نتایج جستجو برای عبارت :

گفتند به اتفاق یک سر کز کعبه گشاده گردد این در

آنها در مورد عظمت شخصیت امیرالمfulمنین علی علیه السلام و خصوصیات منحصر به فرد وی بیش از هر شخصیت دیگری گفتند و نوشتند و جای تعجب است که سرانجام همه آنها اعتراف کردند که هیچ يک از آنها شناخته شده. او و نه توصیف نجیب ، هیچ کس نمی تواند. با اين حال ، نباید …مرجع به روز و تخصصی معماری
آنها در مورد عظمت شخصیت امیرالمfulمنین علی علیه السلام و خصوصیات منحصر به فرد وی بیش از هر شخصیت دیگری گفتند و نوشتند و جای تعجب است که سرانجام همه آنها اعتراف کردند که هیچ يک از آنها شناخته شده. او و نه توصیف نجیب ، هیچ کس نمی تواند. با اين حال ، نباید …برترین خبرنامه تخصصی معماری و سازه
دارویی بسیار جدید پس از آزمایش روی حیوانات قرار بود روی انسانها امتحان شود ولی امکان مرگ شخص نیز وجود داشت. 
سه نفر داوطلب تزریق اين داروی جدید شدند. يک آلمانی، يک فرانسوی و يک ایرانی.
به آلمانی گفتند: چه قدر می گیری، گفت 100هزار دلار. 
گفتند: برای چه؟ 
گفت: اگر مُردم برسد به همسرم.
به فرانسوی گفتند: چقدر؟ 
گفت: 200 هزار دلار که اگر مردم 100هزار برسد به همسرم و 100 هزار برسد به معشوقم.
به ایرانی گفتند: چقدر می گیری؟ گفت 300 هزار دلار. 
گفتند چرا؟ 
گفت: 100
آن را که دل از عشق پر آتش باشد /,هر قصه که گوید ، همه دلکش باشد
بّه نام خدا
سلام
دیروز رفتم از فرشته ها برای خودم دعا گرفتم. گفتند:باید هر روز سه نوبت به دنیا بیایم.پیش ازطلوع آفتاب،ظهر و پیش ازغروب.
فرشته ها گفتند:باید هر روز هفده بار بندگی كنم و هر بندگی را در بی نهایت ، ضرب كنم و بی نهایت رابریزم روی لحظه ها.
فرشته ها گفتند: باید هر شب دستمالم را از شبنم خیس خیس كنم. ازشبنمی كه اشك خدا روی آن چكیده است . و دستمال را بگذارم روی پیشانی روحم تا تبم پ
مگر خداوند سبحان فرموده: به حج بیایید تا مراببینید»، که اينها می‌گویند: خدا همه جاهست، نیازی نیست به حج رویم»؟! در ضمن کسی به "کعبه" نمی‌رود، بلکه به "حج" می‌روند و کعبه را به عنوان يک علامت و قبله طواف می‌دهند. مانند تجمع مادی و معنوی هر گروهی، حول محور علامت خود.
ادامه مطلب
تندرو داشت سبزی و آبی رو می برد به شهر تا اينکه دو نفر را دیدند که ناراحت بودند.
بعد آن سه نفر ازشون پرسیدند:((چرا شما ناراحت هستین؟
بعد اون ها گفتند:((ما داشتیم می جگیدیم.
بعد آبی گفت:((خیلی خب.حالا اسم شما چیه؟
بعد آن ها گفتند:((اسم ما ذوب کننده و یخیه.
بعد آن سه نفر گفتند:((ما با شما دوست می شیم!
بعد اون دوتا گفتند:(( جدی
نکته های_نویسندگی
موضوعی که برای داستان کوتاه انتخاب می کنید، باید در طول روز اتفاق بیفتد؛ یعنی به روز باشد، پاره ای از اتفاق ها باشد. موضوعی که در چندین ماه و چندین سال اتفاق می افتد؛ برای داستان کوتاه مناسب نیست، مگر اينکه در برخی مواقع از فلش بَک(بازگشت به گذشته) استفاده کرد؛ یعنی بخشی از اتفاق های گذشته توی ذهن يکی از شخصیت های داستان اتفاق بیفتد.
