نتایج جستجو برای عبارت :

مهیاس که به اسم پسر بخوره

مشاور پیش‌دانشگاهی‌مون گرچه در مجموع خاطره‌ی خوشی ازش ندارم، گاهی حرف‌های خوبی می‌زد. مثلا می‌گفت شما ممکنه خیلی مطالب رو خونده باشید، در حد امتحانات هم نتیجه گرفته باشید، ولی روش‌تون روش درستی نبوده باشه. اگه می‌خواید تو کنکور نتیجه بگیرید، باید اون روش رو بذارید کنار و با یه دید دیگه به مطالب نگاه کنید و روش درست رو انتخاب کنید. این سخته. چون شما به این روش عادت ندارید. اما با روش قبلی هم بیشتر از این نتیجه نمی‌گیرید. مثل این می‌مونه
سلوم:\

یه جوری نگام میکنید انگار یه قرن نبودم:|~خب پونی تون خوش میگذره، منم نیومدم:\خب یه داستان ساختم مخلوطی از پونی و یه عالمه چیز دیگه که خیلی باحالهولی اگه این پست پنج نظر غیر تکراری بخوره میزارمواسه بیوگرافیش پبر ادامه
سلام وقت بخیر این داستان قدیمی رو خواستم باهاتون به اشتراک بزارم تا شما هم لذت ببرید این باز هم از خاطرات قدیمی منه. من دختری هستم مهربون‌و جذاب در عین حال کاریزماتیک و جذاب و خیلی ی و خیلی هم‌پولدار و خوش هیکلم و کمر باریک و هیکل ورزش کاری ( رقصنده میله هستم )دارم قدمم حدودا 174 و خیلی خوبم اووووووووف. من یک دوست صمیمی داشتم که خیلی خشن و اخمو بود همش با بقیه بد رفتاری میکرد و در عین حال از بقیه عین سگ کتک‌میخورد. دوست صمیمی من چندبار ب
داستان کودکانه کندوی عسل
هدف از قصه امشب اعتماد نکردن به هر شخص و کنار گذاشتن غرور هست
روزی روزگاری تو جنگل یه مورچه در پی جمع کردن دونه های جو از یه راهی میگذشت که نزدیک کندوی عسل بود. از بوی عسل دهنش آب افتاد ولی کندوی عسل بالای سنگ بود و هر چی سعی کرد از دیواره سنگی بالا بره و به کندو برسه نتونست و دست و پاش لیز میخورد و می افتاد.
مورچه کوچولو خیلی دوست داشت از اون عسل بخوره برای همین داد زد: من عسل میخوام اگه کسی پیدا بشه و منو به کندوی عسل برس
قصه کودکانه شکموترین پنگوئن
یکی بود یکی نبود، یه پنگوئن کوچولویی بود که توی یه جزیره ی بزرگ و قشنگ زندگی می کرد. پنگوئن فقط به فکر خوردن بود. اون هی از دریا ماهی می گرفت و می خورد، نه با دوستاش بازی می کرد و نه با اونا به گردش می رفت. اون تمام وقتشو مشغول خوردن ماهی بود.
پدر و مادر پنگوئن کوچولو که خیلی از دستش ناراحت بودند، بهش می گفتند: چرا نمی ری با دوستات بازی کنی؟
می گفت: مامان جون وقت ندارم، باید ماهی بگیرم.
مامانش می گفت: عزیزم تو باید هر کا
سرِ سفره اولین قاشق غذارو توی دهنم گذاشتم. صدای حرف زدنش و من رو مورد خطاب دادنش رو میشنوم. همونطور که غرق فکرم به حرفاش گوش میدم.
_ آبجی؟! تو اگه تو جنگ باشی و تشنت باشه. یکنفر دیگه هم کنارت باشه که تشنشه. تو آب یکم داری اونم آب نداره. تو اون آب رو میدی اون آدم بخوره یا خودت میخوری؟!
