نتایج جستجو برای عبارت :

شعر گردانی دیدار یار غایب دانی چه ذوق دارد ابری که در بیابان بر تشنه ای ببارد

خوانش متن درس:
 
bayan tools همنشین

 
معانی اشعار متن درس:
ديدار يار غايب، داني چه ذوق دارد؟
 ‌ابري که در بيابان بر تشنه اي ببارد
معنی: آیا می داني دیدن يار غايب چه قدر دلنشین است ؟  مانند ابري است که در بيابان بر انسان تشنه اي می بارد.
دانش زبانی: بیت از چهار جمله تشکیل شده است. (بعد از ابري فعل است» حذف شده)
آرايه ادبی: شوق حاصل از دیدن يار غايب، تشبیه شده است به حاصل از باریدن باران بر تشنه اي در بيابان.تکرار ر » و ب » : نغمه حروفابر و باریدن :مرا
فايل پاورپوینت خود گرداني و خود سامانی در دسته بندی #آموزش در سايت فايل مهم قرار گرفت .
--------------------پاورپوینت خود گرداني و خود سامانی
دانلود فايل پاورپوینت خود گرداني و خود سامانی
عنوان فايل : پاورپوینت خود گرداني و خود سامانی
دسته بندی : آموزش
برچسب ها: مقاله پاورپوینت خود گرداني,تحقیق پاورپوینت خود سامانی,دانلود پاورپوینت خود گرداني,خرید پاورپوینت خود گرداني,خود گرداني و خود سامانی
پاورپوینت خود گرداني و خود سامانیتعداد اسلايد: 54
 
مقدم
 
اين پاورپوینت در31 اسلايد طراحی شده است در اين پاورپوینت مطالبی از آشنايی با نخل گرداني | آیین کهن عاشورا،تاریخچه نخل گرداني،روز مراسم نخل گرداني،باور هاي مردم و ساير مطالب مفید و ارزنده درمورد نخل گرداني در اين پاورپوینت درج شده است که امید واریم رضايت شما عزیزان را جلب نمايد
 
 
جهت دانلود فايل کلیک کنید
در باغی چشمه اي بود و دیوارهاي بلند گرداگرد باغ،
تشنه اي دردمندی بالاي دیوار با حسرت به آب نگاه میکرد.
ناگهان خشتی از دیوار کند و در چشمه افکند،صداي آب مثل
صداي يار شیرین و زیبا به گوشش آمد.مرد آنقدر از صداي آب
لذت می برد که تند تند خشت هارو می کند و در آب می افکند.
آب فریاد زد:هاي،چرا خشت می زنی؟!از اين خشت زدن بر من
چه فايده اي می بری؟؟
تشنه گفت:اي آب شیرین !در اين کار من دو فايده است.
اول اينکه شنیدن صداي آب براي تشنه مثل شنیدن صداي
موسیقی است.نو
گویند: مردی دو دختر داشت یکی را به یک کشاورز و دیگری را به یک کوزه گر شوهر داد.
چندی بعد همسرش به او گفت : اي مرد سری به دخترانت بزن واحوال آنها را جویا بشو.مرد نیز اول به خانه کشاوز رفت وجویاي احوال شد، دخترک گفت که زمین را شخم کرده وبذر پاشیده ايم اگر باران ببارد خیلی خوبست اما اگر نبارد بدبختیم.
ادامه مطلب
گفتند: حاج آقا! باران نیامده است. نماز باران بخوانید.فرمود: بام خانه فلان یهودی ساکن محل خراب شده است، آن را تعمیر کنید تا باران ببارد.فردا همگی از جمله خود حاج آقا، آب و خاک و کاه را مخلوط و کاه و گل درست کردند و بام یهودی را تعمیر نمودند . .باران بود که می بارید!چه بارانی!!شیخ محمدباقر زندشهدوشهود3ص15
قصه تولد یلدا کوچولو
 

