نتایج جستجو برای عبارت :

دستم را دراز کردم تا ستاره ای را بگیرم

همه چیز با یه پهلو درد ساده شروع شد. من درازکشیده بودم و پهلوم درد میکرد. عماد گفته بود نمیتونی بیشتر بمونی؟ نمیتونستم بیشتر بمونم . حالم خوب نبود رفتم خونه مون بعد تر عماد اومد. عماد هم بود که دراز کشیده بودم و پهلوم درد میکرد و همه چی با یه عطسه بهم ریخت. یه عطسه ی یهویی و گرفتگی شدید عضله پهلو و دردی که منو مثل یه مار به خودم میپیجوند و عماد هاج و واج به منی که روی تخت از درد به خودم میپیچدم و نفسی که بالا نمیومد. اولش فکر کردم استخون پهلوم در رف
 
 
پايه دهم     درس دوم
 
 
نوشته عینی و ذهنی در مورد ستاره
 
 
 
 
 
 
نوع انشا:ذهنی    موضوع:ستاره
 
 
انشا درباره  ستاره شماره 1 : 
متن روی ايوان ايستاده بودم و ب اسمان پر ستاره نگاه میکردم،صداي مرموزی مرا به خود جلب کرد ،نردبامی که گوشه ی حیاط بود تکان میخوردنزدیک تر شدم ولی چیزی نبود،ناگهان به سرم زد تا از پله هاي آن نردبام بالا روم . پله ها را یکی یکی میگذراندم و گویی نردبام بلند تر میشد .
پارت سوم داستان.شیومین:چشمامو با ترس باز کردم و در حالی که نفس نفس می زدم به اطرافم نگاه کردمفهمیدم تو یه مطب رو یه تخت دراز کشیدم.رو به روم جون میون(سوهو) جلوی میز دکتر وايساده بود و باهاش حرف می زدیکم اون طرف تر هم سهون و بکهیون وايساده بودن و جونگدهیعنی. همش خواب بود؟.نفس راحتی کشیدمولی اگه الان هم خواب باشم چی؟اون موقع هم کاملا احساس بیداری می کردم.دستم رو آوردم بالا تا به کف دستم نگاه کنم (تو خواب همیشه کف دست تار دیده می شه) اما
مخمل سرمه‌اي آسمان با ستاره‌هاي درخشان دلربايی می‌کرد. آن شب اولین باری بود که دلم جادوی ستاره‌ها را نمی‌خواست؛ دلم ابر می‌خواست، ابر سفید پنبه‌اي.
حافظ باز کردم و جواب داد:
مرا چشمی است خون‌افشان ز دست آن کمان ابرو»
قشنگ‌ترین ابر پنبه‌اي دنیا از پشت ستاره‌ها پیدا شد و دنیا بوی بیدمشک گرفت.
بهم گفت عشق مثل بازی می مونه. تو هر بازی یکی می بره یکی می بازه. بازی عشق مساوی نداره. یا می بری یا می بازی. بگو ببینم تو عاشقی بردی یا باختی؟تو چشماش خودم رو نگاه کردم و گفتم می دونی اولین بار کِی دستش رو گرفتم؟ تو بازی نون بیار کباب ببر»!سال آخر دانشگاه همه بچه ها دور هم تو کافه جمع شده بودیم. بعضیا تخته بازی می کردن ، بعضیا شطرنج و بقیه هم دوز ! فقط من و اون بودیم که نشسته بودیم و بازی بقیه رو می دیدیم. بهش گفتم چرا بازی نمی کنی؟ گفت اين بازی ها ر
پنجره ی اتاقم رو باز کردم و از هواي زمستونی شهرم لذت بردم!!
گوله هاي برف خیل اروم و کم میباریدند و گاهی  یکی از اون گوله هاي
برف ریز میزه روی گونه ی من که تا 
نصف تنم رو بیرون پنجره برده بودم مینشستن
زندگیم خیلی تکراری و کسل کننده شده بود من هیجان میخاستم 
یه اتفاق کوچکیکم هیجانیکم لبخندیکم گریه؟آهه 
زندگیم پر شده از ارامشموزیک هاي ملايم
کتاب هاي عاشقانهقهوه ی تلخ  روی میزم
من عاشق اين ارامشمپس چرا انقد خسته ام؟!
شايد واقعا نیاز به ت
ماه و ستاره اي درخشان باهم دوست بودند روزی ماه به ستاره گفت:من دیگر نمی خواهم با تو دوست باشم من کسیو میخواهم که عین خودم باشه خاکی و بدون هیچ قدرتی
اما تو قدرتمندی،از روزی میترسم که تو بخواهی من را تنها بگذاری
ستاره ماه را خیلی دوست داشت ولی بغض خود رو فرو برد و گفت:باشه هر جور تو بخواهی.
ستاره رفت کنار خورشید ماهم کنار زمین
سالها ازون اتفاق میگذره و ستاره قنطورس نزدیک ترین ستاره ب منظومه شمسی است و اما ماه
