داستان مرد جوان و بلبل
به نام خدا
روزی مرد جوانی به باغ باصفایی رفت.فصل بهار بود و گل ها در باغ شکوفا شده بودند.همه جا از عطر گل ها پرشده بود.بلبلان نغمه خوان در باغ آواز می خواندند و از شاخه ای به شاخه ی دیگر می پریدند.یکی از بلبلان روی درختی نزدیک مرد جوان درحال نغمه خوانی بود. آن قدر با احساس می خواند که متوجه نشد مرد جوان دستش را به سوی او دراز کرده و دارد او را می گیرد.
مردجوان بلبل را در میان دستانش گرفت و با خودش گفت:«
زن وشوهر جوانی سوار برموتورسیکلت در دل شب می راندند.
انها از صمیم قلب یکدیگر را دوست داشتند.
زن جوان: یواشتر برو من می ترسم
مرد جوان: نه ، اینجوری خیلی بهتره!
زن جوان: خواهش می کنم ، من خیلی میترسم
مردجوان: خوب، اما اول باید بگی دوستم داری
زن جوان: دوستت دارم ، حالامی شه یواشتر برونی
مرد جوان: مرا محکم بگیر
زن جوان: خوب، حالا می شه یواشتر برونی؟
مرد جوان: باشه ، به شرط این که کلاه کاسکت مرا برداری و روی سرت بذاری، اخه نمی تونم راحت برونم، اذیت
جوانی با چاقو وارد مسجد شد و گفت: بین شما کسی است که مسلمان باشد؟»همه با ترس و تعجب به هم نگاه کردند و سکوت در مسجد حکمفرما شد. بالاخره پيرمردی با ریش سفید از جا برخواست و گفت: آری من مسلمانم.» جوان به پيرمرد نگاهی کرد و گفت با من بیا. پيرمرد به دنبال جوان به راه افتاد و با هم چند قدمی از مسجد دور شدند. جوان با اشاره به گله گوسفندان به پيرمرد گفت که میخواهد تمام آنها را قربانی کند و بین فقرا پخش کند و به کمک احتیاج دارد. پيرمرد و جوان مشغول قرب
مرد جوانی از سقراط رمز موفقیت را پرسید که چیست. سقراط به مرد جوان گفت که صبح روز بعد به نزدیکی رودخانه بیاید. هر دو حاضر شدند. سقراط از مرد جوان خواست که همراه او وارد رودخانه شود. وقتی وارد رودخانه شدند و آب به زیر گردنشان رسید سقراط با زیر آب بردن سر مرد جوان، او را شگفت زده کرد. مرد تلاش می کرد تا خود را رها کند اما سقراط قوی تر بود و او را تا زمانی که رنگ صورتش کبود شد محکم نگاه داشت. سقراط سر مرد جوان را از آب خارج کرد و اولین کاری که مرد جوان ا
روزی واعظی به مردمش می گفت:ای مردم!هر کس دعا را از روی اخلاص بگوید، می تواند از روی آب بگذرد، مانند کسی که در خشکی راه میرود.»جوان ساده و پاکدل،که خانه اش در خارج از شهر بود و هر روز می بایست از رودخانه می گذشت، در پای منبر بود.چون این سخن از واعظ شنید،بسیار خوشحال شد.هنگام بازگشت به خانه،دعا گویان، پا بر آب نهاد و از رودخانه گذشت.روزهای بعد نیز کارش همین بود و در دل از واعظ بسیار سپاسگزاری می کرد.آرزو داشت که هدایت و ارشاد او را جبران کند
مرد جوانی از سقراط رمز موفقیت را پرسید که چیست. سقراط به مرد جوان گفت که صبح روز بعد به نزدیکی رودخانه بیاید. هر دو حاضر شدند. سقراط از مرد جوان خواست که همراه او وارد رودخانه شود. وقتی وارد رودخانه شدند و آب به زیر گردنشان رسید سقراط با زیر آب بردن سر مرد جوان، او را شگفت زده کرد. مرد تلاش میکرد تا خود را رها کند اما سقراط قویتر بود و او را تا زمانی که رنگ صورتش کبود شد محکم نگاه داشت. سقراط سر مرد جوان را از آب خارج کرد و اولین کاری که مرد ج
سفیر انگلیس در دهلی از مسیری در حال گذر بود که یک جوان هندی، لگدی به گاوی میزند "گاوی که در هندوستان مقدس است"!
