نتایج جستجو برای عبارت :

اگر یک دوچرخه سحرآمیز داشتم به کجای دنیا سفر می کردم

 خب عاره داشتم ميگفتم مامانم ک اونطوری گف من خیلی حرصی شدم و رگ غیرتم زد بالا :") دوچرخه رو برداشتم زدم تو دل کوچه های شهرک هوا هم ک بارونی :") خلاصه کلام اینکه 4 بار شاید هم بیشتر با کله رفتم تو جوب و فلج شدم (خیلی دردناک بود) بیشتر از 5 بار نقش بر اسفالت شدم و ب فنا رفتم ک چندین بار هم کوبوندم به ماشینا :") ولی آخر سر راضی و خوشحال و فلج طور بالاخره یادگرفتم :")))))))پ ن : راستش من هميشه فک ميکردم ک ادميم ک زود تسلیم ميشم و اینا و اراده قوی ندارم :") ولی ا
باشگاه آسیادوچرخ کرمانشاه با برد تخصصی مربیان رسمي فدراسیون دوچرخه سواری و فروشگاه تخصصی آسیادوچرخ که مجهزترین مرکز فنی دوچرخه در غرب ایران مي‌باشد . 
از سال ۱۳۹۰ با هدف ایجاد فرهنگ سازی و ترویج فرهنگ دوچرخه سواری پا به صنعت دوچرخه و ورزش دوچرخه سواری نمود . این کارگروه بسیار بزرگ از سمت مدیر موفق و با تجربه هدایت شده که سرآمد بهترین فروشگاه و تعميرات تخصصی دوچرخه در غرب ایران بود . 
با مدیریت مهندس حاج سید فایز آسیایی صحنه کارشناسی ارشد م
به گزارش مدیر باشگاه آسیادوچرخ کرمانشاه با هدف ایجاد فرهنگ دوچرخه سواری و استفاده عمومي از دوچرخه این نوع همایش ها از سال ۹۴ به کوشش تیم پر تلاش آسیادوچرخ اجرا شده ، در پایان مدیر باشگاه آسیادوچرخ از کوشش و حمایت های تک تک عزیزان و دوچرخه سواران هم استانی در جهت بهبود شرایط دوچرخه سواری استان تشکر کرد .
ارادتمند شما حاج سید فایز آسیایی صحنه ، کارش ارشد مهندسی مکانيک دانشگاه صنعتی اميرکبیر . مدیر باشگاه آسیادوچرخ کرمانشاه
چیزی نزديک به 2 ماه بود که ذهم درگیر يک ایده بود. داشتم برای خودم آزادنویسی ميکردم و با رستاخیز کلمات قصه‌گوی درونم را سیخونک مي‌زدم که تمرینش خوب از آب درآمد. یعنی ایده‌ای که در آن دو صفحه شکل گرفت را دوست داشتم. پس تصميم گرفتم ادامه‌اش بدهم.
آن را ادامه دادم و سعی کردم گوشه و کنارش را کشف کنم. شروع کردم به طرح
ادامه مطلب
محسن پورسید آقایی  در حاشیه آئین واگذاری ۱۰۰ دستگاه دوچرخه به دانش آموزان در دبیرستان پسرانه ابوریحان بیرونی در جمع خبرنگاران گفت: امروز برنامه تحویل ۱۰۰ دستگاه دوچرخه را در دبیرستان پسرانه ابوریحان بیرونی برگزار کردیم که این تعداد دوچرخه از طرف شهرداری تهران به منظور ترویج فرهنگ دوچرخه سواری در بین دانش آموزان توزیع شد.
او افزود: از لحاظ ایمنی باید اعلام کنم که تمامي دوچرخه‌ها و سرنشینان آن‌ها بیمه هستند.
پورسید آقایی تصریح کرد: اختیا
به گزارش روابط عمومي باشگاه آسیادوچرخ کرمانشاه در مورخه ۱۴۰۰/۲/۱۷ همایش بزرگ دوچرخه سواری در شهرستان کرمانشاه اجرا خواهد شد ، وی افزود این همایش با حضور مربی رسمي فدراسیون هدایت ميشود ، 
در ضمن مدیریت باشگاه دوچرخه سواری هم به قید قرعه کشی جوایز ارزنده ای به شرکت کنندگان اهدا خواهد نمود . 
