نتایج جستجو برای عبارت :

آدم فضایی، درخت، جانور،مورچه،شنا،آسمان

داستان قشنگ مورچه و کک
روزی، روزگاری کک و مورچه ای با هم دوست بودند. یک روز کک به مورچه گفت دلم از گشنگی ضعف می رود.» مورچه گفت من هم مثل تو.» کک گفت بریم چیزی بگیریم و شکم مان را وصله پینه کنیم.» و نشستند به صحبت که چه بگیریم؟ چه نگیریم؟» گردو بگیریم پوست دارد.» کشمش بگیریم دم دارد.» سنجد بگیریم هسته دارد.» بهتر است گندم بگیریم ببریم آسیاب آرد کنیم؛ بیاریم خانه نان بپزیم و بخوریم.» کک رفت گندم گرفت آورد داد به مورچه. مورچه گندم را ب
1- مورچه و کرم خاکی ازنظر ویژگی های ظاهری چه تفاوتی دارند؟
پاسخ: مورچه ها بدن سه قسمتی و 6 پای بندبند و 2 شاخک و 2 چشم و آرواره دارند ولی بدن کرم خاکی حلقه های زیادی دارد و پا و چشم و شاخک و آرواره همانند مورچه ندارد.
2- کفشدوزک و شته به مورچه شبیه ترند یا کرم؟ چرا؟
پاسخ: به مورچه- زیرا دارای 2 شاخک 2 چشم و پای بندبند و آرواره هستند.
3- دو مورد از شباهت ها و تفاوت های ظاهری عنکبوت و مورچه را بیان کنید؟
پاسخ: هر دوی آن ها پای بندبند و آرواره دارند. بدن عنکب
بعد از آن روز برای اولین بار ماه رمضان بود و همه ی مورچه ها خوش حال بودند که استراحت و روزه بگیرند و اینکه الان باید امام زمان بیاید تا به مورچه ها یاد بدهد،ولی یکنفر دیگر آمد و امام زمان نیامد پس آن مورچه گفت:((اسم من مورشبه.
و بعد تندرو گفت:((تو که امام زمان نیستی.
بعد تندرو با مورشب داشت زل می زد ولی تندرو زل زدن رو قطع کرد و سیمرغ رو صدا کرد و گفت:((سیمرغ چرا اسم این مورچه مورشبه؟
بعد سیمرغ گفت:((چون اون از شب اومده به اینجا.
بعد تندرو به سیمرغ گفت
مورچه های کارگر
روی صندلی چوبی به اتفاق یکی از دوستان نشسته بودیم  و از طبیعت پارک ملت لذت می بردیم . نزدیک عصر بود  سرم را از قسمت بالای صندلی پایین انداختم تا خستگی بدن و شانهایم را دور بریزم . چشمم به تعدادی مورچه افتاد که به ردیف ستونی دنبال هم راه می رفتن  چند ثانیه خیره گشتم تا راهشان را بجویم 
در زیر سبزه های داخل پارک گم شدند وقتی خودمو راست کردم زیر صندلی را دیدم که با نرمه هایی از کیک و شیرینی ازدحام مورچه ها را به خود جلب کرده بود و ه
داستان کودکانه ماشین مورچه ای
این داستان کوتاه کودکانه، درباره زندگی سه مورچه است که هر روز برای تهیه غذا به سختی زحمت می کشند تا اینکه یک روز یکی از آنها فکری به ذهنش می رسد و …. .
داستان ” ماشین مورچه ای” مخصوص کودکان مهد کودک و پیش دبستانی:
سه تا مورچه با هم دوست بودن و هر روز برای تهیه غذا با هم بیرون می رفتن .اونا هرروز زحمت زیادی می کشیدن تا غذاهای سنگین رو به سمت خونه حمل کنن.
یه روز مورچه ها یه خوراکی پیدا کردن که خیلی خوشمزه بود ولی خیلی
ای خدای مورچگان. به نامتبجای زبان انگلیسی، زبان مورچه را بیاموز! 
صبح جمعه، دسته جمعی با رفقا رفتند کوه،اینبار جایی مرتفع تر و دورتر از دسترس.یکی از عجایب آن بالا، دیدن حفره هایی بود پر از مورچهشاید به تعبیر قرآن: واد النمل» یا همان سرزمین مورچگان.
عصر هنگام برگشت، دوری راه و ترافیک حسابی همه را خسته کرده بود،تنها چیزی که حواس او را از آن ترافیک و شلوغی پرت می کرد، موزیکی بود  که به زبان انگلیسی گوش می کرد.چند ساعتی طول کشید تا به خانه هایش
اگر میخواهید زندگی شاد و موفقی داشته باشید باید از قوانین خاص جهان هستی پیروی کنید تا جهان نیز روی خوش خودش را به شما نشان دهد.
وقتی پرنده ای زنده است مورچه ها را می خورد
وقتی می میرد مورچه ها او را می خورند
یک درخت میلیون ها چوب کبریت را می سازد
اما وقتی زمانش برسد فقط یک چوب کبریت برای سوزاندن میلیو نها درخت کافی است
زمانه و شرایط در هر موقعی می تواند تغییر کند
در زندگی هیچ کس را تحقیر و آزار نکنید
شاید امروز قدرتمند باشید اما یادتان باشد
 
