نتایج جستجو برای عبارت :

انشا در باره زیر درخت سیب نشسته بودم ناگهان

موضوع انشا: نسیم مادری مهربان
زندگی زیباست چشمی باز کن / گردشی در کوچه و باغ راز کن
هر که عشقش در تماشا نقش بست / عینک بدبینی خود را شکست
نسیم به پنجره ی اتاقم ضربه ای زد . مرا از فکر و خیال بیرون کشید . پنجره ی اتاق را باز کردم . نوازش نسیم را در جای جای صورت خود احساس کردم . حس خوبی سراسر وجودم را فرا گرفت . انگار باری دیگر متولد شده بودم . ناگهان دیدم که نسیم زوزه کشان از لا به لای درختان عبور می کرد . و چنان برگ درختان را تکان می داد که بلبلی که روی ش
ابوعثمان میگوید : من با سلمان فارسی زير درختی نشسته بودم ، او شاخه خشکی را گرفت و تکان داد تا همه ی برگ هایش قرو ریخت .انگاه به من گفت : نمیپرسی چرا چنین کردم ؟گفتم : چذا چنین کردی ؟ در پاسخ گفت: یک وقت زير درختی در محضر پیامبر (ص) نشسته بودم . حضرت شاخه حشک درخت را گرفت و تکان داد تا تمام برگ هایشفرو ریخت . سپس فرمود سلمان ! سوال نکردی چرا این کار را انچام دادم ؟ پپرسیدم : منظورتان ازین عمل چه بود؟فرمودند : وقتی که مسلمان وضویش را به خوبی گرفت ،
نگارش دهم درس چهارم نوشته های عینى
موضوع: درخت
به نام خالق آسمان ها و زمین
درختان بزرگترین عامل زندگی انسان ها هستند، زيرا کربن دی اکسید را از جو زمین گرفته و اکسیژن تولید می کنند و به ما انسان ها هدیه می دهند.درختان انواع متفاوتی دارند و هر کدام در فصلی مختص به خود، جلوه زیبایی خود را به رخ دیگر گیاهان می کشند.البته همه گیاهان و درختان در بهار ادعای سبزی دارند ولی تنها درختی که همیشه رنگ سبز خود را با صلابت نگه می دارد، درخت کاج است.با اینکه د
نگارش دهم درس پنجم جانشین سازی
موضوع: ساز
پشت ویترین فروشگاه منتظر بودم . منتظرِ کسی که بیاید و روح مرا از خستگی رها کند تا اینکه روزی پسرک خوش قد و بالایی وارد فروشگاه شد و با وسواس خاصی به ساز ها می نگریست نگاهش روی من ثابت ماند به سمتم آمد ،مرا در دستانش گرفت و انگشتاتش را نوازش گونه روی تارهایم کشید لبخندی از سر رضایت زد ، من انتخاب شده بودم. روزی را که مرا به اتاقش برد فراموش نمی کنم . آنقدر ذوق زده بود که حتی فراموش کرده بود کاپشن خیسش ر
موضوع انشا: زنگ انشا
شمس لنگرودی از زنگ انشا می‌گوید؛(ماهنامۀ انشا و نویسندگی،شماره پنج،۱۳۹۸)یکی از درس‌هایی که من در دورۀ کودکی از آن فراری بودم درس انشا بود. برای این‌که این‌ها نمی‌آمدند مسائل زندگی‌ای را که درگیر آن بودیم مطرح کنند، چارچوبی بود انتزاعی. انتظار داشتند چیزهایی که از سعدی یاد گرفتیم (که هنوز هم یاد نگرفتیم) در نوشته‌هایمان داشته باشیم. در واقع خود معلم هم نمی‌دانست که برای چی به ما انشا درس می‌دهد، خودش هم نمی‌دانست ک
انشا با موضوع جلوه ی خداوند
مقدمه: بادپاییزی درختان را به رقص درآورده بود و با کمک برگ های زرد ونارنجی آنها بر دفتر زمین مشق می نوشت۰رفتگران هم با دقت آنرا امضا می کردند۰آواز دسته جمعی کلاغ ها جلوه ای زیبا به این هوای بی روح وکسل کننده داده بود.
بند یک: وارد مدرسه شدم . از پنجره به باغ کنار مدرسه نگاه کردم۰جلوه ی خداوند در گوشه به گوشه ی باغ آشکار بود۰همانطورکه گفته اند∶خدا بهترین نقاش جهان است.
