جینی دختر زیبا و باهوش پنج ساله ای بودیک روز که همراه مادرش برای خرید به فروشگاه رفته بود، چشمش به یک گردن بند مروارید بدلی افتاد که قیمتش 10/5 دلار بود، دلش بسیار آن گردن بند را می خواست. پس پیش مادرش رفت و از مادرش خواهش کرد که آن گردن بند را برایش بخرد.مادرش گفت : ” خوب! این گردن بند قشنگیه، اما قیمتش زیاده ، خوب چه کار می توانیم بکنیم!من این گردن بند را برات می خرم اما شرط داره، وقتی به خانه رسیدیم، یک لیست مرتب از کارها که می توانی انجام شان بد
ویکتوریا دختر زیبا و باهوش پنج ساله ای بود.یک روز که همراه مادرش برای خرید به فروشگاه رفته بود، چشمش به یک گردن بند مروارید بدلی افتاد که قیمتش 10/5 دلار بود، دلش بسیار آن گردن بند را می خواست. پس پیش مادرش رفت و از مادرش خواهش کرد که آن گردن بند را برایش بخرد. ادامه مطلب.
یه روز یه پیرمردی کنار خیابون ایستاده بود یه کاغذی به سینه اش بود که روش نوشته بود من نابینا هستمکلاهی هم جلوش بود که ۳سکه داخلش بود رومه نگاری اون رو دید و کاغذ روی سینه اش را برداشت روی کاغذ دیگری چیزی نوشت و به گردن پیرمرد انداخت فردای اون روز کلاه پیرمرد جای سکه انداختن نداشت و از سکه پر شده بود .(روی کاغذ نوشته بود: امروز یک روز زیبای بهار است. ولی من آن را نمی بینم)
ویکتوریا دختر زیبا و باهوش پنج ساله ای بود. یک روز که همراه مادرش برای خرید به فروشگاه رفته بود، چشمش به یک گردن بند مروارید بدلی افتاد که قیمتش
۱۰/۵ دلار بود، دلش بسیار آن گردن بند را می خواست. پیش مادرش رفت و از مادرش خواهش کرد که آن گردن بند را برایش بخرد. مادرش گفت: خوب! این گردنبند
قشنگیه، اما قیمتش زیاده، خوب چه کار می توانیم بکنیم! من این گردن بند را برات می خرم اما شرط داره، وقتی به خانه رسیدیم، یک لیست مرتب از کارها که می
توانی انجام بد
آرتروز زودرس و گودی کمر در کمین افراد چاق کلینیک فیزیوتراپی یک متخصص فیزیوتراپی گفت: افرادی که دارای چاقی شکمی هستند، گودی کمر و در نهایت آرتروز زودرس را تجربه میکنند. لمینت بدون تراشعارف سعیدی فیزیوتراپیست و مدرس دانشگاه تهران در گفتوگو با خبرنگار حوزه کلینیک گروه علمی پزشکی باشگاه خبرنگاران جوان، اظهار کرد: ستون فقرات، ستون اصلی بدن محسوب میشود؛ در واقع ستون فقرات طبیعی 5 مهره دارد. افرادی که دچار چاقی به خصوص
پاورپوینت آموزش ماساژ گردن برای کسانی زیاد رانندگی میکنند یا زیاد پشت میز می نشینند
پاورپوینت آموزش ماساژ گردن برای کسانی زیاد رانندگی میکنند یا زیاد پشت میز می نشینند
همه ما گرفتگی یا سفتی گردن را تجربه کرده ایم و می دانیم این مشکل تا چه اندازه می تواند ناراحت کننده باشد و روند فعالیت های روزانه ما را دچار اخلال کند. همیشه روشن نیست که چرا گردن دچار گرفتگی و سفتی می شود، استرس زندگی وسواس های مداوم؟ نشستن زیاد؟ استفاده از تلفن همراه و کامپ
دخترها:توی ماهیتابه روغن می ریزن اجاق گاز زیر ماهیتابه رو روشن می کنن تخم مرغ هارو می شکنن وهمراه نمک توی ماهیتابه می ریزن چند دقیقه بعد نیمروی اماده رو نوش جان می کنن
پسرها:توی کابینت بالایی اشپزخونه دنبال ماهیتابه می گردن
توی کابینت پایینی اشپزخونه دنبال ماهیتابه می گردن
وبلاخره پیداش می کنن!!!!
