نتایج جستجو برای عبارت :

يک روز مه الود

دیشب وقتی خیلی خسته و خواب الود بودم بچه م گیر داد که براش قصه بگم. منم مغزم خاموش بود. هیچ اسمی یادم نمیومد که در موردش قصه بگم. همینجوری اسم اقدس رو برای شخصیت داستانم انتخاب کردم! گفتم یه دختری بود به اسم اقدس. هیچ وقت حرف مامانشو گوش نمیداد! و الی اخرصبح که بچم از خواب بیدار شد همش راه میره میگه اقدس اقدس اقدس!!! اسمش براش جالب بوده تو ذهنش مونده 
میدونی از الان تا اخر دنیا من بیشتر دوستت دارم:) 
بیشترِ بیشتر
و پریشب خوابت رو دیدم و چقدر عین پشت گوشی حامی بودی :) و مهربون .
اما اخر خواب من بودم که باید انتخاب میکردم برم و بخاطر تو رفتم با چشمان اشک الود و بغض. 
کاش دنیای ما اینطوری نبود و لازم نبود جدا شیم 
اما دلم بهم میگه ما یروزی همو میبینیم بی شک 
باید ببینیم .!! میدونم که اتفاق میفته عزیز دل من:) 
اگه زندگی قبلیی وجود داشت شک ندارم ما نسبت خونی داشتیم:)
#پارت۱:::فلش بک به دوران کودکی:::حتی از فکرش هم لبخند میزنماولین چیزی که به یادم میاید ،دست و پاهای گلی و کثیف و سپس غر زدن های مادر استکمی بزرگتر شدمپشت در کلاس ایستاده بودمو لبم را از درون گاز میگرفتم،انگار که زمان مرگم هر لحظه فرا میرسیدتا اینکه مادر همراه با ناظم از راه رسید و با نگاه خشم الود به من فهماند(بازم؟)بزرگتر شدموقتی که در مسیر دبیرستان ،اولین پسر مسیرم را سد کرد و از جیب شلوار لی ابیش تکه کاغذ کثیف و تا شده ایی ببرون اوردو سمتم گر
سلام
توی پارسی بلاگ یه مسابقه داستان نویسی برای اسفند ماه گذاشتم و دبیر اونجا "مادر هما" ازم خواست منم شرکت کنم و منم دو تا داستانک نوشتم و هر دوش هم مورد لطف دبیران قرار گرفت و برگزیده هم شد :)البته هنوز وقت مسابقه تموم نشده و برنده مشخص نشده 
گفتم داستانک ها رو اینجا هم بذارم بد نیست
 
