندیشه كمونیسم بر اروپای شرقی ،شوروی و بسیرای از كشورهای جهان سوم ، جایگاه غیر متعهدها و جهان سوم و نهایتاً نظامی كه از این بحرانها به وجود آمد ، از جمله موضوعات اصلی
سلام این داستان اولین داستانی که نوشتم
اسمش فقير امانتداره
این داستان رو به عنوان پروژه پایانی دوره آموزش نویسندگی ( داستان نویسی) استاد سرشار فرستادم
عیب زیاد داره اما قشنگه
زاویه دیدش تلفیقیه و سعی کردم مثل آنک؛آن یتیم نظر کرده باشه اما ما کجا و استاد سرشار کجا تازه اونم در اولین کارم
ولی خدایش بد نیست یعنی خودم که می گم قشنگه
شماهم وقت کردید بخونین.
به صورت سریالی و 9 تیکه ای ارسال می شه که از 4 آذر 98 هر دوشب یکبار
برای خوندنش بر روی نوشته 
ملودی چت,ملودی گپ,چت ملودی,گپ ملودی,چتروم ملودی,چت روم ملودی,وبسایت ملودی,وبلاگ ملودی,انجمن ملودی,وبگاه ملودی,عاشقانه ملودی,تالارگفتگوي ملودی,اتاق گفتگوي فارسی ملودی,چت روم فارسی ملودی چت,,اتاق فارسملودی چت,ملودی گپ,چت ملودی,گپ ملودی,چتروم ملودی,چت روم ملودی,وبسایت ملودی,وبلاگ ملودی,انجمن ملودی,وبگاه ملودی,عاشقانه ملودی,تالارگفتگوي ملودی,اتاق گفتگوي فارسی ملودی,چت روم فارسی ملودی چت,,اتاق فارسی ملودی چت,ملودی چت,ملودی گپ,چت ملودی,گپ ملود
انشا ادبی درمورد گرانی - پایه دوازدهم
اینجا صدای مرا از شهر فقيران می شنوید ؛ شهر گرانی ها . شما گرانی را در چه چیز هایی می بینید ؟ خوراک ؟ پوشاک ؟ مسکن ؟ پول ؟ اینجا هما چیز گران است . حتی چندیدن برابر گران تر است . می گویم چندین برابر چون در شهر های دیگر هر چقدر هم که گرانی باشد ، هستند عده ای که بخرند و سیر کنند شکم زن و فرزندشان را ؛ اما اینجا شهر فقيران است . خشت خانه ها از "فقر" است . نام کوچه ها حک شده بر لوح "نداری" است . دروازه ی شهر را با ستون ها
" ثروتمندان فقير !!! "

■ روزی یک مرد ثروتمند، پسر بچه کوچکش را به ده برد تا به او نشان دهد مردمی که در آنجا زندگی می کنند، چقدر فقير هستند.
آن دو یک شبانه روز در خانه محقر یک روستایی مهمان بودند. در راه بازگشت و در پایان سفر، مرد از پسرش پرسید: نظرت در مورد مسافرتمان چه بود؟پسر پاسخ داد:
عالی بود پدر! پدر پرسید آیا به زندگی آنها توجه کردی؟پسر پاسخ داد: بله پدر! و پدر پرسید: چه چیزی از این سفر یاد گرفتی؟پسر کمی اندیشید و بعد به آرامی گفت: فهمیدم که ما
" دارایی "

مرد فقيری از خدا سوال کرد:
چرا من اینقدر فقير هستم؟!
خدا پاسخ داد:
چون یاد نگرفته ای که بخشش کنی!
مرد گفت:
من چیزی ندارم که ببخشم؟
خدا پاسخ داد:
دارایی هایت کم نیست!
یک صورت، که میتوانی لبخند برآن داشته باشی!
یک دهان، که میتوانی با آن از دیگران تمجید کنی و حرف خوب بزنی!
یک قلب، که میتوانی به روی دیگران بگشایی
و چشمانی که میتوانی با آنها به دیگران با نیت خوب نگاه کنی!
ما فقير نیستیم! فقط باید به دارایی‌هایمان بیشتر توجه کنیم .