فرماندار انگلیسی پیاده شده و به سوی گاو میدود و گاو را میبوسد و تعظیم می کند!
بقیه مردم حاضر که می بینند یک غریبه اینقدر گاو را محترم می شمارد در جلوی گاو سجده میکنند و آن جوان را به شدت مجازات می کنند. همراه فرماندار با تعجب می پرسد؛
چرا این کار را کردید؟!
فرماندار می گوید؛
لگد این جوان آگاه می رفت که فرهنگ هندوستان را هزار سال جلو بین
داستان زیبای مراقبت پسر جوان آن قدر عاشق دختر بود که گفت: تو نگران چی هستی؟ دختر جوان هم حرفش را زد: همون طور که خودت میدونی مادرت پيره و جز تو فرزندی نداره. باید شرط ضمن عقد بگذاریم که اگر زمین گیر شد، اونو به خونه ما نیاری و ببریش خانه سالمندان. پسر جوان آهی کشید و شرط دختر را پذیرفت. هنوز شش ماه از ازدواجشان نگذشته بود که زن جوان در یک تصادف اتومبیل قطع نخاع و ویلچر نشین شد. پسر جوان رو به مادرش گفت: بهتر نیست ببریمش آسایشگاه؟
دکتر مجید دادرس خالدی از فرهیختگان ، شهر خالدآباد یکی از چهره های دانشگاهی خوش فکر با برنامه و موجه شهر خالدآباد بود که متاسفانه از گردونه ی رقابت انتخاباتی خارج گردید ، قطعا اگر این جوان فرهیخته و اندیشمند با برنامه های مدونی که تدارک دیده بود از دور رقابت خارج نمی شد می توانست منشا اثرات خیر فراوانی در سطح حوزه ی انتخابیه گردد ، افسوس و صد افسوس .علی ایحالان شاءالله که تصمیمات مسئولین ذیربط در این باب خیر است و در اتفاق حادث شده حکمتی مست
در زمان خلافت عمر، جوانی به نزد او آمد و از مادرش شکایت کرد و ناله سر می داد که: - خدایا بین من و مادرم حکم کن.عمر از او پرسید: - مگر مادرت چه کرده است؟ چرا درباره او شکایت می کنی؟جوان پاسخ داد: مادرم نه ماه مرا در شکم خود پرورده و دو سال تمام نیز شیر داده اکنون که بزرگ شده ام و خوب و بد را تشخیص می دهم، مرا طرد کرده و می گوید تو فرزند من نیستی! حال آنکه او مادر من و من فرزند او هستم.عمر دستور داد زن را بیاورند. زن که فهمید علت احضارش چیست، به همراه چ
مرد مسنی به همراه پسر ٢۵ سالهاش در قطار
نشسته بود. در حالی که مسافران در صندلیهای خود نشسته بودند، قطار شروع
به حرکت کرد. به محض شروع حرکت قطار پسر ٢۵ ساله که کنار پنجره نشسته بود
پر از شور و هیجان شد. دستش را از پنجره بیرون برد و در حالی که هوای در
حال حرکت را با لذت لمس میکرد فریاد زد: پدر نگاه کن درختها حرکت میکنن.
