نتایج جستجو برای عبارت :

درباره طبیعت ،خوشحال،ناراحت،بعد،تخم مرغ،گیاهان،ظرف،صحرا،طلایی

دان شولا یکی از مربیان خوب فوتبال در آمریکاست. 
 
او یک قانون جالب را برای مربیان و بازیکنان وضع کرده است که به واسطۀ آن بهترین نتایج را در لیگ فوتبال کسب کرده است. 
 
راز موفقیت او چیست؟ 
 
او وقتی مربیگری تیمی را به عهده می‌گرفت، از قانون ۲۴ ساعت استفاده می‌کرد. 
 
اگر تیم او در مسابقه‌ای پیروز می‌شد و یا شکست می‌خورد، او فقط ۲۴ ساعت به بازیکنان وقت می‌داد که خوشحال یا ناراحت باشند. 
 
پس از اتمام ۲۴ ساعت آن‌ها باز به روال قبل برمی‌گشتند
انشا با موضوع آسمان نگران
به نام خدا
بادی که در اطراف من می پیچد و مرا از یک مکان به جای دیگری می برد خنکم میکند، ذهنم را از تفکراتی که من را آزرده می کند میشوید و آرامشی نسبی به من می دهد. درست است که من بالاتر هستم، قبول که من بزرگ تر هستم، اما وقتی که از این بالا میبینم که انسان های کوچک در گیر مشکلاتشان هستند و برخی به خاطر دغدغه هایشان ناراحت می شوند ومن فقط نظاره گره آنها هستم، خوشحال نیستم و میخواهم چشم هایم را بر همه چیز ببندم.انسان ها وق
پاییز سال پیش رو یادته ؟ همین موقع ها بود که اشنا شدیم بهت گفتم فصل قشنگیه گفتی هم قشنگه هم ناراحت کننده برگهایی که جون داشتن حالا زرد شدن و میریزن و ما لگدشون می کنیم . گفتم چرا قشنگه ؟ گفتی چون با تو آشنا شدم و قدم میزنیم خوشحال شدم از شنیدن این حرف و خوشحال شدم به فکر برگ ها هستی احساس امنیت کردم . امسال پاییز من بدون تو من مثل برگ روی زمین و تو دست توو دست یک نفر من و برگارو لگد کردی .شنیدن حرفهای قشنگ یک امنیت لحظه ایست پاییز همیش
پاییز سال پیش رو یادته ؟ همین موقع ها بود که اشنا شدیم بهت گفتم فصل قشنگیه گفتی هم قشنگه هم ناراحت کننده برگهایی که جون داشتن حالا زرد شدن و میریزن و ما لگدشون می کنیم . گفتم چرا قشنگه ؟ گفتی چون با تو آشنا شدم و قدم میزنیم خوشحال شدم از شنیدن این حرف و خوشحال شدم به فکر برگ ها هستی احساس امنیت کردم . امسال پاییز من بدون تو من مثل برگ روی زمین و تو دست توو دست یک نفر من و برگارو لگد کردی .شنیدن حرفهای قشنگ یک امنیت لحظه ایست پاییز همیش
یا ولی الحسناتفصل دوم: مهارتهای ارتباط موثر
۷: در هر قصه ای نقش آدم بد را بازی نکنیم
مطمئن باشیم که به تعداد کافی آدم بی فکر ، در عالم وجود دارد.چه نیازی است که برای هر کار ناراحت کننده، حرف نیش دار و خبر بد ، ما فورا داوطلب شویم؟قبل از اینکه حرفی را به کسی بزنیم میتوانیم آن را در چندین حلقه از نای مورد بررسی قرار دهیم:
۱. در حلقه ی اول: آیا این حرف او را خوشحال میکند؟
۲.حلقه دوم: آیا این حرف برایش مفید است؟
۳. حلقه سوم: آیا نگفتن این حرف مشکلی ایجاد
نزدیك آخر های سال شده است و چند روز دیگر تعطیل می شویم.من سال دیگر در مدرسه ای كه الان در آن درس می خوانم نیستم.هم ناراحت هستم و هم خوشحال.ناراحتی ام برای این است كه دیگر دوستانم ،مدرسه ام و معلم هایم را نمیبینم و خوشحالی من هم برای این است كه به یك محله ی جدید می رویم.