همینطور ذهنم مشغول و گیج در گیج بود که با این سوالش گیج ترم کرد!  دارم بهش فکر میکنم وفکر میکنم. هم نمیخوام تیریپ فداکاری بردارم هم نمیخوام از خودم و شرایطم توی اون مو
پیرمرد قبلا سیگارش که تمام میشد از ته حلقش خلط سفت و سبزی روی زمین می انداخت. حالا بعد از هر دو کام محکمی که میگیرد، خلط سفت و محکمی به زمین تف میکند و سیگار با سیگار روشن میکند. 
همانطور که سرش را در میان انبوه دود میدیدم گفت: دیگه حتی حاج خانم هم نزدیکم نمیاد. راضی به مرگم شده پدرسوخته! هرچی میگم بیا نازت کنم، بوست کنم، قربون صدقه ات برم، نمیاد، میگه بخوره تو سرت. به من چه؟ من چکاره ام؟
همین چهارکلام حرفی که زد، به سرفه افتاد و مجبور شد پشت سر ه
سلام و درود. خیلی وقت بود که تصمیم داشتم یه وبلاگ شخصی درست و حسابی برای خودم بسازم که توش از کار و زندگی و چیزهایی که دوست دارم بگم. پس از مدت‌ها بالاخره با کمک دوستان تونستم این وبلاگ شخصی رو رو به راه کنم. حالا هم تصمیم دارم از این به بعد اونجا بنویسم . البته سعی می‌کنم مطالبی که اونجا میذارم رو در این وبلاگ هم بازنشر کنم. هرچی باشه ما اینجا کلی خاطره داریم. 
تو وبلاگ جدیدم بیشتر می‌خوام در مورد کارم یعنی سئو و تولید محتوا صحبت کنم و مطالبی ک
هوای اینجا خیلی خوبهنمیدونم اونجا چطوریه؟من از آب و هوای ابری خیلی خوشم میاد و ازش لذت میبرم. معمولاً وقتایی که ابرها کل آسمون رو دربر میگیرند و خورشید به پشت ابر پناه میبره برای من خیلی دوست داشتنیه. معمولاً تو همچین زمان هایی پنجره رو باز میکنم و به آسمون نگاه میکنم. خیلی حالت خاصی برام هستش.مواقعی که صاعقه میزنه هم همینطور، چایی نباتم رو درست میکنم میرم تو بالکن یا کنار پنجره بیرون رو تماشا میکنم و هر از چند گاهی یه لب به لیوانم میزنم، گا
در تاریخ۱۳۸۵/۲/۱۱ در شهرستان خرم آباد دختری به نام یاس به دنیا اومد.مامان یاس در تمام مدتی که یاس رو در وجودش بزرگ میکرد  براش نوشته هایی از دنیای بیرون دنیای یاس می نوشت.وقتی یاس به دنیا اومد پدر بزرگ و مادر بزرگش در حال زیارت خونه ی خدا بودند، اون ها از خدا میخواستند که یاس صحیح و سالم به دنیا بیاد و این اتفاق افتاد.یاس در ناز و  نعمت پدر و مادرش بزرگ شد وقتی چهار سالش بود، صبح زود بیدار میشد شال ها و کیف و کفش های مادرش رو برمیداشت میپوشید و ب
ﺁﺏ ﺁﺑﺎﺩﺍﻧ ﻣﺁﻭﺭﺩ
ﻫﺮﺟﺎ ﺁﺏ ﻫﺴﺖ ﺯﻧﺪ ﻫﻢ ﻫﺴﺖ .
ﺁﺏ ﺍﺯ ﺁﺏ ﺗﻮﻥ ﻧﺨﻮﺭﺩﻩ
ﻫ ﺍﺗﻔﺎﻗ ﻧﻔﺘﺎﺩﻩ .
ﺁﺏ ﺳﺮ ﺸﻤﻪ ﻞ ﺁﻟﻮﺩ ﺍﺳﺖ
ﺎﺭ ﺍﺯ ﺑﺦ ﻋﺐ ﺩﺍﺭﺩ، ﻣﺸﻞ ﺍﺯ ﺍﺻﻞ ﻭ ﺍﻭﻝ ﺎﺭ ﺍﺳﺖ .
ﺁﺏ ﺍﺯ ﻟﺐ ﻭ ﻟﻮﻪ ﺭﺍﻩ ﺍﻓﺘﺎﺩﻥ ﺎ ﺁﺏ ﺩﻫﺎﻥ ﺴ ﺭﺍﻩ ﺍﻓﺘﺎﺩﻥ
ﺍﺯ ﻓﺮﻁ ﻣﻞ ﻭ ﺭﻏﺒﺖ ﺑﺨﻮﺩ ﺷﺪﻥ، ﺗﺤﺮ ﺷﺪﻥ ﺍﺷﺘﻬﺎ ﺎ ﺑﻪ ﺴ ﻣﺘﻤﺎﻞ ﺷﺪﻥ .
ﺁﺏ ﺍﺯ ﺩﺳﺘﺶ ﻧﻤﺪ
ﺍﺷﺎﺭﻩ ﺑﻪ ﺁﺩﻡ ﺑﺴﺎﺭ ﺧﺴﺲ .
ﺁﺏ ﺑﺎﺭﻪ
ﺩﺭ ﺁﻣﺪ ﻭ ﺭﻭﺯ ﻢ ﺍﻣﺎ ﻣﺴﺘﻤﺮ ﻭ ﻫﻤ
به روزی یه پادشاهی یه چالش برای مردم میزاره (پادشاه باکلاس تشریف داشتن)
که بفهمه نجس ترین چیز روی زمین چیه و جایزه اش هم حالا دقیق یادم نمیاد
شما فرض کنین گرفتن تاج و تخت بوده :|