مرد مسن با لبخندی هیجان پسرش را تحسین کرد
کنار مرد جوان، زوج جوانی نشسته بودند که
حرفهای پدر و پسر را میشنیدند و ا
در مجله درمانگر می گوید: “وقتی علائمی که مردان جوان احساس مثبت دارند با شخصیت ذاتی است. محتوای علائمی که من باید از آنها محافظت کنم در صورت والدین ، معلمان ، جامعه علائم امیدوارم ، به نظر می رسد که رفتار کودک است. سپس نیروها بر روی سر مردان جوان حرکت می کنند ، …
در مجله درمانگر می گوید: “وقتی علائمی که مردان جوان احساس مثبت دارند با شخصیت ذاتی است. محتوای علائمی که من باید از آنها محافظت کنم در صورت والدین ، معلمان ، جامعه علائم امیدوارم ، به نظر می رسد که رفتار کودک است. سپس نیروها بر روی سر مردان جوان حرکت می کنند ، …
مرد جوانی در آرزوی ازدواج با دختر کشاورزی بود. کشاورز به او گفت: برو در آن قطعه زمین بایست. من سه گاو نر را آزاد میکنم. اگر توانستی دم یکی از این گاوها را بگیری من دخترم را به تو خواهم داد.» مرد قبول کرد. اولین در طویله که بزرگترین در هم بود باز شد. باور کردنی نبود، بزرگترین و خشمگینترین گاوی که در تمام عمرش دیده بود بیرون آمد. گاو با سم به زمین میکوبید و به طرف مرد جوان حمله برد. جوان خود را کنار کشید و گاو از مرتع گذشت.
جوان عاشقی بود که هر شب برای دیدن معشوق از یک طرف دریا به آن طرف دریا میرفت و سحرگاهان باز میگشت و تلاطمها و امواج خروشان دریا او را از این کار منع نمیکرد. دوستان و آشنایان همیشه او را مورد ملامت قرار میدادند و او را به خاطر این کار سرزنش میکردند اما آن جوان عاشق هرگز گوش به حرف آنها نمیداد و دیدار معشوق آنقدر برای او انگیزه بوجود میآورد که تمام سختیها و ناملایمات را بجان میخرید. شبی از شبها جوان عاشق مثل تمامی شبها از در
روزی حضرت عیسی (ع) از صحرایی می گذشت. در راه به عبادت گاهی رسید که عابدی در آنجا زندگی می کرد. حضرت با او مشغول سخن گفتن شد.در این هنگام جوانی که به کارهای زشت و ناروا مشهور بود، از آنجا گذشت. وقتی چشمش به حضرت عیسی (ع) و مرد عابد افتاد، پایش سست شد و از رفتن باز ماند. همان جا ایستاد و گفت: خدایا من از کردار زشت خویش شرمنده ام. اکنون اگر پیامبرت مرا ببیند و سرزنش کند، چه کنم؟! خدایا عذرم را بپذیر و آبرویم را مبر.مرد عابد تا آن جوان را دید سر به آسمان ب
داستان(قابل استفاده درمجلس ختم و ترحیم )کاغذهای برات از آتش برای اموات!آقای حاج شیخ اسماعیل جاپلقی گفت: جوانی به عتبات رفته و شش ماه در آن جا بود. در ابتدای ورود، شبی در خواب دید در وادی السلام نجف است و کاغذهایی از آسمان میریزد و مردگان جمع میکنند؛ ولی یک نفر ایستاده و هیچ اعتنایی به آنها نمیکند!!جوان گفت: نزدیک رفته، پرسیدم: این کاغذها چیست؟ جواب داد: دعای مسلمانان دنیا که میگویند: اللهم اغفر للمؤمنین والمؤمنات، به این صورت برا
سال گذشته شوهر کارل در یک حادثهی رانندگی کشته شد. جیم که ۵۷ سال داشت داشت در فاصلهی میان منزل تا محل کارش در حال رانندگی و رانندهی دیگر یک جوان مست بود. در این حادثه، جیم در دم جان باخت و جوان مست ظرف کمتر از دو ساعت از بیمارستان مرخص شد.
ادامه مطلب
پسر فقیری که از راه فروش خرت و پرت خرج تحصیل خود را بدست میاورد یک روز به شدت دچار تنگدستی و گرسنگی شد . او فقط یک سکه ناقابل در جیب داشت .
