نتایج جستجو برای عبارت :

دلخوشی ها به ضد

و من ریکاوری شدم
به همین زودی.
فکر میکنم حرف زدن با سبو تاثیر خیلی خوبی داشت
و فکر کردن به این جمله ی داداش کارفرما که چیکار به بقیه داری؟ تو خدا رو داری که برات بسه»
و اندکی خواندن کتاب امیرخانی
و اندکی فکر کردن به محسناتِ اتفاقاتی که برام رقم میخوره
و کمی فکرکردن به بی اهمیتی و گذرگاه بودن دنیا
و البته هدیه ی خوبی که حضرت آقا بهم داد.
دلخوشي های دنیا هنوزم کم نیستند، حتی اگه اونی که باید باشه، نباشه.
پ.ن۱: ممنونم بابت دیسلایک های پست قبل،
بعد از کلی صلاح و م به این نتیجه رسیدم که باید بچه رو بفرستم دنبال علم و دانش . شاید کرونا سال دیگه هم باشه! تا کی زندگی رو از حالت عادی خارج کنیم! چه بسا سال گذشته خیلی از کلاس اولی ها به کلاس اول نرفتن و امسال با همون شرایط کرونایی مجبورن برن! جشن افتتاحیه فسقلی رو گذاشتم خونه و باهاش رفتم تا با دیدن مادران دیگه با خودش نگه کاش مادر منم میومد. ولی توجیه ش کردم که با داشتن یه نوزاد وقت آزادی مثل بقیه ی مادران ندارم که هر روز برای دلخوشي بر
کاش میشد حرف زد، دارم دیوونه میشم، از این قفسی که حبسم توش خسته ام، از این بغض های فروخورده ، من مسافر ِحریم ِامن ِتو ام، با دل ِشکسته مهمون نمیخوای؟ یه مهمون غریب ِبا پای خسته ، با دل ِشکسته همه دلخوشي این روزام بلیت قطار ِفرداست همه ی دلخوشيم کوله ی گوشه اتاقه چادر مشکی اتو خورده فردا راهی ِشهر عشق میشم همه وجودم انتظاره صحن انقلاب صدای نقاره خوانی کاش بهم فرصت حرف زدن بدی کاش با بغض برنگردم  
[ و چنان غریبانه گذر کنم ا
#داستان_کوتاه
کلاس اولی که بودم یک روز بایکی از بچه های کلاسمان دوست شدم ، کلی باهم توی حیاط مدرسه بازی کردیم .روز بعدش از خانه شان برایم هدیه آورده بود ، یک هواپیمای آبی و قرمزِ پلاستیکی .آن روز حالم خوب بود و کلی ذوق داشتم که آن را به خانه ببرم و با آن بازی کنم .به خانه که رسیدم، از کیفم بیرونش آوردم و با افتخار، به همه نشانش دادم، آنقدر این هدیه برایم جذاب و خواستنی بود که مدام نگران بودم خراب شود و از ترسِ خراب شدنش آن رابه مادرم دادم تا بالا
دلیلش را نمی دانم امّا متاسفانه یا خوشبختانه خیییییلی وقتها دیده ام دلخوشي هایم با بقیه فرق دارد. چیزهایی که من از دیدن شان ذوق می کنم برای بقیه کمترین اهمیتی ندارد. یا وقتی از دلخوشي هایم باهاشان گفته ام، مثلن سرشان را برگردانده اند و انگار نشنیده باشند، یک طوری ادامه ی حرفشان را گرفته اند که حرف من سانسور شده باشد. یا تأسّف بار تر آنکه دلخوشي هایم را شنیده اند و مسخره کرده اند. یا حتی غمگینانه تر آن که دلخوشي ام را برده اند زیر سوال و گفته ان
این برنامه با موضوع اقتصاد مقاومتی، توانمندسازی اقتصادی، معیشتی و مهارتی جامعه ایرانی متمرکز شده و راهبرد آن بررسی شرایط اقتصادی و افزایش توانمندسازی مهارتی .رسد دانلود بانک لینک های دانلود فیلم ، دانلود سریال و دانلود آهنگ میباشد.
روزی را به خاطر دارم که بابا برای من پیراهنی سفید با خال های درشت سیاه خرید که دامنش پف دار بود و یقه اش پر بود از مروارید . من به معنای واقعی عاشقش بودم آنقدر که دلم نیامد بپوشمش ، گذاشته بودمش توی کمد و هر چند روز یکبار که دلم هوای یک دلخوشي جانانه می کرد ، سراغش می رفتم و یک دل سیر نگاهش می کردم و قند توی دل کودکی هایم آب می شد ؛ چشمانم را می بستم و خودم را با آن توی یک باغ پر از آبنبات های رنگی و گلهای سفید فرض می کردم و نفس عمیقس توأم با لبخند م
پیله کرده بودم به تو ، درست زمانی که از همه دنیا بریده بودم ، یکهو میان تنهایی محض شدی همدمم ، میون سردی قلبم شدی گرمی عشق میون نا امیدی از آدمها تو شدی امید من میون تلخی و غم ها تو شدی دلیل خنده های من کلمه خیلی بزرگیه که عظمتشو فقط کسی درک میکنه که به حریم تنهاییش اجازه ورود هیچ آدمی رو نداده دلخوشي ، این دلخوشي به یه دوست تو دوستم بودی نه فقط مردی که بخوام همسرم باشه دوستم بودی مثل دوستی با یه دختر ، غریزه نبود هوس نبود وقتی که درد و دل کرد