بند دو: ابتدا و انتهای باغ به خوبی مشخص بود، زيرا
موضوع انشا: صدای زنگ آخر
واقعا سخت است بدانی می توانی خیلی بهتر از این باشی ولی نیستی ، یکهو صدایی وسط حرف هایمان افتاد ، این صدا از کجا می آمد ؟ !¡!
آنقدر گرم گفت و گو با معلم فلسفه بودم که متوجه ی گذر زمان نشده بودم . انگار خشکم زده بود ، همه از کلاس بیرون رفتند ، معلم هم با خداحافظی کوتاهی از من جداشد.
خیلی سخت است بدانی ، صدای آخرین زنگ مدرسه ات راشنیده ای و نتوانی جبران کارهای نکرده ات را انجام دهی .
اتمام سال تحصیلی .
نظر شما در مورد این انشا چ
موضوع:یک بغل تنهایی
زخم به وجود آمده رانمیتوان درمان کرد ودوباره به حالت اول برگردانداما میتوان کمی ازسوزش ودردش راکم کرد.
قلب به درد آمده زمین،فشرده می شود وناگهان صدای تکه تکه شدن آن به گوش میرسد.
نفس های آخرش است،اما حال وقت مردن نیست،هنوز ریشه ای درقلبش وجود دارد.ریشه درختی که جز بیابان های وسیع وخالی ازهیچ گونه گیاه همدم ویاری ندارد،تنها درخت آن بیابان بود وعزیزدردانه دشت ها.
آری عزیز بودنش ،امیدی به او داده بود امیدی که باعث رویش برگ
موضوع انشا: سمفونی خزان

پادشاه فصل ها پاییز جاودان با اسب یال افشان زردش می چمد در باغ،
پاییز که می آید برگ هایش را کریمانه به خاک می بخشد تا تن سردش را بپوشاند.پاییز که می آید درخت برگ برگ گریه می‌کند،آنقدر که اشک های زردش فرش زمین و خانه های روستایی می‌شود.پاییز که می آید رگ به رگ درختان را با رنگ های پاییزی رنگ می کند.روستاییان زودتر رنگ و بوی پاییزی به مشامشان می خورد. پاییز همانند دامن گل گلی نارنجی مادر بزرگ ها در روستاهاست دامنی که پر ا
انشا با موضوع توصیف زیبایی های طبیعت با استفاده از حواس پنج گانه پایه هشتم
من داشتم از اتاقم به گل ها و درخت هایی که در باغچه مان بودنگاه میکردم. ناگهان بوی خوشی به مشامم خورد.آن بوی گل ارکیده بود،من به حیاط خانه مان رفتم،آن گل را لمس کردم.خیلی لطیف و خوب بود.ناگهان نسیم روح افزایی وزیدن گرفت.و با طراوت نسیم خوش بو گل ها هم می رقصیدند.یاس های سفید از روی دیوار به پنجره ی اتاقم سرک می کشند.از این همه زیبایی سیمای پر طلایی اندیشه ام به پرواز در می
قصه کودکانه خواب زمستانی درخت و دارکوب
مناسب پنج تا شش سال
اهداف قصه: تقویت حس همدلی، هم‌ذات‌پنداری و مسئولیت‌پذیری در کودکان
روزگاری در یک جنگل بزرگ، درختان بزرگ و تنومندی زندگی می‌کردند. آنها کنار یکدیگر چسبیده بودند و لانه حیوانات مختلفی بودند. یک درخت جوان در این جنگل بود که برگ‌های سبز و زیبای آن از سرش بیرون زده بود. درختان دیگر او را دوست داشتند. روزی درخت جوان زير آفتاب گرم تابستان چشم‌هایش را بسته بود و چرت می‌زد. ناگهان با صدای
مرد مسنی به همراه پسر ٢۵ ساله‌اش در قطار
نشسته بود. در حالی که مسافران در صندلی‌های خود نشسته بودند، قطار شروع
به حرکت کرد. به محض شروع حرکت قطار پسر ٢۵ ساله که کنار پنجره نشسته بود
پر از شور و هیجان شد. دستش را از پنجره بیرون برد و در حالی که هوای در
حال حرکت را با لذت لمس می‌کرد فریاد زد: پدر نگاه کن درخت‌ها حرکت می‌کنن.