پاورپوینت کعبه اين پاورپوینت زیبا را دریافت کنید و مطالبی به آن اضافه یا کم کنید و استایل یا رنگ و افکت های دلخواه خود را روی آنها اعمال کنید و نام خود را وارد کنید و با خیالی آسوده پروژه خود را تحویل دهید و بهترین نمرات را کسب نمایید. برای خرید اين محصول به پایین مراجعه کنید. دسته بندی : انسان طبیعت معماری شامل : موضوع : پاورپوینت کعبه تعداد صفحات (پاور) : 13 حجم فایل اصلی :2 mb .
داستان شیخ صنعان_قسمت اول

يکی بود ، يکی نبود
يکی بود ، يکی نبود. آن يکی که وجود داشت ، چه کسی بود؟ همان خدا بود وغیر از خدا هیچکس نبود. اين قصه را جدی بگیرید که غیر از خدا هیچ کس نیست .
شیخ صنعان پیر صاحب کمال و پیشوای مردم زمان خویش بود و قریب پنجاه سال در کعبه اقامت داشت. هرکس به حلقه یارادت او درمی آمد از ریاضت و عبادت نمی آسود. شیخ خود نیز هیچ سنّتی را فرو نمی گذاشت و نماز و روزه یبی حد به جا می آورد. پنجاه بار حج کرده و در کشف اسرار به مقام کرامت
#داستان_کوتاه
روزی اسب پیرمردی فرار کرد ، مردم گفتند: چقدر بدشانسی!پیرمرد گفت: از کجا معلوم!
فردا اسب پیرمرد با چند اسب وحشی برگشت. مردم گفتند: چقدر خوش شانسی!پیرمرد گفت: از کجا معلوم!
پسر پیرمرد از روی يکی از اسب ها افتاد و پایش شکست.مردم گفتند: چقدر بدشانسی!پیرمرد گفت: از کجا معلوم!
فردای آن روز از شهر آمدند و تمام مردهای جوان را به جنگ بردند ، به جز پسر پیرمرد که پایش شکسته بود.مردم گفتند: چقدر خوش شانسی!پیرمرد گفت: از کجا معلوم!
زندگی پر از خوش
هدیه های آسمان : درس ۱۳ عید مسلمانان (ششم ابتدایی) 
درس ۱۳ عید مسلمانان
۱- چه کسانی خانه ی خدا را در مکه تجدید بنا کردند ؟
دو پیامبر خدا ، حضرت ابراهیم (ع) و پسرش حضرت اسماعیل (ع)
۲- مشرکان خانه ی خدا را برای چه کاری قرار دادند ؟
مشرکان مکه بت های خود را در خانه کعبه قرار دادند و هنگام طواف در برابر آنها تعظیم می کردند.
۳- بعد از پیامبری حضرت محمد (ص) خداوند درباره ی کعبه به او چه فرمان داد ؟
خدا به او دستور داد خانه اش را از بت ها پاک کند و آن را خصوص عب
شیخ را گفتند:فلان کس بر روی آب می‌رود».گفت: سهل است. وزغی و صعوه ای نیز بروی آب می‌رود».گفتند که: فلان کس در هوا می‌پرد!»گفت: زغنی ومگسی در هوا بپرد».گفتند: فلان کس در يک لحظه از شهری به شهری می‌رود».شیخ گفت: شیطان نیز در يک نفس از مشرق به مغرب می‌شود، اين چنین چیزها را بس قیمتی نیست. مرد آن بود که در میان خلق بنشیند و برخیزد و بخسبد و با خلق ستد و داد کند و با خلق در آمیزد و يک لحظه از خدای غافل نباشد.
داستان اصحاب فیل برای کودکان
در زمان های دور در سرزمین یمن مردی بنام ابرهه زندگی می کرد .
او حاکمی بی ایمان و ظالم بود .
يک روز ابرهه شنید که همه مردم برای عبادت به شهر مکه می روند .
ابرهه خیلی ناراحت شد.
او با خود گفت : باید کاری کنم که مردم به مکه نروند و برای زیارت به یمن بیايند .
ابرهه تصمیم گرفت عبادتگاهی بهتر از کعبه بسازد .