به گزارش روابط عمومي باشگاه آسیادوچرخ کرمانشاه 
همایش بزرگ دوچرخه سواری در مورد ۱۴۰۰/۲/۱۰ با اهدا جوایزی اجرا شد ، مدیریت باشگاه آسیادوچرخ کرمانشاه اضافه نمود پیرو فرهنگ سازی استفاده از دوچرخه و حفظ محیط زیست بهتری برای آیندگان این نوع همایش ها لازم اجراست . 
داشتم توی یه گروه تلگرامي وقت سپری ميکردم  یه عکس خیلی معمولی من رو متوجه کرد چند دقیقه هست خشکم زده و نميتونم ازش چشم بردارم  
مطلبی بود معمولی که کپی و شر شده بود اما اون عکس و مختصر فکری که قبلا راجع به فرستنده ش  کرده بودم من رو کاملا مشغول خودش کرد .ناخوداگاه یه سستی خاصی توی پاهام حس کردم طپش قلبم تند  شد انگار يکی از پشت عکس داشت با لحجه ای شیرین و نه و مخملی صدام ميکرد صدایی که تمام هیبت مردانه ام رو زیر سوال برده بود اتفاقی عجیب بود
يکم خودم معرفی کنم :
من نیما هستم 25 سال و 9 ماه از زندگی رو گذروندم (متولد بهمن
68 ) ، مهندس کامپیوتر - نرم افزار هستم ، شغلم برنامه نویس و توسعه دهنده
نرم افزار هستش (برنامه نویسی تحت وب دات نت )
شروع داستان
داستان مهاجرت من و روند این که چرا مهاجرت کنم ، برميگرده به
اینکه هميشه دوست داشتم تجربه های تازه ای داشته باشم ، دوست نداشتم درجا
بزنم ، دوست نداشتم قانع باشم ، به اینکه يک حقوق خوبی بگیریم و تموم تا
آخر عمر يک نواخت زندگی کنم . ، دوست داشتم
يکم خودم معرفی کنم :
من نیما هستم 25 سال و 9 ماه از زندگی رو گذروندم (متولد بهمن
68 ) ، مهندس کامپیوتر - نرم افزار هستم ، شغلم برنامه نویس و توسعه دهنده
نرم افزار هستش (برنامه نویسی تحت وب دات نت )
شروع داستان
داستان مهاجرت من و روند این که چرا مهاجرت کنم ، برميگرده به
اینکه هميشه دوست داشتم تجربه های تازه ای داشته باشم ، دوست نداشتم درجا
بزنم ، دوست نداشتم قانع باشم ، به اینکه يک حقوق خوبی بگیریم و تموم تا
آخر عمر يک نواخت زندگی کنم . ، دوست داشتم
مردی با دوچرخه به خط مرزی مي‌رسد. او دو کیسه بزرگ همراه خود دارد. مأمور مرزی مي‌پرسد: در کیسه ها چه داری؟»
او مي‌گوید: شن.»
مأمور او را از دوچرخه پیاده مي‌کند و چون به او مشکوک بود، يک شبانه روز او را بازداشت مي‌کند. ولی پس از بازرسی فراوان، واقعاً جز شن چیز دیگری نمي‌یابد. بنابراین به او اجازه عبور مي‌دهد. هفته بعد دوباره سر و کله همان شخص پیدا مي‌شود و مشکوک بودن و بقیه ماجرا. این موضوع به مدت سه سال هر هفته يک بار تکرار مي‌شود و پس از آن
سیستم تعلیق دوچرخه ها برای بالا بردن سطح راحتی و بهره وری آن ها تولید شده است اما به کارگیری آن ها تبعاتی همچون پیچیدگی، گران قیمت بودن و سنگین بودن را در بر دارد. ممکن است با وجود این سیستم، دوچرخه سوار نیاز به استفاده از انرژی بیشتری داشته باشد زیرا سیستم کمک فنر مقداری از انرژی راننده را اتلاف مي کند. به همين خاطر است که سیستم تعلیق دوچرخه ها در سال های 00 معمول بودند، با تولید لاستيک های بادی و کارآمد کنار گذاشته شدند.
