نتایج جستجو برای عبارت :

ما باید از چهانی متنفر باشیم

متن زیر را بخوانید ، این متن ، صحبت های موجود در فوتو بلاگ پوشکی ها درباره ی یک تصویر است؛


بعضی وقت ها ، چون بچه ، حرف بزرگ تر را گوش نمی دهد بايد تنبیه کوچکی شود البته نبايد بچه را تنبیه فیزیکی سخت کرد فقط در حد یادآوری.
بهترین تنبیه ، همین شکلی است که می بینید ، یا باسن اش را سرخ کنید و یا پوشک اش کنید.
اگر این گونه بچه تان را تنبیه کنید ، هم تاثیر بدی روی روان اش ایجاد نمی شود و هم وقتی بزرگ تر شد ، از شما متنفر نمی شود.
حتما بايد از تنبیه دیگر ،
وقتی آدم ها دائما مجبور باشند برای شما کاری انجام بدهند ؛
چیزی را نادیده بگیرند
شما را ببخشند
برای شما کاری انجام دهند
چیزی را برای شما تعریف کنند
از شما متنفر می شوند.
و این در حالی است که یک یا دو بار آن مشکلی ایجاد نمی کند .
وقتی آدم ها دائما مجبور باشند برای شما کاری انجام بدهند ؛
چیزی را نادیده بگیرند
شما را ببخشند
برای شما کاری انجام دهند
چیزی را برای شما تعریف کنند
از شما متنفر می شوند.
و این در حالی است که یک یا دو بار آن مشکلی ایجاد نمی کند .
خب سلاممممم.اینم از چالش این هفته.موضوع رو یکم سختش کردم.همونجور که مبدونین هرمسابقه ای یه قوانین و جوایزی داره و همچنین موضوع .خب امیدوارم که همتون موفق باشیدموضوع:تنفرقوانین:تو این موضع داستانتون یا بايد آدرین از مارینت متنفر باشه یا مارینت از آدرین.نمیشه هردوشون از هم متنفر باشن یکی از این دو تا باشهپایان داستان هم.آزاده یا پایان خوب بزارید یا بد پایانش باز نباشه*جایزه*نفر اول:میتونه یه چیزی ازم بخواد.حالا اونشو خودش
بیزاری نوجوان از مدرسه رفتن چه کنیم؟
آیا نوجوان شما مدام می گوید که از مدرسه رفتن متنفر است؟
آیا در مورد معلم ها، همکلاسی ها و بی فایده بودن درس ها غر می زند؟
آیا افرادی که در مدرسه هستند را دورو می داند، و نمی تواند دوست خوب پیدا کند؟ اگر اینچنین است، به عنوان والدین احساس نگرانی و خستگی دارید. شما می خواهید که به فرزند خود کمک کنید، اما هر چقدر سعی می کنید موفق نمی شوید.
در مورد بیزاری نوجوان از مدرسه نگران نباشید!کسانی که با نوجوانان کار کرد
پاس کردن درس های سخت دانشگاه معمولا یکی از نکاتی هست که بايد یاد بگیرید.
تو این نوشته میخوام بهتون بگم چجوری اونا رو پاس کنید .
رشته ی من کامپیوتر بود و متنفر بودم از طراحی الگوریتم و نظریه و . .
خلاصه با هر سختی که بود بعد از 12 ترم همشو پاس کردم و فقط مونده بود طراحی و نظریه . این دو تا رو هم ارائه به استاد کردم.
خواستم بگم اگه یه درسی رو دوس ندارید تا میتونید اونو بیفتید بعدش بار آخر استاد دلش میسوزه و پاستون میکنه .
اگه هم نشد بذارید واسه ارائه ب
موفقیت در زندگی فردی، خانوادگی، اجتماعی را می توان به بهای ارزان پیروی از قوانین زندگی و نظم اشیاء به دست آورد. بايد پذیرفت: بر خلاف حقیقت، واقعیت و طبیعت زندگی كردن بدون تنبیه نمی ماند.
