عنوان گولتان نزند. نمیخواهم برایتان از یک قهرمان بگویم. میخواهم از یک گوشهٔ مسیر عشق خودم بگویم. امشب در میهمانی نشسته بودیم و یکنفر داشت با جملاتی از قبیل رشتهاش به درد هیچی نمیخوره» و آخرش یه چیز مسخره انتخاب کرده» انتخاب مرا و یا شاید مرا تحقیر میکرد و من در سکوت فقط لبخند میزدم؛ لبخند میزدم چون به انتخاب خود و نادانی او ایمان داشتم، لبخند میزدم به اینکه مادر سعی میکرد از من دفاع کند و انگار خبر نداشت حرف آدمها و نظرات
تصور میکنم: روی تختم نشستم. رو به روی پنجرهی اتاق. پنجره بستهست اما نور آبی پررنگی که از مهتاب پیشی گرفته به شدت خودش رو به موها و مژههای من میکوبه. چشمهام رو باز میکنم و پسش میزنم. انعکاسش به گوشهی گلدون گلهای نرگس میخوره. گلدون میفته. میشکنه. نور آبی دوباره برمیگرده و اینبار وحشیانهتر به شبکیه چشمم هجوم میاره. چشمهامو میبندم و سعی میکنم خودم رو از سِحر و جادوی این پیرزن درختی در امان نگه دارم. آره این اسمیه که م
خرید پاورپوینت کتاب مهارتهای آموزشی و پرورشی( روشها و فنون تدریس) دکتر حسن شعبانی و امان صفوی
How will I get more information when I buy پاورپوینت کتاب مهارتهای آموزشی و پرورشی( روشها و فنون تدریس) دکتر حسن شعبانی و امان صفوی from this website?
بروزترین پایان نامه ها و تحقیقات پاورپوینت کتاب مهارتهای آموزشی و پرورشی( روشها و فنون تدریس) دکتر حسن شعبانی و امان صفوی با فرمت doc تنها در این سایت.
چگونه با خرید فایل پاورپوینت کتاب مهارتهای آموزشی و پرورشی( روشها و فنون تد
داغی دست کسی آمد و درگیرم کردآمد و از همۀ اهل جهان سیرم کرداولین بار خودش خواست که با او باشمآنقدَر گفت چنینم و چنان. (شیر)م کردمثل یک قلعه که بی برج و نگهبان باشدبر دلم سخت شبیخون زد و تسخیرم کردتا خبردار شد از قصّۀ (دلبستگی) امبر دلم مهر جنونی زد و زنجیرم کردبه سرش زد که دلم را بفروشد، برودقصدش این بود که یک مرتبه تعمیرم کرد!سنگی از قلب خودش کند و به پایم گره زدسنگدل رفت و ندانست زمینگیرم کردرفت و یک ثانیه هم پیش خودش فکر نکردکه چه با این دل &qu
1. پس از هجوم مغولان به ایران چه کسانی با به جان خریدن خطرهای زیاد به مغولان نزدیک شدند؟
دانشمندان و بزرگان ایرانی
2. چرا پس از هجوم مغولان، بزرگان و دانشمندان ایرانی به مغولان نزدیک شدند؟
آنها می کوشیدند که خوی خشن و ویرانگر بیابانگردان مغول را مهار کنند و مانع خونریزی بیشتر شوند. بزرگان ایرانی همچنین تلاش می کردند که مغولان را با فرهنگ و تمدن ایرانی-اسلامی آشنا کنند و راه و رسم کشورداری را به آنان بیاموزند.
3. خواجه نصیرالدین طوسی که بو
بعد از یه مدتی که به زندگی نگاه میکنی انگار همه چیز مثل یه فیلم داره ثبت میشه و تو بازیگر این داستانی.وسط یه تئاتر زنده با ادمایی که هواسشون نیست!
چند سال باید بگذره که به دغدغه های امروزم بخندم؟
و چند سال باید بگذره تا بازی احساس به راند های پایانی خودش برسه؟!
