ستایش(به نام کردگار) از کتاب: الهی نامه ـ شاعر: عطّار نیشابوری؛ قالب شعر: مثنوی؛ صفحه 10 فارسی دهم
ستایش(به نام کردگار) * ستایش ⬅ اسم مصدر و اسم غیرساده وندی(ستا + ـِ ش)
1ـ به نام کردگار هفت افلاک/ که پیدا کرد آدم از کفی خاک(افلاک و خاکقافیه اند»و ردیف نداریم) [تعداد جمله: 2 ] معنی ⬅ سخنم را به نام آن خداوندی[آغاز می کنم] که آفریننده ی آسمان ها است. خداوندی که از مُشتی خاک، انسان را آفریده است. * مفهوم(آغاز کارها با نام خدا)
ادامه
متن آهنگ دنیای پوچ از علی کرمانشاهی
متن آهنگ دنیای پوچ از علی کرمانشاهی
هوا ابریه مثل چشام مثل وقتی که خیلی تنهامتو رو خیلی وقته ندارم چجوری بگم بیقرارممثل یه پرنده تو بارون یه عابر تو بهت خیابونمیخواستم بگم عاشقتر شدم، ترسیدم بری از دستت بدمدلواپسه دلم میشم بعد تو، کارم روز و شب شده توببین چی آوردی به روزم که میسوزم از تو هنوزممنو ترک کردی بفهمم فقط پوچه از دنیا سهممببین زیر پامه غرورم منی که هی میگفتم صبورمزدم زیر قول قرارم نمی خوام که طا
بهم گفت عشق مثل بازی می مونه. تو هر بازی یکی می بره یکی می بازه. بازی عشق مساوی نداره. یا می بری یا می بازی. بگو ببینم تو عاشقی بردی یا باختی؟تو چشماش خودم رو نگاه کردم و گفتم می دونی اولین بار کِی دستش رو گرفتم؟ تو بازی نون بیار کباب ببر»!سال آخر دانشگاه همه بچه ها دور هم تو کافه جمع شده بودیم. بعضیا تخته بازی می کردن ، بعضیا شطرنج و بقیه هم دوز ! فقط من و اون بودیم که نشسته بودیم و بازی بقیه رو می دیدیم. بهش گفتم چرا بازی نمی کنی؟ گفت این بازی ها ر
این همه خلق را که شما بینید بدین چندین بسیاری، این همه را خالقی است که آفریدگار ایشان است و نعمت بر ایشان از وی است.خلق: آفریده شده، مردم خالق: آفریننده نعمت:عطا، بخشش، احسان این همه را خالقی است: خالقی برای آنها وجود دارد.نهاد: شما &nb
درست لحظه ای که دل می دهی
همان دم که عاشق می شوی
همان روز که گره می زنی با ریسمان عشق
دلت را به دلش
نفست را به نفسش
زندگیت را به عشقش
خنده ات را به شادیش
گریه ات را به غصه هایش
حلقه می کنی دست بر گردنش
بوسه می زنی بر لبهایش
دست می دهی به دستش
لحظه تولد خوشبختی است
اگر خسته نشود از عشق
اگر جا نماند از قافله عشق
اگر نمیرد ذوق و شوق
من که زنده ام با همان ذوق و شوق کودکانه
خسته که می شوم شانه هایت را می خواهم
مانده که می شوم دستت را می گيرم و .
قصه آدم برفی
یک روز در فصل زمستان که هوا خیلی سرد بود، ایلیا و الین در حیاط خانه برای خودشون یک آدم برفی درست میکردند. ایلیا دستش یخ کرد. الین گفت: دستکشت را دستت کن.» ایلیا از توی جیبش یک جفت دستکش درآورد و دستش کرد. آدم برفی آنها خیلی خوشگل شد.
آنها رفتند توی اتاق. مامان بخاری را زیاد کرده بود تا اتاق گرم بشود. الین دستش را به بخاری چسباند و جیغ زد. مامان جلو آمد و گفت: نباید دستت را به بخاری بزنی. خیلی خطرناک است. میسوزی. بعد مامان دست الی
بسم الله الرحمن الرحیم
(شهید مدافع حرم محسن حججی)
مادر شهید حججی تعریف می کرد:
حضرت زهرا(س) را خیلی دوست داشت. انگشتری داشت که روی
نگین اش (یافاطمه اهرا سلام الله علیها) حک شده بود. موقعی که
می خواست برود سوریه،بهش گفتم:(مامان، این رو دستت نکن!