بعد این وزیر شاه هم برای دریافت پاداش از همه مردم نظرسنجی میکرد و نتیجه بیشترشون مدفوع انسان بود
بعد یه روزی داشت میرفت شکار که یه پیر مردی رو دید که کنار یه درختی نشسته بود و استراحت میکرد
بعد این وزیر با خودش میگه برم از این پیرمرد هم بپرسم شاید جواب بهتری داشت
میره
قصه خاله سوسکه رو یادتون میاد؟با اون چادر زری وکفش قرمزش امروز داستان قدیمی خاله سوسکه رو براتون گذاشتم تا با خاطرات شیرین کودکی تجدید خاطره ای بشه
                                
-آی خانوم قزی کفش قرمزی پیرهن گلی چادر زری اقر بخیر کجا میری؟
-خاله سوسکه و درد پدرم. چرا میذاری سر به سرم؟ من که از گل بهترم. میون خوشگلا سرم.
-خاله سوسکه! زنم میشی؟
-اگه من زنت بشم وصله ی او
به‌نام خدا. خدای خوب و مهربونی که شما گل‌گلیا رو خیلی دوست داره. سلام به روی ماهتون. بچه‌ها همۀ شما اسم روباه رو شنیدید. بعضی از شما هم روباه‌ها رو توی باغ‌وحش‌ها یا توی تلویزیون دیدید. روباه هم مثل بقیۀ حیواناته و مثل خیلی از اونا باید شکار بکنه تا بتونه شکم خودش و بچه‌هاشو سیر کنه. از اونجا که روباه زیاد به روستاها، به مرغ و خروسا و جوجه‌های اونا حمله می‌کرده و اونا رو می‌خورده، داستان‌ها و قصه‌های زیادی از روباه گ
یه قانون هست که می‌گه: هم‌اتاقی‌های مهربان رو مخ، هرگز از بین نمی‌روند بلکه از اتاقی به اتاق دیگر و از فردی به فرد دیگر، تبدیل می‌شوند.اگر تا ترم پیش هم‌اتاقیم فقط مثل مامانا دنبالم راه میفتاد که زیتون و خرما تو حلقم کنه و پشت کولر کمین می‌کرد که نرَم توش وایسم و شبا نمی‌ذاشت برم حموم که سینوزیتم فلان نشه و معتقد بود هروقت ناراحتم می‌فهمه، هم‌ اتاقیِ تابستونم منتظره اندکی برخلاف میلش عمل کنم تا بخوره تو ذوقش و ناراحت بشه و نه تنها  همش
یک (روز) خانواده ی لاک پشتها تصمیم گرفتند که به پیکنیک بروند. از آنجاکه لاک پشت ها به صورت طبیعی در همه ی موارد یواش عمل می کنند، هفت سال طول کشید تا برای سفرشون آماده بشنیک (روز) خانواده ی لاک پشتها تصمیم گرفتند که به پیکنیک بروند. از آنجاکه لاک پشت ها به صورت طبیعی در همه ی موارد یواش عمل می کنند، هفت سالطول کشید تا برای سفرشون آماده بشن!در نهایت خانواده ی لاک پشت خانه را برای پیدا کردن یک جای مناسب ترککردند. در سال دوم سفرشان (بالاخره) پیداش کر
دختر عموم موهایی خیلی بلند و قشنگی داره خدای فقط حاضر نیست اصلا قیچی بهشون بخوره هر وقت نوک گیرشون کردم با کلی مصیبت و حرف زدن بوده اولین بار که نوک گیرشون کردم تازه از حمام اومده بود بیرون موهاش خیس بود ازم خواست سشوارشون کنم سشوار که تموم شد کلی اسرار کردم که حیفه موهات موخوره میگه و از این حرفا بابا فقط یک سانت ازشون کوتاه کن بالاخره بعد کلی دلیل اوردن راضی شد یهو به من گفت پس تو برام انجام بده یه چادر پهن کردیم کف اتاق از تو کیف لوازم اریش
اگر می خواهید مقاله بنویسید اولین مرحله اینکه بدونید می خواهید برای انتشار تو ی مجله بدهید یا توی یک همایش یا کنفرانس ارائه کنید 
راحتر اینه که بریم توی یک همایش 
سرچ همایش های معتبر که دانشگاه های معتبر برگزارکنندش باشن 
بعدش استاندارد اون همایش رو پیدا میکنیم و مقاله رو آماده می کنیم 
برای آماده کردن مقاله استاندارد در آینده نزدیک به شما توضیح خواهم داد 
شما به وبلاگ مدیریت جهادی سر بزنید تا در خدمت شما باشم  
 
