ویکتوریا دختر زیبا و باهوش پنج ساله ای بود.یک روز که همراه مادرش برای خرید به فروشگاه رفته بود، چشمش به یک گردن بند مروارید بدلی افتاد که قیمتش 10/5 دلار بود، دلش بسیار آن گردن بند را می خواست. پس پیش مادرش رفت و از مادرش خواهش کرد که آن گردن بند را برایش بخرد. ادامه مطلب.
# داستان !
میخ واستون ی داستان بگم " داستانی ک شیرینه ولی تهش غم -!
_ شیرینیش بابت اتفاقات خوشش بود ولی ته تلخش واس مرگ اخرش .
میخ از دختری چش تیله ای بگم ک تمام زندگیش مادرش بود !!
دختری ک صبا با صدا مادرش ع خاب پا میشد و شبا با لالایی هاش ب خاب می رفت :)
دختری ک ط ناز و نعمت زیاد بزرگ شده بود و برا همه عزیز بود .
دختری ک همیشه غرق در افکار و شیطنت های کودکانش بود و دنیاشو مث ی بازی میدید .
دختری عاشق چشای سبز یشمی مادرش بود .
اما دیگ با صدای مادرش ب
قِزِم شیرین گَه، شیرین گِد!دختر نوجوانی را در عهد قدیم، به خانه ی بخت فرستادند. محل زندگی اش، تنها یکی دو محله با خانه ی پدری اش فاصله داشت.اما هر روز دلتنگ خانواده اش می شد و به سراغ آن ها می رفت.مادرش برای این که دختر را متوجه کند دیدارهای هر روزه ضرورتی ندارد و باید در آغاز زندگی، اوقات بیشتری در خانه ی خودش باشد، روزی خطاب به او گفت:قِزِم! شیرین گَه شیرین گِد!(دخترم شیرین بیا، شیرین برو!) دختر تازه عروس، فردای آن روز، در حالی کوبه ی درِ خان
شَتَرَق!محمود به مادرش گفت: با بچهها فوتبال بازی می کردیم. من پا به توپ به طرف دروازه دویدم و محکم شوت زدن.شَتَرَق!!هدف گیری ام خوب نبود توپ به جای دروازه به صورت عمو رحیم، باغبان بوستان برخورد کرد.از ترس پا به فرار گذاشتم و پشت سرم را هم نگاه نکردم.فکر کردم عمو رحیم مرا دنبال می کند و کتک حسابی نوش جان می کنم.اما او دنبالم ندوید و حرف بدی هم نزد. فقط لبخند زد و گفت : ماشاالله پهلوان شده ایی ها !عجب شوتی زدی! مادرش لبخند زد و گفت: چه عبادت جالبی کر
جینی دختر زیبا و باهوش پنج ساله ای بودیک روز که همراه مادرش برای خرید به فروشگاه رفته بود، چشمش به یک گردن بند مروارید بدلی افتاد که قیمتش 10/5 دلار بود، دلش بسیار آن گردن بند را می خواست. پس پیش مادرش رفت و از مادرش خواهش کرد که آن گردن بند را برایش بخرد.مادرش گفت : ” خوب! این گردن بند قشنگیه، اما قیمتش زیاده ، خوب چه کار می توانیم بکنیم!من این گردن بند را برات می خرم اما شرط داره، وقتی به خانه رسیدیم، یک لیست مرتب از کارها که می توانی انجام شان بد
ترجمه داستان اول کتاب anecdotes in american englishجیمی در این کشور زندگی میکرد و او دوست داشت بازی کند و در یک رودخانه بسیار کم عمق در نزدیک خانه اش بازی کند;اما سپس پدرش در یک شهر بزرگ کار پیدا کرد و او به همراه خانواده به آنجا نقل مکان کرد.خانه ی جدید آنها دارای یک باغ بود، اما باغ بسیار کوچک بود.آیا رودخانه ای در این نزدیکی هست؟.او صبح روز اول از مادرش سوال کرد.مادرش پاسخ داد:نه وجود ندارد،اما یک پارک زیبا در اینجا جیمی وجود دارد،و یک استخر در آن وجود دا