ادامه مطلب
اما من مگه از همهی این دنیا چی میخواستم؟ مرثیهست؟ نه. فقط میگم ینی مگه چیز بزرگی بود؟ مگه چیز بزرگی بود که دوست داشته باشم و دوسم داشته باشی؟ مگه چیز بزرگی بود یه دوست داشتن دو طرفه؟ دلم گرفت یهو. گرفت از اینکه مگه چیز بزرگی خواستم؟ و اشک دویید تو چشمام. و میدونی؟ بدم اومد. بدم اومد که اشک بدوه تو چشمام از اینکه نمیخوای منو. از این حقیقت بدم اومد. دردم گرفت ینی. همهی روزا این تو سرمه که حاضر نبود بجنگه. حاضر بودی بجنگی و حاضر نبود. و قلبم می
منکه مهمان توام ، یک بوسه مهمانم کن .می تپد درسینه ام مرغ دل ، مرغ دل راازقفس آزاد کن .درمیان گیسوانت ، جابده دست مرا .درمیان خرمن گیسوی شب ، پنهان کن مرا .باشراب فرداعلای لبت ، کم کَمَک بابوسه حیرانم کن .ماه اسفند است و ، گرمای دستت دلپذیر .گرمی شبهای تیر را ، بالبت تعبیرکن .غرآ
نمیدونم چی بگم.اصلا حق دارم از دستت عصبی باشم؟فقط میدونم این بودن و نبودنت قلبمو از بیقراری آتیش میزنه.تو رو که میبینم فکر میکنم دنیا هنوز زیباییاشو داره.تو یه زیبای زخمیای.تو یک لالهی واژگونی.همونقدر کمیاب، همونقدر محزون، همونقدر ظریف، همونقدر زیبا.یه لالهی واژگون بنفشی که گلبرگش زخمیه.یه لالهی واژگون که وسط علفهای هرز گم شده.ولی من میبینمت.میدونی که من میبینمت؛و میدونم که تو هم میبینی که من میفهممت.هنوز نمی
فارسی (خوانداری) : درس ۱ معرفت آفریدگار
درس ۱ معرفت آفریدگار
۱. چه چیزی سبب افزایش روشنایی دل می شود ؟ اندیشه کردن در کار خالق و مخلوق ( قکر کردن به کار آفریدگار و آفریده هایش)
۲. منظور از بیت برگ درختان سبز در نظر هوشیار
هر ورقش دفتری است معرفت کردگار» چیست ؟ درنظر انسان هوشیار و آگاه ، حتی برگ درختان سبز می تواند نشانه ای برای شناخت قدرت خدا در آفرینش باشد.
۳. به نظر شما ، بلعمی بر چه چیزی تأکید می کند ؟ اندیشیدن به نعمت های خداوند و س
از کودکی وقتی از پدرومادرم خواسته ای داشتم
نمیگفتند باشه . میگن ان شاء الله !
میگفتیم یعنی چی چرا خب نمیگی باشه و خیالمونو راحت کنی
گفت: انشالله یعنی اگه خدا بخواد ، اگه منم بخوام و اون نخواد نمیشه !
انگار با زبان ساده و بچه گانه از همان روز فهمیدیم : و هو علی کل شیءٍ قدیر.نقل نبات شیرینی ست برای منو نشدنی ها را آب خوردن میکند!امروز که دوندگی کردیم برای کاری که به چشممان ناقص شد ولی با توکل ورق برگشت در لحظات آخراین قدرت تسلط بر همه چیز شیرین اس
از کودکی وقتی از پدرومادرم خواسته ای داشتم
نمیگفتند باشه . میگن ان شاء الله !
میگفتیم یعنی چی چرا خب نمیگی باشه و خیالمونو راحت کنی
گفت: انشالله یعنی اگه خدا بخواد ، اگه منم بخوام و اون نخواد نمیشه !
