نتایج جستجو برای عبارت :

پیرمرد کنار خیابان ایستاده بود که ناگهان صدای باران را شنید

آورده اند که روزی ابوریحان بیرونی به همراه یکی از شاگردانش برای بررسی ستارگان از شهر محل ستش بیرون شد و در بیابان کنار یک آسیاب بیتوته نمود تا اینکه غروب شد. کمی از شب گذشت که آسیابان بیرون آمد و خطاب به ابوریحان و شاگردش گفت که میخواهد در آسیاب را ببندد اگر میخواهید درون بیایید همین اکنون با من به درون آیید، چون من گوشهایم نمیشنود و امشب هم باران می آید شما خیس میشوید و نیمه شب هم هر چقدر در را بکوبید من نمیشنوم وشما باید زیر باران بمانید!
باران کند، 
باران رقت بار، 
 همواره در عبور:
وقت عبور تاریخ 
باران می‌آید 
و وقت عبور از تاریخ 
باران به خانه بازمی‌گردد. 
این شیشه‌های مه‌گرفته 
اندوه خدایان‌اند 
و اطلسی‌های کنج خيابان 
خیال کند عبور. 
در قلب من - که از خدا می‌سرایم- 
صدها خدای ملول آرمیده‌اند 
و قطرات باران 
چون بوسه‌های کند و رقت‌بار
اندوه‌ تاریخ‌اند، 
خیس و مدام، 
همواره خیس‌تر. 
 