قصه و رازم کجاست؟نقل قصه و کشف  رازم کجاست؟ غزل حافظ و صدای پای  آب سهرابم کجاست؟اسیر و عصیان فروغم  کجاست؟سایه ارغوانم دیگر  کجاست ؟رهائی ز  تلخی هدایتم کجاست ؟ شیدائی شاملو شدن  برایم کجاست ؟آسمان  پر مهر و ماه  ستارگانم کجاست ؟داستان هزار دستانم کجاست ؟من مانده ام و این فضای خانهگمشده ام در این پستو و می گیرم بهانهز یاد لبان نوشینش و دیرین زبان نیشز خیال زلف یار و کهنه  دل  ریش قصه ها ساختم و غصه ها بافتمشکر به ناکس غریبه ای دل را  نباخ
فرض کن یک غروب بارانی ست و تو تنها نشسته ای مثلابعدش احساس می کنی انگار، سخت #دلتنگ و خسته ای مثلادر همان لحظه ای که این احساس مثل یک #ابر بی دلیل آنجاست. .شده یک لحظه احتمال دهی که دلی را شکسته ای مثلا ؟ که دلی را شکسته ای و سپس #ابرهای ملامت آمده اند.پلک خود را هم از پشیمانی روی هم سخت بسته ای مثلامثلاهای مثل این، هر شب، دلخوشي های کوچکم شده اند. در تمام ردیف های جهان ، تو کنارم نشسته ای مثلا. . .و دلی را که این همه #تنهاست ، ژاپنی ها قشن
تولد ۱۵ سالگی دنبال نسخه اصلی کتاب پیرمرد و دریا» بودم اما فروشنده ترجمه دریابندری را جلویم گذاشت و گفت از اصلش هم بهتر است و بود.نجف دریابندری را از همان زمان کشف کردم و عاشقش شدم. ترجمه‌هایش را یکی بعد از دیگری می‌خواندم و دلم می‌خواست مثل او مترجم باشم. شب کنکور زبان به امید رشته مترجمی» چنین کنند بزرگان» می‌خواندم و به او فکر می‌کردم.  ادبیات آمریکا و دنیای ترجمه را با او شناختم و آرزویم این بود مثل او ترجمه کنم.
خیال می‌کردم قرار ا
محله ی بچگی ما در کرمانشاه مدت های طولانی گاز شهری نداشت!
ما مثل بقیه ی اهالی محله توخونه حمام نداشتیم و هر دوهفته یکبار دسته جمعی ایل وقومی بقچه میبستیم میرفتیم حموم عمومی
خداروشکر هزاربار شکر که این جریان خونبار دوهفته یکبارحموم عمومی رفتن تا اوایل سن بلوغ من ادامه داشت 
یادمه اون موقع ها مامانم و خاله ها و دخترخاله ها وچندتا از زن های همسایه باهمدیگه میرفتیم و برای اینکه پول کمتری بدن به جای حموم نمره میرفتن حموم عمومی ! درخاطرم هست که ب
سلام به روی ماهتون 
سه روز مونده به عیدتون مبارک باشه الهی . 
خب اول از همه اینکه جلو جلو عید رو به همتون تبریک میگم 
امیدوارم یه سال پر از دلخوشي پر از اتفاقای قشنگ پر از عطر خنک زندگی داشته باشید
هیچ لحظه ای نیایید که دلتون بشکنه و قلبتون سرد شه  
و اینکه امیدوارم بهترین لحظه های عمرتونو توی سال پیش رو تجربه کنید 
و اگر یادتون بود و باران گرفت ، دعایی به حال بیابان کنید . 
برای منم اگر یادتون بود سر سفره های هفت سینتون دعا کنید 
خب بریم
شبیه شخصیت یکی از داستان های خودم شدم‌. نامرئی.
سالها پیش که دانشجوی ارشد بودم ی داستانی مدام توی ذهنم مرور میشد. اینکه ی دختر کم کم توی خونه شون نامرئی میشه. اینقدر حرف نمیزنه و فاصله میگیره از بقیه که دیگه دیده نمیشه. از اون خونه میره بی خانمان میشه و . .
الان من اونجوری شدم‌. نامرئی. حوصله حرف زدن با مامان و بابام رو ندارم. همش دعوا میشه. حتی خیلی اوقات اونا که هستن من میرم توی اتاق و بیرون نمیام تا برن بخوابن. حوصله شون رو اصلا ندارم و به شدت
نوشته بود مهمترین دستاوردتون توی ۹۷چی بود؟! راستشو بخواین خیلی بهش فکر کردم ، هر روزه این یه سالی که گذشتو مردمو زنده شدم ، هر روزش پر بود از خستگی از حالِ بد از گُر گرفتنِ خجالت وسطِ سیصد چارصدتا دانشجو تو آمفی تعاتره دانشگاه وقتی کاویانی اون بالا داشت شعر میخوند ، از یهویی بغضی شدن ، از حس کردن سنگینیه نگاه دیگران ، از این که کاش این چهارسال دانشگاه تموم شه زودی زاهده ‌، از این که این روزای آخر دیگه هیج جورع تو هیچ جمعی نگنجیدم و تنها رفتم س
تمام راه برگشت ب این فکر میکردم ک تنهایی چقدر غصه بزرگیست!
تعریف میکرد ک بچه ها را عروس و داماد کرده و هرکدامشان حالا ۴۰,۵۰ سال سنشان است,خودش مانده توی خانه ای ک حتی بزور هم نمیتوان اسم خانه رویش گذاشت.پیرزن ۷۲ساله ای ک لابلای بازیافت ها توی یک اتاقک تاریک و حیاطی کوچک زندگی میکند,تمام دلخوشي اش دوتا مرغ است.
وقتی پرسیدم مادرجان خب چرا نمیری پیش نوه ت زندگی کنی؟پاسخش یک گزاره دو کلمه ای بود:عادت کردم!
عادت عجیبیست,عادت ب زندگی بین بازیافتی ها
گل آفتاب گردان رو به نور می چرخد و آدمی
رو به خدا . ما همه‌ آفتابگردانیم
اگر آفتابگردان‌ به‌ خاک‌ خیره‌ شود و
به‌ تیرگی ، دیگر آفتابگردان‌ نیست
آفتابگردان‌ کاشف‌ معدن‌ صبح‌ است‌ و با
سیاهی‌ نسبت‌ ندارد
 
