نتایج جستجو برای عبارت :

وقتی ابرها میگریند

دانلود درس پژوهی هدیه های آسمانی سال دوم دبستان ابرها ميگريند درس پژوهی هدیه های آسمانی سال دوم دبستان ابرها ميگريند تعداد صفحات:25 فرمت فایل:ورد چکیده آدمی از آغاز بر آن بوده است که تاریکی های جهان را به نور آگاهی و دانش و اندیشه روشن نماید تا بتواند به افق های دورتر دانایی و دانش اوج بگیرد. در این میان اشتغال به نشر و پژوهش در علوم موهبتی است ایزدی که معلمان را به مراتب عالی الهی می رساند. و باری گران و مسئولیتی عظیم را
توضیحات پاورپوینت بررسی جامع ابرها بصورت کامل
پاورپوینت بررسی مسجد جامع زنجان
پاورپوینت بررسی مسجد جامع زنجان پاورپوینت بررسی مسجد جامع زنجان در 24 اسلاید زیبا و قابل ویرایش با فرمت pptx مشخصات فایل تعداد صفحات 24 حجم 5 کیلوبایت فرمت فایل اصلی pptx دسته بندی معماری و شهرسازی توضیحات کامل پاورپوینت بررسی مسجد جامع زنجان در 24 اسلاید زیبا و قابل ویرایش با فرمت pptx
پاورپوینت بررسی مسجد جامع زواره
پاورپوینت بررسی مسجد جامع زواره پاورپوینت برر
پایه هشتم صفحه۸۱  قطره بارانی هستید که از ابری چکیده اید
مقدمه:خدایی را شکر که برای خنداندن برگ و گل و طبیعت یک آسمان را به گریه وا می دارد و باران رحمتش را بر سرشان می پاشد.
تنه انشاء:در گرگ و میش صبح، ناگهان هوا مه آلود شد و ابرها بر جنب و جوش در آمدند. تکانی خورده و همه ی قطره های تلنبار شد.
دو ابر از جای گرم و نرمشان جدا شدند من نیز در میان آن ها بودم، ترس تمام وجودم را در برگرفته بود اما همه را که مثل خود می دیدم ترسم روبه کاستی می رفت. در میان ز
متن آهنگ قصه عشق از رامین عابدیمن عاشقت شدم دیگه هرکی هرچیمیخواد بگه، کم بگه یا زیاد بگه
دانلود آهنگ شاد قصه عشق
متن آهنگ قصه عشق از رامین عابدیمن عاشقت شدم دیگه هرکی هرچیمیخواد بگه، کم بگه یا زیاد بگه
دانلود آهنگ شاد قصه عشق
حتی قصه عشقمو به دست ابرها بسپارنبارون بره به باد بگه، هرکی هرچیمیخواد بگه، من عاشقت شدم دیگهدل من عاشق ترین دل رو زمینهروز و شب تو رو میخواد کارش همینهبا تو من خوشبخترین فرد زمینمبی تو اما نازنین غم در کمینهتکست آهنگ
سه پروانه زیبا در باغی پر از گل زندگی می کردند. یکی از آن ها قرمز رنگ، یکی زرد رنگ و دیگری سفید رنگ بود. آن ها هر روز صبح با هم بر روی گل ها می نشستند و از شهد آن ها می نوشیدند و بعد روی گل ها بازی می کردند و می رقصیدند. یک روز که آن ها مشغول بازی بودند، خورشید پشت ابرهای سیاه قایم شد و باران شروع به باریدن کرد. بال نازک پروانه ها زیر باران خیس شد. آن ها به دنبال جایی برای قایم شدن بودند تا وقتي باران تمام شود باز هم با هم بر روی گل ها بازی کنند. پروانه
در روزگاری نه‌چندان دور، آدم‌ها روی کره‌ی زمین زندگی می‌کردند. خانه‌های آدم‌ها روی زمین ساخته شده بود و همه‌ی نیازها و خواسته‌هایشان در فضایی مادی و ملموس برطرف می‌شد. رشد و پیشرفت آدمی‌زاد هم در نسبتش با جهان خاکی تعریف می‌شد.تا این‌که روزی از روزها سروکله‌ی گروه عجیبی از ابرها در بالای خانه‌های آدم‌ها پیدا شد. ابرها سرتاسر کره‌ی خاکی را فراگرفتند و از هر ابری چهار ریسمان به پایین انداخته شد. آدم‌ها که همیشه سودای پرواز در سر دا
زمانهای قدیم وقتي هنوز راه بشر به زمین باز نشده بود فضیلتها و تباهی ها دور هم جمع شده بودند.ذکاوت گفت :بیایید بازی کنیمٍ ،مثل قایم باشک!دیوانگی فریاد زد:آره قبوله ، من چشم میزارم!چون کسی نمی خواست دنبال دیوانگی بگردد همه قبول کردند.دیوانگی چشم هایش رابست و شروع به شمردن کرد:یک. دو.سه!همه به دنبال جایی بودند تا قایم بشوند.نظافت خودش را به شاخ ماه آویزان کرد.