 
اگر می خواهید در یک آزم
آنیونگهاسیو!مدیر کارا باهاتون صحبت میکنه!(نه بابا:/)من میخوام پروژه جدیدی به اسم Tell me your every story یا همون همه داستان هات رو به من بگو رو راه اندازی بکنم.توی این پروژه قراره از داستان کی پاپر شدنتون و اینکه کی پاپ چجوری زندگیتون تغییر داد و کلا دنیای کی پاپریتون بگید!هرکس میخواد میتونه تو این پروژه شرکت کنه!برای فرستادن داستانتون از این دوتا استفاده کنید:ایمیل:kkbjbts@gmail.comاینستاگرام:yasna_cleokarahخودم استارت این پروژه رو میزنم و فردا متنم در وب قرار داد
#قصه_کودکانه
#عنوان_قصه:روباه مریض و گنجشک زرنگ
یكی بود یكی نبود. در یك جنگل كوچك و دور افتاده حیوانات زیادی زندگی می كردند. خانم گنجشكه بتازگی 2تا جوجه كوچولویش را از تخم بیرون آورده بود و از آنها بخوبی نگهداری می كرد. روزها به اطراف جنگل می رفت تا برایشان غذا پیدا كند و بیاورد، اما چند روزی بود كه آقا روباه مكار دوباره سروكله اش پیدا شده بود و دوروبر گنجشك ها می پرید. یك روز از این روزها كه خانم گنجشكه می خواست دنبال غذا بره دید كه روباه بدجنس
شنیدن داستان در رشد فرزندانتان تاثیر فراوانی دارد . به همین علت بهتر است ازکودکی برای آن ها داستان کوتاه کودکانه تعریف کنید . شنیدن داستان میتواند از لحاظ اخلاقی برنامه را برای کودک شما مشخص کند و به لحاظ رفتاری او را آماده برای ادامه زندگی و ورود به اجتماعی جدید کند . در واقع شنیدن داستان دستورالعملی برای زندگی او مشخص می کند و در تربیت او تاثیرگذاار است. به نوعی با خواندن داستان برای کودکتان ، او را روان درمانی نیز می کنید.
یکی از داستان های
شنیدن داستان در رشد فرزندانتان تاثیر فراوانی دارد . به همین علت بهتر است ازکودکی برای آن ها داستان کوتاه کودکانه تعریف کنید . شنیدن داستان میتواند از لحاظ اخلاقی برنامه را برای کودک شما مشخص کند و به لحاظ رفتاری او را آماده برای ادامه زندگی و ورود به اجتماعی جدید کند . در واقع شنیدن داستان دستورالعملی برای زندگی او مشخص می کند و در تربیت او تاثیرگذاار است. به نوعی با خواندن داستان برای کودکتان ، او را روان درمانی نیز می کنید.
یکی از داستان های
شنیدن داستان در رشد فرزندانتان تاثیر فراوانی دارد . به همین علت بهتر است ازکودکی برای آن ها داستان کوتاه کودکانه تعریف کنید . شنیدن داستان میتواند از لحاظ اخلاقی برنامه را برای کودک شما مشخص کند و به لحاظ رفتاری او را آماده برای ادامه زندگی و ورود به اجتماعی جدید کند . در واقع شنیدن داستان دستورالعملی برای زندگی او مشخص می کند و در تربیت او تاثیرگذاار است. به نوعی با خواندن داستان برای کودکتان ، او را روان درمانی نیز می کنید.
یکی از داستان های
شنیدن داستان در رشد فرزندانتان تاثیر فراوانی دارد . به همین علت بهتر است ازکودکی برای آن ها داستان کوتاه کودکانه تعریف کنید . شنیدن داستان میتواند از لحاظ اخلاقی برنامه را برای کودک شما مشخص کند و به لحاظ رفتاری او را آماده برای ادامه زندگی و ورود به اجتماعی جدید کند . در واقع شنیدن داستان دستورالعملی برای زندگی او مشخص می کند و در تربیت او تاثیرگذاار است. به نوعی با خواندن داستان برای کودکتان ، او را روان درمانی نیز می کنید.
یکی از داستان های
شنیدن داستان در رشد فرزندانتان تاثیر فراوانی دارد . به همین علت بهتر است ازکودکی برای آن ها داستان کوتاه کودکانه تعریف کنید . شنیدن داستان میتواند از لحاظ اخلاقی برنامه را برای کودک شما مشخص کند و به لحاظ رفتاری او را آماده برای ادامه زندگی و ورود به اجتماعی جدید کند . در واقع شنیدن داستان دستورالعملی برای زندگی او مشخص می کند و در تربیت او تاثیرگذاار است. به نوعی با خواندن داستان برای کودکتان ، او را روان درمانی نیز می کنید.
یکی از داستان های
شنیدن داستان در رشد فرزندانتان تاثیر فراوانی دارد . به همین علت بهتر است ازکودکی برای آن ها داستان کوتاه کودکانه تعریف کنید . شنیدن داستان میتواند از لحاظ اخلاقی برنامه را برای کودک شما مشخص کند و به لحاظ رفتاری او را آماده برای ادامه زندگی و ورود به اجتماعی جدید کند . در واقع شنیدن داستان دستورالعملی برای زندگی او مشخص می کند و در تربیت او تاثیرگذاار است. به نوعی با خواندن داستان برای کودکتان ، او را روان درمانی نیز می کنید.
یکی از داستان های
شنیدن داستان در رشد فرزندانتان تاثیر فراوانی دارد . به همین علت بهتر است ازکودکی برای آن ها داستان کوتاه کودکانه تعریف کنید . شنیدن داستان میتواند از لحاظ اخلاقی برنامه را برای کودک شما مشخص کند و به لحاظ رفتاری او را آماده برای ادامه زندگی و ورود به اجتماعی جدید کند . در واقع شنیدن داستان دستورالعملی برای زندگی او مشخص می کند و در تربیت او تاثیرگذاار است. به نوعی با خواندن داستان برای کودکتان ، او را روان درمانی نیز می کنید.
یکی از داستان های
شنیدن داستان در رشد فرزندانتان تاثیر فراوانی دارد . به همین علت بهتر است ازکودکی برای آن ها داستان کوتاه کودکانه تعریف کنید . شنیدن داستان میتواند از لحاظ اخلاقی برنامه را برای کودک شما مشخص کند و به لحاظ رفتاری او را آماده برای ادامه زندگی و ورود به اجتماعی جدید کند . در واقع شنیدن داستان دستورالعملی برای زندگی او مشخص می کند و در تربیت او تاثیرگذاار است. به نوعی با خواندن داستان برای کودکتان ، او را روان درمانی نیز می کنید.
یکی از داستان های
خاک بر سر این نظام آموزشی که به جای آموزش و پرورش فقط داره از راه ایجاد رقابت های مسخره و بی معنی ارتزاق میکنه و خانواده ها رو هم درگیر خودش کرده و تو ناچاری به خاطر خواسته بچه ت تصمیمی بگیری که میدونی کاملا اشتباهه
 