اینها را گل‌ آفتابگردان‌ به‌ من‌ گفت‌
و من‌ تماشایش‌ می‌کردم‌ که‌ خورشید کوچکی‌ بود در زمین‌ و هر گلبرگش‌ شعله‌ای‌
بود و دایره‌ای‌ داغ‌ در دلش‌ می‌سوخت.
 
آفتابگردان‌ به‌ من‌ گفت: وقتی‌ دهقان‌
بذر آفتابگردان‌ را
از کودکی وقتی از پدرومادرم خواسته ای داشتم
نمیگفتند باشه . میگن ان شاء الله !
میگفتیم یعنی چی چرا خب نمیگی باشه و خیالمونو راحت کنی
گفت: انشالله یعنی اگه خدا بخواد ، اگه منم بخوام و اون نخواد نمیشه !
انگار با زبان ساده و بچه گانه از همان روز فهمیدیم : و هو علی کل شیءٍ قدیر.نقل نبات شیرینی ست برای منو نشدنی ها را آب خوردن میکند!امروز که دوندگی کردیم برای کاری که به چشممان ناقص شد ولی با توکل ورق برگشت در لحظات آخراین قدرت تسلط بر همه چیز شیرین اس
از کودکی وقتی از پدرومادرم خواسته ای داشتم
نمیگفتند باشه . میگن ان شاء الله !
میگفتیم یعنی چی چرا خب نمیگی باشه و خیالمونو راحت کنی
گفت: انشالله یعنی اگه خدا بخواد ، اگه منم بخوام و اون نخواد نمیشه !
انگار با زبان ساده و بچه گانه از همان روز فهمیدیم : و هو علی کل شیءٍ قدیر.نقل نبات شیرینی ست برای منو نشدنی ها را آب خوردن میکند!امروز که دوندگی کردیم برای کاری که به چشممان ناقص شد ولی با توکل ورق برگشت در لحظات آخراین قدرت تسلط بر همه چیز شیرین اس
به نام خداناظم مدرسة وای!می‌گفت:«ناظم مردی در ابتدایی داشتیم با قدی نه بلند و سری چه بی‌مو! چاق نبود، لاغرهم نبود، فقط آدم نبود! بچه‌ها را می‌زد. ابتدایی‌های کوچک معصوم را می‌زد! بد هم می‌زد! اصلا توی آن مدرسه همه می‌زدند حتی بچه‌ها نیز به این باور وعمل رسیده‌بودند که باید هم را بزنند.مرد ناخدایی نبود. ریش داشت. سبیل هم داشت. ساده می‌پوشید و سر به زیر راه می‌رفت به نامحرم نگاه تیز نمی‌کرد و هوسران نبود اما با بچه&
داستان های عاشقانه : داستان عاشقانه زیبا
پدر دیروقت و خسته از كار به خانه برگشت. دم در پسر بچه پنج ساله اش را دید كه در انتظارش بود.
سلام بابا ! یك سئوال از شما می تونم بپرسم ؟
– بله حتماً پسرم .چه سئوالی داری؟
– بابا ! شما برای هر یک ساعت كار چقدر پول می گیرید؟
پدر با ناراحتی جواب داد: به این مسئله چه کار داری؟ چرا چنین سئوالی میكنی؟
– فقط میخواهم بدانم.
– اگر باید بدانی ، بسیار خوب می توانم بگویم : 10 دلار
پسرک داستان عاشقانه ما در حالی كه سرش پائ
امروز حالم خیلی خوب بود، به شرایط عادی برگشتم، رفتم سراغ فعالیت‌هام، ناهار هم خورده بودیم و همه چیز خوب و عادی بودکه یهو دلم گرفت.دم اذان مغرب بود که دلم خیلی گرفت.البته اینکه ۱۱ محرم بود و غروب جمعه قطعا بی‌تاثیر نبوده، ولی، من به هر دری زدم که خوب کنم حالم رومثل همیشه که گوشی رو برمیدارم و بین مخاطبین سُر می‌خورم تا ببینم با کی می‌تونم حرفم رو بگم، مخاطبینم رو بالا پایین می‌کردم، طبق معمول داشت دلم بیشتر از قبل می‌گرفت! چندتا شماره رو
و !
قصّه های شهر هرت/قصّۀ 81