http://7BlueSky.mi
ملودی چت,ملودی گپ,چت ملودی,گپ ملودی,چتروم ملودی,چت روم ملودی,وبسایت ملودی,وبلاگ ملودی,انجمن ملودی,وبگاه ملودی,عاشقانه ملودی,تالارگفتگوي ملودی,اتاق گفتگوي فارسی ملودی,چت روم فارسی ملودی چت,,اتاق فارس ملودی چت,ملودی گپ,چت ملودی,گپ ملودی,چتروم ملودی,چت روم ملودی,وبسایت ملودی,وبلاگ ملودی,انجمن ملودی,وبگاه ملودی,عاشقانه ملودی,تالارگفتگوي ملودی,اتاق گفتگوي فارسی ملودی,چت روم فارسی ملودی چت,,اتاق فارسی ملودی چت,ملودی چت,ملودی گپ,چت ملودی,گپ م
مطالعات انجام شده در ارتباط با آسیب های اجتماعی، عوامل زیر را منشاء بسیاری از انحرافات اجتماعی قلمداد نموده اند. در این بخش هر یك از عوامل به اجمال مورد بررسی قرار می گیرد:
نابرابری های اقتصادی و اجتماعی 
اختلافات طبقاتی هر جامعه، افراد را در موقعیت هایی قرار می دهند كه نمی توانند نقش های اجتماعی مناسب خود را بیابند و موجب اختلاف در هنجارهای اجتماعی می شود. در نتیجه، ستیزه هنجارهای اجتماعی، تفاوت معیارها را به وجود می آورد و عدم تعهد به
موضوع انشا: گرانی
اینجا صدای مرا از شهر فقيران می شنوید ؛ شهر گرانی ها . شما گرانی را در چه چیز هایی می بینید؟ خوراک؟ پوشاک؟ مسکن؟ پول؟ اینجا هما چیز گران است. حتی چندین برابر گران تر است. می گویم چندین برابر چون در شهر های دیگر هر چقدر هم که گرانی باشد ، هستند عده ای که بخرند و سیر کنند شکم زن و فرزندشان را ؛ اما اینجا شهر فقيران است . خشت خانه ها از "فقر" است . نام کوچه ها حک شده بر لوح "نداری" است . دروازه ی شهر را با ستون های حسرت بنا کرده اند. اینج
روزی مردی رازی داشت که در آن گنجهایی نهفته بود.مرد داشت با خود زمزمه میکرد که من گنجهایی دارم ناتمام شدنی.که کسی از رد شدن صدای او را از پنجره بشنید.سریع رفت پیش شخصی دیگر گفت فلانی گنج زیاد دارد.و آن شخص به شخص دیگر.پس گفتند فلانی فقير نیست.تا این گوش به گوش رسیدن به عده ای رسید که بودن.و در حالی که به فقر آن شخص آگاه بودن چند بار در بین راه کاسه آشی که به او میخواست برسد را هم یده بودند.که دیگر خبر دار شدند فرد مال دار است.کمین کشیدند. تا ا
داستان روستایی فقير , روستایی فقيری که از تنگدستی و سختی معیشت جانش به لب رسیده بود، نزد ده رفت و گفت: آملا، فشار زندگی آنقدر مرا در تنگنا قرار داده که به فکر خودکشی افتاده ام.