هنگامی ک زمین بر رویش سايه می اندا
ته پیازو رنده رو پرت کردم توی سینک، اشک از چشم و چارم جاری بود. در یخچال رو باز کردم و تخم مرغ رو شکستم روی گوشت، روغن رو ریختم توی ماهیتابه و اولین کتلت رو کف دستم پهن کردم و خوابوندم کف تابه ، برای خودش ج ج خفیفی کرد که زنگ در رو زدند. 
پدرم بود. بازم نون تازه آورده بود. نه من و نه شوهرم حس و حال صف نونوايی نداشتیم. 
بابام می گفت: نون خوب خیلی مهمه ! من که بازنشسته ام، کاری ندارم ، هر وقت برای خودمون گرفتم برای شما هم میگیرم. در می زد و نون رو ه
داستان آرزوی زرافه کوچولو
زرافه کوچولو آرزوهاي عجیب و غریبی داشت.
آرزوی زرافه کوچولویک شب آرزو کرد که گردنش خیلی خیلی دراز باشد. همان موقع، فرشته ی آرزو از آن جا گذشت. صدايش را شنید. به او لبخند زد. آن وقت گردن زرافه کوچولو دراز شد. دراز و درازتر. رفت و رفت تا به آسمان رسید. حالا سرش در آسمان بود وتنه اش روی زمین.زرافه کوچولو به اين طرف و آن طرف نگاه کرد. همه جا پر از ستاره بود. اول، یک عالمه با ستاره ها بازی کرد، بعد، گرسنه اش شد. هام. هام. هام. س
از : تهمینه میلانی
ته پیازو رنده رو پرت کردم توی سینک، اشک از چشم و چارم جاری بود. در یخچال رو باز کردم و تخم مرغ رو شکستم روی گوشت، روغن رو ریختم توی ماهیتابه و اولین کتلت رو کف دستم پهن کردم و خوابوندم کف تابه ، برای خودش ج ج خفیفی کرد که زنگ در رو زدند.
پدرم بود. بازم نون تازه آورده بود. نه من و نه شوهرم حس و حال صف نونوايی نداشتیم.
بابام می گفت: نون خوب خیلی مهمه ! من که بازنشسته ام، کاری ندارم ، هر وقت برای خودمون گرفتم برای شما هم میگیرم. در
داستان کوتاه: هم‌سايه
دییینگگگ.صداي زنگ درمون اومد"کیه اول صبحی؟؟؟"از تخت خواب بلند شدم و اولین کاری که کردم ساعت رو نگاه کردمساعت ۱۰ و نیم صبح بود و من که همیشه ساعت ۷ صبح بیدار بودم، دو هفته اي می شد، که چون کار نداشتم تا لنگ ظهر می خوابیدمآیفون تصویری رو نگاه کردماين آقا رو دیده بودم ولی اسمش رو نمی دونستم. چند باری که مسجد محلمون رفته بودم، دیده بودمش.چند روز پیش هم با یه گروه داشتن محله رو ضد عفونی می کردن✨با صداي گرفته که معلوم‌بود همی
مدت زیادیه که زاهد نیستم ؛ و به همون موازات ، عاشق هم نیستم اين دو تا یه نقطه اي به هم برخورد کردن و همو پودر کردن و تمام الان دستم خالیه خداي خوبم که هر چی الان از دهنم در بیاد شیرین زبونی یه آدم بی چاره ست برات ، نه چیزی که به دل تو بشینه :)   * حافظ 
چند وقت پیش به پیشنهاد یکی از دوستان و نزدیکان تصمیم گرفتم که به پاتایا سفر کنم چون هم جاهاي دیدنی جالبی داره و هم تفریحات جالبی داره خلاصه اينکه از یک آژانس مسافرتی بلیت رو تهیه کردم ولی به جاي هتل پنج ستاره برای من هتل سه ستاره به اشتباه رزرو کرده بود سریعا مراجعه کردم و بلیت تور پاتایا رو بهش پس دادم و دیگه یه خورده چشمم از آژانس هاي مسافرتی ترسیده بود تصمیم گرفتم یه خورده تو اينترنت بگردم شايد یه سايت خوب پیدا کردم و تور پاتایا رو از اين ط
درباره تفاوت سیاره و ستاره اطلاعاتی را جمع آوری کنید و در کلاس ارائه نمايید.
ستاره ها معمولا اجرامی بسیار بزرگ هستند که با کمک واکنش هاي هسته اي درون خود نور تولید میکنند.ولی سیاره ها جرمی بسیار کمتر از ستاره ها دارند از خود نوری ندارند و معمولا به دور ستاره اي در حال گردش هستند. ستاره ها توده هاي گازی بسیار داغ و منبسط هستند،در حالی که سیارات اکثرا جامدند
 