* تعادل دوچرخه :دوچرخ
معتبر ترین سایت شرط بندی ایرانی
اینترنت مکان خوبی برای یافتن نمایندگی های آنلاین است ، اما ممکن است مجبور شوید هزینه حمل و نقل و حمل و نقل را بپردازید ، به علاوه مشکل یافتن تعميرگاه را دارید.تصویری با عنوان خرید دوچرخه کوهستان مرحله 114از دوچرخه های دست دوم اجتناب کنید ، مگر اینکه بسیار آگاه باشید. خرید دوچرخه دست دوم روش خوبی برای بدست آوردن هزینه های بسیار زیاد است ، اما جدا کردن آن نیز آسان است. اگر اطلاعات زیادی در مورد دوچرخه ندارید ، فرو
معتبر ترین سایت شرط بندی ایرانی
اینترنت مکان خوبی برای یافتن نمایندگی های آنلاین است ، اما ممکن است مجبور شوید هزینه حمل و نقل و حمل و نقل را بپردازید ، به علاوه مشکل یافتن تعميرگاه را دارید.تصویری با عنوان خرید دوچرخه کوهستان مرحله 114از دوچرخه های دست دوم اجتناب کنید ، مگر اینکه بسیار آگاه باشید. خرید دوچرخه دست دوم روش خوبی برای بدست آوردن هزینه های بسیار زیاد است ، اما جدا کردن آن نیز آسان است. اگر اطلاعات زیادی در مورد دوچرخه ندارید ، فرو
آدمای امثال من .
فقط باید ذهنشونو مشغول کنند که به هیچی فکر نکنن .
یعنی از بس هی کار کنن و فعالیت ذهنیشون زیاد بشه که وقت فکر کردن نداشته باشن.
و اگه فکر کنن .ممکنه از فکر کردن دیوونه بشن!
.
داشتم سر ناهار "با یه حرف بابا فقط" به این فکر ميکردم که زن داداش ،وقتی ازدواج کرد از الان من یه سال و نیم کوچيک تر بود.و من به یه سال و نیم پیش خودم فکر کردم که هیییییییچی نميفهميدم!
بعد یه کم فکر کردم دیدم من چه انتظاری داشتم اون موقع ها از یه الف بچه.وا
چند وقت پیش تو خیابون پیداش کردم ، داشتم قدم زنون مي اومدم خونه ، اصلا به فکر این نبودم که يکی رو پیدا کنم تو لحظه بهش آب ، دون بدم سر اون درست تو همون روز که قرار بود تا فردا از بین بره برش داشتم آوردم تو خونه گذاشتمش تو شیشه پر از آب .تو راه اومدن به خونه به این فکر ميکردم که ميخوام اینو بزرگش کنم هر جور که هست .  .همون روزم باهاش صحبت کردم که اگه تو بمونی من با تمام وجود بهت ميرسم  هر چی از دستم بیاد واسه رشد کردنت پات ميریزم . اولین روز ریشه نداش
اول بگم ک خیلی دلم ميخواد با وردپرس برای خودم ی وبلاگ درست کنم ک سر و تهش مال خودم باشه 
اونجوری خیلی طول ميکشه تا يکی پیدا بشه و مطالب منو بخونه 
حالا بگذریم 
یادمه از 5ام ابتدایی ب بعد یعنی دوره ی راهنمایی همه غم ها شرو شد ، تا 5ام ابتدایی غرق بچگی ولذت از دنيا بودم ، اما از وقتی ک فهميدم درد و غم یعنی چی و از وقتی ک بلوغ در من شروع شد و ب جاهای باريک تر رسید ، من دیگ شادی کردن یادم رفت ، ای کاش شور و نشاط دوران کودکیم رو داشتم ، همون شوری ک با این
از نوشتن ادامه ی سفرنامه منصرف شدم.چون اتفاق خیلی خاصی هم در ادامه نیافتاد.دیگر نه مثل قبل جزیره را بهترین جای دنيا مي‌دانستیم و نه از تفریحاتش،لذت خاصی مي‌بردیم.با تحقیقاتی که بعدا انجام دادیم فهميدیم که احتمالا آن زهرماری ای هم که کشیدیم،ماری جوانا نبوده!یا اگر بوده هم دوز بسیار بالایی داشته!در هر صورت کش دادن بیشتر موضوع،بیهوده است.