او دستور داد صدها کارگر و بنّا آماده کار شوند . کارگر ها شب و روز کار کردند . بعد از چند ماه ساختمان بسیار بزرگی با سنگ های
و من با پیغمبر صلى الله علیه و آله و سلم بودم زمانى كه
گروهى از بزرگان قریش نزد او آمدند و گفتند: تو امر بزرگى (نبوت و پیغمبرى )
ادعا مى كنى كه پدران تو و نه كسى از خاندان تو آن را ادعا نكرده است و ما
از تو كارى درخواست مى نماییم كه اگر آن را براى ما به جا آورى و به ما
بنمایى مى دانیم پیامبر و فرستاده از جانب خدا هستى و اگر به جا نیاورى مى
دانیم جادوگر و دروغگو هستى .
پیامبر (ص ) فرمود: چه مى خواهید؟
گفتند: اين درخت را براى ما بخوان تا ریشه هایش از زم
در نزديکی ده ملانصرالدین مکان مرتفعی بود که شب ها باد می آمد و فوق العاده سرد می شد. دوستان ملا گفتند: ملا بیا شرط بندی کنیم اگر بتوانی يک شب تا صبح بدون آنکه از آتشی استفاده کنی، در آن تپه بمانی، ما يک سور به تو می دهیم و گرنه تو باید يک مهمانی مفصل به همه ما بدهی. ملا نصرالدین قبول کرد، شب در آنجا رفت و تا صبح به خود پیچید و سرما را تحمل کرد و صبح که آمد گفت: من برنده شدم و باید به من سور دهید. گفتند: ملا از هیچ آتشی استفاده نکردی؟ ملا نصر الدین گفت
سلام بچه ها!!!!!!!!!!!!!!!!!
ما امروز دو نفر دیگه هم داریم اسم اين دو تا سبزی و آبیه!
اونا خیلی ناراحتن چون قبلا باهم دعوا کردن و مردم با اون ها قهرن.
ولی بعد تندرو اومد و گفت:((ااااااااااااااااااااااااااا!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
شما کی هستین!
آن ها گفتند:((ما آبی و سبزی هستیم.
بعد تندرو گفت:((خب،چرا شما نارحتین؟
بعد اون دو تا گفتند:((مردم ما با ما قهرن.
بعد تندرو گفت:((هیچ اشکالی نداره ما با شما دوست می شیم!!!!!!!!!!!!!!!!
بعد آن دوتا گفتند:((جدی!
چند وقت پیش خانۀ معروف چندین سالۀ آقای میم را خراب کردند. از پنجره نگاه می‌کردم. انگار اتفاق غریبی افتاده بود. ظاهرِ همیشه متفاوت خانۀ آقای میم، (آن‌طور که قدیمی‌ها می‌گفتند) فرو ریخته بود و خاک و گل و آجری مانده بود که بین همۀ خانه‌ها مشترک ست. موضوع ساده‌ای بود که هرچه بیشتر فکر می‌کردم برایم عجیبتر و پیچیده‌تر و مصادیقش گسترده‌تر می‌شد.