 بسم الله الرحمن الرحیم
#اصطلاح_ستاره_سهیل_شدن
ستاره سهیل” یا پرک” دومین ستاره درخشان در آسمان شب است، که در صورت فلکی شاه تخته” قرار دارد و سیصد و سیزده سال نوری با زمین فاصله دارد و درخشندگی آن ده هزار برابر خورشید است.
اين ستاره اولین بار توسط ستاره شناسان مصر باستان رصد شد و همچنین ايرانیان و اعراب نیز اين ستاره را به خوبی میشناختند و معتقد بودند، دیدن آن موجب افزايش محصول خواهد شد.
سهیل” در زبان عربی به معناي درخشان است، اما با
خاطرات پوشک
قسمت سیزدهم
اين داستان
آغاز زندگی من 
بنابراین روزها گذشت، من به آن زندگی عادت کردم. بايد اعتراف کنم که سخت ترین چیزی که برای من سخت بود مسئله پوشک بود. از طرفی من هنوز نمی توانستم بدون توقف و باز کردن زیپ پوشکم ادرار کنم.یک روز بعدازظهر مادرم به من زنگ زد، من در حال خزیدن بودم (همانطور که او می خواست) و او مرا روی بغلش دراز کشید. زن پیراهنش را درآورد و تنه‌اش را جدا کرد و سینه‌هايش را آشکار کرد. او مجبور نبود توضیح زیادی برای آنچه م
چهارده ساله کـه بودم؛ عاشق پستچی محل شدم. خیلی تصادفی رفتم در را باز کنم ونامه را بگيرم ، او پشتش بـه مـن بود. وقتی برگشت قلبم مثل یک بستنی، آب شد و زمین ریخت! انگار انسان نبود، فرشته بود! قاصد و پیک الهی بود ، از بس زیبا و معصوم بود!شايد هجده نوزده سالش بود. نامه را داد.با دست لرزان امضا کردم و آن قدر حالم بد بود کـه بـه زور خودکارش را از دستم بیرون کشید و رفت.