کاربران گرامی ،در این بخش پاورپوینت جامع و کامل الگوریتم کلونی مورچه Ant Colony Algoritm در ۴۳ اسلاید قابل ویرایش اماده دانلود گردیده است که پس از پرداخت آنلاین می توانید این محصول را از وبسایت دریافت و دانلود نمایید.
جهت آشنایی شما عزیزان با محتوای پاورپوینت الگوریتم کلونی مورچه،متن چند تا اسلاید را قرار می دهیم .
محتوای اسلاید ۲
مقدمه
الگوریتم کلونی مورچه برای اولین بار توسط دوریگو (Dorigo) و همکارانش به عنوان یک راه حل چند عامله (Multi Agent) برای مسائ
موضوع :
انشا در مورد مورچه ای بارکش
 
متن :
مقدمه:
انشایی که امروز می شنوید در مورد زندگی یک مورچه کوچک در دل شهری بزرگ و کشوری پهناور است، این مورچه برای زنده بودن و زندگی کردن روزانه تلاش های زیادی می کند و مسیر طولانی را می پیماید و شاید از نظر شما هم جالب باشد.
تنه انشاء:
آیا تاکنون به پشتکار مورچه ها اندیشیده اید؟ آن ها ممکن است در طول روز بار ها سعی کنند از یک مسیر بالا بروند و برای این کار دست از هیچ تلاشی بر نمی دارند، حتی ممکن است چ
پاورپوینت بررسی قلعه خشتی مورچه خورت و کاروانسرای شاه مادر
دانلود پاورپوینت با موضوع بررسی قلعه خشتی مورچه خورت و کاروانسرای شاه مادر، در قالب ppt و در 28 اسلاید، قابل ویرایش. بخشی از متن پاورپوینت: معرفی موقعیت جغرافیائی قلعه مورچه خورت وکاروانسرای شاه مادر: مورچه خورت .
مورچه سیاه کوچولو ( بر اساس ضرب المثلِ : مور گرد آورد به تابستان تا فراغت بود زمستانش)
به نام خدا
 مورچه  سیاه کوچولو
کار می کنه، بار می بره
دونه هارو جمع می کنه
داخل انبار می بره
 
مورچه  سیاه کوچولو
زیرِ زمین لونه داره
تو لونه ی زیرِزمین
یه عالمه دونه داره
 
مورچه  سیاه کوچولو
عاشق کار و کوششه
تابستون و فصل بهار
همیشه زحمت می کشه
 
 مورچه  سیاه کوچولو
خوشحاله و غم نداره
فصل زمستون که بیاد
آب و غذا کم نداره
 *
روزی پسر غمگین نزد درختی خوشحال رفت و گفت: من پول لازم دارم! درخت گفت: من پول ندارم ولی سیب دارم. اگر می خواهی می توانی تمام سیب های درخت را چیده و به بازار ببری و بفروشی تا پول بدست آوری. آن وقت پسر تمام سیب های درخت را چید و برای فروش برد. هنگامی که پسر بزرگ شد، تمام پولهایش را خرج کرد و به نزد درخت بازگشت و گفت می خواهم یک خانه بسازم ولی پول کافی ندارم که چوب تهیه کنم. درخت گفت: شاخه های درخت را قطع کن. آنها را ببر و خانه ای بساز. و آن پسر تمام شاخه
عالم هوشیار است.کوه‌ها می‌شنوند؛ درخت‌ها می‌فهمند؛ دریاها در دل غوغا دارند؛ آسمان‌ها چشم به راه‌ند.مورچه‌ها، گل‌ها، سبزه‌ها، حواصیل‌ها. همه در اوج آگاهی‌ند و کمال شور و اشتیاق.برای همین نباید یکه بخوری وقتی می‌بینی قد کشیدن حیات را بین این خاکسترها و آهن‌پاره‌ها.#درست_زیر_پای_ابومهدی #شب_جمعه
 
