داستانی کوتاه و زیبا
مردي که همسرش را از دست داده بود ،دختر سه ساله اش را بسیــار دوست می داشت.
دخترک به بیماری سختی مبتلا شد.
پدر به هر دری زد تا کودک سلامتی اش را دوباره به دست بیاورد، هرچه پول داشت برای درمان او خرج کرد.
ولی بیماری جان دخترک را گرفت و او مرد.
پدر در خانه اش را بست و گوشه گیر شد. با هیچ کس صحبت نمی کرد.
سرکار نمی رفت. دوستان و آشنایانش خیلی سعی کردند تا او را به زندگی عادی برگردانند،
ولی موفق نشدند. شبی پدر رویای عجیبی دید، دید
مردي كه همسرش را از دست داده بود، دختر سه ساله اش را بسیار دوست میداشت. دخترك به بیماری سختی مبتلا شد، پدر به هر دری زد تا كودك سلامتی اش را دوباره به دست آورد هرچه پول داشت برای درمان او خرج كرد ولی بیماری جان دخترك را گرفت و او مرد. پدر در خانه اش را بست و گوشه گیر شد. با هیچكس صحبت نمی كرد و سركار نمیرفت. دوستان و آشنایانش خیلی سعی كردند تا او را به زندگی عادی برگردانند ولی موفق نشدند.شبی پدر رویای عجیبی دید. دید كه در بهشت است و صف منظمی از فرشت
مردي كه همسرش را از دست داده بود، دختر سه ساله اش را بسیار دوست میداشت. دخترك به بیماری سختی مبتلا شد، پدر به هر دری زد تا كودك سلامتیاش را دوباره به دست آورد هرچه پول داشت برای درمان او خرج كرد ولی بیماری جان دخترك را گرفت و او مرد. پدر در خانهاش را بست و گوشه گیر شد. با هیچكس صحبت نمیكرد و سركار نمیرفت. دوستان و آشنایانش خیلی سعی كردند تا او را به زندگی عادی برگردانند ولی موفق نشدند.شبی پدر رویای عجیبی دید. دید كه در بهشت است و صف منظم
مادر شدن خیلی اتفاق بزرگیه یک از خود گذشتگی وصف ناپذیره اصلا
به شخصه تصوری از مادرشدن خودم نداشتم !
تا دیروز . با یه نگاه مهرش نشست تو دلم ،قلبم با چهره معصومش پروانه ای شد چندین ساعت بالاسرش نشستم تا بچم راحت بخوابه!
امروزم با جیگر گوشه م رفتیم براش لباس بخرم ولی بچم مثل خودم با سلیقه س چیزی نپسندید!
دنبال یه اسم خوبم براش فعلا سرمه صداش میکنم چون بچم رنگش سرمه ایه!خلاصه که از دیروز تمام هزینه هام واسه جیگر گوشه ام سرمه س
من و گوشیم سرمه :) شما
چکیده مقالهاکثر معلمان و مسئولان مدارس، در طول خدمت آموزشگاهی خود با دانشآموزانی برخورد میکنند که رفتارهایی متفاوت با سایر همکلاسان از خود نشان میدهند. یکی از این رفتارها که نگرانی بزرگترها را برمیانگیزد، مشکل گوشهگیری در دانشآموزان است که در گستره وسیعی جای میگیرد که با س، سکوت، غمگینی، درخود فرورفتگی و انزوا همراه است. کودکان گوشهگیر معمولا از داشتن دوست محروم هستند، یا تک دوست بوده و به طور کلی از بودن در کنار همسن ه
پاورپوینت پدیده گوشه گیری در کودکان
موضوع : روان شناسی
فرمت اصلی فایل : pptx
تعداد صفحات : 23
حجم فایل: 0.15 mb
قیمت : 12800خرید و دانلود
قسمتی از متن :
پرسش مراجع
دختری دارم چهار ساله که مدتی است رفتارهایش به کلی تغییر کرده است. دائم سکوت اختیار می کند و با همسالانش ارتباط برقرار نمیکند و تنهایی را به بودن در جمع ترجیح میدهد. مشکلات او در خواب هم هست و در مهد کودک هم بیحوصله است از رفتن به مهد کودک نیز امتناع می کند. برای برقراری رابطه با
پاورپوینت آموزش درس بیست و دو کتاب مطالعات اجتماعی پنجم ابتدایی ( بازسازی ويرانه ها) پاورپوینت آموزش درس بیست و دو ، کتاب مطالعات اجتماعی پایه پنجم ابتدایی ( بازسازی ويرانه ها ) ،.