با بیانی ساده: اگر از فرزند خود ادب می خواهیم، بايد خود مودب باشيم و محیط خانواده و اجتماع را با استفاده از كلمات مؤدبانه، درست، زیبا، و با محبت
 «گل باران كنیم» و گفتاری غیر از این برای كودك ناآشنا و غیر قابل تحمل و استفاده باشد.
اگر نظم می خواهیم: ب
با بیزاری نوجوانان از مدرسه رفتن چه کنیم؟
آیا نوجوان شما مدام می گوید که از مدرسه رفتن متنفر است؟
آیا در مورد معلم ها، همکلاسی ها و بی فایده بودن درس ها غر می زند؟
آیا افرادی که در مدرسه هستند را دورو می داند، و نمی تواند دوست خوب پیدا کند؟ اگر اینچنین است، به عنوان والدین احساس نگرانی و خستگی دارید. شما می خواهید که به فرزند خود کمک کنید، اما هر چقدر سعی می کنید موفق نمی شوید.
در مورد بیزاری نوجوانان از مدرسه نگران نباشید!کسانی که با نوجوانان
با بیزاری نوجوانان از مدرسه رفتن چه کنیم؟
آیا نوجوان شما مدام می گوید که از مدرسه رفتن متنفر است؟
آیا در مورد معلم ها، همکلاسی ها و بی فایده بودن درس ها غر می زند؟
آیا افرادی که در مدرسه هستند را دورو می داند، و نمی تواند دوست خوب پیدا کند؟ اگر اینچنین است، به عنوان والدین احساس نگرانی و خستگی دارید. شما می خواهید که به فرزند خود کمک کنید، اما هر چقدر سعی می کنید موفق نمی شوید.
در مورد بیزاری نوجوانان از مدرسه نگران نباشید!کسانی که با نوجوانان
در آخرین لحظات سوار اتوبوس شد. روی اولین صندلی نشست. از کلاس های ظهر متنفر بود اما حداقل این حسن را داشت که مسیر خلوت بود.اتوبوس که راه افتاد نفسی تازه کرد و به دور و برش نگاه کرد.پسر جوانی روی صندلی جلویی نشسته بود که فقط می توانست نیمرخش را ببیند که داشت از پنجره بیرون را نگاه می کرد.به پسر خیره شد و خیال پردازی را مثل همیشه شروع کرد:چه پسر جذابی! حتی از نیمرخ هم معلومه. اون موهای مرتب شونه شده و اون فک استخونی. سه تیغه هم که کرده حتما ادوکلن خوش
این روزها از اینکه از آدمها دورتر هستم آرامش بیشتری دارم 
تجربه حرف ها و رفتارهایی که دلیلی برایشان پیدا نمیکنم باعث میشود فاصله بیشتری بگیرم 
اینکه از شنیدن ادعای انسانیت و خوب بودن و با مرام بودن فاصله بگیرم تصمیم درستی بنظر میرسد 
من هیچوقت آنقدرها هم نمیتوانستم به آدمها نزدیک بشوم 
انگار که یک حباب بزرگ نامرئی دورم درست کرده باشم و اندازه اش برای کوچک تر شدن و در نتیجه نزدیک تر شدن به من بسته به رفتار و لحن بیان و مهر طرف مقابلم باشد 
ق
 
در آخرین لحظات سوار اتوبوس شد. روی اولین صندلی نشست. از کلاس‌های ظهر متنفر بود اما حداقل این حسن را داشت که مسیر خلوت بود.اتوبوس که راه افتاد نفسی تازه کرد و به دور و برش نگاه کرد.پسر جوانی روی صندلی جلویی نشسته بود که فقط می‌توانست نیمرخش را ببیند که داشت از پنجره بیرون را نگاه می‌کرد.به پسر خیره شد و خیال پردازی را مثل همیشه شروع کرد:چه پسر جذابی! حتی از نیمرخ هم معلومه. اون موهای مرتب شونه شده و اون فک استخونی. سه تیغه هم که کرده حتما ادوکل