 
كنار پنجره نشسته ام و گرمای مطبوع بخاری سرمستم كرده است. باران نم نم بر شیشه های پنجره می نشیند و با صداي چك چكش توجهم را به خودش جلب می كند. لطافت باران ، سرخی برگ های درختان جنگلی را چشم نوازتر كرده است. لحظه ای پنجره را همچون قاب عكسی می بینم كه آسمان، جنگل و تپه های سبز تیره را در خود جای داده است. در گوشة پایین سمت راست این تابلوی زیبا، رودخانه ای با صداي خروشانش جلوه گری می كند. به یاد امواج خروشان نگاهش می افتم كه در پیچ و تاب زندگی كاشانة د
پایه هشتم  صفحه۶۲ بوی خاک پس از بارش باران موضوع های زیر چه حس و حالی به شما می دهد؟
مقدمه:باران یکی از برکات خدای مهربان است که لطف و مهربانی اش را بر سر بندگانش می پاشاند تا اینگونه نشان دهد که هرگز دست محبت از سر بندگانش را کوتاه نخواهد ساخت.
تنه انشاء:کاش می شد بعضی از بوهای خوشایند زندگی را در جایی نگاه داشت یا ضبط و ثبت کرد تا که هر وقت دلت گرفت یا دلت تنگ شد آن را استشمام کنی و غرق شوی در خاطرات خوب زندگیت.
مثل بوی  خاک پس از بارش باران به خ
گفتند: حاج آقا! باران نیامده است. نماز باران بخوانید.فرمود: بام خانه فلان یهودی ساکن محل خراب شده است، آن را تعمیر کنید تا باران ببارد.فردا همگی از جمله خود حاج آقا، آب و خاک و کاه را مخلوط و کاه و گل درست کردند و بام یهودی را تعمیر نمودند . .باران بود که می بارید!چه بارانی!!شیخ محمدباقر زندشهدوشهود3ص15
صفحه 20:
موضوع: باران
بوی نم خاک اغشته شده از قطرات ریز و درشت باران را با ولع نفس میکشیدم و ریه هایم را از طراوتش پر میکردم و حس خوب حاصل از ان را به تکاتک سلول های بدنم تزریق میکردم،گوش هایم از صداي چیکه چیکه ضرابت قطرات بر روی شیشه های ویترین مغازه ها پر شده بود به راستی که بهترین نغمه موسیقی همین است.
اما این باران، باران همیشگی نبود، دلسوز نبود، عاشق نبود،دلگیر بود، با غیظ میبارید،این را هرکس دیگری میتوانست بفهمد و درک کند. شاید باران نیز ه
بر گر فته از کانال انشا 21 برای
پیدا کردن انشا با هر موضوعی به کانال ما سر بزنید   
روزهای بارانی همیشه یک طور خاص‌اند. اصلاً همین که از خواب بیدار شوی و پرده را برای دعوت نور خورشید به خانه کنار بزنی و باران را ببینی، برای شروع یک روز پر از دل‌تنگی کافی‌ست!همین که ببینی آسمان گریه می‌کند و حسابی دلش گرفته یاد بغض کهنه‌ات می‌افتی؛ خصوصاً اگر اول بهار هم باشد. بهار و باران دو یار جداناشدنی‌اند و از ازل پیوندی مقدس با آسمان داشته‌اند. همین ک
سه پروانه زیبا در باغی پر از گل زندگی می کردند. یکی از آن ها قرمز رنگ، یکی زرد رنگ و دیگری سفید رنگ بود. آن ها هر روز صبح با هم بر روی گل ها می نشستند و از شهد آن ها می نوشیدند و بعد روی گل ها بازی می کردند و می رقصیدند. یک روز که آن ها مشغول بازی بودند، خورشید پشت ابرهای سیاه قایم شد و باران شروع به باریدن کرد. بال نازک پروانه ها زیر باران خیس شد. آن ها به دنبال جایی برای قایم شدن بودند تا وقتی باران تمام شود باز هم با هم بر روی گل ها بازی کنند. پروانه
مرد مسنی به همراه پسر ٢۵ ساله‌اش در قطار
نشسته بود. در حالی که مسافران در صندلی‌های خود نشسته بودند، قطار شروع
به حرکت کرد. به محض شروع حرکت قطار پسر ٢۵ ساله که کنار پنجره نشسته بود
پر از شور و هیجان شد. دستش را از پنجره بیرون برد و در حالی که هوای در
حال حرکت را با لذت لمس می‌کرد فریاد زد: پدر نگاه کن درخت‌ها حرکت می‌کنن.
مرد مسن با لبخندی هیجان پسرش را تحسین کرد
کنار مرد جوان، زوج جوانی نشسته بودند که
حرف‌های پدر و پسر را می‌شنيدند و ا
پایه هشتم صفحه۸۱  قطره بارانی هستید که از ابری چکیده اید
مقدمه:خدایی را شکر که برای خنداندن برگ و گل و طبیعت یک آسمان را به گریه وا می دارد و باران رحمتش را بر سرشان می پاشد.
تنه انشاء:در گرگ و میش صبح، ناگهان هوا مه آلود شد و ابرها بر جنب و جوش در آمدند. تکانی خورده و همه ی قطره های تلنبار شد.
دو ابر از جای گرم و نرمشان جدا شدند من نیز در میان آن ها بودم، ترس تمام وجودم را در برگرفته بود اما همه را که مثل خود می دیدم ترسم روبه کاستی می رفت. در میان ز
موضوع :
انشا پایه هشتم صداي باران
 

پایه۸ درس۴ صداي باران صفحه۵۳
انشا پایه هشتم صداي باران
متن انشا :
مقدمه:باران یکی از  با ارزش ترین نعمت های خداوند است. این نعمت اگر روزی نباشد بشر نیز نابود می شود
تنه انشا: باران همواره نعمت با ارزش خداوند است که از ابرها حاصل می شود. باران از برخورد ابرها و ارتعاشاتی که در آن ها صورت می گیرد حاصل می شود. در بعضی از نقاط ایران به دلیل نزدیکی به دریا باران بیشتری می بارد مانند مناطقی چون گیلان و مازن
یه روز یه پيرمردی کنار خیابون ايستاده بود یه کاغذی به سینه اش بود که روش نوشته بود من نابینا هستمکلاهی هم جلوش بود که ۳سکه داخلش بود رومه نگاری اون رو دید و کاغذ روی سینه اش را برداشت روی کاغذ دیگری چیزی نوشت و به گردن پيرمرد انداخت فردای اون روز کلاه پيرمرد جای سکه انداختن نداشت و از سکه پر شده بود .(روی کاغذ نوشته بود: امروز یک روز زیبای بهار است. ولی من آن را نمی بینم)
 