هر ادمی تو یه شکلی از احساس گیر کرده!بعضیا خطن!بعضیا مثلث بعضیا مربع بعضیا هم دایره!!!این وسط یه سری ادم سینگولاریتی هم پیدا میشن که نقطه ان!نقاط سینگولاریتی!که حالا این نقاط میتونن مرات
از مصطفي رعیتی
موضوع کتاب: اندیشه و معارف
152 ص
تاریخ انتشار: 1397
لینک دانلود کتاب 72 درس از نهضت اباعبدالله الحسین(ع)
کتاب ۷۲ درس از نهضت اباعبدالله الحسین (ع) نوشتهی مصطفي رعیتی به معرفی درسها و پیامهای گوشههایی از عظمت عاشورا برای عموم افراد جامعه میوردازد.
معمولا مداحان و اهل منبر وقتی که میخواهند عظمت کربلا را برای مستمعین بیان کنند به بعد مادی و ظاهری واقعه یعنی صحنه ظلم و ستم و جنایات لشکر شام و کوفه میپردازند و حتی گاهی با جع
پسرک کنار پنجره روی صندلی میشنید
درحالیکه غرق در اینده و حواشی ذهنش است سیگارش را روشن میکند و اندکی از حواشی دنیا ذهنش را میرهاند
پسرک غرق در اینده و اهدافش است اهدافی که نمیداند واهی و شدنی است یا پوچ و نشدنی
ایا پسرک این بار به اهدافش پایند خواهد بود؟! یا مثل قدیم در میانه های راه از اهدافش دست میکشد و تسلیم اینده ای مجهول ونامشخص خواهد شد یا این بار با اراده و مصمم تن به اینده ای جدید از زندگی
«مثل بالهای پرنده که توسط صیاد شکست دلم از آدم های زمانه شکست». دلم مانند آن پرنده بیگناه بال شکسته شکست. &nb
تمام بدنش از ترس به لرزه افتاد، جیغش در گلو خفه شد و نمازش را شکست. فرصت نکردم چیزی بگویم که وحشتزده به سمتم چرخید و انگار راه فراری برای خودش نمی دید که با بدنی که از ترس به رعشه افتاده بود، خودش را عقب می کشید و نفس نفس می زد تا بلاخره پشتش به دیوار رسید و مطمئن شد به آخر خط رسیده که با صدایی بریده ناله می زد و به خیال خودش می خواست با همین نغمه غریبانه از خودش دفاع کند که کلماتی را به لهجه غلیظ محلی میان جبغ و گریه تکرار می کرد و من جز یک مفهوم م
بعضی از چشم ها دریایی هستند و پرازتلاطم، بعضی عسلی و پراز شیرینی ، چشم آنچه را میبیند باور میکند. عشق اما باور نمیکند آنچه را چشم باور دارد. چشم ها میدانند چگونه ببینند
چگونه سخن بگویند، چگونه تورادر موج های خروشانشان بالا و پایین کنند. عشق اما دست و پاچلفتی، نگران و مضطرب است، ناگهانی می آید و ناگهانی میرود ، سراز پانمیشناسد. گاهی آنقدر میماند که زبانزد میشود و گاهی آنقدر زود میرود که نام هوس را می گیرد. بعضی از چشم ها پراز عشق هستند وبعض
داستان کودکانه با موضوع درختکاری
سالها پیش، کشاورزی، یک کیسه ی بزرگ بذر را برای فروش به شهر می برد.
ناگهان چرخ گاری به یک سنگ بزرگ برخورد کرد
و یکی از دانه های توی کیسه روی زمین خشک و گرم افتاد.
دانه ترسید و پیش خودش گفت: من فقط زیر خاک در امان هستم.
گاوی که از آنجا عبور می کرد پایش را روی دانه گذاشت و آن را به داخل خاک فرو برد.
دانه گفت: من تشنه هستم، من به کمی آب برای رشد و بزرگ شدن احتیاج دارم. کم کم باران شروع به باریدن کرد.