پ.ن: تصویر را ۱۰ روز پس از حادثه، گرفتم. از خرابه‌های ماشین ابومهدی در گوشه‌ای از بغداد؛ جایی که سبز شده بود. درست زیر پای ابومهدی. درس
پاورپوینت الگوریتم بهینه سازی کلونی مورچه ها
این مطالعات نشان داده که مورچه ها اتی اجتماعی هستند که در کلونی ها زندگی می کنند و رفتار آن ها بیشتر در جهت بقا کلونی است تا در جهت بقا یک جز از آن. یکی از مهم ترین و جالبترین رفتار مورچه ها، رفتار آن ها برای یافتن غذا است و به ویژه چگونگی پیدا کردن کوتاهترین مسیر میان منابع غذایی و آشیانه.این نوع رفتار مورچه ها دارای نوعی هوشمندی توده ای است که اخیرا مورد توجه دانشمندان قرار گرفته است در دنیای
قصه کودکانه مورچه کتاب خوان
هدف از قصه امشب تشویق بچه ها به کتاب خوندن هست.
شروع داستان:
توی یه جای زیبا و قشنگ یه مورچه کوچولو بود که با مامان و بابا و خواهرش تو لونه کوچیک و مرتبشون زندگی میکردن ، مورچه کوچولو عاشق کتاب خوندن بود و هیچ کاری رو به اندازه کتاب خوندن و مطالعه کردن دوست نداشت.روزا که مورچه های دیگه میرفتن با هم بازی میکردن و سرگرم میشدن مورچه کوچولو تند تند خودشو به مغازه کتاب فروشی که نزدیک لونشون بود میرسوند و از قفسه های کتاب
اگر درد آدم فقط عشق بود و حوا تنها بهانه ی زندگی، هر ثانیه؛ نفس نفس روح تازه می شد. عشق جوانه می زد و درخت به درخت یکی پس از دیگری از آسمان خبر می داد.  
امروز درخت های سر بر افراشته، مدفون به زیر خاک اند ؛ نه از آدم خبری ست و نه حوا!  عشق هم یک گنبد مینای بزرگ در خیالات و اوهام که قالیچه ی سلیمان به دورش می چرخد.  
دیگر کفن کفن، کفاف ریشه نمی دهد وقتی عشق خیال پنهان شدن به سر دارد. " در عجبم"!  کجای این نفس مانده ایم که روح خیال تازه شدن ندارد؟  
کوه
قصه دوستی مورچه کوچولو و خرگوش پشمالو
هدف از قصه امشب همکاری و دوستی در کودکان هست.
شروع داستان:
روزی از روز های گرم فصل تابستون ، توی جنگل مورچه کوچولویی زندگی می‌کرد که همیشه برای پیدا کردن غذا به روستاهای کوچیک اطرافشون میرفت و برای خودش و خانوادش دنبال غذا میگشت و برای زمستون غذا جمع میکرد تا تو سرمای زمستون غذا های خوشمزه داشته باشن چون توی فصل زمستون غذا پیدا کردن کاره خیلی سختیه برای همین بیشتر حیوونا برای زمستون غذاهاشون رو جمع میک
یک روزی مورچه تصمیم گرفت که بره بالا ی درخت.
بعد ملکه آن را صدا کرد:((تو کجایی ای تندرو
من مامانت هستم!))
بعد تندرو سکته کرد و افتاد او کمرش،دلش،سینه اش درد می کرد و در آخر مریض شد.