قصه ای از احزاب
می وزد باد و. ابر و باران است، یکسره خانه ابر میگیرد .
بی تو مردی کنار این پاییز، توی زردی برگ می میرد
می وزد باد و تو همین جایی بین عطر کنار این گلدان
حال ابری سیاه را دارم، نفسم! می رسی تو با باران؟
نفسم بند می آید از اینجا، نفسم باز گردانده ای من را؟
بی هوایم که بی هوا بروی، باز بر گل نشانده ای من را؟
بادبانم هوا نمی خواهد؟ باد و ابر و خدا نمی خواهد؟
عرشه ام را به بادها بدهم؟ کشتی ام ناخدا نمی خواهد؟
باز سرما و باد می گیرد، آسمان
دانلود داستان آب،باران،آب نودهشتیا
دانلود داستان آب،باران،آب نودهشتیا
نام کتاب: آب،باران،آبنام نویسنده: فاطمه شبان ـــ کاربرنودوهشتیاژانر: اجتماعی<<www.98iia.com>>
خلاصه : دختری به دور از هرج و مرج دنیا ، به دور از دغدغه های زندگی ، کنار خانواده اش زندگی آرامی دارد ، اما ، چه کسی فکرش را می کند ، که یک اتفاق زیبای طبیعی ، زندگیشان را زیر و رو کند ؟
ادامه مطلب
خانه را که تعمیر کردیم، اطراف پنجره را گچ نگرفتیم. دیشب از روزنه های کنار پنجره یک گنجشک سیاه بخت وارد اتاقم شده و خودش را دیوانه وار به در و دیوار میکوبید. دمش کنده شد، بالهایش تمام زخمی شد. 
من در همان حالت خواب و بیداری، پنجره اتاق را باز کردم تا خودش را نجات بدهد. در همان حال به رخت خواب برگشتم و به خواب عمیقی فرو رفتم. 
با صداي اذان که در گوشم سوت کشید بیدار شدم و به اطرافم نگاهی انداختم. هوا خیلی سرد و کشنده بود و من تنم در برابر سرما نازک و
مثل باران/ نوشته و صداي نعمت نعمتی ، نویسنده کتاب فن بیان و آیین سخنوری و مدرس فن بیان ، اجرا و گویندگی در فضای مجازی.ثبت نام: ارسال پیام صوتی در واتساپ ۰۹۰۱.لیمو دانلود بانک لینک های دانلود فیلم ، دانلود سریال و دانلود آهنگ میباشد.
نگاهی به منابع دهمین جشنواره کتابخوانی رضوی/ (گروه سنی نوجوان)
ستارۀ من؛ چهل قصه از زندگی امام رضا علیه السلام


نویسندۀ کتاب این قصه ها را از ۱۴ منبع معتبر استخراج کرده و به زبانی گویا برای مخاطب نوجوان نگاشته است. نام کتاب نیز براساس روایتی از امام رضا علیه السلام انتخاب شده است. برخی از عناوین چهل قصۀ کتاب بدین شرح است: همه در انتظار، شانۀ امام، قطره های باران، لانۀ گنجشک، ماهی کوچک، شکوفه های سیب، رؤیای شیرین، تُنگ نقره ای، تبسم بر لب و کن
پسرک با صدايی لرزان گفت: بابا پس فردا از طرف مدرسه می برن اردو ده هزار تومن پول بهم میدی؟؟ بابا سرشو بلند نکرد؛ با صداي آرام گفت: فردا کمی بیشتر مسافر می برم. پسر با وعده شیرین پدر خوابید. صبح رفت کنار پنجره. باران ریز و تندی می بارید. قطره های باران برای رسیدن به زمین انگار مسابقه داشتند. بند دل پسرک پاره شد . باخود گفت: تو این بارون که کسی سوار موتور بابا نمی شه. حالا قطرات اشک پسرک با قطرات بارون هماهنگ شده بود.
روز شخصی که عاشق کوهنوردی بود به تنهایی از یکی از کوههای بلند منطقه خود بالا رفت ه‌ا آنچنان سرد و مه آنچنان زیاد بود که راه خود را گم کرد و به بیراه رفت ناگهان پایش لغزید از دره به پایین افتاد به لطف طنابی که بخود بسته بود به پایین دره پرتاب نشد و بین هوا و زمین اویزان ماند. بسیار نا امید شد چراکه هیچ کس را در ان حوالی ندیده بود. نا امیدانه فریاد کشید و درخواست کمک کرد. بارها و بارها اما از کمک خبری نبود. طاقتش به پایان زسیده بود پس با قلبی شکسته
 روزی مردی ثروتمند در اتومبیل جدید و گران قیمت خود با سرعتفراوان از خيابان کم رفت و آمدی می گذشت.ناگهان از بین دو اتومبیل پارک شده در کنار خيابان ، یک پسر بچه پاره آجری به سمت او پرتاب کرد . پاره آجر به اتومبیل او برخورد کرد.
           