ماهیتابه رویی اجاق گاز می ذارن وتوی ماهیتابه روغن می ریزن
توی یخچال دنبال تخم مرغ می گردن ویه دونه تخم مرغ پیدا می کنن
چندتا فحش می دن ودنبال ک
امام حسین علیه السلام :
خُطَ الموتُ علی وُلدِ آدَمَ مَخَطَّ القلادَةَ علی جید الفتاةِ،مرگ مثل گردنبندی که لازمه گردن دختران است حتمی است. ومن به دیدار نیاکانم آنچنان
اشتیاق دارم مانند اشتیاق یعقوب به دیدار یوسف.
رضیَ الله رَضانا اهل البیت نَصبر علی بلائهبرآنچه خدا بر آن راضی است ما هم راضی هستیم.
مَن کان باذلاً فینا مُهجَتَهُ ومُوَطِّناً علی لقاءِ اللهِ نفسَهُ فَلیرحَل مَعَنا، فإنی راحِلٌ مُصبِحاً انشاء الله تعالی.
هر
برای اولین بار
چشم های کوچکش رابه قالی دوخت؛نگاهش رنگ شب داشت، با اینکه رنگ چشمانش روشن بود ولی انگار شب با تمام وحشتش درآنها خانه کرده بود.فقط پلک می زد وگاهی نگاهش رابه اطراف می انداخت.می دانست کار خطرناکی هست، ولی باید انجامش می داد.باید سختی این کار را تحمل می کرد .هربار تصمیم گرفته بود نتوانسته بود.ولی امروز هر طور بود باید عزمش راجزم می کرد.وقتی مادرش شروع به کار کرد.مهران خودش رابه خواب زد.مهین کنارش نشست ودستی به موهای بلوندش کشید- حی
برای اولین بار
چشم های کوچکش رابه قالی دوخت؛نگاهش رنگ شب داشت، با اینکه رنگ چشمانش روشن بود ولی انگار شب با تمام وحشتش درآنها خانه کرده بود.فقط پلک می زد وگاهی نگاهش رابه اطراف می انداخت.می دانست کار خطرناکی هست، ولی باید انجامش می داد.باید سختی این کار را تحمل می کرد .هربار تصمیم گرفته بود نتوانسته بود.ولی امروز هر طور بود باید عزمش راجزم می کرد.وقتی مادرش شروع به کار کرد.مهران خودش رابه خواب زد.مهین کنارش نشست ودستی به موهای بلوندش کشید- حی
فکر اضافی خاموش!
ما در طول روز بین سی تا هفتاد و پنج هزار بار فکر می کنیم که هشتاد در صد آن تصادفی و بی خوده و به هیچ چیز ربط نداره .
یه موضوعی که توی علم الان مطرح می شه اینه که آدم ها باید خیالشون رو هم ادب کنن .
نبايد فکر های نگران کننده کنیم ؛ آخه حُسنی ندارن و تنها کاربردشون اینه که آرامش را از ذهنمون دور می کنه.
معنی روان بیتهای موجود در متنهفت خان رستم»:
خروشید و جوشید و برکند خاک *** ز سمش زمین شد همه چاک چاک
معنی: با خشم به زمین ضربه زد و از شدت ضربه زمین پاره پاره شد.
۲. بزد تیغ و بنداخت از بر سرش *** فرو ریخت چون رود خون از برش
معنی: با شمشیر زد و سرش را از تن جدا کرد و خون مانند رود از پیکرش جاری شد.
۳. بیانداخت چون باد خم کمند *** سر جادو آورد ناگه به چنگ
معنی: طناب را با سرعت زیاد انداخت و فورا سر جادوگر را گرفت.