در حالی که گرسنگی سخت به او فشار میاورد تصمیم گرفت از خانه ای تقاضای غذا کند . با این حال وقتی دختر جوان و زیبایی در رابرویش گشود دستپاچه شد و به جای غذا یک لیوان آب خواست . دختر جوان احساس کرد که او بسیار گرسنه است . برایش یک لیوان شیر آورد پسرک شیر را سر کشید و آهسته گفت : چقدر باید به شما بپردازم ؟ دختر جوان گفت
داستان باحال کیس مناسب ازدواج!
جوانی می خواست ازدواج کند به پيرزنی سفارش کرد تا برای او دختری پیدا کند …
پيرزن به جستجو پرداخت، دختری را پیدا کرد و به جوان معرفی کرد وگفت این دختر از هر جهت سعادت شما را در زندگی فراهم خواهد کرد. جوان گفت: شنیده ام قد او کوتاه است!
پيرزن گفت:اتفاقا این صفت بسیار خوبی است، زیرا لباس های خانم ارزان تر تمام می شود!
جوان گفت: شنیده ام زبانش هم لکنت دارد!
پيرزن گفت: این هم دیگر نعمتی است زیرا می دانید که عیب بزرگ زن ها
داستان باحال کیس مناسب ازدواج!
جوانی می خواست ازدواج کند به پيرزنی سفارش کرد تا برای او دختری پیدا کند …
پيرزن به جستجو پرداخت، دختری را پیدا کرد و به جوان معرفی کرد وگفت این دختر از هر جهت سعادت شما را در زندگی فراهم خواهد کرد. جوان گفت: شنیده ام قد او کوتاه است!
پيرزن گفت:اتفاقا این صفت بسیار خوبی است، زیرا لباس های خانم ارزان تر تمام می شود!
جوان گفت: شنیده ام زبانش هم لکنت دارد!
پيرزن گفت: این هم دیگر نعمتی است زیرا می دانید که عیب بزرگ زن ها
روزی حضرت عیسی (ع) از صحرایی می گذشت. در راه به عبادت گاهی رسید که عابدی در آنجا زندگی می کرد. حضرت با او مشغول سخن گفتن شد. در این هنگام جوانی که به کارهای زشت و ناروا مشهور بود، از آنجا گذشت. وقتی چشمش به حضرت عیسی (ع) و مرد عابد افتاد، پایش سست شد و از رفتن باز ماند. همان جا ایستاد و گفت: خدایا من از کردار زشت خویش شرمنده ام. اکنون اگر پیامبرت مرا ببیند و سرزنش کند، چه کنم؟! خدایا عذرم را بپذیر و آبرویم را مبر. مرد عابد تا آن جوان را دید سر به آسمان
غیرطنز:
من یک ربات هستم. رباتی که سیستم اصلی او تعبیه شده است برای پیشخدمت بودن و انجام اموری که به من دستور داده می شود. رباتی که طی برنامه هایی که از قبل درون من برنامه ریزی شده من موظف به پیگیری و انجام آن ها هستم و امکان نافرمانی و انجام ندادن آن ها در من وجود ندارد. زیرا که مانند انسان ها قدرت اختیار و تصمیم گیری را ندارم. من تنها مانند گارسون یا پیشخدمتی هستم که به کنار میز مشتری های مراجعه کننده می روم و آن ها به من دستور کار می دهند و من بد
داستانک /ماجرای عابد مغرور و جوان توبه کار روزى حضرت عیسى (ع) از صحرایى میگذشت. در راه به عبادتگاهى رسید که عابدى در آنجا زندگى میکرد. حضرت با او مشغول سخن گفتن شد. در این هنگام جوانى که به کارهاى زشت و ناروا مشهور بود از آنجا گذشت. وقتى چشمش به حضرت عیسى (ع) و مرد عابد افتاد، پایش سست شد و از رفتن باز ماند و همان جا ایستاد و گفت: «خدایا من از کردار زشت خویش شرمندهام. اکنون اگر پیامبرت مرا ببیند و سرزنش کند، چه کن