The post پاورپوینت آموزش درس بیست و دو کتاب مطالعات اجتماعی پنجم ابتدایی ( بازسازی ويرانه ها) appeared first on خرید ملودی.دانلودها
بعد تندرو خیلی از این قرار ناراحت شد.
مرغ آرزو به تندرو گفت:((تو نگران نباش بالاخره درست می شه.
بعد خروس آرزو گفت:((باید یک تخم بمرغ رو به مرغ آرزو می دادی!
ولی ستاره شکلش را عوض کرد و آن گوشه بود.
بعد تندرو،مرغ آرزو،خروس آرزو و سیمرغ پرواز کردند که ستاره رو پیدا کنند اما ستاره در همان گوشه ماند و شکلش عوض شد.
بعد تندرو گفت :(( بزار برم به این سنگ نگاه کنم.
مرغ آرزو،خروس آرزو و سیمرغ داشتند پرواز می کردند چون تا حالا پرواز نکردند و گفتند:((yippy
بعد تندر
آخرین باری که دیدمش سرشو تکیه داده بود به در و سعی میکرد آرامشش رو حفظ کنه من کجا بودم؟ اون طرف در روی صندلی نشسته بودم یا نه بذارین درست تر بگم قرار بود روی صندلیا نشسته باشم اما مگه استرس امون میداد راه میرفتم از این طرف راهرو به اون طرف راهروپوست لبم رو کنده بودم و هیچی از ناخنام باقی نمونده بود که یه دستی سرمو آورد بالا و دستم رو گرفت و با چشماش به چشمام خیره شدیه چیزی گذاشت تو دستام و گفت این ارزشمندترین چیزیه که من دارم و باهاش آر
در شهری توریستی در گوشه ای از دنیا اصلاح اقتصاد( سود بانکی عامل اصلی وابستگی،عقب ماندگی ،بیکاری ،سستی،رخوت ، کم کاری و عامل اصلی کاهش کار و تلاش و تولید و بهره وری و خلاقیت و ابتکار . با پول نفت میشود موقتاً این مشکل بزرگ را سرپوش گذاشت یا به عبارتی ماست مالیزازسیون کرد )
مردي که همسرش را از دست داده بود، دختر سه ساله اش را بسیار دوست میداشت. دخترک به بیماری سختی مبتلا شد، پدر به هر دری زد تا کودک سلامتیاش را دوباره به دست آورد هرچه پول داشت برای درمان او خرج کرد ولی بیماری جان دخترک را گرفت و او مرد. پدر در خانهاش را بست و گوشه گیر شد. با هیچکس صحبت نمیکرد و سرکار نمیرفت. دوستان و آشنایانش خیلی سعی کردند تا او را به زندگی عادی برگردانند ولی موفق نشدند.شبی پدر رویای عجیبی دید. دید که در بهشت است و صف منظمی از
یک سنگ کوچولو وسط کوچه ای افتاده بود. هرکسی از کوچه رد میشد، لگدی به سنگ میزد و پرتش میکرد یک گوشه ی دیگر. سنگ کوچولو خیلی غمگین بود. تمام بدنش درد میکرد. هرروز از گوشه ای به گوشه ای می افتاد و تکه هایی از بدنش کنده میشد. سنگ کوچولو اصلا حوصله نداشت. دلش می خواست از سر راه مردم کنار برود و در گوشه ای مخفی شود تا کسی او را نبیند و به او لگد نزند.یک روز مردي با یک وانت پر از هندوانه از راه رسید. وانت را کنار کوچه گذاشت و توی بلندگوی دستیش داد زد: هندو
نگاهی به نقاشی جای دستهامون، خطوط کج و معوج و نقاشیهای زیبایی که روی دیواریهی حمام کشیده بودیم، افتاد وباعث شد لبخند ثابتی گوشهی لبم بنشینه.