 
یلدا کوچولو در روز سی ام آذر یعنی آخرین روز پايیز و شب یلدا به دنیا آمده بود. هر سال شب یلدا همه در خانه ی یلدا جمع می شدند و تولدش را جشن می گرفتند. آن شب هم پدربزرگ و مادر بزرگ و عمه و عمو و خاله و دايی آمدند تا ۵ سالگی یلدا را جشن بگیرند.
وقتی مادر شمع هاي روی کیک را روشن کرد، به یلدا گفت: دخترم، یک آرزو بکن». یلدا چشم هايش را بست و گفت: آرزو می کنم که فردا برف ببارد و زمین سفیدپوش شود، آن قدر که بتوانم یک آدم برفی درست
اصمعی (وزیر مامون) می گوید: روزی براي صیادی به سوی بيابان روانه شدیم. من از جمع دور شدم و در بيابان گم شدم، در حالی که تشنه و گرسنه بودم به اين فکر بودم که کجا بروم و چکار کنم. چشمم به خیمه اي افتاد.
به سوی خیمه روان شدم، دیدم زنی جوان و با حجابی در خیمه نشسته. به او سلام کردم او جواب سلامم را داد و تعارف کرد و گفت بفرمايید. بالاي خیمه نشستم و آن زن هم در گوشه دیگر خیمه نشست. من خیلی تشنه بودم، به او گفتم: یک مقدار آب به من بده: دیدم رنگش تغییر کرد، رنگ
صحرا گرم و سوزان بود. تا چشم کار می‌کرد شن بود و بيابان. از دور، کاروانی در بيابان حرکت می‌کرد. کاروانیان تشنه بودند. صداي کاروان و زنگولۀ شترها در بيابان پیچیده بود. با دوستانم مشغول بازی بودم. خوش و خرم می‌خندیدیم و از اين طرف به آن طرف می‌رفتیم که براي لحظه‌اي متوجه کاروان شدم. همراهِ کاروان، کودکی را دیدم که از ماه و آفتاب قشنگ‌تر بود. کودک با کاروان پیش می‌آمد. محو چهره‌اش شدم. موهايش تا شانه‌هايش می‌رسید. صورتش از آفتاب درخشان‌ت
" امین و اِستیو "
درون مايه : طنز
روزی دو مسیحی خسته و تشنه در بيابان گم شدند.ناگهان از دور مسجدی را دیدند.
دیوید به استیو گفت: به مسجد كه رسیدیم من میگویم نامم امین است تو بگو نامم محمد است. استیو گفت: من به خاطر آب نامم را عوض نمیكنم.
به مسجد رسیدند. ملا گفت نامتان چیست؟ یكی گفت نامم استیو است و دیگری گفت نامم امین است. ملا گفت: براي استیو آب بیاورید و امین جان، چون ماه رمضونه بايد تا افطار وايسی!!!!
پیشاپیش ماه رمضان مبارک:)
http://7BlueSky.mihanblog.com
سوال  : انشا درباره آب در کوزه و ما تشنه لبان می گردیم
 
مقدمه انشاء:
گاهی در شرايطی قرار می گیریم که خود از ماهیت آن بی اطلاع هستیم و در پی آن دست به اعمالی بیهوده می زنیم که تنها منجر به سرگرداني بیشتر ما خواهد شد و هیچ سود یا منفعتی را برايمان به دنبال نخواهد داشت.
تنه انشاء:
در پیچ و تاب زندگی که هر گوشه از آن دنیايی از اتفاقات و خاطره هاست. ما دست به کارهايی می زنیم که به جاي رهانیدن از مسله پیش رو ما را بیشتر دور خود می پیچاند. در حالی
امام زمان(عج) گرچه از چشمان ما غايب هستد، اما حضور دارند و از احوال ما آگاهند، و هر کسی قادر به ديدار ايشان نخواهد بود، مگر آنکه رضايت حضرت را جلب نمايد؛ در ادامه داستانی از ديدار امام زمان (عج) با آیت الله محمد تقی بافقی را بخوانید.