حالش خوب بود.یعنی این طور نبود که مثلا از چیزی حرصش گرفته باشد و بخواهد با این حرف دَکم کند.این جور وقتها خوب می فهمم منظورش چه بوده.اینکه خواسته بزند توی ذوقم یا اینکه فقط قصدش کینه ای چیزی بوده.این یکی اما با همه فرق داشت.طوری برگشت و گفت :برو و با همون تنهاییت خوش باش که رسما دستهایم سرد شد و فشارم افتاد.جالبش این بود که قبل از این داشتیم خیلی شیک و تمیز توی کافه حرف می زدیم و اسپرسویمان را می خوردیم.تا انجا که رسید به بحث نخ نمای شده انتخاب و
در آخرین لحظات سوار اتوبوس شد. روی اولین صندلی نشست. از کلاس‌های ظهر متنفر بود اما حداقل این حسن را داشت که مسیر خلوت بود.اتوبوس که راه افتاد نفسی تازه کرد و به دور و برش نگاه کرد.پسر جوانی روی صندلی جلویی نشسته بود که فقط می‌توانست نیمرخش را ببیند که داشت از پنجره بیرون را نگاه می‌کرد.به پسر خیره شد و خیال پردازی را مثل همیشه شروع کرد:چه پسر جذابی! حتی از نیمرخ هم معلومه. اون موهای مرتب شونه شده و اون فک استخونی. سه تیغه هم که کرده حتما اد
 میم کاندید شده برای انتخابات اسفند . با شنیدن این خبر روشن شدم و به این فکر کردم اگه رد صلاحیت نشه ، شاید دیگه اینقدر با قطعیت نگم که نمیخوام رأی بدم .  و به این فکر کردم  اینکه این آدم بعد از چهار سال فکر کردن و مخالفت های اطرافیان همچین تصمیمی گرفته چقدر میتونه ارزشمند باشه ؟ امروز توی هپی لند بین دو تا عروسک آبیِ پسر و صورتیِ دختر با قیمتی که دیگه بهش عادت کردم ، گیر کردم .شیر سفیدِ سرد  وکیک یزدیِ گرد و هوای ابری و خواهرم و دلتنگی برای قاین
روزای عجیبیهنمیدونم چه حسی دارمفکر میکنم عاشقش باشم اینجوری که بهم گفتنولی اون احتمالا هیچوقت نمیفهمه وفتی داشت به عنوان سرگرمی بهم نگاه میکرد من چقد جدی گرفتمشدلم شکسته ولی هنوز حس میکنم ذلم براش تنگ میشه هنوز دوسش دارمو اگه اینطوری حالش خوبه و خوشحاله بزار باشهوقتی اطرافمه حس خوبی دارم.دست و ‍‍پامو گم میکنم.رشته حرف از دستم درمیره نمیدونم چی بايد بگم.به خودم میام میبینم دارم نگاش میکنم یا به صداش گوش میدم یا دارم به حرفاش فکر میکن
هیچگاه مدرسه را دوست نداشتم!از همان روز نخست که با شاخه گلی سرخ از ما استقبال کرد، از آن متنفر بودم تا آخرین روزی که مدارک تحصیلی‌ام را تحویل گرفتم. می‌دانی؟! آن دوازده سال بسان زندانی بود که هر روز هفت صبح بايد به آن داخل می‌شدم و سه عصر برای هواخوری از آن خارج می‌شدم تا مجدداً فردا به همین منوال بگذرد و فرداها از پس یکدیگر بگذرند. این روزمرگی به پایان رسید و تنها خاطرات من از آن ایام مسابقات دهه فجر، کتک‌های معلمان، استرس امتحانات، سختی ر
بزرگترین چالش در ذهن من که سالهاست جوابی برای آن پیدا نکردم این است که آیا ممکنه یکسری رفتارها و خلقیات بصورت وراژتی دربیاید! مثل داستان تباه جبر و اختیار! آیا کسی می تواند جواب دهد؟ اگر جواب نه است، پس چرا شاهد اینهمه بیشعوری و تباهی هستیم در دنیا؟! چرا اصلاح اینقدر سخت است؟ فردی سالها در طول عمر خود سعی میکند عادتی را ترک کند و نمی تواند! ودر نهایت به .ا می رود.
این داستان پرتکرار و نحس بشر است! مانند زندگی و مرگ. مانند خواب و بیداری.