در تاریخ۱۳۸۵/۲/۱۱ در شهرستان خرم آباد دختری به نام یاس به دنیا اومد.مامان یاس در تمام مدتی که یاس رو در وجودش بزرگ میکرد براش نوشته هایی از دنیای بیرون دنیای یاس می نوشت.وقتی یاس به دنیا اومد پدر بزرگ و مادر بزرگش در حال زیارت خونه ی خدا بودند، اون ها از خدا میخواستند که یاس صحیح و سالم به دنیا بیاد و این اتفاق افتاد.یاس در ناز و نعمت پدر و مادرش بزرگ شد وقتی چهار سالش بود، صبح زود بیدار میشد شال ها و کیف و کفش های مادرش رو برمیداشت میپوشید و ب
قرار بود به همراه مادرش به دیدن یک دوست برود.تمام مدت ذهنش درگیر دوستی بود که تا به حال ندیده بود.بلاخره رسیدن و در کمال تعجب و ناباوری پسری چهارشانه با موهای بلند و تیشرت قرمز دید.اما مگر می شود دوست مادرش یک مرد باشد!؟با تمام بچگیش می دانست که یک جای کار می لنگد.با هم به شهربازی رفتن.و مادرش به همراه آن پسر رفتن تا وسیله ای را سوار شون .کوچک تر از ان بود ک بتواند آن وسیله را سوار شود..همانجا منتظر ماند و با پاهایش به ارام به سنگ ریزه ها
ژانر:عاشقانه، طنز
خلاصه:
آنا مفخم تنها دختر خانواده و کارشناس ارشد در رشته ی معماری است.یک دختر شاد که سعی می کند بر طبق خواسته ی پدر و مادرش زندگی کند و آن ها را راضی نگه دارد.اما چون گاهی وقت ها طرز فکر و نظرات خانواده با او یکی نیست مجبور می شود بعضی از کارهایش را مخفیانه انجام دهد.اصلی ترین تلاش او این است که به گفته ی مادرش خانم باشد و چقدر سخت می شود خانم بودن با وجود کودک درون فعال و کمی حواس پرتی…هر تلاشی که آنا برای خانم بودن می کند باعث
یک سال بعد
یک سال بعد حال تندرو خوب شد و با تعجب به مادرش گفت:((
مامان من که هنوز زنده موندم باید می مردم!
بعد ملکه به او گفت:((تو زنی یا مرد؟
بعد تندرو به مادرش گفت:((معلومه من مردم!
بعد مادرش فهمید که تندرو خوب شده پس به تندرو گفت:((تو خوب شدی!
بعد تندرو با لیزا باید مسابقه می دادن که کدامشان ملکه یا وزیر باشند.
ملکه دعا کرد که لیزا ببرد چون او تندرو را دوست نداشت!
احساس شکنندگی میکنم، از مسائلی که آزارم میدهند دور میشوم، قبلا همه را تحمل میکردم ولی موجودی که الان هستم، نمیتوانم.
دیگر نمیتوانم غم مردم را ببینم، نمیتوانم غم هیچکس را تحمل کنم، دلم هزار بار میشکند و هربار که میفهمم بقیه انسانها خوشحال نیستند دلم میخواهد به هوا تبدیل شوم. نمیدانم چرا این همه احساساتی هستم، چرا با دیدن لکه ای به گریه میفتم و چرا همیشه افسرده ام، ولی دلم میخواهد نباشم. دلم میخواهد به جز خوبی ها چیزی را نبینم و از زندگی کوتا
داستان آرزوی زرافه کوچولو
زرافه کوچولو آرزوهای عجیب و غریبی داشت.