۴. میانش به خنجر به دو نیم کرد *** دل جادوان زو
على بن ابى رافع مى گوید:
من نگهبان خزینه بیت المال حضرت على بن ابى طالب (علیه السلام ) بودم . در میان بیت المال گردنبند مرواریدی گران قیمتى وجود داشت که در جنگ بصره به غنیمت گرفته شده بود. دختر امیرالمؤمنین کسى را نزد من فرستاد و پیغام داد که شنیده ام در بیت المال گردنبند مرواریدى هست . من میل دارم آن را به عنوان امانت ، چند روزى به من بدهى تا در روز عید قربان خود را با آن آرایش دهم و پس از آن بازگردانم . من پیغام دادم به صورت مضمونه (که در صورت تلف
وقتی میگی از رگ گردن به ما نزدیکتری
یعنی چقدر نزدیک!
حبل الورید
چقدر این ایه یادمون میره!!!
وقتی موقع گناه فکر کنم نزدیکی مثل رگ گردن
و حضورت و حس کنم! شرمم میاد گناه کنم.
این روزا خیلی حس میکنمت تو زندگی
وسط همه گرفتاری هام وقتی حس میکنم میخوای عیارم و بسنجی میخوای سیقلم بدی
میخوای رشدم بدی نزدیک ترین
سخت محتاج نگاتم.
ربنا ولا تُحَملنا مالا طاقَةَ لَنا به
داستان اخلاقی کودک کمک می کند تا بتوانند ویژگی های خوب اخلاقی را در خود پرورش دهند. در اینجا 19 داستان اخلاقی کودک آورده شده است که می تواند ارزش های اخلاقی را به کودکان شما یاد دهد و آینده او را تضمین کند.داستان اخلاقی کوتاه |قصه اموزنده برای کودکان لجباز داستان اخلاقی کودک کمک می کند تا به کودک خود خصایص خوب را بیاموزید و به کمک داستان اخلاقی کوتاه که نمونه هایی از آن در ادامه آمده است به او یاد دهید که در شرایط مختلف چه واکنشی نشان دهد:1.
پیشنهاد: خرید کتاب قصه دلبریقصه دلبری عاشقانه ای است از جنس شهدا.روایتی از زندگی عاشقانه شهید مدافع حرم شهید محمدحسین محمدخانی به زبان همسر شهید. از تیپش خوشم نمی آمد. دانشگاه را با خط مقدم جبهه اشتباه گرفته بود. شلوار شش جیب پلنگی گشاد می پوشید با پیراهن بلند یقه گرد سه دکمه واستین بدون مچ که می انداخت روی شلوار. در فصل سرما با اورکت سپاهی اش تابلو بود. یک کیف برزنتی کوله مانند یک وری می انداخت روی شانه اش، شبیه موقع.
مردی بار سنگینی از نمک بر پشت الاغش گذاشته بود و به شهر میبرد تا آنها را بفروشد در مسیر به رودخانه ای رسیدند هنگام رد شدن از رودخانه پای الاغ سر خورد ودرون آب افتادالاغ وقتی بیرون آمد بار نمک در آب حل شده بود و بارش سبکتر شده بودروز بعد مرد و الاغ بار دیگر راهی شهر شدند وبه همان رود رسیدند الاغ با بخاطر داشتن اتفاق دیروز خود را به درون آب انداخت و بار خود را سبکتر کرد.مرد که بسیار ناراحت شده بود با خود گفت:اینطوری نمیشود. باید به جای نمک چی
لیوان های کاغذیبچه ها قدم می زدند و بستنی لیوانی می خوردند وبگو بخند می کردند!هوا گرم بود و بستنی خنک خیلی می چسبید!سعید تا بستنی اش تمام شد، لیوان خالی اش را مثل توپ بالا انداخت و آن را محکم شوت کرد!رامین هم لیوان خالی بستنی اش را با یک ضربه برگردان به عقب پرتاب کرد!احمد لیوان خالی اش را توی دستش نگه داشته بود. تازه لیوان خالی بچه ها را هم از زمین برداشت.بچه ها گفتند: میخواهی این ها را برای یادگاری به خانه ببری؟!احمد لبخند زد و چیزی نگفت. چند متر
عشق لیلی که به سر مجنون افتاد ?عقل از سرش پرید و سر به بیابان گذاشت!چهل و پنج کیلومتری جنوب
غربی بیابان کنار خطوط لوله نفت کلبه فقیرانه پیرمرد صحرا نشین سر راهش قرار گرفته بود.