متنفرم
با بیزاری نوجوانان از مدرسه رفتن چه کنیم؟ آیا نوجوان شما مدام می گوید که از مدرسه رفتن متنفر است؟ آیا در مورد معلم ها، همکلاسی ها و بی فایده بودن درس ها غر می زند؟ آیا افرادی که در مدرسه هستند را دورو می داند، و نمی‌تواند دوست خوب پیدا کند؟ اگر اینچنین است، به عنوان والدین احساس نگرانی و خستگی دارید. شما می خواهید که به فرزند خود کمک کنید، اما هر چقدر سعی می‌کنید موفق نمی شوید. در مورد بیزاری نوجوانان از مدرسه نگران نباشید!کسان
انشای تصویر نویسی با موضوع: دورترین فاصله یک متری دنیا
بالباس های پاره طوسی رنگ مشغول گشتن توی سطل اشغالی های شهر بود ‌، دنبال یه چیز قابل خوردن تقریبا یک هفته بود که غذا نخورده بود، ازاین کار متنفر بود هیچ وقت فکرشو نمیکرد که این حال و روزش باشه ولی مجبور بود گرسنگی امونشو بریده بود
یاد رویاها آرزو های بچه گیش افتاد دست از گشتن برداشت خودشو از اشغالا بیرون کشید وبا نا امیدی قدم برداشت، تغریبا به وسطای خیابون رسیده بود که ایستادو گونی کثیف
فضای مجازی ذاتش خوبه و به طرق مختلف میشه ازش استفاده کرد . اولین راه ارتباطی ما و هم نسلی های بنده با دنیای خارج از محدوده عینی همین وبلاگ بود . همینجا مینوشتیم و میخوندن و . کم کم پامون به دنیای یاهو مسنجر باز شد و به ترتیب فیس بوک و توییتر و وی چت و لاین و وایبر و تلگرام و اینستاگرام! معلوم نیست این مسیر به کجا کشیده بشه ولی من همیشه رابطه خوبی با این مدل برنامه ها داشتم! توی هرکدوم با ادم های مختلفی اشنا شدم و چیزهای جدیدی یاد گرفتم اما راستش ا
قضاوت از روی ظاهردر آخرین لحظات سوار اتوبوس شد. روی اولین صندلی نشست. از کلاس‌های ظهر متنفر بود اما حداقل این حسن را داشت که مسیر خلوت بود.اتوبوس که راه افتاد نفسی تازه کرد و به دور و برش نگاه کرد.پسر جوانی روی صندلی جلویی نشسته بود که فقط می‌توانست نیمرخش را ببیند که داشت از پنجره بیرون را نگاه می‌کرد.به پسر خیره شد و خیال پردازی را مثل همیشه شروع کرد:چه پسر جذابی! حتی از نیمرخ هم معلومه. اون موهای مرتب شونه شده و اون فک استخونی. سه تیغه هم که
گفته بودم مطمئنم بر می‌گردیم یه روز. به تمام چیزای خوب. بر می‌گردیم ولی کاش اون روزی که بر می‌گردیم، هنوزم همدیگه رو بلد باشيم. کاش بلد باشيم بخندیم هنوز، کاش بلد باشيم بفهمیم همو.اگه یادمون رفته باشه چی؟ چی‌کار کنیم اگه رسیدیم و دیدیم خودمونو بلد نیستیم؟ اگه اومدیم رو لبه ی جدول راه بریم ولی تعادلمونو از دست دادیم؟
همانطور که می دانید داشتن برنامه از مهم ترین و ضرور ترین اقدامات برای تمام دانش آموزان و دیگر افراد می باشد تا بتوانند به هدف خود برسند! اما یک سوالی که برای بسیاری از دانش آموزان پیش آمده، این است که چجوری به برنامه ریزی درسی پایبند باشيم؟ در ادامه قصد داریم تا پاسخ این سوال را با یکدیگر بررسی کنیم پس همراه ما باشید.برای طراحی یک برنامه درسی اصولی همواره بايد شما چند تکنیک بسیار مهم را رعایت کنید که یکی از آنها معقول بودن می باشد!
