نتایج جستجو برای عبارت :

در پی او میگشتیم

چهارشنبه عصر خالم اومد اهواز و رفت خونه مزمز اینا ،قبلش گفته بود که مامان مزمز پنج شنبه افطاری داره و دعا کمیل و قراره ما هم دعوت شیم !
خلاصه عصر چهارشنبه مامان مزمز زنگ زد به مامانم و دعوتمون کرد !
خوب طبق روال گفتم مزمز عصر کاره ،بنابراین همدیگه رو نمیبینم ،پس مهم نیست چی بپوشم و چیکار کنم و اینا ،ریلکس بودم !
صبح پنجشنبه بیدار شدم یه سینی حلوا و یه سینی لقمه نون پنیر گردو گرفتم ،بعدش رفتم یه دوش گرفتم و اماده شدم ،یه ارایش کم کردم ،جلوی موهام

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها

اخبار و راهنمای سفر با قطار نیلو رایانه escapecube iranhappyschool گوپاس,گسترش و پردازش الکترونیکی سیستم روستای خاراجرقویه علیا(جرقویه:خارا:کتاب) nuclear engineering خوب زیستن شایان دانلود کسب درآمد اینترنتی - کسب و کار اینترنتی - کسب و کار ایمنرمتی