چون راحت نبودم بالا حمام کنم، محسن اینجا رو برام درست کرده بود، قربون دل مهربونش برم.
تنی به آب زدم، غرق لذت شدم، حس خیلی خوبی داشتم، آب خستگیم رو شست.
به اتاقم برگشتم، کمی سرد بود درحالیکه با حوله موهام رو خشک میکردم با اون دستم لبهی پرده روگرفتم، پرده رو دور تخت و بخاری کشیدم که گرماش بیرون ن
ایده یا فکر اولیه از گوشه ی خیابان که راه می روید لحظه ای چشمتان به یک لنگه چکمه می افتد که غلت غلتان توی جوی آب می رود. نیم نگاهی به آن می اندازید و به آرامی از کنار آن می گذرید. این موضوع آنقدر بی اهمیت است که لحظه ای بعد این تصویر نیز زیرصدها تصویری ـ که بعد از آن در پی می آیند ـ دفن میشود. یکی دو دقیقه بعد هم هیچ اثری از تصویر آن چکمه در ذهنتان نمانده است.از گوشهی خیابان که راه می روید لحظه ای چشمتان به یک لنگه چکمه می افتد که غلت غلتان توی ج
سلام
داشتم فکر میکردم دوستان مجازی، و شاید کلا دوستان آدم تو این روزگار! مخصوصا از نوع جدیدش که کرونایی شده! فقط بهدرد ویترین زندگی آدم میخورند!
این چهجور دوستیایه که من هیچ خبری از سختیهای دوستم ندارم، نمیدونم کی و چرا ناراحت میشه، کی خوشحاله، کی بیمار شده، کی بچهاش با مشکل مواجه شده و
مخصوصا اون دوستانی که از طریق اینستا ازشون خبر داریم! اگر حتی گوشههایی از زندگیشونم نمایش بدن، هیچ معلوم نیست دقیقا اون یکی گوشهی زندگ
جوانی گمنام عاشق دختر پادشاهی شد. رنج این عشق او را بیچاره کرده بود و راهی برای رسیدن به معشوق نمی یافت. مردي زیرک از ندیمان پادشاه که دلباختگی او را دید و جوانی ساده و خوش قلبش یافت، به او گفت پادشاه ، اهل معرفت است، اگر احساس کند که تو بنده ای از بندگان خدا هستی ، خودش به سراغ تو خواهد.
جوان به امید رسیدن به معشوق ، گوشه گیری پیشه کرد و به عبادت و نیایش مشغول شد، به طوری که اندک اندک مجذوب پرستش گردید و آثار اخلاص در او تجلی یافت .
روزی گذر پادش
قصه سنگ کوچولو
یک سنگ کوچولو وسط کوچه ای افتاده بود. هرکسی از کوچه رد میشد، لگدی به سنگ میزد و پرتش میکرد یک گوشه ی دیگر. سنگ کوچولو خیلی غمگین بود. تمام بدنش درد میکرد. هرروز از گوشه ای به گوشه ای می افتاد و تکه هایی از بدنش کنده میشد. سنگ کوچولو اصلا حوصله نداشت. دلش می خواست از سر راه مردم کنار برود و در گوشه ای مخفی شود تا کسی او را نبیند و به او لگد نزند.یک روز مردي با یک وانت پر از هندوانه از راه رسید. وانت را کنار کوچه گذاشت و توی بلندگوی دستی
خاطره فقط مال گذشته نیستیه ردپا میذاره از خودش تو قلبمونکه هر گوشهای دوباره انگار دنبالش میگردیم.
.
و خب من امروز تمام حرفهایی که این مدت برام مرور میشد و گذاشته بودمشون برای یه وقت نامعلومی
همه رو گفتم.