ادامه مطلب
تکلیف: دانش آموزان عزیزم داستان زیر رو بخونید و با خط خوش در دفتر مشق،یک صفحه درک و دریافتتون رو برام بنویسید. تأکید میکنم خلاصه نه! برداشت و نکته ی الهام بخش و درسی که اين داستان میتونه براتون داشته باشه. صبح بهار بود. تپه ها در زیر آفتاب گرم نفس می كشیدند.درخت ها لباس سبز شان را به تن كرده بودند و پروانه ها از دامن گلی به روی گل دیگر می پریدند. جغد، ترسان از نور آفتاب ، می پرید تا خود را به آشیانه اش برساند.از بالا كه نگاه می كردی درخت ها مثل قار
موضوع انشا: اگر قدرت عوض کردن چیزی را داشتم.
گاه یک لحظه سکوت باعث باریدن چند فکر و سؤال می‌شود. گاهی سؤالات یا جملاتی تو را گرم گفتگو با دنیاي اطرافت می‌کند. اما از راه دیدن: من هم جملاتی مانند اگر می‌توانستم، اگر قدرت داشتم را انتخاب کردم.
اگر می‌توانستم به باران می‌گفتم بر روی دل تمام مردم ببارد. بر روی کینه‌ها و بر روی سیاهی‌ها ببارد و همه‌جا را پاک و پاکیزه از بدی و لبریز از عشق کند. اگر قدرت داشتم، یک چشم دیگر بر روی صورت همه نقاشی می
صفحه 105ازشادابی توکه چشمه ها پرجنب جوش است و از مظلومیت تو است که موج ها ارام است انسان هاي تشنه علم راتو سیراب میکنی. کشیدن رنج هاي ریگ هاي بيابان به دلیل صبر تو است با شنیدن نام توگیاهان رشد میکنند وشاداب می شوند، به اين دلیل است که برگ باران تو را میشناسند. توهم گل هاي باغ شهادت را میشناسی وهمتمام گل ها(شهیدان) تورا میشناسند. دیگر غریب بودنت تمام به پايان رسید، تو آشناي بی اشنايان هستی کاشمن هم در زمان تو زندگی میکردم، خیابان هاي مشهد مقدس ا
نازپرورده اي و درد نمی داني چیست گریه ی ممتد یک مرد نمی داني چیستروی پوشاندی و پوشاندن اين ماه تمام آنچه با اهل زمین کرد نمی داني چیستدر کجا علم سخن یاد گرفتی که هنوز ظاهرا معنی برگرد” نمی داني چیست!شادمان باش ولی حال مرا هیچ مپرس آنچه غم بر سرم آورد نمی داني چیستگفتم از عشق تو دلخون شده ام، خندیدی نازپرورده اي و درد نمی داني چیست
سکانس اول:مرد عراقی، پاکتی تمیز از کیفش در می آورد و از جوانی که آشغالهاي ریخته شده در مسیر زائران را جارو میکند ملتمسانه میخواهد کمی از خاک زیر پاي زائران را جارو کند و برايش در کیسه بریزد.بعد خاکها را بسته بندی میکند و با احترام در کیفش می گذارد و با همسرش به پیاده روی ادامه میدهد.سکانس دوم:باوجود خستگی و تشنگی و گرسنگی، کلی موکب عراقی را رد میکنی به امید یک موکب ايرانی و غذاي ايرانی و استشمام کمی بوی وطن، به فلان عمود که میرسی، بنرهاي بزرگ
همیشه قصه تو است كه تكرار می‌شود . همه جا. هر لحظه و هر آن
قصه اي از نامه و عهدبستن و پاي عهد ماندن و عهد شكستن. یا حسین كاری كن كه از عهد شكنان نباشیم. كاری كن كه پاي عهدمان بمانیم و در آن روز كاش‌ها و اي‌كاش‌ها پشت دست نگزیم به كاش و اي‌كاش . . .
ما كه اين خاندان را به غیر از كرم و لطف نمی‌شناسیم. یا حسین
 