ازآن روز، کارم شد هرروز برای خودم نامه نوشتن و پست سفارشی!تمام خرجی هفتگی ام ، برای نام
حوالی سال ۸۱ بود که بالاخره از زیرزمین خانه مادرجون اسباب کشی کردیم و صاحب‌ خانه‌ی دراز و کوچکِ یک ساختمان سه طبقه شدیم. کوچک‌تر از آن بودم که دلم اتاق شخصی بخواهد و مامان هم شب‌ها رخت‌خوابم را در پذیرایی پهن می‌کرد و من را با ترس‌ها و کابوس‌هايم تنها می‌گذاشت. ساعت‌هاي طولانی زل می‌زدم به راهروی باریک و تاریک آشپزخانه و از ترسِ بیرون آمدن جن و هیولا چشم بر هم نمی‌گذاشتم. یک وقت‌هايی بهانه می‌کردم و از چند ساعت قبلش می‌گفتم خوابم نم
وقتی خیلی کوچک بودم اولین خانواده اي که در محلمان تلفن خرید ما بودیم ، هنوز جعبه قدیمی و گوشی سیاه و براق تلفن که به دیوار وصل شده بود به خوبی در خاطرم مانده.
قد من کوتاه بود و دستم به تلفن نمیرسید ولی هر وقت که مادرم با تلفن حرف میزد می ايستادم و گوش میکردم و لذت میبردم.
بعد از مدتی کشف کردم که موجودی عجیب در اين جعبه جادویی زندگی می کند که همه چیز را می داند. اسم اين موجود اطلاعات لطفآ بود ، و به همه سوالها پاسخ می داد. ساعت درست را می دانست و شما
برنامه سی شارپ(#C) نمايش مثلث پر از ستاره
دانلود برنامه سی شارپ(#C) نمايش مثلث پر از ستاره. اين برنامه تعداد ستاره را از کاربر پرسیده و مثلثی پر از ستاره را نشان می دهد که سطر آخر مثلث همان عدد وارد شده کاربر است، بطوریکه مثلثی خالی نیز در دل مثلث پر از ستاره نیز وجود دارد.
بادسختی می وزید.ابرها بی قراری می کردن.لوئن از درخانه خارج شد. ناراحت بودم چون بهترین دوستم لوئن را از خودم راندم.پدرم کالسکه را حاظر کردو ما به سمت مهمانی حرکت کردیم.چون پدرم یک تاجربودبايد به مهمانی می رفتیم.همه بودند از پرنسس تاخود شاه کشور.از ناراحتی بغضم گرفت و ناگهان گریه کردم.به بیرون از قصر رفتم.بادی که می آمد اشک را از صورتم پاک می کرد.تصمیم گرفتم به خانه ی لوئن بروم.وقتی رسیدم لوئن رفته بود.به من گفته بود می رود  به جزیره ی خانوادگی خ
پاورپوینت دراز و نشست فرمت فايل دانلودی: .pptxفرمت فايل اصلی: pptتعداد صفحات: 19حجم فايل: 2903قیمت: 10000 تومانبخشی از متن:دراز و نشست سبب بهبود عملکرد فرد در فعالیت‌هاي روزمره و ورزشی می‌شود. همچنین به‌صورت غیرمستقیم به حفظ وضعیت بدنی مطلوب در وضعیت‌هاي مختلف مانند راه رفتن و نشستن کمک می‌کند. پرداخت با کلیه کارتهاي عضو شتاب امکان پذیر است.
پستچی؛ قسمت اول
چهارده ساله که بودم؛ عاشقپستچیمحل شدم. خیلی تصادفی رفتم در را باز کنم و نامه را بگيرم، او پشتش به من بود. وقتی برگشت، قلبم مثل یک بستنی، آب شد و زمین ریخت! انگار انسان نبود، فرشته بود! قاصد و پیک الهی بود، از بس زیبا و معصوم بود! شايد هجده نوزده سالش بود.
نامه را داد. با دست لرزان امضا کردم و آنقدر حالم بد بود که به زور خودکارش را از دستم بیرون کشید و رفت.از آن روز، کارم شد هر روز برای خودم نامه نوشتن و پست سفارشی! تمام خرجی هفتگی ام
هر ﺳﺎﻝ ﺑﺮاي ﺗﻮ ﺳﻪ ﻣ پوﺷﻢ   /   در دﺳﺘﻪ ی ﻋﺎﺷﻘﺎﻥ ﻋﻠﻢ ﺑﺮ دوﺷﻢ
ﻣﺎ، ﺑﻌﺪ هزار و چارصد سال هنوز   /  با یاد لب تو آب را ﻣ ﻧﻮﺷﻢ.
_______________________________________________________
دیشب یه کار اشتباهی انجام دادم،پشیمون شدم و تا موقع خواب،خودم رو سرزنش می کردم.
خواب عجیبی دیدم.تو خواب یه نفر که نمیشناختمش ولی انگار برام از همه آشناتر بود اومد و منو برد کربلا.وسط بین الحرمین مردد وايساده بودم،نمیتونستم تصمیم بگيرم کدوم ور برم.
رومو به سمت حرم امام حسین(
تصور می‌کنم: روی تختم نشستم. رو به روی پنجره‌ی اتاق. پنجره بسته‌ست اما نور آبی پررنگی که از مهتاب پیشی گرفته به شدت‌ خودش رو به موها و مژه‌هاي من می‌کوبه. چشم‌هام رو باز می‌کنم و پسش می‌زنم. انعکاسش به گوشه‌ی گلدون گل‌هاي نرگس می‌خوره. گلدون میفته. می‌شکنه. نور آبی دوباره برمی‌گرده و اين‌بار وحشیانه‌تر به شبکیه چشمم هجوم میاره. چشم‌هامو می‌بندم و سعی می‌کنم خودم رو از سِحر و جادوی اين پیرزن درختی در امان نگه دارم. آره اين اسمیه که م
داستان ۱۱۸
درد
کسی نزد ملا رفت و به او گفت: موی سرم درد می کند دارویی بده تا خوب شوم.ملا از او پرسید: امروز چه خوردی؟ مرد گفت: نان و یخ!ملا گفت: برو بمیر که نه غذايت به آدمیزاد می ماند نه دردت!
ستاره شناسروزی ملا از همسايه اش که مردی دانشمند بود و ستاره شناسی میکرد پرسید فلانی مرا می شناسی؟مرد گفت: نه!ملا گفت: تو که همسايه ات را نمی شناسی چطور می خواهی ستارگان را بشناسی؟!
گرسنگیروزی ملا از دهی می گذشت گرسنه اش بود به روستائیان گفت: به من غذا بدهید و
چند وقت پیش تو خیابون پیداش کردم ، داشتم قدم زنون می اومدم خونه ، اصلا به فکر اين نبودم که یکی رو پیدا کنم تو لحظه بهش آب ، دون بدم سر اون درست تو همون روز که قرار بود تا فردا از بین بره برش داشتم آوردم تو خونه گذاشتمش تو شیشه پر از آب .تو راه اومدن به خونه به اين فکر میکردم که میخوام اينو بزرگش کنم هر جور که هست .  .همون روزم باهاش صحبت کردم که اگه تو بمونی من با تمام وجود بهت میرسم  هر چی از دستم بیاد واسه رشد کردنت پات میریزم . اولین روز ریشه نداش
کتاب مهارت هاي نوشتاری  پايه هشتم با موضوع حمل یک قالب یخ بدون دستکش
موضوع انشاء حمل یک قالب یخ بدون دستکش
چند روز پیش عروسی دختر خالم بود که وسط پزیرایی از مهمان ها یخ برای نوشیدنی ها تمام شد دايی محمد از من خواست هر چه زودتر به بازار بروم تا یخ تهیه کنم .برای اولین بار مسئولیت مهمی را بر عهده من گذاشته بودند و تمام تلاش خود را کردم تا به بهترین صورت و با کمال دقت آن را انجام دهم تا ابروی دختر خاله ام نرود و دايی محمد نیز از اينکه به من مسئولیتی
تصاویر بازیگران و ستاره هاي ايرانی در کنار فرزندانشان