مدافع
اینجا همونجا بود همون محله فقیر نشینبیشتر از 15 سال گذشته بود ولی کوچه تغییری نکرده بود دقیقا همونجور خلوت و خیس مثل همون بعد از ظهر بارونی 
اون روز
آشوبزدگی در تقدیر ، هاشور زدگی در تقویم وقتی به دنیا رسیدم تقویم تا کمر دو لا شده بود و تقدیر خمیده بود ' اولین چیزی که یاد گرفتم این حقیقت تلخ بود که قدم به سیب های روی شاخه نمیرسه ، اولین تصویری که به یادم مونده مربوط به شهریور سال ۱۳۶۸ بود ، من با موی گندمی و پوست سفید و چشمای عسلی ، یه شلوارک سفید راه راه و تیشرت آستین کوتاهی که همجنس و هم رنگ و همراهه شلوارک تن داشتم، نمیدونستم چه خبره ، چون سه سال داشتم ، شایدم کمتربین دو دختر گیر افتاد
موضوع انشا: ریشه هایم در ابر فرو رفته
درختی که ریشه هایش در ابر فرو رفته است
باری دیگر همین طبیعت تنوع طلب لباس های سفید رنگ خود را از تن خارج کرد و لباس سبز رنگ خود را بر تن کرد و همین است رسم روزگار و تو باید رنگ طبیعت به خود بگیری و او شکلی شد خودت را با ان وفق دهی .
با شروع دل انگیز بهار ،سرسبزی این طبیعت را درخت پر میکند و چقدر فقیر است این دنیا بدون این طراوت.
در این قاب عکس زیبایی ها،بهار معنای متفاوتی دارد ،بهار یعنی نغمه بلبل ،بهار یعنی دو
بسم الله الرحمن الرحیم-نظریات شخصی است – اخیرا فاش شده است کهداخل کشتی های در بندر الفجیره از دماغه کشتی عکس گرفتند هنوز دومین منفجره نشده است- کاملا نشا ن میدهد که کار امریکا بوده است این نوع تکنولوژی که بسیار پیچیده است کار عربستان نیست- برش دماعه بدهند ومین را جای گزین کنند وجوش بدهند اینبرایان بوده است که ابرا گل الود کنند –تابتوانند از اب گل الودماهی بگیرند- متخصص این کارقبلا انگلیسی بودند مرتب درهنودستان بین شیعیان وسنی
بسم الله الرحمن الرحیم-نظریات  شخصی است – اخیرا فاش شده است کهداخل کشتی های
در  بندر الفجیره از دماغه کشتی عکس گرفتند
هنوز دومین منفجره نشده است- کاملا نشا ن میدهد که  کار امریکا بوده است این نوع تکنولوژی که بسیار
پیچیده است کار عربستان نیست- برش دماعه بدهند ومین را جای گزین کنند وجوش بدهند
اینبرایان بوده است که ابرا گل الود کنند –تابتوانند از اب گل الودماهی بگیرند-
متخصص این کارقبلا انگلیسی بودند مرتب درهنودستان بین شیعیان وسنی ها ومسلم
ضرب المثل ها یاproverbsبخشی از گفته ها یا عبارت هایی هستند که در ان ها شیوه بیان موضوع از گفته ها ی عادی متفاوت است. در زبان انگلیسی ضرب المثل ها همانند زبان فارسی پر کاربرد و با اهمیت است ,به همین دلیل در این مقاله سعی شده است به تعدادی از رایج ترین ضرب المثل های انگلیسی بپردازیم.
ضرب المثل ها یاproverbsبخشی از گفته ها یا عبارت هایی هستند که در ان ها شیوه بیان موضوع از گفته ها ی عادی متفاوت است. در زبان انگلیسی ضرب المثل ها همانند زبان فارسی پر کاربرد
ژانر تخیلی فانتزی  شین براری و افرینشش فرمالیسم هنری و جهانی فانتزی  در  اثری بنام  :       روح فرشته -تن ادمی-بال کبوتر          خلاصه ای از اثر موفق شهروز براری صیقلانی  ۴۳۲صفحه   سایز رقعی  www.copyRihgt 2020 @com    انتشارات کانون شیراز ، فرانکفورت_↓ ShirazNashr./StoryLongNew/ShinBrari/lovely/2021.com آه ه  ای خدااااا  این عشق لعنتی چه بود که افریدی؟   دل ها را خون میکند    جوانی ها را تباه  درام ها را تراژدی شرح اثر؛  درون سرزمینی میان خواب  و رویا  شهر هایی  بی ن
                
             
        صفحه 110 ،پاراگراف اول. اثر شهر خیس ، بقلم ~شهروز براری صیقلانی نشر رستگارگیلان 
 
 محله  
ﺍﺯ ﺲ ﺍﺑﺮﻫﺎ ﺳﺴﺖ ﻭ ﺳﺎﻩ ، ﻣ ﺩﺭﺧﺸﺪ ﺳﺘﺎﺭﻩ ﺍ ﺑﺪﺍﺭ . -ﺷﺐ ﻧﻤﻨﺎ ، یخ میبندد بر تارپود کیسه ی عـَــرظَــنِ قناری ، در گوشه ی انبار. بالای پلکان های خلوت خانه ای سنتی و حرُمت پوش ، در ابتدای ایوان ، گربه ی تیره رنگــ بروی حصیر مینشیند ، و در آغوش سیاهه شب ، مـَــحو و بی حرکت میشود . درخت لرزان بید ، رو در روی حوضچه ی
  