روزی حضرت علی )علیه السلام( داخل مسجد شد، جوانی از روبروی آن حضرتمی آید و می گرید و جمعی بر دور او هستند و او را تسلی می دهند؛ حضرتپرسید: چرا گریه می کنی؟ عرض کرد: یا علی! شریح قاضی، حکمی بر من کردهکه نمی دانم درست است یانه؟ اين جماعت پدر مرا با خود به سفر بردند، اکنونبرگشته اند پدرم با ایشان نیست، چون احوال پدر را از ایشان پرسیدم گفتنددرت مرد، گفتم: مال او چه شد؟ گفتند: مالی به جای نگذاشت، پس ایشان رانزد شریح قاضی بردم و شریح آنها را سوگند داد
⭕️تعبیر شهید مدرس از نمايندگان بی کفایت!"آدم انتخاب کنید"يک روز وقتی که مدرّس از مجلس به خانه بازگشت، عدّه‌ای از مردم به منزل مدرّس ریخته با سر و صدای زیاد گفتند: آقا! اين چه لایحه‌ای بود که امروز تصویب شد؟ خلاف    .  است.مدرّس پاسخ داد: اگر بیست رأس اسب و الاغ و يک آدم را در مجلسی جمع کنند و از آن‌ها بپرسند که ناهار چه می‌خورید، جواب چه می‌دهند؟همه گفتند: جو!مدرّس گفت: آن يک نفر هم ناچار است سکوت کند. اين وکلایی که شما انتخاب کرده‌
الکس بعد از فراری دادن ها رفت که بخوابد . اما از ترس خوابش نمیبرد . تصمیم گرفت برود به طبقه پایین . الکس در طبقه پایین يک چیز عجیب دید . يک درب مخفی . وقتی درب آن را باز کرد ، يک سیاه چاله مخوف و ترسناک را دید . آرام آرام به سمت آن رفت و بعد به داخل آن پرت شد و بیهوش شد . وقتی که به هوش آمد دید چند آدم فضایی دورش را گرفته اند . آدم فضایی ها به او يک قرص دادند و بعد الکس زبان آن ها را میفهمید . الکس به آن ها گفت اينجا کجاست . آن ها گفتند سیاره ی مورینا . ا
داستانک/ خوش‌شانسی‌ و بدشانسی‌های ظاهری زندگی       اخبار مشهد/ روزی اسب پیرمردی فرار کرد، مردم گفتند: چقدر بدشانسی! پیر مرد گفت : از کجا معلوم فردا اسب پیر مرد با چند اسب وحشی برگشت مردم گفتند: چقدر خوش شانسی! پیرمرد گفت: از کجا معلوم پسر پیرمرد از روی يکی از اسبها افتاد و پایش شکست. مردم گفتند: چقدر بدشانسی! پیرمرد گفت از کجا معلوم! فردایش از شهر آمدند و تمام مردهای جوان را به جنگ بردند به جز پسر پیرمرد که پایش شکسته بود.
معنی کلمات
گیتی:هستی جهان
پیشه:کار
کژی:نادرستی
بتر:بدتر
بیچارگی:بدبختی
بر:حال انسان
فروغ:روشنی،دین
کاستی:کمبود
خیره:بیهوده
دروغ ازمای:دروغ گو
رای:اندیشه
ناپاک رای:بد اندیشه
معنی شعر
به گیتی بِه از راستی، پیشه نیست   ز کژّی بَتَر، هیچ اندیشه نیست  در جهان هیچ کاری بهتر از راستی نیست و از فکر نادرست بدتر هیچ اندیشه نیست
سخن گفتنِ کژ ز بیچارگی است    به بیچارگان بر، بباید گریست  دروغ گفتن و اندیشه ی بد از بیچارگی است و به حال اين انسان ها بای
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِشاید داستان کشاورز چینی اثر( آلن واتس)  را شنیده باشید داستان به اين مضمون میباشد:پیرمرد کشاورز چینی اسبی  داشت که از آن در کشت و کار مزرعه اش استفاده می کرد.يک روز اسب کشاورز به سمت تپه ها فرار کرد.همسایه ها در خانه او جمع شدند و رو به مرد کشاورز کردند وگفتند :اوه چه بد شانسی آیا اين طور نیست!!کشاورز به آنها گفت:”شاید !!!يک هفته بعد اسب کشاورز با يک گله اسب وحشی از آن سوی تپه ها بر گشت.دوباره مر
" حاتم طائی "

ازحاتم پرسیدند: بخشنده ترازخود دیده ای؟
گفت: آری مردی که دارایی اش تنها دو گوسفند بود، يکی را شب برایم ذبح کرد. از طعم جگرش تعریف کردم، صبح فردا جگر گوسفند دوم را نیز برایم
کباب کرد.
گفتند: توچه کردی؟
گفت: پانصد گوسفند به او هدیه دادم.
گفتند: پس تو بخشنده تری؟
گفت: نه!
چون او هرچه داشت به من داد اما من اندکی از آنچه داشتم به او دادم.

http://7BlueSky.mihanblog.com
روزی روزگاری دوتا گرگ کوچولو با هم آشنامیشن يکی از گرگاااا سفید ک دختر و يکی دیگع خاکستری ک پسر بود.اونااا ک خیلی همو دوصت داشتنو روز به روز داشتن بزرگو بزرگ تر میشدن وو داشتن به هم وابسته تر میشدن .گذشت وو گذشت تا اينکه بزرگ شدن و یه اتفاق داخل زندگیشون افتاد ک اخرش اين اتفاق به پای هم پیر وو به پای هم مردن.