و خب قشنگ بود همه چی مثل ۱۶ آذر ۹۵. ۵ فروردین ۹۹ هم رنگی شد تو این فصل
نمیدانم باقی روان شناس ها راجع به کودک درون چه می گویند اما تعریفی که من از کودک درون دارم همان بخشی از تربیت است که در واقع دلبستگی نامیده میشود که تا دو سالگی در کودک شکل میگیرد و کودک با توجه به آن بخش از اضطراب یا اجتناب یا هر دو یا هیچ کدام به زندگی اش ادامه می دهد ولی آن بخش از شخصیت اگر درمان نشود در بچه می ماند تا ابد . کودک درون من که اضطرابی است . و خب اگر مینو نبود احتمالا این کودک درون چه کار ها که دستم نداده بود!!اینکه باور کنم این ر
موضوع انشا: توصیف روستا
محل زندگی ما روستایی در حومه شهر است. روستایی که برکه اش محل تغذیه پرندگان و محل زندگی آبزیان و ماهی هاست.
خانه های کاه گلی و سنگی که با بارش باران بودی دلنشینی را در فضا پر می کند. بویی که کافی است چشمانت را ببندی و نفس بکشی با تک تک سلولهایت.
باریکی کوچه هایش می تواند یاد آور قلبهایی باشید به وسعت دریا.
خانه هایی با حیاط های زیبا که گوشه گوشه اش را درختان انگور و گل یاس پر کرده و یک حوض آبی با ماهی های قرمز که تابستان ها ه
فرمت فایل: pptتعداد اسلاید: 11این کاروان سرا از نوع کاروان سراهای درون شهری است که قاعدتا زمانی به بازار شهر متصل بوده و اکنون از آن جدا افتاده است. این جدایی از ارزش اقتصادی آن کاسته و لذا از دست طمع سودجویان مصون مانده و کمتر دستخوش تصرف شده است؛ اما از گزند باد و باران و گذر ایام و غفلت مردمان به دور نمانده و آثار فرسودگی و خرابی در چهره آن پیداست. کاروان سرا از جنوب و غرب به خیابان محدود می شود و دو ضلع دیگر زمین آن کاملا صاف و راست گوشه است.ر
طمع زیاد
داستان آموزنده
مردي در زمینی مشغول زراعت بود و زمین بزرگی را تصاحب شده بود. فردی طمع کار و حیله گر هر روز بر مزرعه مرد کشاورز نظری می داشت و هر چند وقت بر سر زمین با هم به جدال می پرداختند .
مرد طمع کار به آنچه که می داشت هیچ گاه قانع نبود . جدال او نه تنها با مرد کشاورز می بود . بلکه با دیگر اهالی ده که کنار ملک او املاکی داشتند هم به جنگ و دعوا می انجامید .
او اب و املاک زیادی را در ده تصرف کرده بود و در هر همسایگی املاک خود نظری هم ب
رو پل بورارد بعد از افطار تا نیمه شب قدم مى زدیم. میرسیدیم به پیتزا فروشى حلال ِ تُرک. سحرى رو با خنده گوشه ى پله ى جنب تقاطع اسمیت می خوردیم. گاهى هم از مغازه ى سورى نزدیک هستینگ، چاى ماته با نان و کره محلى مى گرفتیم. تنهایى مان تنها نیایش مان بود.
درس پژوهی ریاضی سوم ابتدایی گوشه درس پژوهی ریاضی سوم ابتدایی گوشه تعداد صفحات:26 فرمت فایل:ورد چکیده آدمی از آغاز بر آن بوده است که تاریکی های جهان را به نور آگاهی و دانش و اندیشه روشن نماید تا بتواند به افق های دورتر دانایی و دانش اوج بگیرد. در این میان اشتغال به نشر و پژوهش در علوم موهبتی است ایزدی که معلمان را به مراتب عالی الهی می رساند. و باری گران و مسئولیتی عظیم را بردوش این جماعت قرار می دهد. جستار پیش رو، حاصل این
پادشاهی می خواست نخست وزیرش را انتخاب کند. چهار اندیشمند بزرگ کشور فراخوانده شدند.