انگار با زبان ساده و بچه گانه از همان روز فهمیدیم : و هو علی کل شیءٍ قدیر.نقل نبات شیرینی ست برای منو نشدنی ها را آب خوردن میکند!امروز که دوندگی کردیم برای کاری که به چشممان ناقص شد ولی با توکل ورق برگشت در لحظات آخراین قدرت تسلط بر همه چیز شیرین اس
یکی از تفریحات لذت بخش برای من درست کردن زیورآلات هست. واقعأ این کار رو دوست دارم.این کار هم مثل هر کار دیگه ای نیاز به پشتکار و آزمون و خطا داره و هرچی بیشتر زیورآلات درست کنی هم دستت راه میفته و هم ایده های بهتری به ذهنت میاد.قبلأ امکانات و تجهیزات درست کردن زیورآلات ارزونتر بود و منم خیلی راحت و بی پروا درست میکردم اما الان گرونتر شده و منم تو درست کردن محتاط تر شدم.ولی به کسایی که زیورآلات استفاده میکنن توصیه میکنم خودشونن درست بکار بشن و ب
دانلود گام به گام درس اول فارسی پایه دهم چشمه و سنگ
فرمت فایل : pdf
تعداد صفحات فایل : 12 صفحه
این فایل درس اول فارسی پایه دهم همه رشته ها (شته تجربی، رشته علوم انسانی و رشته ریاضی) درس چشمه و سنگ و همچنین ستایش
شامل معنی لغات مهم درس, معنی شعر به نام کردگار و آرایه های به کار رفته , معنی شعر چشمه و سنگ و آرایه های به کار رفته,
معنی عبارت های مهم درس, پاسخ کارگاه متن پژوهی می باشد
لینک دانلود فایل
دانلود گام به گام درس اول فارسی پایه دهم چشمه و س
موضوع انشا: تاریکی
یکی از بهترین انشا ها در مسابقات تصویر نویسی انشا
تاریکی چیست؟ آیا واقعا سیاه است؟ آیا پلیدی ها درونش خفته اند؟ آیا همان چیزی است که درونش چشم، چشم را نمی بیند؟ یا شاید هم چشمانمان می خواهند اینگونه باشد شاد می خواهند مواظب ما باشند و نگذارند که اهریمنمان تاریکی که درونش پنهان شده اند به درونمان راه پیدا کرده و وجودمان را از بین ببرند و یا شاید هم آنقدر حسود هستند که نمی خواهند زیبایی های درونش و محبت پنهانش را بچشیم یا ش
پدر دستشو میندازه دوره گردنه پسرش میگه پسرم من شیرم یا تو؟پسر میگه : من!پدر میگه : پسرم من شیرم یا تو؟!پسر میگه : بازم من شیرم…پدر دستشو میندازه دوره گردنه پسرش میگه پسرم من شیرم یا تو؟پسر میگه : من!پدر میگه : پسرم من شیرم یا تو؟!پسر میگه : بازم من شیرم…پدر عصبی مشه دستشو از رو شونه پسرش بر میداره میگه : من شیرم یا تو!؟پسر میگه : بابا تو شیری…!پدر میگه : چرا بار اول و دوم گفتی من حالا میگی تو ؟پسر گفت : آخه دفعه های قبلی دستت رو شونم بود فکر کردم یه
1 - چطور علاقتون رو پیدا کنید ؟
اول از همه چیز باید بدونی که دانشگاه اومدنت به این معنی نیست که توی یه
رشتهای تحصیل میکنی ، مدرک میگيری و بعدش فرش قرمز پهن میکنن جلوت که آقا بفرما خوش اومدی!
نه عزیزم ، از قدیم گفتن به همون اندازه که پول میدی ، آش میخوری! تو صرفا یه مدرک داری دستت و اما تخصص رشتهای که داری تحصیل میکنی رو داری ؟ اصلا علاقهای به رشتت داری ؟ قبل از همه چیز فقط نیم ساعت ، وقت زیادی نیستا! فقط نیم ساعت ، با خودت فکر کن ک
صبح با صدای زنگ موبایلم بیدار شدم دویدم سمت گوشیم صداشو قطع كردم تا بقیه بیدار نشن بعد دوباره كوكش كردم واسه نیم ساعت دیگه كه یكم دیگه بخوابم.ووواااااااییی چقدر صبحها سخت از زیر پتو در بیای.شبها كه میخوام بخوابم كولروتنظیم میكنم سمت خودم بعد میپرم زیر پتو خیلی باحاله از نظر من بهشت توی اتاق زیر پتو جلوی كولركه یخچال جفتت باشه غذا هم جفتت باشه فقط دستت رو از زیر پتو در بیاری و راحت زندگیتو بكنی. میدونی جالبش چیه ؟؟؟ اینه كه توی خوابتم خو
هیچ وقت مدرسه را به عنوان تنبیه برای بچه ها قرار ندهید.