خیانت داخل انبوهی از زباله ها مخفی شد.
اصالت به میان ابرها رفت وهوس به مرکززمین به ر
موضوع :
انشا پایه هشتم صدای باران
 

پایه۸ درس۴ صدای باران صفحه۵۳
انشا پایه هشتم صدای باران
متن انشا :
مقدمه:باران یکی از  با ارزش ترین نعمت های خداوند است. این نعمت اگر روزی نباشد بشر نیز نابود می شود
تنه انشا: باران همواره نعمت با ارزش خداوند است که از ابرها حاصل می شود. باران از برخورد ابرها و ارتعاشاتی که در آن ها صورت می گیرد حاصل می شود. در بعضی از نقاط ایران به دلیل نزدیکی به دریا باران بیشتری می بارد مانند مناطقی چون گیلان و مازن
زمانهای قدیم وقتي هنوز راه بشر به زمین باز نشده بود فضیلتها و تباهی ها دور هم جمع شده بودند.ذکاوت! گفت : بیایید بازی کنیمٍ ، مثل قایم باشکدیوانگی ! فریاد زد:آره قبوله ، من چشم میزارمچون کسی نمی خواست دنبال دیوانگی بگردد همه قبول کردند.دیوانگی چشم هایش رابست و شروع به شمردن کرد!!یک. دو.سه .همه به دنبال جایی بودند تا قایم بشوندنظافت خودش را به شاخ ماه آویزان کرد.خیانت داخل انبوهی از زباله ها مخفی کرد.اصالت به میان ابرها رفت وهوس به مرکززمین
دلم گرفته است سین عزیزم درست مثل همان وقتها که دلم میگرفت و ماهی های حوض می دانستند که از سر دل گرفتگیست که دارم برایشان خرده نان می ریزم! و فنچ های توی قفس می دانستند که از سر دل گرفتگیست که دارم آب و دانشان می دهم! و گلهای توی ایوان می دانستند که این آه دل گرفتگیست که پای گلدانهایشان را تر میکند!
و ماه توی آسمان می دانست که از سر دل گرفتگیست که دارم نگاهش میکنم!
فقط تو هیچ جا نبودی و نمی دانستی وقتي آدم دلش بگیرد، بغضش که در گلویش پنجه کشد، آهش ک
 
مقدمه:
دنیای خیال آنقدر وسیع و شگفت انگیز است که تنها با یک چشم بستن می توانی ساعت ها در آن غرق شوی و از دنیای آن طرف لذت ببری.