او بعد با ناله گفت:((مامان من حالم بده و همش هم تقصیر توعه!))
بعد ملکه تندرو را برد به لانه و بعد ملکه به او گفت:((تو باید اینجا استراحت کنی!
بعد تندرو با اخم به مادرش گفت:((چرا؟من نمی خوام استراحت کنم!
یک ماه بعد
یک ماه گذشت که ملکه تندرو رو ببره به خانه اش اما بعد که حالش خوب
مسواک شترهیک شتره بود. یا شاید هم نبود. آخه شتره توی خانه نبود. چون مسواکش را گم کرده بود. برای همین رفته بود بیرون تا مسواکش را پیدا کند.تا مارمولک را دید، گفت: تو مسواک منو ندیدی؟ می خوام دندونام رو مسواک کنم.»مارمولک دُمش را تکان داد و گفت: نه که ندیدم، آخه مسواک تو به چه درد من می خوره.»شتره رفت و مارِ فیس فیسو را دید، گفت: تو مسواک منو ندیدی؟»مارِ فیس فیسو گفت: بله دیدم. تو دست مورچه خانوم بود اما نمی دونم مسواک تو، توی دست اون چیکار می کر
داستان کوتاه تخیلی از ریشه تا برگ
بخشی از داستان :
سال ها پیش پسر کوچولویی بازیگوش عاشق بازی کردن در اطراف درخت سیب بزرگی بود. او هر روز از درخت بالا می رفت و سیب هایش را می خورد و استراحتی کوتاه در زیر سایه اش می کرد. او درخت را دوست می داشت و درخت هم عاشق او بود. زمان به آرامی گذشت و پسر کوچولو بزرگ شد و دیگر هر روز برای بازی به سراغ درخت نمی آمد.
یک روز، پسر بعد از مدت ها برگشت، اما این بار مثل همیشه خوشحال نبود.
درخت به پسر گفت: بیا با من بازی کن.
داستان کودکانه مورچه کوچولو
یه روز صبح مورچه کوچولو همراه مامانش از خونه اومد بیرون
مامانش بهش گفت :از من دور نشی مورچه کوچولو
اما بچه ها مورچه کوچولوی شیطون حرف مامانشو گوش نکرد و گم شد.
همینطوری که داشت می رفت رسید به 5 تا پله پیش خودش گفت اینجا کجاست ؟!
برم بالا شاید مامانمو از روی بلندی پیدا کنم مورچه با زور و زحمت از پله ها رفت بالا
(اینجای قصه انگشتهای دست بچه رو یه کم فشار می دهیم )
اینجا کجاست ؟. یه جاده است!
بهتره برم تا ته جاده شاید ماما
هزار پا هر روزوبا خودش می گفت: آخه هزار تا پای کوچولو به چه دردم می خورد! من که نمی توانم با این پاها هیچ کار بزرگ و مهمی انجام بدهم.یک روز که هزار پا داشت تو باغ راه می رفت صدایی شنید . صداها می گفتند: کمک،کمک. لطفا به ما کمک کنید.لطفا به ما کمک کنید. هزار پا دورو برش رانگاه کرد . یک چاله کوچک آب دید که چند تا مورچه داشتند در آب دست و پا می زدند. هزار پا گفت: نترسید.نترسید. الان خودم نجاتتان می دهم. بعد زودی رفت تو پاله و مورچه ها از روی پاهای او بالا آ
 