آرزوی زرافه کوچولویک شب آرزو کرد که گردنش خیلی خیلی دراز باشد. همان موقع، فرشته ی آرزو از آن جا گذشت. صدایش را شنید. به او لبخند زد. آن وقت گردن زرافه کوچولو دراز شد. دراز و درازتر. رفت و رفت تا به آسمان رسید. حالا سرش در آسمان بود وتنه اش روی زمین.زرافه کوچولو به این طرف و آن طرف نگاه کرد. همه جا پر از ستاره بود. اول، یک عالمه با ستاره ها بازی کرد، بعد، گرسنه اش شد. هام. هام. هام. س
خب خب
بسمه کص مادر بدخواهام رجیم
خب این خارکصه که میگم تل نداره ولی خواهرش شب ها کص و میده من راضیم اگه دوست داری واسه هماهنگ شماره زیر که میدم خواست زنگ بزن فش بده بکش زیر خودت ناموسش ماله خودتون 24 ساعتی قفلی بزنید روش تا جای که میدونم مادرش عاشق کلفت دوست داره خلاصه
98931582533+
واسه کارتو خوبه از من گفتن
اینم شماره اش گفتم که خواهرش کوچولو داره یه سفید تنگ کص تنگ به دردتون میخوره
مادرش که پرده نداره با خیال راحت میتونی
اگر غدهای در مغز باشد که باعث فعال شدن هیپوتالاموس شود، به آن بلوغ حقیقی یا مرکزی گفته میشود.
چند
روز قبل پسر کوچولوی یکی از دوستانم را دیدم و به شوخی به مادرش گفتم چقدر
پشمالوست! گفتن این جمله همان و وا شدن سر درددل مادرش همان. او در حالی
که سرش را به من نزدیک میکرد، آرام گفت: پسرم 10 ساله است و خیلی هم به
پرموییاش حساس شده. تازگیها زیربغلش موهای تیرهای رشد کرده. یه طور
نگاه کن متوجه نشه و جوشهای صورتشو ببین! واقعا من و پدر
قصه کودکانه کفشدوزک زرد
لارا دختر شادی بود. او دوست های زیادی داشت. لارا هر روز صبح کیف مدرسه اش را برمی داشت و با مادرش خداحافظی می کرد و به مدرسه می رفت.
هر روز در مسیر مدرسه خانم ملخه و خانم پروانه را می دید. با آن ها سلام و احوال پرسی می کرد و بعد از کمی حرف زدن راهی مدرسه می شد. کمی جلوتر خانم عنکبوته را می دید. خانم عنکبوته هم هر روز منتظر دیدن لارا بود. وقتی هم که وارد مدرسه می شد، دوستان زیادی داشت که منتظر بودند تا لارا را ببیننند و با هم با
این هم یکی از داستان هاییه که خیلی دوسش دارم.
یه شب وقتی داشتم میرفتم بیرون، ماه کامل بود. یاد این جمله افتادم: صورتش مثل ماه شب چهارده میدرخشه»
از این رو یه داستان به ذهنم رسید.
درمورد یه دختر گم شده با موهای طلاییه و خلاصه مثل ماه.
درست زمانی که گم میشه، خواهر کوچیکترش به دنیا میاد و داستان هم از زبان خواهر کوچیکترشه.
یه جمله هم هست که توی داستان هی استفاده میشه اونم این جمله س: صورتش مثل ماه شب چهارده میدرخشی، موخای طلایی اش در باد می رق
این هم یکی از داستان هاییه که خیلی دوسش دارم.
یه شب وقتی داشتم میرفتم بیرون، ماه کامل بود. یاد این جمله افتادم: صورتش مثل ماه شب چهارده میدرخشه»
از این رو یه داستان به ذهنم رسید.
درمورد یه دختر گم شده با موهای طلاییه و خلاصه مثل ماه.
درست زمانی که گم میشه، خواهر کوچیکترش به دنیا میاد و داستان هم از زبان خواهر کوچیکترشه.
یه جمله هم هست که توی داستان هی استفاده میشه اونم این جمله س: صورتش مثل ماه شب چهارده میدرخشی، موخای طلایی اش در باد می رق
بسم الله الرحمن الرحیم
زنی حامله نمی شد، شوهرش با او شرط کرد که اگر تا سال آینده بچه ای برای من به دنیا نیاوری طلاقت می دهم، زن نیز بسیار ناراحت شد و گفتار شوهر را به مادرش گفت؛ مادر گفت غصه نخور خدا کریمه، روزی مرد تصمیم گرفت به مسافرت بازرگانی برود و به زن گفت تا مدتی طولانی برنمی گردددختر، مادرش را از تصمیم شوهر مطلع کرد مادر به دخترش گفت : روزی که شوهرت عازم سفر شد، به او بگو که حامله ای، بقیه اش با من …
اعلام خبر بارداری به شوهر
ادامه مطل
قصه کودکانه کی از همه قوی تره
یک روز صبح موش موشک از مادرش پرسید: مادر کی از همه قویتره؟
مادرش خندید و گفت: هر کس به اندازه خودش قویه. موش موشک فکر کرد که مادرش شوخی می کند، با خودش گفت: امروز می روم جنگل و یک دوست قوی پیدا می کنم.