#شفیعی_مطهر
والاحضرت هردمبیلِ هفتم چند روزی بود که به عنوان ولیعهد تاجگذاری کرده بود. مردم دل خوشی از سلسلۀ هردمبیلیان نداشتند.هر روز نغمه هایی از مخالفت با این جایگزینی از سوی اقشار مردم به گوش می رسید.مردم می گفتند ما از رژیم هردمبیلیسم!! خسته شده ایم. دلمان خوش بود که هردمبیلِ ششم پیر و پایش لب گور است و به زودی با مرگ او از شرِّ رژیم هردمبیلیان آسوده می شویم. حالا هردمبیل با نصب ولیعهد بی کفایت و فاسد می خواهد
معرفی کتاب/ نهمین جشنواره کتابخوانی رضوی"۸ قصه از امام جواد (ع) برای بچه‌ها: ۸ قصه از امام جواد (ع) برای بچه ها مجموعه ای است از روایت ها و داستان های مختلفی که از سفر امام رضا(ع) به مرو شروع می شود و اینکه حضرت قبل از سفر، پسرشان امام جواد(ع) را به عنوان جانشین معرفی می کنند.کتاب: ۸ قصه از امام جواد (ع) برای بچه هانویسنده: حسین فتاحیانتشارات: قدیانی حسین فتاحی، نویسنده ای است که چهار دهه از عمرش را صرف نوشتن برای کودکان و نوجوانان کرده و حدود ۲۰۰ ع
معرفی کتاب/ نهمین جشنواره کتابخوانی رضوی"۸ قصه از امام جواد (ع) برای بچه‌ها: ۸ قصه از امام جواد (ع) برای بچه ها مجموعه ای است از روایت ها و داستان های مختلفی که از سفر امام رضا(ع) به مرو شروع می شود و اینکه حضرت قبل از سفر، پسرشان امام جواد(ع) را به عنوان جانشین معرفی می کنند.کتاب: ۸ قصه از امام جواد (ع) برای بچه هانویسنده: حسین فتاحیانتشارات: قدیانی حسین فتاحی، نویسنده ای است که چهار دهه از عمرش را صرف نوشتن برای کودکان و نوجوانان کرده و حدود ۲۰۰ ع
کشو را باز می‌کند. یک دنیا نوار کاست، به تعداد تمام مو های تمام سر های تمام آدم‌ها. بعضی کهنه‌تر، بعضی نو؛ روی هرکدام یک شماره ی- کسی چه می‌داند چند رقمی؟ برخی پوسیده و رنگ و رو رفته، از آن‌ها که می‌دانی ضبط صوت به میانه‌هایش که برسد - اگر برسد البته - با یک صدای گوشخراش متوقف می‌شود و نوار را تف می‌کند بیرون، یا که سوزن‌اش روی یک واژه گیر می‌کند، تا ابد (خیلی هایشان بی سوزن و بی گیر اینطورند البته. حکایت خیلی از سال‌های زندگی‌هامان. تکرا
شعر طنز: شوهر ذلیل و بی چاره
شعر طنز (شعر کوتاه) زیر نشانی است از زیباترین مفاهیم اصیل خنده دار، خواهشا بخندید!
گشته اسباب غرور و دلخوشي
یک زن لاغر سیاه و کشمشی
با قدی چون نردبانی بر چنار
کی توانم راه رفتن در کنار
دستها چون بیل و ناخن دسته بیل
در تنم خنجر کند چون سیخ و میل
موی سر کم پشت و صورت پر ز مو
ماه پر لک گشته این سیمینه رو
چون ببینی خنده هایش پر کشی
یک به یک دندان زرد و سیم کشی
با دماغی تیز و باریک و بلند
چهره اش کرده فریبا و لوند
چشم و ابرو در
تحقیق در مورد چرا تاریخ (ضرورت تاریخ) تحقیق در مورد چرا تاریخ (ضرورت تاریخ) 41 صچرا تاریخ (ضرورت تاریخ) 41 صدانلود تحقیق در مورد چرا تاریخ (ضرورت تاریخ) 4چراتاریخ(ضرورتتاریخ)تحقیقموردتاریخ(ضرورتتاریخ)