گاهی برخی والدین وقتی جمعه است می گویند ؛ کی می شود شنبه شود بروی مدرسه از دستت راحت شوم.
یا میگویند؛ چقدر اذیت میکنی، بگذار در دفترت بنویسم خانم معلمت امروز رفتی دعوات کنه.با این رفتار مدرسه را زندان برای بچه معرفی می کنند. در حالی که مدرسه گلستان و باغ تعلیم و تربیت است و ما باید برای بچه هایمان آن فضا را زیبا ترسیم بکنیم.
معنی درس اول فارسی کلاس ششم (معرفت آفریدگار )
معنی شعر درس اول
1 ـ باد بهاری وزید از طرف مرغزار باز به گردون رسید،ناله ی هر مرغ زار
باد بهاری از سمت سبزه زار شروع به وزیدن کرد تا جایی که آواز هر پرنده ی کوچک و ناتوان هم از شوق به آسمان رسید.
2 ـ خیزوغنیمت شمار،جنبش بادربیع ناله ی موزون مرغ،بوی خوش لاله زار
برخیز و از وزش باد بهاری و آواز آهنگین و زیبای پرندگان و بوی خوش لاله زار بهترین استفاد
سلام
خلاصهاش این است که من تا الان به هیچکس نامه ننوشتهام و از این حرفها. پس عجیب نیست که بخواهم چرتوپرت بگویم. ها؟ بله. حتّی جالب است که تو، یعنی مخاطب نامهام را هم نمیشناسم! نه تو را دیدهام و نه میدانم که اهل کجایی. شاید خندهات بگيرد و بگویی: عجب ابلهی!» خب، حق میدهم.
از این گذشته، امیدوارم بهمرور پیشرفت کنم تا بتوانم نامههای زیباتری برایت بنویسم. آخر، آدم تا تمرین نکند که چیزی یاد نمیگيرد؛ مگر نه؟ آنقدر مینویسم ت
غلام سیاهى را آوردند؛ که به سرقت متّهم بود. هنگامى که نزد حضرت علی (ع) قرار گرفت ، از او سؤال شد: آیا اتّهام خود را قبول دارى ؟؛ و آیا سرقت کرده اى ؟ غلام اظهار داشت : بلى اى سرورم ! قبول دارم ، حضرت فرمود: مواظب صحبت کردن خود باش و دقّت کن که چه مى گوئى ، آیا واقعا سرقت کرده اى ؟ غلام عرضه داشت : آرى ، من هستم و سرقت کرده ام . امام علیه السلام غلام را مخاطب قرار داد و فرمود: واى به حال تو، اگر یک بار دیگر اعتراف و اقرار کنى ؛ دستت قطع خواهد شد، باز د
البته که نمیشه راحت قضاوت کرد، اما گاهی دلم میسوزه برای اونی که به تو تکیه کرده، بهت انقد وابسته اس، بعد میبینم تو انقد فارغی!
نظرسنجی میذاری برای مصائب و موانع این وضعیت؟!
برای انتخاب؟!
انتخاب کی؟ انتخاب چی؟
وقتی حتی حاضر نیستی هزینه ای بدی برای درست انتخاب کردن! دنبال برده ای هستی که مخالف تو فکر نکنه! وقتی شأنی برای طرف مقابلت قائل نیستی. انگار تو مرکز عالمی و بقیه اقمار
میخوای بقیه قلابی نباشن، اما به خودت نگاه کردی ببینی احیانا اون جن
یک داستان جن میگویم:
داستان جن
یکی بودیکی نبود غیرازخداهیچ کس نبود.
یک روز یک کسی بودکه اسمش سعیدبود،پدرومادر سعید میخواستند به مسافرت بروندبه سعید تمام سفارشها راگفتند.