داستانضرب المثل خودش را بیار ولی اسمش را نیار
در روزگاران گذشته ، تاجر ثروتمندی به قصد سفر کوتاهی خانه و کاشانه ی خود را ترک کرد. غذا و مایحتاج مختصری برداشت و سوار بر اسبش به صحرا رفت. مرد فکر می کرد مسافت شهرش تا شهری که قصد سفر به آن را دارد کوتاه است چون دیده بود مردم معمولاً دو روزه می روند و برمی گردند. او با خود می گفت: صبح زود می روم تا ظهر می رسم کارم را انجام می دهم، شب را در کاروانسرایی استراحت می کنم و فردا صبح دوباره به شهرم بازمی گردم
آورده اند روزی میان یک ماده شتر و فرزندش گفت وگویی به شرح زیر صورت گرفت:
بچه شتر: مادر جون چند تا سوال برام پیش آمده است. آیا می تونم ازت بپرسم؟
شتر مادر: حتما عزیزم. چیزی ناراحتت کرده است؟
بچه شتر: چرا ما کوهان داریم؟
شتر مادر: خوب پسرم. ما حیوانات صحرا هستیم. در کوهان آب و غذا ذخیره می کنیم تا در صحرا که چیزی پیدا نمی شود بتوانیم دوام بیاوریم.
بچه شتر: چرا پاهای ما دراز و کف و پای ما گرد است؟
شتر مادر: پسرم. قاعدتا برای راه رفتن در صحرا و تندت
اومد گفت دفتر ریاضیتو بده. بهش دادم. تصادفی سوال می‌پرسید به همش جواب دادم. از فیزیک پرسید. جلوی بعضی سوالا شکلک کشیده بودم، خوشحال یا ناراحت مثلا. واسش گفتم که فلان شکلک خوشحال مال وقتیه که سوال رو حل کردم خودم فقط. یا مثلا اون ناراحته رو بلد نبودم. بهم گفت خب اینو که بلد نبودی الان حل کن. حل کردم. زیست بلد نبود بپرسه ازم :)))) دستشو می‌ذاشت رو شاخه‌ها یه کلمه‌ی کلیدی می‌گفت بعد می‌گفت تو نکته‌هاشو بگو. گفتم. گفت چی می‌خونی؟ گفتم زیست. گفت بعد
اگر درد آدم فقط عشق بود و حوا تنها بهانه ی زندگی، هر ثانیه؛ نفس نفس روح تازه می شد. عشق جوانه می زد و درخت به درخت یکی پس از دیگری از آسمان خبر می داد.  
امروز درخت های سر بر افراشته، مدفون به زیر خاک اند ؛ نه از آدم خبری ست و نه حوا!  عشق هم یک گنبد مینای بزرگ در خیالات و اوهام که قالیچه ی سلیمان به دورش می چرخد.  
دیگر کفن کفن، کفاف ریشه نمی دهد وقتی عشق خیال پنهان شدن به سر دارد. " در عجبم"!  کجای این نفس مانده ایم که روح خیال تازه شدن ندارد؟  
کوه
تحقیق درباره گیاهان آپارتمانی توضیحات : تحقیق درباره گیاهان آپارتمانی ، 60 صفحه در قالب Word. بخشی از متن : مقدمه در میان كرات منظومه شمسی كره ای وجود دارد كه قدرت خداوند در.
The post تحقیق درباره گیاهان آپارتمانی appeared first on خرید ملودی.فروشگاه اینترنتی
تحقیق درباره گیاهان تیره نعناعیان توضیحات : فایل تحقیق گیاهان تیره نعناعیان در قالب Word در 23 صفحه. بخشی از متن : طبق مطالعات جدید این تیره شامل،200 جنس میباشد،که در 4000 گونه طبقه.
The post تحقیق درباره گیاهان تیره نعناعیان appeared first on خرید ملودی.فروشگاه آنلاین
موضوع :
انشا پایه هشتم با ویژگی مقایسه ی صحرا با دریا
 