بعد از آن غروب تشنه
رودها
اشک هاي ما زمینیان شدند
کوه ها
سنگ سنگ
          
بادها
           نوحه خوان شدند
 
خدايا به حق حسین علیه ال
پسر گرسنه اش است ، شتابان به طرف یخچال می رود
در یخچال را باز می کند
عرق شرم .بر پیشانی پدر می نشیند
پسرک اين را می داند
دست می برد بطری آب را بر می دارد. کمی آب در لیوان می ریزدصدايش را بلند می کند ، " چقدر تشنه بودم "پدر اين را می داند پسر کوچولواش چقدر بزرگ شده است
 
هم فاطمة و ابوها و بعلها و بنوها.
الف مثل حسین .
با تو آغاز میشود اين شعر
آخرش هم به یاد و خاطر توست
من براي تو شعر میگویم
چشم هايم دوباره زائر توست
پشت دیوار هاي جهان
خانه اي هست از گل و خشت
خانه اي با دو کودک و مادر
خانه اي پشت باغ هاي بهشت
مادری که به ماه می ماند
وقت تسبیح گفتنی آرام
یک ستاره از آسمان که گذشت
کفتری پر زد است از سر بام
وقت رفتن رسید، مادر و اشک
خانه را باز گرد گیری کرد
در تنور صبور نان میپخت
فضه را باز دست گیری کرد
با تنی زخمی ا
 لشکر منم من، ساقی فیض حقیقت لشکر منم قران ناطق، من شریعت  لشکر منم یول، من صراطم، من طریقت لشکر منم بدو طبیعت، من طلیعت  لشکر حقیقت تشنه سی، نور حسین دور أبد أزل  سر چشمه سی، نور حسین دور   لشکر شهودون تشنه سی، نور حسین دوراحسان و جودون تشنه سی,نور حسین دور لشکر تلاطم ايله، من اسم کبیرملشکر شجاعم، بی‌بدیلم، بی‌نظیرم  لشکر منم  من، حجّت اللَّه هالکايندی حسین دور، مظهر اسماي مالک  لشکر غضب لندیم، جهنم شعله لندیبیر خشمیله با خدوم، اوشعله
+ وابستگی یا علاقه، کدام حس نسبت به من داری؟
- من به کاکتوس اتاقم علاقه دارم و به لیوان قهوه ام. اما می توانم به جز آنها زندگی کنم یعنی وابسته نیستم.
+ بدون من چی؟
- شما را هیچوقت نداشتم که حس نبودنت را درک کنم.
+ و داشتنم؟!
- داشتنت یک آرزوست نه وابستگی. اگر بهت نرسم میگم به آرزوم نرسیدم ولی اگر وابسته ات باشم اون موقع میگم به زندگی نرسیدم.
+ خوب، تکلیف چیه؟
- مگه منتظری؟!
+ نباشم؟!
- نمی دانستم!
+ بعضی انتظارها بی حس اند. با اينکه طرف منتظره ولی اگه چیز
یک روز دو دوست با هم و با پاي پیاده از جاده اي در بيابان عبور می کردند.بعد از چند ساعت سر موضوعی با هم اختلاف پیدا کرده و به مشاجره پرداختند.وقتی که مشاجره آنها بالا گرفت ناگهان یکی از دو دوست به صورت دوست دیگرش سیلی محکمی زد .بعد از اين ماجرا آن دوستی که سیلی خورده بود بر روی شنهاي بيابان نوشت : ادامه مطلب.
یک روز دو دوست با هم و با پاي پیاده از جاده اي در بيابان عبور می کردند.بعد از چند ساعت سر موضوعی با هم اختلاف پیدا کرده و به مشاجره پرداختند.وقتی که مشاجره آنها بالا گرفت ناگهان یکی از دو دوست به صورت دوست دیگرش سیلی محکمی زد .بعد از اين ماجرا آن دوستی که سیلی خورده بود بر روی شنهاي بيابان نوشت : ادامه مطلب.
هرگز فکر نکنید دیگران احمقند!!!
عتیقه‌فروشی در روستايی به منزل رعیتی ساده وارد شد. دید کاسه‌اينفیس و قدیمی دارد که در گوشه‌اي افتاده و گربهدر آن آب می‌خورد. دید اگر قیمت کاسه را بپرسد رعیت ملتفت مطلب می‌شود و قیمت گرانی بر آن می‌نهد. لذا گفت: عموجان چه گربه قشنگی داری آیا حاضری آن را به من بفروشی؟ رعیت گفت: چند می‌خری؟ گفت: یک درهم.