دسته بندی
تاریخ و ادبیات

فرمت فایل
doc

حجم فایل
32 کیلو بایت

تعداد صفحات فایل
41

لینک دانلود و خرید پایین توضیحاتدسته بندی : وردنوع فایل :  word .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )تعداد صفحه : 41 صفحه
بخشی از متن :
چرا تاریخ؟ (ضرورت تاریخ)تاریخ چون نشان می
گلچین متن طولانی غمگین
۱. متن طولانی غمگین جدایی
وقتی تو را ندارم، سکوت سرد فاصله ها تنم را می‌لرزاند و در این هوای بی هوایی آرام آرام دچار خفگی می‌شوم.بعد از تو،من مانده ام و عذاب نبودنت؛ وقتی که به نبودنت فکر می‌کنم و از درون می‌سوزم.وقتی به یاد روزهایی که بودنت را نفهمیدم می‌اندیشم انگار دنیا در برابر چشمانم به آخر رسیده است و انتهایش همین لحظه‌ای ست که من می‌اندیشم.
      شین براری         
✿☆✿
جدایی تورفتن یک تن از کنار یکی دیگر نبود
انشا درباره سفر به روستاهای دیدنی به سبک سفرنامه
 
 
ستاره | سرویس محتوای کمک درسی – زمانی که کاربرد سفرنامه، فراتر از ثبت خاطرات شخصی می‌رود و هدف آن بهره بردن دیگران از باشد، نکاتی مثل مستند بودن، دقیق نوشتن و انتقال تجربه های سفر اهمیت پیدا می‌کند. مراحل نوشتن سفرنامه در کلاس نگارش ۲ یازدهم، به این شرح است: (۱. انتخاب موضوع ۲. تجسم و بارش فکری در مورد محل، زمان و مدت سفر ۳. سازماندهی و نوشتن طرح اولیه ۴. پیش نویس ۵. بازبینی و گسترش متن ۶. نو

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها

hesamshafieian انقلاب فرهنگی مجله درسي خلاصه کتاب و جزوات درسی سم آباد(روستایی در بیان) پیش دبستانی و دبستان غیر دولتی اَدبستان در نومیدی بسی امید است/پایان شب سیه سپید است شاهکار معماری ایران firoozehnegyn کیان پاورپوینت