پاسخ :
مقدمه:همه چیز در این دنیا براساس فکر و هدفی آفریده شده اند چه اکسیژنی که بدون آن حتی لحظه ایی کوتاه نمی توان زندگی کرد چه صحرای بی آب و علف و چه دریای آبی بی کران همگی نقشی در این جهان ایفا می کنند حتی همان مورچه ی کوچک زیرپا و در این بین شاید ما از هدف آن مطلع و آگاه نباشیم.
تنه انشاء:وقتی که چشمانتان را ببندید اولین تصوری را که از صحرا در ذهن خود تجسم می کنید دریای بی کرانی از شن
قصه کودکانه ماهی و رودخانه
یکی بود یکی نبود غیر از خدای مهربان هیچ کس نبود. در کنار یک کوهستان زیبا رودخانه ای وجود داشت که بسیار تنها بود.او هیچ دوستی نداشت. رودخانه یادش نمی آمد که چرا به کسی یا چیزی اجازه نمی دهد تا داخلش شنا کنند. او تنها زندگی می کرد و اجازه نمی داد ماهی ها، گیاهان و حیوانات از آبش استفاده کنند.به خاطر همین او همیشه ناراحت و تنها بود. یک روز، یک دختر کوچولو به طرف رودخانه آمد. او کاسه ی کوچکی به دست داشت که یک ماهی کوچولوی ط
مرد جوانی نزد پدر خود رفت و به او گفت:
- می خواهم ازدواج کنم.
پدر خوشحال شد و پرسید:
- نام دختر چیست؟
مرد جوان گفت:
- نامش سامانتا است و در محله ما زندگی می کند.
پدر ناراحت شد.
صورت در هم کشید و گفت:
- من متأسفم به جهت این حرف که می زنم اما تو نمی توانی با این دختر ازدواج کنی، چون او خواهر توست.
خواهش می کنم از این موضوع چیزی به مادرت نگو.
مرد جوان نام سه دختر دیگر را آورد ولی جواب پدر برای هر کدام از آنها همین بود.
با ناراحتی نزد مادر خود رفت و گفت:
- مادر
هیچ امیدی به بهبود وضع زندگیش نداشت و فقط خوشحال بود که زنش با همه سختی ها و بی پولی هایش می سازد و . تا اینکه یک روز صبح وقتی از جلو بانک سر میدان می گذشت، این متن را روی پارچه ای زرد خواند: آقای فرید . ، مشتری این شعبه، برنده جایزه یک میلیارد ریالی .» چنان ذوق زده شد که نمی دانست چه کند، اما قبل از رفتن به بانک راهی خانه شد و خبر را به زنش داد تا او هم خوشحال شود و . اما خوشحالی زن کوتاه بود، چرا که شوهرش فکرهای جدیدی در سر داشت و با یک بهانه،
یا حبیب من لا حبیب له
مامانش گفت: کلا ذهنش یه جورایی. 
همه باتفاق گفتیم ذهنش هیچ طوری نیست و‌اتفاقا خیلی خوب میگیره! 
باقی شاکی بودن از شل گرفتن هاشون و معتقد بودن مادر و دختر هیچ کدوم درس ها رو جدی نمی گیرن! دلم نمی خواست تو جمع بگن، حس کردم ناراحت شدن! اما تاثیرش این بود‌ که برای جلسه ی بعد با زینب کار کرده بودن و ضربش رو‌تا حدی حفظ شده بود.
از بچگی متعجب بودم که چرا بچه ها ریاضی دوست ندارن، و حالا وقتی زینب سوال رو حل می کنه و ذوق میکنه، خوش
اشک ها و لبخندها در روز اول مدرسه
روز اول مدرسه تقریبا به یاد همه بچه ها می ماند یا آنقدر خوشحال بوده اند که این تجربه جدید برایشان لذتبخش بوده یا آنقدر ناراحت که گریه و بهانه جویی شان به یادشان مانده. در کنار این اشک ها و لبخند ها، بچه هایی هم هستند که ترس از مدرسه و محیط جدید و یا ترس دوری از خانواده بخصوص مادر، کار را به جا های باریک هم کشانده است.
ادامه مطلب
بهم گفت"دنیای بدون خبرنگار چه جوری میشه"
گفتم: بهشت
گفت: چی؟
گفتم: بهشت, باور نداری؟ اگه این قماش نباشن, موسسات خبرپراکنی محو میشن و مردم زندگی عادی میکنن! یعنی وقتی ببینن یه تصادف رو, ناراحت میشدن ولی الان راس یا دروغ میگه توی ارومیه, یه مرده زنشو انداخ توی چرخ گوشت.
اونوقت مردم از بهار خوشحال و از گرما نگران ولی الان از بالا پایین شدن دلار و حرفای موشه و بن سلمان و ترامپ زندگیشون بهم میریزه در حالیکه اثر واقعی(ونه روانی) روی دنیای واقعیشون ند