هميشه عادت دارم خاطرات تمام سفرهایم را مکتوب کنم.مثل خیلی های دیگر.ولی قصد نوشتن خاطرات این سفر خاص را ه
حدودا ده ماه پیش اخرین پست رو اینجا گذاشتمده ما گذشت .از اون روزا که دیوانه وار رام حس و حالم شده بودم من یه دختر تنها بودم که اون لحظات حسی اومده بود سراغم.بیمار بودم. وجالب اینجاست که اون چند روز خیلی حالم خوب شده بود مکررا از بینی ام خون ریزی ميکرد و مدتی بود که عذابم مي داد. اما اون روزا اصلا اینطور نشدم.حتی سرگیجه هم نداشتمزمان. زمان. زمان.مطمئنا اینجا رو نميخونه. . .چه روزایی گذشت احساس خفگی ميکردم. باید به زندگیم اجبارا ادامه ميدا
اون روز تو کتابخونه ی دانشگاه اتفاقی عسل رو دیدم.دختر خاله اش فوت شده بود و تا دیدمش پریدم بغلش کردم و بهش تسلیت بگم و همدردی کنم.هميشه ام با این دختر تعارف تيکه پاره ميکردیم.گوشی تو جیب مانتوم بود و هنذفیریم در اومده بود و اهنگ احمدوند شروع کرد خوندن خیلی بهت علاقه دارم سر اینکه صاف و ساده اومدی گفتی ميخوامت بی کلاس و بی اراده.چون گوشی قفل نشده بود:/یهو دیدم عسل چشماش گرد شده.برگشتم سمت مژگان گفتم اهنگو قطع کن این چیه گذاشتی.گفت وا از من
توته، تکرار غریبانه‌ی روزهای خردادت چگونه گذشت؟ بدین شکل که برای بار هزارم شرلوک و چارلی و کارخانه شکلات‌سازی را دیدم و بعد سراغ قسمت‌های تکراری آفیس و بروکلین ناین‌ناین رفتم، چند بار هوس دیدن بريکینگ‌ بد را کردم اما پشیمان شدم، روزها مثل يک دایناسور زخمي هندونه و پاستیل نواری خوردم، بابت آمدن سری جدید کارخانه‌ی هیولاها در ماه آینده خوشحالی کردم، نظریه‌ام مبنی بر عشق ناکام عماد و کاوه (مي‌‌خواهم زنده بمانم) را با دوستانم در ميان گذ
درست مثل خود دوستی
کودک و نوجوان > آثار نوجوانان – دوچرخه هم گاهی لابه‌لای کارهای زیاد، گیر مي‌کند و دچار فراموشی مي‌شود. مثلاً فراموش مي‌کند که مدت‌هاست صفحه‌ی نامه‌ها نداشته است.
صفحه‌ای كه با نامه‌های نازنین شما پر مي‌شد. نامه‌هایی پر از حرف و مهربانی و درددل و شكایت. درست مثل خود دوستی!
خوب شد نامه نوشتید و یاد دوچرخه انداختید كه چه‌قدر نامه‌هایتان مهم و دوست‌داشتنی است. دوچرخه قول مي‌دهد كه دیگر نامه‌هایتان را فراموش نكند.
1. داستان دنیل درباره کاهش وزن ۵۰ کیلوگرمي پس از اسلیو معده
دنیل مي گوید: ((قبل از تصميم به جراحی لاغری، مشکلات سلامتی فراوانی را که ناشی از چاقی بود، تجربه کرده بودم. چاقی همچنین روی کیفیت زندگیم تاثیر منفی گذاشت و مرا از شرکت در فعالیت های فیزيکی ضروری زندگیم منع کرد.))
((من هم مثل خیلی های دیگر با توجه به شنیده هایم وشایعات متداول درباره جراحی لاغری ، حس خوشایندی به آن نداشتم و فکر مي کردم جراحی لاغری انتخاب راه آسان و بی دردسر است و به همين دل
بسم الله الرحمن الرحیمسلام
نور گوشیم و کم کرده بودم تا خاموش نشه و صرفه‌جویی در مصرف باطری حساب بشه. همزمان یه پیام از سیدعاصف عبداهرا اومد. داشتم پیام رو باز ميکردم اما از شانس بد من گوشیم خاموش شد. بی سیم هم که همرام نداشتم. از طرفی هم اگر بیسیم داشتم، بین مردم نمي‌شد جلب توجه کرد وَ نباید گاف مي‌دادم. خیلی ذهنم مشغول شد. چون همزمان درگیر یه پرونده‌ای هم بودیم که باخودم گفتم شاید برای اون باشه.