موشی از خونه بیرون اومد و رفت و رفت تا اینکه خسته شد و روی زمین دراز کشید.
چشمش به خورشید گرم و پر نور افتاد، با خودش گفت: خورشید از همه قویتره چون همه جا را روشن می کند. بلند شد و فریاد کشید: ای خورشید درخشان که در آسمان می
در این ایام قرنطینه من به بهترین تفریحم کتابخوانی می پرداختم و دختر به تماشای فیلم . به در خواست دختر با او به تماشای یکی از فیلمها نشستم . اول به عشق تنقلات به او ملحق شدم و بعد از آن برای خود فیلم . هر سه روز یکبار لیستی از فیلمها و سریالهای خارجی که اسکار گرفته یا کاندید جوایز ارزنده بوده اند تهیه می کند و با مراجعه به سی دی فروشی محله آنها را در فلش ریخته و می بینیم. فیلمنامه های خوب، در کنار بازی بازیگرانی حرفه ای بارها مرا به گریه
جوانى بسیار مغرور همواره مادرش را رنج مى داد،تا جایی که که روزى مادرش راکه بر اثر پیرى و ضعف ، توان راه رفتن نداشت ،بالاى کوه بُرد و در آنجا گذاشت ،در این هنگام مادرش در این فکر افتاد مبادا پسرمدر مسیر پرتگاه کوه بیفتد و بدنش خراش برداردو یا طعمه درندگان گردد!براى پسرش چنین دعا کرد:خدایا! پسرم را از طعمه درّندگان و از گزند حوادث حفظ کن ،از سوى خداوند به موسى (ع) خطاب شد!به آن کوه برو و منظره مهر مادرى را ببین .ببین مهر مادر چه ها مى کندجفا دیده ا
ضرب المثل پاشنه آشیل از کجا آمده است؟
آشیل یا اخیلوس فرزند پله پادشاه میرمیدونها مشهورترین قهرمان افسانهای یونان است که نامش با آثار هومر عجین شده است. طبق بعضی روایات مادرش تتیس پس از تولد او با دو انگشت خود قوزک پایش را گرفت و وارونه در شط افسانهای ستیکس فرو برد و بیرون کشید. بدین جهت تمام اعضای بدن آشیل به جز قوزک پایش همه در دست مادر بود رویین گردید.
سپاهیان یونان که بدون کمک و یاری آشیل قادر نبودند شهر تروا را فتح کنند از اولیس خوا
وولک برای سرگرمی کودکان شما در سایت خود قصه صوتی کودکانه می گذارد تا مشکل زمان موجب عدم قصه گفتن شما برای کودکان و عدم شنیدن قصه از جانب آنها گردد. ما این داستان راهمراه با داستان های دیگر ، کارتون و معرفی مهد کودک های مختلف مثل مهد کودک اصفهان ، مهد کودک شیراز ، مهد کودک تهران و در اختیار شما می گذاریم تا فرزندانتان را به خوی همراه ها بهترین سرگرمی ها تربیت کنید .
یکی از زیباترین و اموزنده ترین قصه ها داستان علی کوچولو است که همه ما در کودک
وولک برای سرگرمی کودکان شما در سایت خود قصه صوتی کودکانه می گذارد تا مشکل زمان موجب عدم قصه گفتن شما برای کودکان و عدم شنیدن قصه از جانب آنها گردد. ما این داستان راهمراه با داستان های دیگر ، کارتون و معرفی مهد کودک های مختلف مثل مهد کودک اصفهان ، مهد کودک شیراز ، مهد کودک تهران و در اختیار شما می گذاریم تا فرزندانتان را به خوی همراه ها بهترین سرگرمی ها تربیت کنید .