爱情故事دو داستان کوتاه  
۱_   بچه شماره ۹   
وقتی به دنیا رسیدم تقویم تا کمر دو لا شده بود و تقدیر خمیده بود ' اولین چیزی که یاد گرفتم این حقیقت تلخ بود که قدم به سیب های روی شاخه نمیرسه ، اولین تصویری که به یادم مونده مربوط به شهریور سال ۱۳۶۸ بود ، من با موی گندمی و پوست سفید و چشمای عسلی ، یه شلوارک سفید راه راه و تیشرت آستین کوتاهی که همجنس و هم رنگ و همراهه شلوارک تن داشتم، نمیدونستم چه خبره ، چون سه سال داشتم ، شایدم کمتربین دو دختر گیر ا
از منبع و و بلاگ دیگر خود بنام          illgardi.blogsky .com  گرفته شده حق چاپ و انتشار برای مدیر این وبلاگ محفوظ است فصل
زایش  گوسفندان و بز ها  در نتیجه درد  های حاصل زایش به میشهای حس فرار
داده تا  با خیال راحت فارغ شوند . معمولا گوسفندان در دشت های صاف قشلاق
(پاییزی )لابلای بوته ها و علفزار ها و یا در حد ممکن در پای درختی مثل
کنار زایش می کنند و بسرعت اب و مایعات و اضافات مشته شده بر روی بره را که
مانند طلق سفید و برا
به نام خدا   قسمت اول - هزار داستان - خاطرات :کولاک   در راه است !illhaخاطرات زنده یاد، مرحوم  محمد حسن یوسفی ( محمد آقا ) از گرفتار شدن در کولاک در غار ی حوالی سرحد نیمه
پاییز بود . هوا سرد و گاهی بارانی ولی بیشتر اوقات نیمه ابری  تا صاف بود
. در یکی از همان روزهای سرد دو نفر تبعه آلمان که با فرزندی از بزرگان
ایل دوست بودند و به دعوت او به ایران برای دیدار ایل آمده بودند. اما ایلی
در کار نبود . ایل مدتها پیش عازم قشلاق شده بودند . تصمیم بر
بهترین انشا در مورد حس شنیدن صدای وزش باد پاییزی
مقدمه (زمینه سازی)حس شنیدن صدای وزش باد پاییزی را چطور عنوان کنم؟ اگر چه برای بیان احساساتم به هنگام‌ شنیدن صدای وزش باد پاییزی، کلمات زیادی را باید به یاری بطلبم، اما اگر بخواهم این احساس زیبا را کوتاه بیان کنم؛ باید بگویم که این احساس جزء ناب‌ترین احساساتی است که می‌توان آن را تجربه کرد. از همان احساساتی که دل آدمی را به بازی می‌گیرد و روحش را به آرامش دعوت می‌کند. حال و هوای پاییز حیرت‌ا
به نام خدا تکبر و غرور با بر آیند ریشخند نسبت به افراد ضعیف  نتیجه پایداری ندارد : موضوع داستان دوم که درحال نگارش و  بزودی ارائه میشود حکایت بر اساس واقعیت نگارش  و تنظیم شده ، اسامی غیر واقعیست !در این اینجا دو داستان در دو مقوله می آید داستان اول :از مجموعه هزار داستان : - امان از چرخش عجیب روزگار داستان
اول---- خدا  بزرگ است -دو تا (نفر ) ارباب تصمیم گرفتند از گله های خود که تحت اختیار دو
چوپان  در دو سیاه چادر جدا گانه از یکدیگر 
 
منوچهر پرواز بعد از پنج سال تحمل حبس در زندان لاکان رشت ، به روز ازادی خود میرسد و با تمام هم بندی های خود خداحافظی میکند او نیز مانند هم سلولی ها و هم بندی هایش به اتهام و جرم قاچاق مواد مخدر به زندان افتاده بود و تمام پنج سال را با ریاضت و سختی های رایج درون زندان سپری کرده بود و برای آینده اش برنامه های جدیدی در حد ایده های بلند پروازانه داشت که سبب روشن شدن نور امید کوچکی در ظلمات و سیاهیه مطلق دلش سو سوء بزند ، 
منوچهر پرواز پنج سالش را گذ
   