آنان را در اتاقی قرار دادند و پادشاه به آنان گفت که: در اتاق به روی شما بسته خواهد شد و قفل اتاق، قفلی معمولی نیست و با یک جدول ریاضی باز خواهد شد، تا زمانی که آن جدول را حل نکنید نخواهید توانست قفل را باز کنید. اگر بتوانید پرسش را درست حل کنید می توانید در را باز کنید و بیرون بیایید».
پادشاه بیرون رفت و در را بست. سه تن از آن چهار مرد بلافاصله شروع به کار کردند.
به نام خداوند بخشنده و مهربان
قطار شماره 123/داستان شماره4/
قطار به آرامی شروع به حرکت می کندایستگاه اول واگن های آبی با یک خط سبز به شماره
123.رد می شود رد می شود رد می شودنرده های آبی .چندزن و مرد و چند بچه قدو نیم قد
سگ ولگردگوشه دیوار نگاهش به سگ نگهبانی است که چشمانش از بین در آهنی خیره شده
به گوشه دیوارنگاه سگ به سگظرفی غذاگوشت غیر سگسیر کننده یک سگظرف را
چپه می کند بو می کشد بو می کشد از زیر در یک تکه گوشت را هی می زند می زند می زند.
زب
اولین
تصویری که در ذهنم از دیدن چهره تکیده اش تصویر شد ، گنجشککی تنها بود ،
بیمار و هراسان در زیر درختی در بی آبی سخت کوهپایه ای بی صدا، که چند
صباحی از دم وباز دمش بیش نمانده است. اضطرابی سخت در صورت و آرامشی نرم در
سیرت، شیارهای روزگاران بر صورت و خاطرات بی وفایان در سیرت، شوهرش مرده،
خاطره ای از او بر چهره مانده ، در خانه سوخته پسرش تنها و بیکس می خوابد،
زیرا که همسر جگر گوشه اش با او راحت نیست !!!
تاریخ تولد خود را نمی دانست، حتی برای اثبا
روش مثلثی چیست؟همانطور که از عنوان آن بر می آید، با یک مثلث، سرو کار داریم.مثلثی با سه گوشه، تلاش، بهره برداری و شاد بودن.با به کار بستن نکات مربوط به این مثلث، می توانیم بر اضطراب و تشویش امتحان و یادگیری، پيروز شویم.معمولا در تفسیر این مثلث از رأس و گوشه ی تلاش شروع می شود.وقتی شما به عنوان یک یادگیرنده ، تلاش می کنید و آموزشی را که دیده اید، یاد می گیرید، شما دارای توانمندی هایی در آن زمینه می شوید.در زمان امتحان، هنگامی که سوالات مربوط به آ
مدرسه شاه کمالیه در محله شاه کمالیه» شهر یزد قرار دارد. مدرسه شاه کمالیه در گذشته مدرسه بزرگ و آب انباری بود که گنبد و بقعه کنونی در میان آن قرار داشت. متأسفانه به مرور زمان قسمتهایی از مدرسه شاه کمالیه به صورت خانههای مسی درآمده است. مدرسه شاه کمالیه که در قسمت غرب مسجد جامع کبیر» یزد واقع شده، دارای گنبدی با روکش آجری است. قسمت درونی مدرسه هم با آب طلا و لاجورد تزئین شده است.مدارس تاریخی یزد از جمله مکانهای دیدنی استان یزد است که از
داستان کوتاه " تک _ پاتک .! "اثر : سید حمید فرد_ حاج علی ایستاده بود و سعی داشت سبیل های نداشته اش را لای دندانهایش بگیرد .بچه ها مطمئن بودند که نگرانی اش بی مورد است .اما او هنوز با سبیل هایش ور می رود .می گفت : از بچگی عادتش بوده !!!ماها به همدیگر خیره می شویم و یکصدا می گوییم ، جویدن سبیل از بچگی ؟حاجی هم بی خیال ساده اندیشی های ما ، دوربین قناصه را زوم می کند و در حالی که درجه های شماره گذاری شده را تنظیم می کند ، می گوید : حرص و جوش خوردن را می
درباره این سایت