صبح روز بعد دانه یک جو
داستان
دانه ی خوش شانس
سالها پیش، کشاورزی، یک کیسه ی بزرگ بذر را برای فروش به شهر می برد
ناگهان چرخ گاری به یک سنگ بزرگ برخورد کردو یکی از دانه های توی کیسه روی زمین خشک و گرم افتاد.
دانه ترسید و پیش خودش گفت: من فقط زیر خاک در امان هستم.
گاوی که از آنجا عبور می کرد پایش را روی دانه گذاشت و آن را به داخل خاک فرو برد.
دانه گفت: من تشنه هستم، من به کمی آب برای رشد و بزرگ شدن احتیاج دارم. کم کم باران شروع به باریدن کرد.
صبح روز بعد دانه یک جوانه کوچولوی
«مثل بالهای پرنده که توسط صیاد شکست دلم از آدم های زمانه شکست».
دلم مانند آن پرنده بیگناه بال شکسته شکست. &n
از اون سر دنیا زنگ زده میگه وقتی وزیر و وکیل ازت تقدیر کردند، بهت افتخار کردم. ولی بعدش از خودم پرسیدم؛خودش هم به خودش و دستاوردهایش افتخار میکند؟و جواب برایم بدیهی بود: نهچرا؟چون از خودش خجالت میکشد؟چرا؟چون چاق است!!!راست میگه؟یعنی اگر لاغر شم اونوقت این شرم و خود کم بینی هم شرشان را کم می کنند؟البته واقعیت این است که دکتر (ر) اصرار داشت عدم رضایت من از افتخارات درسی و کاریم و تلاشم برای فتح قله های بیشتر، ناشی از شرم است.خانم ن هم لاغر و خوش
بسم الله الرحمن الرحیمداستان کوتاه" کالای ایرانی " برای ماهها هر دوازده روز، از قنات آب زلال به پایشان رسانده بود . بیلِ همدانی اش را با شاخه ی درخت بیدِ دست نشان خودش دسته کرده بود و پای شان را پابیل . خوش بخت بود که امسال سرمای بهاری نزده شان و می تواند هلوهای هر کدام یک پیاله را به بازار برساند. صبحِ سحر اهل و عیال را جمع کرد و دویست سیصد کیلو – آنقدر که پیکان وانت " ایران خودرو" اش ببرد- چیدند و راهی بازار شد. بازارِ تره بار باید آفتاب نزده
موضوع انشا: دلتنگی
آیا شماهم دلتنگ می شوید؟ چنان که عاشقی از دلتنگی معشوقهٔ خود زندگی خود را تار و تباه ببیند. دلتنگی به حرارت عشق مجنون و عزم فرهاد، به وسعت دل لیلی و قلب شیرین. آری؟؟با شما هستم که انگار صد سال است تارعنکبوت فقدان عشق ومحبّت در گوشهٔ دلتان جا خوش کرده است!! آیا شما هم دلتنگ میشوید؟آیا شما احساس وعاطفه دارید؟من که فکر نمیکنم.اگر احساس وعاطفه داشتید،این زندان را خودتان برای خودتان غم انگیز تر نمی ساختید.اشک های بی محل چشم های
اویاسومی ناسای
متن اهنگ oh my way رو اوردم خیلی قشنگه حتما گوش بدیدI'm sorry butمن متاسفم اماDon't wanna talk, I need a moment before I goنمیخوام حرف بزنم، یه دقیقه قبل از اینکه برم نیاز دارمIt's nothing personalهیچ موضوع شخصی ای نیستI draw the blinds, they don't need to see me cryمن کور هارو کشیدم، اونا نیازی به دیدن گریه من ندارن'Cause even if they understandچون حتی اگه بفهمنThey don't understandباز نمیفهمنSo, then when I'm finished, I'm all 'bout my businessپس بعد وقتی من تموم کردم من سرم تو کار خودمهAnd ready to save the worldو من آمادم که دنیا رو نجا