تنه انشا: دنیای خیال دنیایی است که می توان به راحتی هر چیزی را که از ذهنت گذر می کند تصور کنی و به آن شاخ و برگ دهی و چیزهای عجیب و غریب اما جدید و شگفت انگیز بسازی که حتی از تصور آن هم گویی که آن را از نزدیک می بینی و لمس می کنی. حال چشمانت را ببند و دنیایی را تصور کن که همه چیز در آن واژگون است اما چیزی که بیشتر جلب توجه م
هوای اینجا خیلی خوبهنمیدونم اونجا چطوریه؟من از آب و هوای ابری خیلی خوشم میاد و ازش لذت میبرم. معمولاً وقتایی که ابرها کل آسمون رو دربر میگیرند و خورشید به پشت ابر پناه میبره برای من خیلی دوست داشتنیه. معمولاً تو همچین زمان هایی پنجره رو باز میکنم و به آسمون نگاه میکنم. خیلی حالت خاصی برام هستش.مواقعی که صاعقه میزنه هم همینطور، چایی نباتم رو درست میکنم میرم تو بالکن یا کنار پنجره بیرون رو تماشا میکنم و هر از چند گاهی یه لب به لیوانم میزنم، گا
در زمانهای بسیار قدیم وقتي هنوز پای بشر به زمین نرسیده بود، فضیلت ها و تباهی ها دور هم جمع شده بودند، آنها از بی کاری خسته و کسل شده بودند.ناگهان ذکاوت ایستاد و گفت بیایید یک بازی بکنیم مثل قایم باشک.همگی از این پیشنهاد شاد شدند و دیوانگی فورا فریاد زد، من چشم می گذارم و از آنجایی که کسی نمی خواست دنبال دیوانگی برود همه قبول کردند او چشم بگذارد.دیوانگی جلوی درختی رفت و چشم هایش را بست و شروع کرد به شمردن یک دو سه همه رفتند تا جایی پنهان ش
به نام خداسلام؛خاصیت کوه اینه انگار که هرچی بالاتر میری ساکت‌تر میشی. بیشتر میشنوی و می‌بینی. شاید خاصیت کار سخت و طاقت‌فرسا اینه. شاید خاصیت برخورد با عظمت و قدرت بی‌نهایت اینه. نمی‌دونم. هرچه هست اینقدر زبانم را بسته که صدای خزیدن باد لابلای گیاهان کوتاه و مخملی رو میشنوم. هرچند الان دقایقی هست که صدای همراهان رو که یه بند حرف میزنن دیگه نمیشنوم! صدای حرکت برگ‌ها و پر زدن زنبورها رو میشنوم. صدای نفس‌های سگی که لابد همین نزد
این روزها كفشهای من پاره اند. یعنی اگر بخواهم دقیق تر بگویم؛ كفش سیاه پای راستم كمی پاره شده. اما كفش قرمز پای چپم هنوز شیك و نو مانده است. خجالت نمی كشم كه با كفشهای پاره بیرون می روم. خجالت نمی كشم اگر با كفشهای پاره بیایم سركار، و وقتي غریبه ای آشناییهمكاریبرای طفره رفتن از رودررو شدن با چشمهایم، سرش را پایین می اندازد، متوجه كفش پاره ام بشود.
متوجه كفش پاره ام می شود و آنوقت، نگاه عاقلان در سفیهی می كند به چشمهایم كه یعنی؛ " ای دختر
پستچی؛ قسمت سوم
آخرین قطره ی آب قند را که داخل دهانم ریختند، تازه یادم آمد کجا هستم. روی نیمکتهای اداره پست، مرا خوابانده بودند و خانمی با قاشق چایخوری، قطره قطره آب قند در دهانم می ریخت،پیرمرد عینکی مدام می گفت: چیتا خانم صدای منو می شنوی؟ خوبی؟ چت شد یه دفعه؟سرم را بلند کردم. اتاق دور سرم می چرخید. اما اثری از پیک الهی نبود! نکند همه را خواب دیده بودم! چطور باید از آنها می پرسیدم؟ خدا به دادم رسید.پیرمرد گفت: حاج علی رفته موتورشو بیاره برسونت
درخت، دوست و حامی پسر بود و پسر نیز این را می‌دانست.
‏درخت‌سیب، روی یک تپه، ریشه در خاک داشت و توجه‌اش به پسر از  زمانی آغاز شد که او هر روز صبح با دفتر نقاشی و مدادرنگی‌هایش از تپه بالا می‌آمد و روی زمین می‌نشست و به تنه درخت تکیه می‌داد و به پایین می‌نگریست و زیبایی‌های سبزه‌زار را در دفتر نقاشی‌اش می‌کشید.
پسر در نزدیکی تپه و سبزه‌زار، زندگی می‌کرد و از کودکی با آن مکان آشنایی داشت.
‏درخت از روز نخست، مجذوب شخصیت آرام و باوقار پسر
انشا در مورد درختی را با ویژگی های پا در هواست ریشه هایش در ابر فرو رفته است
درختی را با ویژگی های
مقدمه: دنیای خیال آنقدر وسیع و شگفت انگیز است که تنها با یک چشم بستن می توانی ساعت ها در آن غرق شوی و از دنیای آن طرف لذت ببری.