وقتی پدرو مادر سعید به مسافرت رفتند سعید به دوستش زنگ وبه اوگفت که پدرومادرش به مسافرت رفتندمیایی خانه یمان دوستش قبول کرد وبه خانه ی سعیدآمد درآن موقع هواشب شدسعید برق هاراخاموش کرد وکناردوستش دراز کشید وداشتند درباره ی جن صحبت میکردند.دوستش یک جن بودکه خودش راشبیه دو
(اوپننیگ)
وا آخرین.آخرین ضربه.از تمرین مرگ من.تواین تمرین.خیلی زخما خوردم.آخرین زخمم.عشقم بود.آخرین زخمم.تنها دوستم بود. اما وقتی.چشمام باز شد.گوشام باز شد.فهمیدم.تنها عشقم.تنها دوستم.یه تنفره.یه دشمنه.شاعر:خودمکاراگاه
خب اینم از این به قولم وابسته بودم.مقدمه چینی نمیکنم.مارینت/لیدی باگای باباااا.یکی اون دیونه خرابکارو بگيره!!!کت نوار اینو گفت.من گفتم:فکر کنم اسمش موریارتی باشه.بیخیال.بریم بگيریمش!!!!!!!! کت نوار از قدرتت است
تو
به وضوح هنوز شدید بِ دوست داشتنِ من مشغولی و این را در هر جای جهانِ کوچک و خاک گرفته ات کِ ممکن بود، فریاد زده ای!
من
هنوز هم نمی توانم تو را دوست بدارم،
تو
آن خورشیدی کِ در ذهنِ عجیب و غریب و رنگین کمانیِ خودم ساخته بودم نیستی؛ نبودی هرگز.!
کاش دستت از دنیای من کوتاهُ کوتاه تر شود و من را هر روز بیشتر از پیش در دنیای بدونِ خودت تنها رها کنی!
من
با یک انفجارِ کهکشانی، سال های نوریِ بی نهایتی را از سیاره ی خشکیده ی تو دور افتاده ام
تو
تا همیشه در
من از اون دسته آدمایی ام که وقتی دلم میشکنه به جای اینکه مثل بچه آدم برم به طرف بگم که فلان کارت زشت بوده ، و من از دستت ناراحتم.سکوت میکنم و تو خودم میریزم.بعد هی بهش فکر میکنم هی فکر میکنم و هزار بار حرف و اتفاقی که ناراحتم کرده و مروز میکنم بعد هی براش دلیل میارم تو ذهنم هزار بار یارو رو محاکمه میکنم ولی هیچی به روش نمیارم انقدر اینکار و ادامه میکنم و زجر میکشم و زجرم میکشم و با خودم کلنجار میرم که دیگه کم کم از اون آدم فاصله میگير
گاهی هیچ کدام از دو دو تاها چهارتا نمیشود. در وسط تابستان، درست زمانی که در شب دست هایت را از پنجرهی ماشین بیرون میبری و گرمای باد دستت را میخراشد، درست در همان لحظه، در قلبت همه جا یخ زه. زمین یخ زدهی قلبت ترک خورده و تو فکر میکنی همین که این سنگینی و سرمای قلب و گلویت را رها کنی خوب میشود. ادامه میدهی. رشته ی دراز هیچ را میگيری و آنقدر میروی که شاید به جایی برسی، اما هر چه بیشتر پیش میروی، کمــتر میرسی، کمـ تر میرسی و کمتر میرسی. آدم ها را
قصه کودکانه توپ تیغ تیغی
موکی، میمون کوچولویی بود. توی جنگل راه می رفت که چشمش به یک توپ عجیب افتاد. یک توپ که روی آن پُر از خارهای تیز بود. موکی به توپ خاردار دست زد. خارها به دستش فرو رفتند.موکی دستش را عقب کشید و با پایش به آن توپ ضربه ای زد. خارها به پایش فرورفتند و او جیغ کشید. موکی خیلی دلش می خواست توپ خاردار را با دست هایش بگيرد. او باز هم به توپ دست زد. خاری از توپ جدا شد و در دستش فرو رفت و او باز هم جیغ کشید.مادرش که روی درختی مشغول چرت زدن ب
درباره این سایت