بقیه داستان در ادامه مطلب
ابر کوچولو، ناراحت بود. رفت پیش مامان ابر. مامان ابر گفت: چی شده؟ باز با ابرهای دیگر دعوایت شده؟ ابر کوچولو گفت: نه! با باد دعوایم شده است. هی مرا هُل می دهد و میزند به ابرهای دیگر. مامان ابر خندید و گفت: باد دوست ماست. مگر تو دوست نداری باران شوی؟ چشم های ابر کوچولو برق زد. آرزو داشت باران شود. برود روی زمین. گل های کوچولو را آب بدهد. با قطره های توی رودخانه همبازی شود. ابر کوچولو گفت: دوست دارم باران شوم. مامان ابر گفت: او، تو و ابرهای دیگر را به طرف
خلاصه داستان و قسمت آخر سریال بوی باران + بازیگران سریال بوی باراندر این نوشته از بخش فیلم و سریال پرتال محوبو دلبرانه قصد داریم به معرفی سریال بوی باران بپردازیماین سریال که یک سریال نسبتا طولانی به شمار میرود پیش بینی میشود که جزء سریال های پر مخاطب سیما قرار گیرد.این سریال پس از پخش چند قسمت از این مجموعه تغییر نام داد و نام قبلی آن سریال عروس تاریکی بود.در این نوشته بیشتر با بازیگران و عوامل این مجموعه آشنا خواهید شد و همچنین موضوع تغییر
باران نم‌نم می‌بارید و قطره‌های باران بعد از برخورد به شیشه پنجره شکل‌های زیبایی را خلق می‌کردند.به‌وضوح بوی باران حس می‌شد و احساس خوبی سراسر وجودم را گرفته بود.بی‌اختیار لب پنجره رفتم خواستم نفس عمیقی بکشم که ناگهان به خودم آمدم و یادم افتاد که باید بیشتر احتیاط کنم.
به آمدن ها اعتباری نیست وقتی درها از باز و بسته شدنِ مدامصداي جیغ‌شان درآمده که نیاوقتی بالابر ساختمانهمیشه به همکف برمیگرددبه آمدن ها اعتباری نیستوقتی از زمین به آسمان باران و هی باران. "اخیرا" در کدام "آخرین بازدید" معنا میگیردامید روی کدام دیوار یادگار میگذارد کدام کوچه را آذین می بندند و به کدام شیرینی وعده سفارش داده‌اندوقتی به آمدن ها اعتباری نیست.؟
ونوس کوچولو در شیراز بدنیا آمده بود اما چونکه پدر ونوس یک پزشک بود
برای کمک به مردم نیازمند به بندرعباس رفته بودند تا پدرش بتواند به انها کمک کند.
از زمانی که ونوس کوچک بود انها همیشه زمستانها در جنوب کشور بودند و در انجا زندگی می کردند
جنوب کشور همیشه هوا آفتابی است و هیچ وقت باران و برف نمی بارد.
در زمستان که هوای همه جای کشور سرد می شد
تازه هوای بعضی از قسمتهای جنوب کشور خوب و قابل تحمل می شد.
تابستان گذشته، وقتی ونوس پنج ساله شده بود همراه پ
#داستان_کوتاه#ماجراهای_من_و_جسیکااین قسمت:#بازارسیفحالا من و جسیکا وارد بازاری شلوغ و پر تردد شده بودیم.علاوه بر بوی نان برشته خوش پخت،خربزه تازه،آش و هریسه ،زرچوبه معطر و بوی زفر ماهی که توی سرتاسر بازار پیچیده بود.تحمل این همه گاری چوبی که گاه و بیگاه از قسمتی از بازار عبور می کردن حرصم رو بیشتر در می آورد.البته بیشتر بخاطر جسیکا بود تا خود من،به طوری که ناراحت و عصبی با گاری چی ها گلاویز می شدم.به هر حال او میهمانی بود که برای شناخت و آشنای
به روزی یه پادشاهی یه چالش برای مردم میزاره (پادشاه باکلاس تشریف داشتن)
که بفهمه نجس ترین چیز روی زمین چیه و جایزه اش هم حالا دقیق یادم نمیاد
شما فرض کنین گرفتن تاج و تخت بوده :|