بعله دیروز پسرجان هم تو آزمون تیزهوشان شرکت کرد و من از حدود یک ماه مونده به آزمون مدام باهاش صحبت کردم که اصلا مهم نیست نتیجه چی بشه و حتی اگر قبول بشی دو تا بهترین مدرسه شهر رو هم که معلمان خوبی دارند در نظر می گیریم و بعد تحلیل م
شنیدن داستان در رشد فرزندانتان تاثیر فراوانی دارد . به همین علت بهتر است ازکودکی برای آن ها داستان کوتاه کودکانه تعریف کنید . شنیدن داستان میتواند از لحاظ اخلاقی برنامه را برای کودک شما مشخص کند و به لحاظ رفتاری او را آماده برای ادامه زندگی و ورود به اجتماعی جدید کند . در واقع شنیدن داستان دستورالعملی برای زندگی او مشخص می کند و در تربیت او تاثیرگذاار است. به نوعی با خواندن داستان برای کودکتان ، او را روان درمانی نیز می کنید.یکی از داستان های

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها

. تک سایت سرزمين زيبايي بلاگی برای سن فایل فروشگاه اینترنتی قاصدک طلایی بخش کودک کتابخانه مرکزی استان ایلام فروشگاه اینترنتی زیر زیر شکلاتی fanushonar ترجمه و شرح فارسی کتاب مکاسب شیخ انصاری