داستان روستایی فقير
داستان روستایی فقير , از روی زن و بچه هایم خجالت می کشم، زیرا حتی قادر به تامین نان خالی برای آنان نیستم. با زن، شش فرزند قد و نیم قد، مادر و خواهرم در یک اتاق کوچک مخروبه زندگی می کنیم، که با هر نم باران آب به داخل آن چکه می کند. این اتاق آنقدر کو
پیر زن با تقوایی در خواب خدا را دید و به او گفت: خدایا، من خیلی تنها هستم، آیا مهمان خانه من می شوی؟ خدا قبول کرد و به او گفت که فردا به دیدنش خواهد آمد. پیر زن از خواب بیدار شد، با عجله شروع به جارو کردن خانه کرد. رفت و چند نان تازه خرید و خوشمزه ترین غذایی را که بلد بود، پخت. سپس نشست و منتظر ماند. چند دقیقه بعد در خانه به صدا در آمد. پیرزن با عجله به طرف در رفت و آن را باز کرد. پشت در پیرمرد فقيری بود. پیرمرد از او خواست تا غذایی به او بدهد. پیرزن با
مجموعه: شعر و قصه کودکانه داستان کودکانه مرغ تخم طلا داستان مرغ طلاییروزی روزگاری در یک دهکده، یک کشاورز و همسرش زندگی می کردند. آنها بسیار فقير بودند و چیزی جز یک مزرعه کوچک که در آن سبزیجات پرورش می دادند نداشتند. کشاورز هر بار که سبزیجات مزرعه ی خود را می فروخت مقداری از پول آن را پس انداز می کرد تا اینکه سرانجام پول کافی برای خرید یک مرغ جمع کرد. کشاورز مرغی را از بازار خرید و به خانه برد و یک لانه برای آن ساخت تا در آن تخم بگذارد.کش
مرد تروتمند
روزی یک مرد ثروتمند، پسر بچه کوچکش را به ده برد تا به او نشان دهد مردمی که در آنجا زندگی می کنند، چقدر فقير هستند.
 
 
آن دو یک شبانه روز در خانه محقر یک روستایی مهمان بودند. در راه بازگشت و در پایان سفر، مرد از پسرش پرسید: نظرت در مورد مسافرتمان چه بود؟پسر پاسخ داد:
عالی بود پدر! پدر پرسید آیا به زندگی آنها توجه کردی؟پسر پاسخ داد: بله پدر! و پدر پرسید: چه چیزی از این سفر یاد گرفتی؟پسر کمی اندیشید و بعد به آرامی گفت: فهمیدم که ما در خانه
سال نوی همه عاشقان مبارک
روزی روزگاری د خترکی فقير دل به پسر پادشاه شهر بسته بود آنقدر که روز و شب در رویای او بود. دخترک آنقدر سر به عشق پسر پادشاه سپرده بود که هیچ مردی در چشمانش جلوه نمیکرد. خانواده ی دخترک و دوستانش که از عشق او خبر داشتند به وی توصیه می کردند که دل از این عشق ناممکن برگیرد. و به خواستگارانی که مانند خودش فقير بودند پاسخ دهد.اما او تنها لبخند میزد . او میدانست که همگان تصور میکردند او عاشق پول و مقام پسر پادشاه شده . اما خودش
روزی سگی داشت در چمن علف می خورد، سگ دیگری از کنار چمن گذشت، چون این منظره را دید تعجب کرد و ایستاد. آخر هرگز ندیده بود که سگ علف بخورد!ایستاد و با تعجب گفت: اوی ! تو کی هستی؟ چرا علف می خوری؟!سگی که علف می خورد نگاهش کرد و باد در گلو انداخت و گفت:من؟ من سگ قاسم خان هستم!سگ رهگذر پوزخندی زد و گفت:سگ حسابی! تو که علف می خوری؛ دیگه چرا سگ قاسم خان؟ اگر لااقل پاره استخوانی جلوت انداخته بود باز یک چیزی؛ حالا که علف می خوری دیگه چرا سگ قاسم خان؟ سگ خودت ب

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها

سفارش ساخت تابلو بالابری تخفیف pezshkbartar avazakchat5 اعزام دانشجو به اروپا با مجوز وزارت علوم maghalattakhasosi Machine Vision se bazmandeh شورای معلمان و شورای دانش آموزی