مرد مسن با لبخندی هیجان پسرش را تحسین کرد
کنار مرد جوان، زوج جوانی نشسته بودند که
حرف‌های پدر و پسر را می‌شنیدند و ا
یادمه کوچیک بودیم. هر دو تامون دبستانی. تو باید انشا می نوشتی. گفتی می نویسی برام؟ گفتم آره! انشا نوشتم برات! راجع به امام علی!
خوش حال بودم که یه انشای خوب برات نوشتم. تو هم خوشحال بودی!
علی اما الان، دست و دلم هزار بار لرزید. پر و خالی شدم از اشک چشم و این بغض هنوز خالی نشده علی! با اشک بغضم خالی نمیشه! علی آگهی نوشتم برای مراسم چهلمت! من! همونی که انشا نوشته بود برات! نمیدونم تو حالت چطوره! اما من بدترینم الان. 
 
نگارش دهم درس پنجم جانشین سازی
موضوع: آیینه
صبح فرا می‌رسد و انگار روز متفاوتی در راه است. به نظر می‌آید یک میهمانی بزرگ در پیش است. امروز خانه ای پر از تلاطم مشاهده می‌شود که ناگهان در همین حوالی پدر وارد خانه می‌شود و یک کت و شلوار نو در دست دارد و به اهل خانه می‌گوید : شما که هنوز آماده نیستید، انگار نه انگار که ما فامیل درجه یک هستیم و باید زود برویم و میزبانی کنیم.مادر و بچه ها با شنیدن این سخن پدر از جا پریدند و به سویم حمله ور شدند. چند د
انشا با موضوع پنجره
اکنون اگر بگویم پنجره به یا رهایی می افتی، به یاد پیوند.اما من به ان فاصله میگویم ! شاید در دل بخندی، شاید تعجب کنی، شاید هم بی تفاوت در دل دیوانه ای نثارمکنی ؛اما پنجره فاصله است،و انقدر پنهان است انقدر اب زيرکاه است که هر چشمی نمیبیند! تا درختان فاصله ای نیست! تا جیک جیک روح نواز گنجشکان راه دوری نیست! چه فاصله ایست میان صدای زوزه مانند باد پاییزی؟!حتی با صدای افتادن برگ از درخت فاصله ای نداریم! اما چرا نه میبینمش، نه می
نزدیك نه سالگیهایمدرست شبیه قبل از آن، آنوقت كه هوز به احساس گناهكار بودن به خاطر پس و پیش شدن و خوانده نشدن نمازهایم، خو نكرده بودم، تقریبا هر روز بر روی تاب بزرگ فی توی حیاطمان می نشستم. رو برویم گوشه ی باغچه: درخت بهی بود و كنار باغچه، حوضی" آبی" ولی همیشه خالی و پشت سرم درخت پیوند خورده ی سيبی كه هیچوقت سيب نمی داد. مابین این دو درخت و به سمت حوض، نشسته  بر روی تاب، می رفتم و می آمدم و با موسیقیی كه از صدای مكرر قژ.قژتاب فی با میله
آخرین باری که دیدمش سرشو تکیه داده بود به در و سعی می‌کرد آرامشش رو حفظ کنه من کجا بودم؟ اون طرف در روی صندلی نشسته بودم یا نه بذارین درست ‌تر بگم قرار بود روی صندلیا نشسته باشم اما مگه استرس امون می‌داد راه می‌رفتم از این طرف راهرو به اون طرف راهروپوست لبم رو کنده بودم و هیچی از ناخنام باقی نمونده بود که یه دستی سرمو آورد بالا و دستم رو گرفت و با چشماش به چشمام خیره شدیه چیزی گذاشت تو دستام و گفت این ارزشمندترین چیزیه که من دارم و باهاش آر
موضوع انشا: من گمشده ام
من گمشده ام در دریای خیانت. در دریا من بودم و ماهی های گوشت خوار من بودم و یک ماهی قرمز من بودم یک موج وحشی. من بودم و عشق عشق مثل اکسیژن همه جا هست تو نیست عشق درد است دردی که بیماری نیست. دردی که دارویی ندارد دردی که بستریت نمی کنند دردی که دردش پنهان است ولی درد بدیست عشق سخت است. سخت است که عاشق باشی و عشقت نداند که عشقت است. سخت که شب عشق باشد و تو پیش عشقت نباشی. سخت است که روباه باشی. و عاشق آهو باشی. من آهو ام را گم کرده