رعیت گربه را گرفت و به دست عتیقه‌فروش داد و گفت: خیرش را ببینی.
عتیقه‌فروش پیش از خروج از خانه با خونسردی گفت:
حکیمی شاگردان خود را براي یک گردش تفریحی به کوهستان برده بود. بعد از پیاده‌روی طولانی، همه خسته و تشنه در کنار چشمه‌اي نشستند و تصمیم گرفتند استراحت کنند . حکیم به هر یک از آن‌ها لیوانی داد و از آن‌ها خواست قبل از نوشیدن آب یک مشت نمک درون لیوان بریزند.شاگردان هم اين کار را کردند . ولی هیچ‌یک نتوانستند آب را بنوشند، چون خیلی شور شده بود . سپس استاد مشتی نمک را داخل چشمه ریخت و از آن‌ها خواست از آب چشمه بنوشند وهمه از آب گواراي چشمه نوشیدند.ح
 مثل بارانبر من بباربا احساستبا واژه هايتبا چشمهايتبا موهايتبا انگشتانتو خیس کن وسعت زخمی کویر زندگی ام رامرا با خود ببربه سرزمینِ شبهاي نقره اي .آنقدر که من "تو" باشم !با همان چشمها دستها. قدمها.در قامت تو رقصیدندر صورت تو دیده شدندر سیرت تو عاشق بودنواي زیباست.اينجا آغوش من تنهاست.تنهاي تنهاي تنها.پ ن : سهیل لب تشنه مثل خورشید.پ ن : میدانم عمر خیلی هم طولانی نیست بخدا طولانی نیست .پ ن : برادر. پدر.  
به دو تا بغض مرا یک شبه مهمان کردی
خوب شد حال مرا مثل زمستان کردی
تا کویری شدم از تشنگی لب هايت
آمدی از دل شب خواهش باران کردی
هر چه می خواست دلت با دگران بد بکنی
آمدی یک سره با اين من بی جان کردی
تو اگر با دل من میل وصالت کم بود
پس چرا قلب مرا اين همه ویران کردی
و اگر بند دلت گیر دلی دیگر بود
از چه اينگونه مرا بی سر و سامان کردی
راز یک عمر جدايی و غم و فاصله را
گوشه ی دفتر شعرم زده ، پنهان کردی
مانده بودم که بمانم ، بروم یا چه کنم
آمدی مشکل یک عمر من
فکر میکردم استرس قصه گویی جلو دوربین خیلی کمتر از استرس قصه گویی جلو صدنفر باشهکاملا اشتباه میکردماومدن دوربین باعث میشه بیشتر هول کنییه جسم بی جان اينهمه هول شدن نداره که خخخمن هول نشدماقصه دومم با موضوع حضرت "علی اصغر تشنه است" در ماه محرممنتظرم باشین بچه ها
✍️ مجیددادرس خالدی -حقوقدان 
امروز در میان هیاهوی نوشته هاي سال گذشته خودم به اين متن برخوردم که نامش سمفونی آرامش بودو چون که فردا نمیتوانیم طبق سنت گذشته به دل طبیعت برویم ، نصمیم گرفتم دل و جانتان را به عمیق ترین و دل انگیزترین نقطه خلقت یعنی کویر ببرم امیدوارم از خواندنش لذت ببرید 
♦️در کوچه پس کوچه هاي کویر در میان بوته هاي خشک و تشنه بيابان پرسه ن به مانند قطره اي هبوط کرده در کویر ، در نقطه اي دور دست که کویر با آسمان قرابتی دیرین

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها

فروش انواع برند کولر گازی با بهترین قیمت کتابخانه عمومی شاه رکن الدین شاهین اردبیل کتابخانه اوتاکو ها اخبار و تازه های مدیریتی : منابع علمی ISI نیک ناز - خنده با طعمی متفاوت oldmusicall farasotabiatr طراح وب ایران دهکده جهانی پاورپوینت