بعد این وزیر شاه هم برای دریافت پاداش از همه مردم نظرسنجی میکرد و نتیجه بیشترشون مدفوع انسان بود
بعد یه روزی داشت میرفت شکار که یه پیر مردی رو دید که کنار یه درختی نشسته بود و استراحت میکرد
بعد این وزیر با خودش میگه برم از این پيرمرد هم بپرسم شاید جواب بهتری داشت
میره
مقدمه:چه کسی می گوید که یک قطره در زندگی جایی را نمی گیرد و می توان به راحتی از آن گذر کرد مگر اینطور نیست که همین قطره ها جمع می شوند و از پس آن دریایی شکل می گیرد به عظمت دنیا.
تنه انشاء: از تنش ابرها باران تشکیل می شود و از آن قطره های باران هستند که از آسمان خدا بر زمین نازل می شوند از بین این قطره ها که شادی و خنده در کنار یکدیگر فرود می آمدند یکی از آن ها من بودم که همراه با دوستانم قل می خوردیم و می خندیدیم. اما در این بین ناگهان من از دوستانم
اولین باری که سیگار کشیدم یک روزی بود درست مثل امروز. باران می‌بارید و خيابان و پیاده‌رو سر کوچه پر از آب شده بود. جلوتر اگر می‌رفتم تا مچ توی آب فرو می‌رفتم. ولی سیگار می‌خواستم و انگار چاره‌ی دیگری نبود. به پسر سیزده چهارده ساله‌ای که داشت رد می‌شد گفتم: ببین من کفشام خیس میشه، میشه یه ذره جلوتر یه بسته سیگار برام بخری؟ گفت چه سیگاری؟ اسمش را گفتم. قبلش توی گوگل سرچ کرده بودم تا یک مدل سیگار سبک‌تر، کم‌بو تر با دوز نیکوتین نسبتا کم‌تر پ
&
معنی شعر باران پایه ششم


معنی شعر باران پایه ششم
معنی شعر باران ششم ابتدایی
جزوه معنی شعر های ششم ابتدایی
فرمت PDF + لینک دانلود مستقیم قرار گرفت
نام درس : فارسی | موضوع : معنی شعر | نویسنده : نمره برتر
منتشر شده در نمره برتر | پایه و رشته : ششم ابتدایی
معنی شعر باران پایه ششم : در این مطلب هم برای شما معنی یکی از شعر های فارسی ششم ابتدایی را آماده کرده ایم . معنی شعر باران به صورت زیر میباشد :
معنی شعر باران

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها

معلم خلاق TOP 20 دانلود همه چی وان ایکس بت 1xbet مرکز سلامت روان محلی طراوت همدان زندگی سخت webever123ir شعله ي آواز مطالب مفيد و خواندني مطالب اینترنتی