ادامه مطلب
بسم الله الرحمن الرحیم
همسر حضرت امام مرحومه خدیجه ثقفی مي فرمایند: (( وقتی که ازدواج کردم، آقا به من تعلیم داد و چون بااستعداد بودم به من گفتند که احتیاج به تعلیم ندارم و شروع کردند به تدریس جامع‌المقدمات. همه درسهای جامع‌المقدمات را خواندم. البته سال اول، هیئت خواندم و بعد از آن، جامع‌المقدمات. دو بچه داشتم که سیوطی را شروع کردم و وقتی سیوطی تمام شد چهار بچه داشتم. بچه چهارم که فریده خانم است وقتی به دنيا آمد من دیگر وقت مطالعه و درس خواند
کجاي راهی که این همه سال طی کردم راه درستی وجود داشت؟ کجاش راه درستی بود که باید طی ميکردم؟ کجاي زندگیم راه درست رو رفتم؟ من استاد انتخاب راه های اشتباهم . اگر راه درستی هم بوده به گند کشیدم .من فرورفتم تو راه غلط . راهی هست برای نجات؟ 
یه زمانی فکر ميکردم که استعدادهای مختلفی دارم و ميتونم خیلی کارارو انجام بدم. ولی همون موقع که این توهم رو داشتم هم بر این باور بودم که تدریس اصلا مهارت و استعداد من نیست و هنوزم همينطور فکر مي‌کنم. در حین تماشای همون ویدئویی که پست قبل بهش اشاره کردم دوباره این موضوع بهم ثابت شد. داشتم فکر مي کردم من اگه جای اون آقا بودم، موقع ریختن طرح درس یا آموزش با خودم ميگفتم این چیزا که خیلی بدیهین. چرا من باید این چیزای ساده رو دوباره و چندباره توضیح
قبلا تر ها یادمه فکر مي کردم دنيای جدید کتابایی که نخوندم انگیزه ایه واسه زنده بودنبه خودم مي گفتم : ميم تا وقتی که این کتابا هستن چرا زندگی نکنی ؟الان بعد از مدت ها خواستم کتاب بخونم . هنوز یه صفحه نشده حوصلم سر رفت . نه این که اون کتاب حوصله سر بر باشه چون دوسه تا کتابو امتحان کردم و همين بود که بودوحشتناک تر از همه چیز برام اینه که علاقه مو به چیزایی که یه روز دوست داشتم از دست بدمچیزی که همش دارم تجربه ش مي کنمحالمو روز به روز بد تر مي کنه
نزدیك ظهر بود، حوالی چهارراه خواجه ربیع كنار ایستگاه اتوبوس منتظر بودم. نم نم باران مي‌بارید. مردی حدود چهل و پنج ساله از دوچرخه‌اش پیاده و از من خواست تا مراقب چرخش باشم، پذیرفتم و بعد از تشكر به سمت سوپر ماركتی رفت. با زنگ قدیمي دوچرخه‌اش تازه ریتم گرفته بودم كه آمد و در حالی كه یك كیسه‌ی پلاستیكی حدوداً یك تا دو كیلو برنج كه در دست داشت، كیسه را به دسته آویزان و همراه با زدن جك دوچرخه‌ دوباره از من تشكر كرد و آماده‌ی ركاب زدن شد كه ناگها
موضوع انشا: اگر قدرت عوض کردن چیزی را داشتم.
گاه يک لحظه سکوت باعث باریدن چند فکر و سؤال مي‌شود. گاهی سؤالات یا جملاتی تو را گرم گفتگو با دنيای اطرافت مي‌کند. اما از راه دیدن: من هم جملاتی مانند اگر مي‌توانستم، اگر قدرت داشتم را انتخاب کردم.
اگر مي‌توانستم به باران مي‌گفتم بر روی دل تمام مردم ببارد. بر روی کینه‌ها و بر روی سیاهی‌ها ببارد و همه‌جا را پاک و پاکیزه از بدی و لبریز از عشق کند. اگر قدرت داشتم، يک چشم دیگر بر روی صورت همه نقاشی مي

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها

اینجا همه چی هست . madresehk salemziba664 بیوگرافی khane8tom مطالب اینترنتی cookpad دریای بی کران دانلود پاورپوینت