روزی روزگاری دوتا گرگ کوچولو با هم آشنامیشن يکی از گرگاااا سفید ک دختر و يکی دیگع خاکستری ک پسر بود.اونااا ک خیلی همو دوصت داشتنو روز به روز داشتن بزرگو بزرگ تر میشدن وو داشتن به هم وابسته تر میشدن .گذشت وو گذشت تا اينکه بزرگ شدن و یه اتفاق داخل زندگیشون افتاد ک اخرش اين اتفاق به پای هم پیر وو به پای هم مردن.
((جای خالی تو))طوبا خانم کـه فوت کرد، همه ی گفتند چهلم نشده حسین اقا میرود يک زن دیگر می گیرد. سه ماه گذشت و حسین اقا بجای اين‌کـه برود يک زن دیگر بگیرد، هر پنجشنبه می‌رفت سر خاک. ماه چهارم خواهرش آستین زد بالا کـه داداش تنهاست و خواهر برادرها سرگرم زندگی خودشان هستند، خیلی نمیرسند کـه بـه او برسند. طلعت خانم را نشان کرد و توی يک مهمانی نشان حسین اقا داد. حسین اقا کـه برآشفت، همه ی گفتند يکیدیگر کـه بیاید جای خالی زنش پر می شود. حسین اقا داد زد
 
 
کوه بلندی بود که لانه عقابی با چهار تخم، بر بلندای آن قرار داشت.
يک روز زله ای کوه را به لرزه در آورد و باعث شد که يکی از تخم ها از دامنه کوه به پایین بلغزد.بر حسب اتفاق آن تخم به مزرعه ای رسید که پر از مرغ و خروس بود.
مرغ و خروس ها می دانستند که باید از اين تخم مراقبت کنند و بالاخره هم مرغ پیری داوطلب شد تا روی آن بنشیند و آن را گرم نگهدارد تا جوجه به دنیا بیاید.
يک روز تخم شکست و جوجه عقاب از آن بیرون آمد.
جوجه عقاب مانند سایر جوجه ها پرورش یاف
در ارشاد شیخ مفید، نقل کرده که:
چون امام حسن عسکرى علیه السّلام رحلت فرمود، مردى از اهل مصر مالى را بمکه آورد براى صاحب الامر، مردم گرد وى اجتماع نمودند جمعى از سنّیان گفتند: حسن عسکرى بلا عقب وفات یافت و عده ‏اى گفتند: جانشین وى جعفر (کذّاب) است، گروهى هم گفتند جانشین او پسرش میباشد، مرد مصرى يکنفر بنام ابو طالب را به محله عسکر» واقع در سامره فرستاد تا حقیقت امر را کشف کند، نامه‏ اى هم با آن مرد بود.
فرستاده نخست نزد جعفر (کذّاب) رفت و از او د
به نام خدااين شایستگی را كه به لطف الهی كسب كرده است زمینه می‌شود برای آن فیض بعدی خدا وگرنه او دائم الفیض است مثل اينكه او بعضی از فیضها وسیع است به همه می‌رسد بعضی از فیضها در یك سطح بالاتری است آن هم به همه می‌رسد گفتند﴿تَعَالَوْا﴾بالا بیایید هر كه بالا آمد دستش می‌رسد اين‌چنین نیست كه فرمود زید بیاید عمر نیاید مثل اينكه دو تا فیض یا دو لوحه به انسان بدهند یك لوحه عمومی است كه به همه كسانی كه در سطح اين مسجد نشسته‌اند به آنها می‌دهند

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها

باز نشر بهترین مطالب وب مطالب اینترنتی شاتل فایل وبلاگ مهران ریکی ریحان نیوز کرمانشاه وکیل خانواده ونک 09121463248 فروشگاه فایل شاپ رد پای دوست انسان و روابط اجتماعی تیدا کلیپ بانک لینک های دانلود فیلم ، دانلود سریال و دانلود آهنگ میباشد.