روزی پسر غمگین نزد درختی خوشحال رفت و گفت: من پول لازم دارم! درخت گفت: من پول ندارم ولی سیب دارم. اگر می خواهی می توانی تمام سیب های درخت را چیده و به بازار ببری و بفروشی تا پول بدست آوری. آن وقت پسر تمام سیب های درخت را چید و برای فروش برد. هنگامی که پسر بزرگ شد، تمام پولهایش را خرج کرد و به نزد درخت بازگشت و گفت می خواهم یک خانه بسازم ولی پول کافی ندارم که چوب تهیه کنم. درخت گفت: شاخه های درخت را قطع کن. آنها را ببر و خانه ای بساز. و آن پسر تمام شاخه
داستان موش کوچولو و آینه
به نام خدا
یکی بود یکی نبود
یک روز موش کوچولویی در میان باغ بزرگی می گشت  و بازی می کرد که  صدایی شنید:میو میو.موش کوچولو خیلی ترسید.پشت بوته ای پنهان  شد و خوب گوش کرد.صدای بچه گربه ای بود که تنها و سرگردان میان گل ها می گشت و میومیو می کرد.موش کوچولو که خیلی از گربه ها می ترسید، از پشت بوته ها به بچه گربه نگاه می کرد و از ترس می لرزید.بچه گربه که مادرش را گم کرده بود، خیلی ناراحت بود. موش کوچولو می ترسید اگر از پش
قصه کودکانه آقا خروسه و شهربازی
آقای خروس، در شهربازی حیوانات، صاحب یک چرخ‌دستی کوچک بود و بچه‌ها را در شهربازی می‌چرخاند، اما امروز، وقتی از خواب بیدار شد، سرش خیلی درد می‌کرد و تب داشت.
اگر پیش بچه‌ها می‌رفت، آن‌ها هم مریض می‌شدند، اگر هم نمی‌رفت، دلش پیش بچه‌هایی بود که به آن‌ها قول داده بود امروز، آن‌ها را سوار چرخ‌دستی کند؛ اگر نمی‌رفت، آن‌ها حتما ناراحت می‌شدند.
آقای کلاغ، مثل همیشه، لنگه جورابش را گم کرده بود. با خودش گفت:
از وقتی اون خانمه گفت : تو کسایی رو که برات لایک میزنن لایک نمیکنی و منو متهم کرد به تنگ نظری، سعی کردم اگه کسیو فالو نمیکنم، حداقل گاهی براشون لایک بزنم.
یه پیج زیورآلات چوبی بود. دیروز ری اکشن نشون داد به یکی از استوریام. منم رفتم کلی براش لایک زدم.
شب اومد رو پستم کامنت زد: کهور کشا، کارتون حرف نداره!
شک کردم منظورش واقعا چیه. با ضمه براش نوشتم: کهور کُش؟!! (ایموجی ناراحت)
نوشت آره دیگه! همش دارید کهور میکشید! چوب عوض کنید! (ایموجی چشمک)!!!!
(خب ما م
اولین مدرسه گل و گیاه ایران در تاریخ 1398/06/27 تاسیس شد . این مدرسه ماموریت دارد تا با استفاده از استاندارد های موجود در اروپا و جهان نگهداری از گیاهان آپارتمانی را بهبود بخشد و آن را فرهنگ سازی کند . در این مدرسه شما می توانید صفر تا صد نگهداری از گیاهان آپارتمانی را فرا بگیرید .علاوه بر آن دوست داران طبيعت و گل و گیاه می توانند در این حوزه مشغول به فعالیت شوند . رسالت این مجموعه کمک به اشتغال زایی در زمینه تولید گیاهان آپارتمانی و صادر کردن آن به
انشا صفحه ۱۲۲ کتاب نگارش دهم ضرب المثل جایی که نمک خوردی نمکدان مشکن گسترش مثل نویسی درباره درمورد
گسترش جایی که نمک خوردی نمکدان مشکن
انشا ضرب المثل جایی که نمک خوردی نمکدان مشکن
انشایی در مورد ضرب المثل جایی که نمک خوردی نمکدان مشکن
مقدمه
قدر خوبی هایی که افرادی را که در زمان مشکلات و سختی ها به ما یاری دادند و ما را کمک کردن بدانید به خاطر اینکه این افراد همان افرادی هستند که در زمانی که شما در درد و رنج بوده اید به شما یاری رساندند. دقیقا
در یکی از سکانسهای پایانی و طلایی شهریار .که پیر بود و اعصابش ناراحت بود و حوصله دنیای تکراری رو نداشت و مبارزی رو پناه داده بود .موقع خداحافظی از مبارز خواست اونم با خودش ببره .اینروزها همچین حالتی دارم . وقتی گهگداری از بچه های مدافع حرم رو میبینم یا همکلامشون میشم حالتی شبیه شهریار دارم و دوست دارم بگم منم با خودت ببر .اما حیف که شدنی نیست.
جزیره سرسبز و پر علف است که در آن گاوی خوش خوراک زندگی می‌کند. هر روز از صبح تا شب علف صحرا را می‌خورد و چاق و فربه می‌شود. هنگام شب که به استراحت مشغول است یکسره در غم فرداست.آیا فردا چیزی برای خوردن پیدا خواهم کرد؟ او از این غصه تا صبح رنج می‌برد و نمی‌خوابد و مثل موی لاغر و باریک می‌شود.
ادامه مطلب
 