نگارش دهم درس پنجم جانشین سازی
موضوع: کتاب
درست می شنوم؟! دارد به سمت من می آید؟!این صدای پای اوست؟!آه؛ نه، آن رفیق قدیمی باز هم بی توجه به من گذشت.رد شد و بازهم به آن یار مهربان توجهی نکرد.درست است که از او گلگی دارم اما هرچه باشد او از فرزندان دوست من است!دوستی که هرروز به سراغم می آمد. چرا فرزندان او و فرزندانشان اینگونه مرا فراموش کرده اند؟خودش که آنقدر بی معرفت نبود!من که به او بدی نکردم؛کردم؟!پس چرا اینقدر تنها و بدون اعتماد به نفس شده ام
  درخت کاج هانس کریستین آندرسن ترجمه به فارسی: رُزا جمالی  روزی روزگاری درخت کاج کوچکی در جنگلی بزرگ می شد و قد می کشید . در اطراف او درختان زیبایی بودند، اما درخت کوچک خوشبخت و خوشحال نبود و دلش می خواست بزرگتر از این باشد.با خودش گفت: "ای کاش من هم مثل بزرگترین درخت های جنگل قطعه قطعه می شدم؛ در دریاها سفر می کردم و چقدر عالی می شد. ."درخت کوچک می دانست که از درخت های بلند دکل کشتی می سازند، اما هرساله وقت کریسمس تعدادی از درخت های کوچکتر هم
انشا با موضوع اتوبوس زندگی
موضوع: اتوبوس زندگی
ساعت و ثانیه ها میگذشت دیرم شده ‌بود از خواب بلند شدم شروع به آماده شدن کردم.به نظر خودم همه چیز را به همراه داشتم. دوباره به ساعتم نگاه انداختم حسابی دیر شده بود با تمام سرعت به سمت در حرکت کردم.دری که قرار بود مرا از خواب و تاریکی به سمت بیداری و روشنایی ببرد.خیلی احساس سبکی میکردم، کوله ام را جا گذاشته بودم.برگشتم و کوله ام را یا بهتر است بگویم:اساس و بنیاد آینده ام را برداشتم و با سرعت به سمت ات
موضوع انشا: پروانه ای هستید که در تاریکی شب نوری پیدا کرده اید
تنهایی امانم را بریده بود و در گوشه ای نشسته بودم و منتظر امدن خورشید زیبا!
ولی مثل اینکه شب تاریک قصد رفتن را نداشت. کلافه بودم!نمی دانستم چه کار کنم؟!
زدم زير اواز ها ها ها ها نه فایده ای نداشت. اواز نیز حوصله ام را برنمی گرداند. در اوج نا امیدی در باز شد، نوری از لای در وارد اتاق شد، چقد زیبا بوددد!بی اختیار به طرف نور رفتم.واقعا زیبا بود!اما همین که به نزدیکی در رسیدم،در بسته شد.اَه
نگارش دهم درس دوم عینک نوشتن
موضوع: کتاب
مثل همیشه کتابم را بر می دارم و از خانه بیرون می زنم، این راه طولانی را بدون توجه به نگاه موجودات اطرافم طی می کنم. می روم و در جای همیشگی می نشینم. کافه چی قهوه ام را آماده می کند تا من برسم. کتابم را ورق میزنم بویش را دوست دارم، هدفونم موزیک زیبایی در گوشم می نوازد و دود قهوه ام که گویی با موزیکم می رقصد ،چقدر زیباست. در این فضای دلنشین تکرار نشدنی کتابم را باز می کنم و به درخت بریده شده زل می زنم ، درختی ک
انشا با موضوع دفتر انشا
معلم انشایم خانم شهیدی بودند.سال های سال به دنبالشان گشته ام و گشته ام و نیافته ام و باز میگردم.