یکی از زیباترین و اموزنده ترین قصه ها داستان علی کوچولو است که همه ما در کودک
وولک برای سرگرمی کودکان شما در سایت خود قصه صوتی کودکانه می گذارد تا مشکل زمان موجب عدم قصه گفتن شما برای کودکان و عدم شنیدن قصه از جانب آنها گردد. ما این داستان راهمراه با داستان های دیگر ، کارتون و معرفی مهد کودک های مختلف مثل مهد کودک اصفهان ، مهد کودک شیراز ، مهد کودک تهران و در اختیار شما می گذاریم تا فرزندانتان را به خوی همراه ها بهترین سرگرمی ها تربیت کنید .
یکی از زیباترین و اموزنده ترین قصه ها داستان علی کوچولو است که همه ما در کودک
وولک برای سرگرمی کودکان شما در سایت خود قصه صوتی کودکانه می گذارد تا مشکل زمان موجب عدم قصه گفتن شما برای کودکان و عدم شنیدن قصه از جانب آنها گردد. ما این داستان راهمراه با داستان های دیگر ، کارتون و معرفی مهد کودک های مختلف مثل مهد کودک اصفهان ، مهد کودک شیراز ، مهد کودک تهران و در اختیار شما می گذاریم تا فرزندانتان را به خوی همراه ها بهترین سرگرمی ها تربیت کنید .
یکی از زیباترین و اموزنده ترین قصه ها داستان علی کوچولو است که همه ما در کودک
وولک برای سرگرمی کودکان شما در سایت خود قصه صوتی کودکانه می گذارد تا مشکل زمان موجب عدم قصه گفتن شما برای کودکان و عدم شنیدن قصه از جانب آنها گردد. ما این داستان راهمراه با داستان های دیگر ، کارتون و معرفی مهد کودک های مختلف مثل مهد کودک اصفهان ، مهد کودک شیراز ، مهد کودک تهران و در اختیار شما می گذاریم تا فرزندانتان را به خوی همراه ها بهترین سرگرمی ها تربیت کنید .
یکی از زیباترین و اموزنده ترین قصه ها داستان علی کوچولو است که همه ما در کودک
وولک برای سرگرمی کودکان شما در سایت خود قصه صوتی کودکانه می گذارد تا مشکل زمان موجب عدم قصه گفتن شما برای کودکان و عدم شنیدن قصه از جانب آنها گردد. ما این داستان راهمراه با داستان های دیگر ، کارتون و معرفی مهد کودک های مختلف مثل مهد کودک اصفهان ، مهد کودک شیراز ، مهد کودک تهران و در اختیار شما می گذاریم تا فرزندانتان را به خوی همراه ها بهترین سرگرمی ها تربیت کنید .
یکی از زیباترین و اموزنده ترین قصه ها داستان علی کوچولو است که همه ما در کودک
وولک برای سرگرمی کودکان شما در سایت خود قصه صوتی کودکانه می گذارد تا مشکل زمان موجب عدم قصه گفتن شما برای کودکان و عدم شنیدن قصه از جانب آنها گردد. ما این داستان راهمراه با داستان های دیگر ، کارتون و معرفی مهد کودک های مختلف مثل مهد کودک اصفهان ، مهد کودک شیراز ، مهد کودک تهران و در اختیار شما می گذاریم تا فرزندانتان را به خوی همراه ها بهترین سرگرمی ها تربیت کنید .
یکی از زیباترین و اموزنده ترین قصه ها داستان علی کوچولو است که همه ما در کودک
وولک برای سرگرمی کودکان شما در سایت خود قصه صوتی کودکانه می گذارد تا مشکل زمان موجب عدم قصه گفتن شما برای کودکان و عدم شنیدن قصه از جانب آنها گردد. ما این داستان راهمراه با داستان های دیگر ، کارتون و معرفی مهد کودک های مختلف مثل مهد کودک اصفهان ، مهد کودک شیراز ، مهد کودک تهران و در اختیار شما می گذاریم تا فرزندانتان را به خوی همراه ها بهترین سرگرمی ها تربیت کنید .
یکی از زیباترین و اموزنده ترین قصه ها داستان علی کوچولو است که همه ما در کودک
درباره این سایت