 
روزی سقراط ، حکیم معروف یونانی، مردی را دید که خیلی ناراحت و متاثراست. علت ناراحتیش را پرسید ،پاسخ داد:”در راه که می آمدم یکی از آشنایان را دیدم.سلام کردم جواب نداد و با بی اعتنایی و خودخواهی گذ شت و رفت و من از این طرز رفتار او خیلی رنجیدم.” سقراط گفت:”چرا رنجیدی؟” مرد با تعجب گفت :”خب معلوم است، چنین رفتاری ناراحت کننده است.” سقراط پرسید:”اگر در راه کسی را می دیدی که به زمین افتاده و از درد وبیماری به خود می پیچد، آیا از دست او دلخور و ر
داستان کوتاه دندان
 
ناخودآگاه و از شدت دندان درد، در جواب سوال دختر کوچکم که پرسید: مامان جون کجا میری؟با عصبانیت و فریاد جواب دادم: میرم دندون بکشم!رها، ناراحت و سرخورده، بدون اینکه حرفی بزند، به اتاقش رفت‌.من که از درد دندان کلافه بودم، توجه ای به او نکردم. مشغول بستن بند کفش‌هایم بودم که رها با کاغذی در دست پیش من برگشت و گفت: بیا مامان جون، ناراحت نباش من برات کشیدم!نگاهی به برگهٔ کاغذ انداختم، یک دندان را نقاشی کرده بود. با شرمندگی نگاه
انشا دانش آموزی درباره صدای آبشار با توصیف زیبا
انشا در مورد صدای آبشار
انشا صدای آبشار
صدای شنیدن آب لذت بخش است اما این که می شود این لذت را تعریف کرد، خیلی هم آسان نیست. حداقل من نمی توانم اما این را می دانم که شنیدن آهنگ و موسیقی، بر روان انسان اثر دارد. میزان لذت را هم می شود از رفتار آدم ها تشخیص داد.
آرامشی که صدای آبشار و موسیقی اش به انسان منتقل می کند قابل مقایسه با هیچ نوع موسیقی دیگری نیست. آن هایی که با علم طبيعت آشنا هستند می گویند م

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها

ensanbedonemavademokhader donaload رفاقت شهیدانه الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم دانلود رایگان فون بک گراند اتلیه کودک و عروس و داماد golekpuneh مدیریت فایل کتابخانه عمومی الهیه زنجان سانگ هیتس pesarbad