بسم الله الرحمن الرحیم
(شهید مصطفي روشن)
یکی از آشنایان شهید روشن می گفت:
مصطفي را با حاج اقا خوشوقت اشنا کرده بودیم. مصطفي اکثر
اوقات که مجلسی بود، پای منبر حاج اقا می نشست. یک بار در یک
جمع دوستانه به حاج اقا گفت:
ادامه مطلب
یه پسر و دختر کوچولو داشتن با هم بازی میکردن. پسر کوچولو یه سری تیله داشت و دختر کوچولو چندتایی شیرینی با خودش داشت. پسر کوچولو به دختر کوچولو گفت من همه تیله هامو بهت میدم؛ تو همه شیرینیاتو به من بده. دختر کوچولو قبول کرد.پسر کوچولو بزرگترین و قشنگترین تیله رو یواشکی واسه خودش گذاشت کنار و بقیه رو به دختر کوچولو داد. اما دختر کوچولو همون جوری که قول داده بود تمام شیرینیاشو به پسرک داد.همون شب دختر کوچولو با ارامش تمام خوابیدو خوابش برد. ولی
خود ارزیابی صفحه 79 فارسی نهم
۱- کدام قسمت از درس، اشاره به شهید حسین فهمیده» دارد؟ پاسخ: کیست این کودک؟! / او چه میخواهد از این میدان؟! کودک ما بغض خود را خورد / چشم در چشمان دشمن کرد / با صدایی صاف و روشن گفت: آی ای دشمن، من حسین کوچک ایران زمین هستم، کودکی از جنس نارنجک / در دهان تانکها افتاد.
۲- درباره این مصراع شعر آن طرف نصف جهان، با تانکهای آتشین در راه» توضیح دهید. پاسخ: منظور این است که ارتش عراق تنها نبود، بلکه نیمی از قدرتهای بزرگ
یک شب تاریک که مصطفي کوچولو داشت به خونه شان بر می گشت، هوا خیلی سرد بود و برف شدیدی می بارید.
در راه یک دفعه چمشش به یک فقیری افتاد که خانه یا اتاق گرمی برای خوابیدن نداشت و یک گوشه خیابان نشسته بود و داشت از سرما می لرزید.
مصطفي خیلی ناراحت شد، دلش سوخت. همش می خواست برای آن آدم، یک کاری بکند، ولی نه پولی داشت که به او بدهد، نه جایی می شناخت که آن را ببرد.
خیلی فکر کرد…
ولی هیچ کاری که از خودش بر بیاید و بتواند انجام بدهد به ذهنش نرسید. خیلی غصه
َ امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف»
إِنِّی أَمَانٌ لِأَهْلِ الْأَرْضِ کَمَا أَنَّ النُّجُومَ أَمَانٌ لِأَهْلِ السَّمَاءِ.
من مایه امان اهل زمینم؛ چنان که ستارگان مایه امان اهل آسمان اند.
امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف»
إِنَّ الْأَرْضَ لَا تَخْلُو مِنْ حُجَّةٍ إِمَّا ظَاهِراً وَ إِمَّا مَغْمُورا
زمین هیچگاه از حجت خالی نخواهد بود چه آن حجت ظاهر باشد و چه پنهان
امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف»
مَنْ کَانَ فِی حَ
گفته بودند :"فلانی پشت سرت بدگویی کرده ."
دست هایش را برد بالا.
گفت:"خدایا ! من بخشیدمش ، تو
هم اورا ببخش "
********************************
هر بار که می رفت آدم های تازه ای
با خودش می برد. می نشست وسط بیابان ،کنار قبر ،سلام می داد به همه ی انبیاء ،
خودش را می انداخت روی قبر ، سلام می کرد . . گریه می کرد
. . گریه می کرد . .
می گفت:"قبر جدم علی بن ابی
طالب است . باید همه این جا را بشناسند و بیایند زیارت . "
تا آن زمان قبر جدّش مخفی بود .