تازه از دانشگاه تهران فارغ التحصیل شده بودند که معلمِ انشایِ ما شدنددر دبیرستان مهد دانش» رشت!.با ورودشان به کلاس، انشا خواستند و من اولین انشایم را خواندم و شدم شاگرد انشای همیشگی ! هرگاه به کلاس می آمدند مرا میخواستند و انشایم را که تقریبأ در دو دقیقه می نوشتم ! یادم است بین دیوار و در می ایستادم و میخواندم تا هنگام خواند
 
 بر گر فته از کانال انشا 21 برای
پیدا کردن انشا با هر موضوعی به کانال ما سر بزنید  
۴سالگی پدرم به دیار باقی رفت. تصاویر پراکنده‌ و محدودی از او دارم. شاید به ده‌تا نرسد. مادرم نقش پدر را هم به عهده گرفت. با قالیبافی چند پسر و یک دختر را بزرگ کرد. از خودش کاست و بر ما افزود.تصویری که از او دارم قالی‌بافی است و قرآن‌ و دعا و نماز. سکوتش بیش‌تر از کلامش بود. استخاره‌گیر محل بود. در جلسات قرآن غلط‌گیر قرآن‌خوانان بود.با همان شعار که اگر دختر سوا
در ابتدای کوچه ای ایستاده بودم , آهنگی در گوشم نواخته شد ! بی اختیار بلند گفتم اش : زندگی چیست ؟ پرسشی که تا کنون هزاران بار از خودم پرسیده بودم !
وقتی پرسیدم که زندگی چیست ؟ مجتهدی گفت : امتحان ! باغبانی گفت : کاشتن گل های نیکی در باغ های بهشت ! کارگری گفت : درد و رنج ! نویسنده ای با ظرافت تمام گفت : تلالو زیبایی های خدا در آئینه دنیا ! اما ساده ترین تعریف را پسر بچه ای که توپ بازی اش را تازه هدیه گرفته بود گفت : زندگی دعاست ! سخن اش به دلم نشست !
چند قدم
نگارش دهم درس پنجم جانشین سازی
موضوع: من دیوار اتاقش هستم .
عین مرگ است که اینگونه غم آلود است.جغد شوم تاریکی از پشت پنجره نگاهش میکند.گریه هایش را دیدم , با خود حرف زدنش را دیدم , شاید تنها تکیه گاهش بودم !قلبش گفته بود نگرانی لازم نیست طبق رای دادگاه کودتا همین امشب است !.شب شد در اتاق را باز کرد به من نگاهی انداخت و گفت( من دیوانه ام چون در دنیای خودم زندگی میکنم ) مشتی بر تنم زد .آخ بشکنت تنم که دستت را به درد آوردم ! های و هوی اقتدار سایه ها
داستان
موضوع: دو درخت همسایه
در یک باغچه کوچک ، دو درخت زندگی می کردند . یکی درخت آلبالو و دیگری درخت گیلاس .این دو تا همسایه با هم مهربان نبودند و قدر هم را نمی دانستند، بهار که می رسید شاخه های این دو تا همسایه پر از شکوفه های قشنگ می شد ولی به جای این که با رسیدن بهار این دو هم مهربانتر و با صفاتر بشوند بر سر شکوفه هایشان و این که کدامیک زیباتر است ، بحث می کردند. در فصل تابستان هم بحث آنها بر سر این بود که میوه های کدامیک از آنها بهتر و خوشمزه ت
چند موضوع انشا در مورد آلودگی هوا برای روز 29 دی ماه که روی هوای پاک و بدون آلودگی معرفی شده است در ادامه آماده کرده ایم اگر به دنبال یک انشا ادبی در مورد آلودگی هوا و رسیدن به هوای پاک هستید و یا می خواهید انشا طنز در مورد آلودگی هوا برای خواندن سر کلاس درس بنویسید.مجله ی اینترنتی همه چیز
انشا با موضوع دنیای رنگارنگ من
طبیعت با شکوه، نشان دهنده ی قدرت بی پایان خداوند است که سایه ی مهر و نوازش خود را بالای سرمان گسترده،درزير پایمان زمین را چونان مهد آرامش و آسایش قرار داده است.
ما امروز می خواهیم با عینک های رنگی خود به این زیبایی ها نگاه کنیم و سعی کنیم معنی آنها را درک کنیم. در پشت این عینک می توان کوه های سر به فلک کشیده،آفتاب عالم آرا،را به رنگی دیگر تماشا کرد. آسمان آبی آرام همچون پرنیان،افق تا افق دامن گشوده و در هر چین دام

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها

اعترافات یک درخت کانال دهم انسانی ، کانال دهمی ها ، کانال کلاس دهم انسانی ، کانال پایه دهم انسانی samok دنیای فناوری اطلاعات *طاها * سایت تفریحی و سرگرمی پارس نازی ها دانلود رایگان کتاب انگلیسی دانشگاهی شازده ftgrhtrf darokhaneb hoznaghashim