با یه دست دوتا هندوانه بلند نکنیم
ظرفیت آدم ها محدود هست و برای همه کاری همیشه وقت نداریم پس حواسمون باشه اهدافمون رو به جا و مناسب ظرفیت هامون مشخص کنیم . برای رسیدن بهش برنامه ریزی کوتاه مدت، میان مدت و بلند مدت داشته باشيم.
اگه بخواهیم موفق باشيم بايد بدونیم ماه دیگه سال دیگه ، پنج سال دیگه ‌‌‌و سی سال بعد کجای دنیا هستیم .
عاشق خودمون باشيم.
برای خودمون اهمیت قائل باشيم ، بدونیم خدا همه چیز رو برای نوع انسان خلق کرده تا ظرفیت های ما آزاد بشه .
بدونیم خیلی مهم هستیم و بدونیم که بايد از تک تک لحظه های زندگی مون لذت ببریم .
بدونیم نبايد روحمون با این همه ظرفیت رو محدود به لذات زودگذر مسخره کنیم .
سلام به همگی 
بنده  سال گذشته درسم تموم شد، یه مدتی دنبال کار گشتم ولی حالا به دلایل مختلف مثل راه و ساعت کاری و محیط و این حرف ها نشد که برم، اکثر جاهایی هم که من میخواستم برم اون ها سابقه میخواستن. خلاصه اینکه حدود ۱ ماه پیش یکی از دوستام بهم گفت که دوستش دنبال یه همکار میگرده و من اگه خواستی تو رو معرفی میکنم و بنده هم قبول کردم.
چون چند نفر بهم گفته بودن که بايد یه مدت جایی کار کنی تا برات سابقه بشه و هم دستت راه بیافته، اوایل همه چی بر وفق مر
هر چقدر قبل از ازدواج بايد مراقب باشيم که دل هامون دلبسته و عاشق و بیچاره ی کسی نشن، بعد از ازدواج چندیدن و چند برابر بايد مراقب این قضیه باشيم.
قبول کنیم یا نه، بالاخره ما همون آدم هاییم. همون آدم هایی که کم کم از یکی خوششون میاد و یدفه میشه تمام فکر و ذکرشون ما همون هاییم و خدایی نکرده اگه زندگی مون ذره ای سرد شه یا بعد از چند سال دیگه جذابیت دوران عقد رو نداشته باشه و اتفاقات زندگی به سمت معمولی شدن بره برامون قلبمون میفته دنبال پر کردن این
آیا آن روزهایی را دارید که با خود بگویید: "من به مدرسه احتیاج ندارم" یا آن روزهایی که احساس نمی کنید از تخت بیرون بیایید؟ شما تنها نیستید ، اما عملکرد خوب در مدرسه باعث می شود زندگی دلخواه خود را در جاده ها داشته باشید. کارهای زیادی وجود دارد که می توانید انجام دهید تا انگیزه خود را در مدرسه حفظ کنید.زندگی را که می خواهید در بزرگسالی تصور کنید تصور کنید. ممکن است مدرسه به صورت روزمره خسته کننده باشد و بعضی از کلاسهای شما ممکن است در حال حاضر احس
روزی روزگاری دو فروشنده کفش که به شرکتهای
متفاوتی تعلق داشتند به یک کشور آفریقایی فرستاده شدند تا بازار کفش را در آن
سرزمین بررسی کنند.
اولین فروشنده از این ماموریت خود متنفر بود.
آرزو داشت که او را به این مأموریت نمی فرستادند. فروشنده دوم عاشق این مأموریت
بود و به نظرش رسید که فرصت گرانبهایی را به شرکت او می دهند. وقتی این دو فروشنده
وارد کشور آفریقایی شدند، درباره بازار محلی برای کفش مطالعه کردند و هر کدام
تلگرافی برای شرکت خود فرستادند. ف

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها

مینوسا دانش اموزان چمرانی جواب پرسش مهر بيستم رئيس جمهور کاملترين فايل موجود در فضاي مجازي وب کلیپ بانک لینک های دانلود فیلم ، دانلود سریال و دانلود آهنگ میباشد. poonehiplus مطالب اینترنتی انجام پروژه های آموس لیزرل amos-Lisrel ایران درس لوازم یدکی 407 مناقصات تامين نيروي انساني پارس نماد داده ها