ادامه مطلب
انشا صفحه ۳۷ کتاب نگارش پایه کلاس پنجم دبستان صدای مادربزرگ تجربه شنیدن کدام یک از صدا های زیر را دارید احساس خود را از شنیدن آن بنویسید
انشا صدای مادربزرگ نگارش پنجم
انشا صدای مادربزرگ نگارش پنجم دبستان
مادربزرگ، کسی که پدر یا مادرت را بزرگ کرده، و اورا به جایی رسانده ، که حال پدر یا مادر خوبی برای توست. مادربزرگ ها همیشه مهربانند همیشه مهربانی میکنند و با محبت دست بر سرت میکشند و از خاطراتشان برایت میگویند که تو ان را قصه می نامی. همیشه وق
به لطف خدا مقاله اینجانب به همراه دو تن از استادان بزرگوار دانشگاهی در مجله علمی پزوهشی شیعه شناسی چاپ شد. از لینک زیر دانلود کنید. درباره این است که اصطلاح چهارگانه علم الحدیث یعنی صحیح و حسن و موثق و ضعیف را آیا علامه حلی یا به تعبیری سید بن طاووس اختراع کرده اند و بدعتی است غلط که اخباریان به آنها هجوم برده اند یا نه.https://s21.picofile.com/file/84435866/17_1_3.pdf.html
سعی کنیم بیشتر نیازهایمان را مستقیماً از طبیعت تهیه کنیم تا از شر انسانهای زیاده طلب و خطرات بیشمار مواد شیمیایی و اتمی در امان باشیم.
نمک طبیعی (سنگ نمک، نمک کوهستان، نمک رودخانه و دریا) را جایگزین نمک های سمی یددار موجود در بازار کنیم تا از فشارخون در امان بمانیم.
روغن های طبیعی (روغن زیتون، آفتابگردان، کنجد، شحم یا پی دور قلوه گاو، روغن زرد گاوی، کره و .) را جایگزین روغن های خطرناک مایع و جامد که از نفت و پارافین و روغن پالم ساخته شده کنی
آیا ممکن است بشر آزادی اجتماعی داشته باشد، ولی آزادی معنوی نداشته باشد؟یعنی بشر اسیر شهوت، خشم، حرص و آز خودش باشد؛ ولی در عین حال آزادی دیگران را محترم بشمارد.امروز عملا می گویند:بله!
عملا می خواهند بشر برده حرص، آز، شهوت و خشم خودش باشد؛ اسیر نفس امٌاره خودش باشد و در عین حال چنین بشری که اسیر خودش است، آزادی اجتماعی را محترم بشمارد.
این یکی از نمونه های ه و ریش پهن است.یکی از تضادهای اجتماع امروز بشر همین است.
۱-کتاب آزادی انسان، انت
پوف محکمی کرد و چشماشو بست و به پشتی صندلی تکیه داد، با خودش فکر کرد:_اخه الان چه وقت خراب شدن کامپیوتر بود تو این گیر و دار.
دوباره ذهنش جوابشو داد:
_این بیچاره دیگه عمرشو کرده،از همون اول هم که دست دو خریدیش،تا الان هم دووم آورده خودش کلیه.
ادامه مطلب
وزیر خوبی که دارد ناامیدمان میکند +سند (وزیر بدی که با استعفایش امیدوارمون کرد + سند= عقلمون)مسجد-مدرسه» چیست؟ (یک اصطلاح من درآوردی مسخره و حالا چه موقع حیثیت مسجد و مدرسه برده بشه خدا میدونه) حکایت راه رفتن کبک و کلاغ . هر کسی کار خودش بار خودش آتیش به انبار خودش.آیا مسجد-مدرسه» قانونی است؟ (قانونی هم باشه عقلانی نیست)انواع مسجد-مدرسه» (یه نوعشم در نوع خودش حکایتیه دیگه چه برسه به انواعش)تهدید کنید، اگر نشد تعطیل کنید! (نه تهدید و نه تعطی
درباره این سایت