شیوانا با چند تن از شاگردانش همراه کاروانی راه می سپردند. در این کاروان یک زوج جوان بودند و یک زوج پير و میانسال. زوج جوان تازه ازدواج کرده بودند و زوج پير سال ها از ازدواجشان گذشته و گرد سفید پيری بر سر و چهره شان پاشیده شده بود. در یکی از استراحتگاه ها زن جوان به همراه بانوی پير به همراه ن دیگری از کاروان برای چیدن علف های گیاهی از کاروان فاصله گرفتند و شوهران آنها کنار شیوانا و شاگردانش در سایه نشستند و از دور مواظب آنها بودند. در این هنگا
عنوان انگلیسی مقاله: How to tech English young kids
عنوان فارسی مقاله: آموزش زبان انگلیسی به دانش آموزان جوان
دسته: یادگیری - آموزشی
فرمت فایل ترجمه شده: WORD (قابل ویرایش)
تعداد صفحات فایل ترجمه شده: 21
جهت دانلود رایگان نسخه انگلیسی این مقاله اینجا کلیک نمایید
ترجمه ی سلیس و روان مقاله آماده ی خرید می باشد.
ادامه مطلب
جزئیات کمک هزینه تحقیقاتی آیسسکو» برای دانشمندان جوان
دانش > دانش – همشهری آنلاین:کمک هزینه تحقیقاتی توسط سازمان آموزشی، علمی و فرهنگی اسلامی (ISESCO) به دانشمندان جوان اعطا میشود.
به گزارش فارس، سازمان آیسسکو در این برنامه به دو دانشمند جوان زیر ۴۰ سال و دارای مدرک دکتری کمک هزینه تحقیقاتی در حوزههای مختلف فناوری اطلاعات و ارتباطات، نانو فناوری، بیوتکنولوژی کشاورزی، علوم مهندسی، علوم کاربردی و گیاهان دارویی اعطاء میکند.
این کمک ه
جزئیات کمک هزینه تحقیقاتی آیسسکو» برای دانشمندان جوان
دانش > دانش – همشهری آنلاین:کمک هزینه تحقیقاتی توسط سازمان آموزشی، علمی و فرهنگی اسلامی (ISESCO) به دانشمندان جوان اعطا میشود.
به گزارش فارس، سازمان آیسسکو در این برنامه به دو دانشمند جوان زیر ۴۰ سال و دارای مدرک دکتری کمک هزینه تحقیقاتی در حوزههای مختلف فناوری اطلاعات و ارتباطات، نانو فناوری، بیوتکنولوژی کشاورزی، علوم مهندسی، علوم کاربردی و گیاهان دارویی اعطاء میکند.
این کمک ه
این روز ها اکثر خبرگزاری ها و خبرنگاران ورزشی بحث عمده اشان حول محور انتخاب سرمربی برای استقلال میگردد. خبرگزاری تسنیم گزارش میدهد که مسئولان استقلال در رایزنی با گزینه ایتالیایی آندره ا استراماچونی
به نتیجه ی دلخواه نرسیدند ولی هنوز امکان توافق وجود دارد.
درخواست ما هواداران از مسئولین تیم اینست که برای قهرمانی باید لحظه ها را غنیمت شمریم تادر انتهای فصل
افسوس زمان از دست رفته را نخوریم
باشگاه برنامه نویسان جوان در اقدامی جدید , این امکان را فراهم آورده که بتواند برای مشتریان خود به سبکی نوین نرم افزار آدرس یاب طراحی کند .
با استفاده از این نرم افزار میتوانید به کاربران خود آخرین آدرس وب را نمایش دهید که در صورت فیلتر شدن و یا به هر دلیلی بسته شدن بتوانند شما را مجددا پیدا کنند .
بقیه در ادامه مطلب
باشگاه برنامه نویسان جوان
درباره این سایت