ونکوور – محققان دانشگاه Simon Fraser می گویند توانایی عنکبوت در نیش زدن گونه های خاصی از مورچه ها می تواند منجر به دافعه ایمن عنکبوت ها برای انسان شود.
آندریاس فیشر ، دانشمند SFU ، به CTV News گفت: “وقتی تعداد مورچه ها در باغ افزایش می یابد ، تعداد عنکبوت ها نیز کاهش می یابد.”  “و ما می خواستیم بدانیم که چرا”.
محققان بیوه عنکبوت سیاه جعلی رایج را به دلیل همجواری با انسان برای تحقیق انتخاب کرده اند.  گونه های بی ضرر را می توان در
درخت بری در مدرسه ای در گلستان در آستانه روز درخت کاری - در حالی که این روزها مسئولان دغدغه کاشت درخت و ترغیب مردم به انجام این کار را دارند ، مسئولان مدرسه .بامداد کلیپ بانک لینک های دانلود فیلم ، دانلود سریال و دانلود آهنگ میباشد.
روزی حضرت سلیمان (ع ) در کنار دریا نشسته بود، نگاهش به مورچه ای افتاد که دانه گندمی را باخود به طرف دریا حمل می کرد.سلیمان (ع) همچنان به او نگاه می کرد که دید او نزدیک آب رسید.در همان لحظه قورباغه ای سرش را از آب دریا بیرون آورد و دهانش را گشود…مورچه به داخل دهان او وارد شد و قورباغه به درون آب رفت.سلیمان مدتی در این مورد به فکر فرو رفت و شگفت زده فکر می کرد.ناگاه دید آن قورباغه سرش را از آب بیرون آورد و دهانش را گشود.آن مورچه آز دهان او بیرون آم
ضرب المثل اصفهانی زشت چی داریم؟ .اصفهانی‌ها به کسی که خیلی زرنگه میگن: یارو با فوت هندونه رو تو *ون مورچه کردیه نفر که خسیسه خود اصفهانی‌ها بهش میگن: ما *ون دادن مورچه را دیدیم پل خرج کردن تو رو ندیدیم.اصفهانی‌ها به آدمای نچسب چی میگن: تو *ون نرو.یه اصفهانی میره دستشویی مدفوعش رو می‌بینه میگه لامصب چه دوری هم ورداشته، اگر کسی بهتون گفت چه دوری هم ورداشتی ماجراش اینه 
به دهمین قصه کودکانه هویورادیو با موضوع ترس خوش اومدید
امروز میخوایم قصه اون مورچه کوچولو رو براتون بگیم که توی یه دشت بزرگ گم شده بود و بلد نبود راه خونه .حوریا دانلود بانک لینک های دانلود فیلم ، دانلود سریال و دانلود آهنگ میباشد.
۱. به نظر شما چه عواملی سبب از بین رفتن نسل یک نوع جاندار می شود؟وقتی شرایط زندگی جاندار تغییر می کند ( مانند تغییر شدید آب و هوا ، زیستگاه ، طوفان یا سیل ) جانداران نمی توانند با آن سازگار شوند و باعث نابودی آن ها می گردد.۲. چرا تنوع گیاهان در جنگل های کاج کم است؟ زیرا درخت کاج موادی از ریشه خود در خاک ترشح می کنند که از رشد بسیاری از گیاهان جلوگیری می شود.۳. رابطه ی غذایی بین مورچه و شته چگونه است؟ توضیح دهید.به صورت همیاری زندگی می کنند و هر دو م
مردی چهار پسر داشت. آن‌ها را به ترتیب به سراغ درخت سیبی فرستاد که در فاصله‌ای دور از خانه‌شان روییده بود؛ پسر اول در زمستان، دومی در بهار، سومی در تابستان و پسر چهارم در پاییز به کنار درخت رفتند. سپس پدر همه را فراخواند و از آن‌ها خواست که بر اساس آن‌چه دیده بودند درخت را توصیف کنند.
پسر اول گفت: درخت زشتی بود، خمیده و در هم پیچیده.»
پسر دوم گفت: نه، درختی پوشیده از جوانه بود و پر از امید شکفتن.»
پسر سوم گفت: نه، درختی بود سرشار از شکوفه‌ها
داستان کودکانه کندوی عسل
هدف از قصه امشب اعتماد نکردن به هر شخص و کنار گذاشتن غرور هست
روزی روزگاری تو جنگل یه مورچه در پی جمع کردن دونه های جو از یه راهی میگذشت که نزدیک کندوی عسل بود. از بوی عسل دهنش آب افتاد ولی کندوی عسل بالای سنگ بود و هر چی سعی کرد از دیواره سنگی بالا بره و به کندو برسه نتونست و دست و پاش لیز میخورد و می افتاد.
مورچه کوچولو خیلی دوست داشت از اون عسل بخوره برای همین داد زد: من عسل میخوام اگه کسی پیدا بشه و منو به کندوی عسل برس

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها

نوشته های دبیر زیست شناسی فروشگاه اس پی دی شاپ شعرهای حسین شادمهر شازده 21548715 خوش آشپز عبادی شهرسلامتی علیرضا کریمی مشاوره برندینگ | مشاوره برندسازی | مشاوره تبلیغات