پیرمرد گفت :مجنونی که تنها سر به بیابان گذاشته ای!؟
مجنون گفت : نام دیگرم عاشق است!وجودم همه عشق است!
پیر مرد نگاهی عاقل اندر سفیه به مجنون انداخت و با پوز خند گفت:گرسنگی نکیشیده ای که عاشقی از
یادت برود!
مجنون نگاهی سفیه اندر عاقل(تجاهل العارف)!به پیر مرد انداخت و لبخ
روزی مرد کوری روی پلههای ساختمانی نشسته و کلاه و تابلویی را در کنار پایش قرار داده بود . روی تابلو خوانده میشد :من کور هستم لطفا کمک کنید .
رومه نگار خلاقی از کنار او می گذشت نگاهی به او انداخت فقط چند سکه در داخل کلاه بود. او چند سکه داخل کلاه انداخت و بدون اینکه از مرد کور اجازه بگیرد تابلوی او را برداشت ان را برگرداند و اعلان دیگری روی آن نوشت و تابلو را کنار پای او گذاشت و انجا را ترک کرد. عصر انروز روز نامه نگار به ان محل برگشت و متوجه ش
فایل پاورپوینت در مورد بررسی وضعیت سر و گردن پاورپوینت در مورد بررسی وضعیت سر و گردن فرمت : پاورپوینت تعداد اسلاید: 47 Head and Neck سردرد تغییر در بینایی ، پیر چشمی ، نزدیک بینی ، اسکوتوم دوبینی یا دیپلویی کاهش شنوایی ، درد گوش ، وزوز گوش سرگیجه خون ریزی از بینی یا اپیستاکسیس گلو درد ، خشونت صدا غدد متورم گواتر آناتومی سر : - مناطق موجود در سر براساس استخوان های زیرین نامگذاری میشود - دوجفت غده ی ب
در زمان عضدالدوله دیلمی مرد ناشناسى وارد بغداد شد و گردنبندى را که هزار دینار ارزش داشت در معرض فروش قرار داد ولى مشتى پیدا نشد. چون خیال مسافرت مکه را داشت، در پى یافتن مردى امینى گشت تا گردن بند را به وى بسپارد.مردم عطارى را معرفى کردند که به پرهیزکارى معروف بود. گردنبند را به رسم امانت نزد وى گذاشت به مکه مسافرت کرد. در مراجعت مقدارى هدیه براى او هم آورد. چون به نزدش رسید و هدیه را تقدیم کرد، عطار خود را به ناشناسى زد و گفت: من ترا نمىشناسم
در زمان عضدالدوله دیلمی مرد ناشناسى وارد بغداد شد و گردنبندى را که هزار دینار ارزش داشت در معرض فروش قرار داد ولى مشتى پیدا نشد. چون خیال مسافرت مکه را داشت، در پى یافتن مردى امینى گشت تا گردن بند را به وى بسپارد.مردم عطارى را معرفى کردند که به پرهیزکارى معروف بود. گردنبند را به رسم امانت نزد وى گذاشت به مکه مسافرت کرد. در مراجعت مقدارى هدیه براى او هم آورد. چون به نزدش رسید و هدیه را تقدیم کرد، عطار خود را به ناشناسى زد و گفت: من ترا نمىشناسم
دانلود فایل پاورپوینت در مورد بررسی وضعیت سر و گردن پاورپوینت در مورد بررسی وضعیت سر و گردن فرمت : پاورپوینت تعداد اسلاید: 47 Head and Neck سردرد تغییر در بینایی ، پیر چشمی ، نزدیک بینی ، اسکوتوم دوبینی یا دیپلویی کاهش شنوایی ، درد گوش ، وزوز گوش سرگیجه خون ریزی از بینی یا اپیستاکسیس گلو درد ، خشونت صدا غدد متورم گواتر آناتومی سر : - مناطق موجود در سر براساس استخوان های زیرین نامگذاری میشود - دوجفت
عاشق خودمون باشیم.