تصاویر بازیگران و ستاره هاي ايرانی در کنار فرزندانشان
عکس بازیگران و ستاره هاي سرشناس ايرانی در کنار فرزندانشان را برای شما تهیه نموده ايم که اکثر از صفحات مجازی انها استخراج شده هست.مشاهده تصاویر بازیگران و چهره هاي سرشناس در کنار فرزندانشان یکی از علاقه هاي طرفداران آنها به شمار می‌رود . در ادامه شما را دعوت به مشاهده تصویر هاي اخیر هنرمندان ، بازیگران و چهره هاي سرشناس ورزشی و حت
دو دختر نزدیک چشمه ايستاده بودند. دختر بزرگتر که موهايی فرفری داشت و پیراهنی قرمز و گشاد تنش بود؛ داشت سوت می‌زد. دختر کوچکتر آب دماغش آویزان بود و هر چند وقت یک‌بار نگاهش را از چشمه به دختر موفرفری برمی‌گرداند. سگی کنار چشمه خوابیده بود. موفرفری به من که تازه رسیده بودم؛ نگاهی انداخت. لباس‌هايم را خوب برانداز کرد. نگاهش را به چشمه برگرداند و گفت: چند دقیقه پیش سگه افتاد تو چشمه. حالا حالاها نمی‌شه از اين آب خورد.» دست دختر کوچکتر را گرف

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها

newnews اس تی شاپ - مرجع دانلود دانشجویی کشور کودک دوست داشتنی من ardabilnewchatroom استقلال خوزستان tarotomen آذردخت وبلاگ تخصصی کسب و کار کتابخانه عمومی فرهنگیان دانلود کده