منوچهر پرواز بعد از پنج سال تحمل حبس در زندان لاکان رشت ، به روز ازادی خود میرسد و با تمام هم بندی های خود خداحافظی میکند او نیز مانند هم سلولی ها و هم بندی هایش به اتهام و جرم قاچاق مواد مخدر به زندان افتاده بود و تمام پنج سال را با ریاضت و سختی های رایج درون زندان سپری کرده بود و برای آینده اش برنامه های جدیدی در حد ایده های بلند پروازانه داشت که سبب روشن شدن نور امید کوچکی در ظلمات و سیاهیه مطلق دلش سو سوء بزند ، 
منوچهر پرواز پنج سالش را
 به نام خدا هزار داستان :
از عسل شیرین تر داریم ، نزدیک بود سبب مرگ دو نفر شود !
چهار شنبه 28/8/99
عسل طبیعی در کندوی کوهستان نزدیک بود
جان دونفر را بگیرد. برداشت
عسل از کندوهای طبیعی و خانگی معمولا در مرحله اول فصل
جو درو یا  زمان برداشت محصولات گندم و جو اوایل تیر ماه تا مرداد  انجام
میشود . به
اصطلاح گفته میشود کندو ها پر شده یا پر کرده است  . اما در مورد کندو های
عسل طبیعی
و کوهی وضع متفاوت است . در گرمسیر با توجه به سال خوب و بهار پر بار
اصطلاح و ضرب المثل های طالقان:
دریایی میانپا دنیم ،خشک میبو! یعنی:اگر توی دریا پا بزاریم ، دریا خشک می شود! مصداق بدبخت اگر مسجد آدینه بسازد یا طاق فرود آید یا قبله کج آید
ترسم هم عراق خُرما دَ بکُوبیم هم تورشه کِنُس: یعنی:می ترسم هم از خرمای عراق بیفتیم هم از، ازگیل ترش
مصداق:ترسم نرسی به کعبه ای اعرابی کین ره که تو می روی به ترکستان است.
سگ زوری شکار ببری ومیگردهَ خود صحبی لنگ گاز همی گیره!:معنی:سگی را که زور به شکار ببری ، پای صاحبش را گاز می گی
به نام خدا  از هزار داستان -داستان بعدی : برای وصال عشق خود ، سرو ناز دختر ناز ایلی باید از رود جیحون گذشت- خواستگارش گفت  هزار داستان : نزاع در قلمرو شیرها - آفریقا 23/7/99تاریخ نگارش یکی از روزهای زمستان سال 97 در منزل پای گیرنده یا همان
تلوزیون با بی میلی  و خستگی کار و
کارگری
روزهای گذشته نشسته بودم . با کنترل تلوزیون زیادی  ور میرفتم ،شاید برنامه مورد علاقه
ای بجویم
و در غیاب خانواده شلوغ و پر جمعیت خود با خیال راحت به تماشای یک برنام
دادستان دادگاه انقلاب تهران در اوایل انقلاب به بعد بود که در طی یک ماموریت در طرح جمع اوری معتادان از سطح شهر ، خاطرهzwj; ساز شد و موجب خلق اصطلاح و ضری المثلی جدید در ادبیات عامیانه ، کوچه بازاری گشت . و اصطلاح معروف ؛ شهرام بهرام نداره .
را پدید اورد
داستان از این قرار بود که یک مادر که دو فرزند داشت و پسر بزرگش شهرام معتاد به هرویین بود . ولی پسر کوچکش بهرام فردی ورزشکار و درستکار بود . شهzwj;رام و بهرام شبها در یک اتاق میخوابیدند .
مادرشان از دس
به نام خدا
در ادامه مطلب . . . ☠ ☠ ☠به نام خدا
تمام این داستان از زبان فرد دیگری بازگو شده است . . .
(دوستان این داستان تجربه ی یکی از سفرامون به یه مکان جن زدست.که توسط شخصی که واقعا حضور داشته توی اون خونه برای ما بازگو شده.)منودوستام تو اصفهان همگی دانشگاه قبول شدیم.یه گروه 5 نفره که همیشه همه جا با هم بودیم.ترم دوم دانشگاه بودیم.یه ماهی بود زده بودیم تو کار فیلم ترسناک.صابخونمونم که یه پیرمرد تنها بود شبا میومد با مافیلم میدید. یه شب که داشتیم
این یک روایت حقیقی ست که بدلیل غیر معمول بودنش سبب میشود آنرا به واژه و واژه گان را به خط بکشم تا شاید بتوانم وظیفه ی اخلاقی خویش را برابر خطرات ،پنهان در کوههای جنگل پوش غرب گیلان و حوادث سانسور شده ای که کسی از ان اگاه نیست مطلع و به گوش شما برسانم .   
  نکته؛ بنده مراد نوری زاده فرزند عبدالله متولد سینزدهم فروردین 1348 سه کلاس سواد اکاور ، سبب عدم توانایی در نگارش صحیح مطالب مورد نظر میشود، از اینرو به فردی تواناتر و آشناتر رجوع نموده ام و ت

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها

طنز و سرگرمی M.H.Zarei تیک پاتوق دوستی مووی پله پله تا ملاقات خدا وبلاگ رسمی سایت خانه پاورپوینت moshaverzendegi پذیرش تضمینی مقالات ISC sharifjamshidi چگونه و چطوری