برای خودمون اهمیت قائل باشیم ، بدونیم خدا همه چیز رو برای نوع انسان خلق کرده تا ظرفیت های ما آزاد بشه .
بدونیم خیلی مهم هستیم و بدونیم که باید از تک تک لحظه های زندگی مون لذت ببریم .
بدونیم نبايد روحمون با این همه ظرفیت رو محدود به لذات زودگذر مسخره کنیم .
#حکایت
از تیمورلنگ سوال کردند كه:چگونه امنیتی در كشور پهناور خود ایجاد نمودی كه وقتی زنی با طبقی از جواهرات طول كشور را طی میكند؛ كسی به او تعرضی نکرده و جسارتی نمیكند؟در جواب، جمله كوتاه ولی با تاملی میگوید:در هر شهری که ی دیدم، گردن داروغه را زدم!!
پای خود را از گلیم دیگران بیرون بکشدست خود از آستین این و آن بیرون بکشخود قلم در کف بگیر و نقش تازه خلق کنسر نوشتت را ز دست آسمان بیرون بکشبرتری از هرکه هست و بهتری از هر چه بودروح را از بردگی ناکسان بیرون بکشمن نمی گویم ننوش از آب انگور حیاتجام خود از محفل نعره کشان بیرون بکشغم نباش و مردمان را پای بند خود نکنمثل شادی رقص از پیر و جوان بیرون بکشدشنه داری دشمنان دوست را گردن بزنتیغ نامردی ز کتف دوستان بیرون بکشسخت می گیرد جهان بر مردمان اهل حق
هر روز با مثنوی
داستان از بهر خدا شمشیر زدن
در جنگ خندق حضرت علی(ع) بر پهلوان زورمند عرب پیروز و او را بر زمین کوفت.حضرت علی(ع) شمشیر خود را بالا برد تا سر آن پهلوان زبون شده را بزند که ناگه آن پهلوان بر صورت زیبای حضرت علی(ع) آب دهان انداخت و حضرت علی(ع) شمشیر خود را انداخت و از کشتن دشمن خودداری کرد:
در غزا بر پهلوانی دست یافت. زود شمشیری برآورد و شتافت
او خَدو انداخت در روی علی
خداوند آن مرد را به سمت دو در هدایت كرد و یكی از آن ها را باز كرد؛ مرد نگاهی به داخل انداخت. درست در وسط اتاق یك میز گرد بزرگ وجود داشت كه روی آن یك ظرف خورش بود؛ آن قدر بوی خوبی داشت كه دهانش به آب افتاد!افرادی كه دور میز نشسته بودند بسیار لاغر مردنی و مریض حال بوند. به نظر قحطی زده می آمدند. آن ها در دست خود قاشق هایی با دسته بسیار بلند داشتند كه این دسته به بالای بازوهایشان وصل شده بود و هر كدام از آن ها به راحتی می توانستند دست خود را داخ
زنى سه دختر داشت که هر سه ازدواج کرده بودند. یکروز تصمیم گرفت میزان علاقهاى که دامادهایش به او دارند را ارزیابى کند. یکى از دامادها را به خانهاش دعوت کرد و در حالى که در کنار استخر قدم مىزدند از قصد وانمود کرد که پایش لیز خورده و خود را درون استخر انداخت. دامادش فوراً شیرجه رفت توى آب و او را نجات داد. فردا صبح یک ماشین پژو ٢٠٦ نو جلوى پارکینگ خانه داماد بود و روى شیشهاش نوشته بود: متشکرم! از طرف مادر زنت» زن همین کار را با داماد دومش هم
درباره این سایت