تنه انشا: دنیای خیال دنیایی است که می توان به راحتی هر چیزی را که از ذهنت گذر می کند تصور کنی و به آن شاخ و برگ دهی و چیزهای عجیب و غریب اما جدید و شگفت انگیز بسازی که حتی از تصور آن هم گویی که آن را از نزدیک می بینی و لمس می کن
پادشاهی جایزهء بزرگی برای هنرمندی گذاشت که بتواند به بهترین شکل ، آرامش را تصویر کند. نقاشان بسیاری آثار خود را به قصر فرستادند . . .
 آن تابلو ها  ، تصاویری بودند از جنگل به هنگام غروب ، رودهای آرام ، کودکانی که در خاک می دویدند ، رنگین کمان در آسمان ، و قطرات شبنم بر گلبرگ گل سرخ.پادشاه تمام تابلو ها را بررسی کرد ، اما سرانجام فقط دو اثر را انتخاب کرد. اولی ، تصویر دریاچهء آرامی بود که کوههای عظیم و آسمان آبی  را در خود منعکس کرده بود. در جای جا
یکی بود ، یکی نبود
یکی بود ، یکی نبود. آن یکی که وجود داشت ، چه کسی بود؟ همان خدا بود وغیر از خدا هیچکس نبود. این قصه را جدی بگیرید که غیر از خدا هیچ کس نیست .
سوگند به روز وقتي نور می گیرد و به شبوقتي آرام می گیرد که من نه تو را رها کرد ه ام و نه با تو دشمنی کرده ام.)ضحی 1-2)افسوس که هر کس را به تو فرستادم تا به تو بگویم دوستت دارم و راهی پیش پایت بگذارم او رابه سخره گرفتی.(یس 30)و هیچ پیامی از پیام هایم به تو نرسید مگراز آن روی گردانیدی.(انعام 4)و با خشم رف
قصه کودکانه موش کور
موش کور کوچولو توی اتاقش روی تخته سنگی نشسته بود. مادرش توی اتاق آمد و گفت : بیا برویم غذا بخوریم. » موش کور کوچولو گفت : دلم می‌خواهد از لانه بیرون بروم.»
مادر با تعجب او را نگاه کرد : بیرون بروی؟ مثلاً کجا؟» موش کور کوچولو آهی کشید و آرام گفت : من دلم می‌خواهد روی زمین راه بروم، گرمای خورشید را احساس کنم، دلم می‌خواهد هرروز آسمان را نگاه کنم.
حرکت ابرها را ببینم. می‌خواهم بدانم گل‌ها چه بویی دارند، دوست دارم صدای آب ر
بادسختی می وزید.ابرها بی قراری می کردن.لوئن از درخانه خارج شد. ناراحت بودم چون بهترین دوستم لوئن را از خودم راندم.پدرم کالسکه را حاظر کردو ما به سمت مهمانی حرکت کردیم.چون پدرم یک تاجربودباید به مهمانی می رفتیم.همه بودند از پرنسس تاخود شاه کشور.از ناراحتی بغضم گرفت و ناگهان گریه کردم.به بیرون از قصر رفتم.بادی که می آمد اشک را از صورتم پاک می کرد.تصمیم گرفتم به خانه ی لوئن بروم.وقتي رسیدم لوئن رفته بود.به من گفته بود می رود  به جزیره ی خانوادگی خ
ابر کوچولو، ناراحت بود. رفت پیش مامان ابر. مامان ابر گفت: چی شده؟ باز با ابرهای دیگر دعوایت شده؟ ابر کوچولو گفت: نه! با باد دعوایم شده است. هی مرا هُل می دهد و میزند به ابرهای دیگر. مامان ابر خندید و گفت: باد دوست ماست. مگر تو دوست نداری باران شوی؟ چشم های ابر کوچولو برق زد. آرزو داشت باران شود. برود روی زمین. گل های کوچولو را آب بدهد. با قطره های توی رودخانه همبازی شود. ابر کوچولو گفت: دوست دارم باران شوم. مامان ابر گفت: او، تو و ابرهای دیگر را به طرف
دانلود مقاله و تحقیق پیرامون باران و خواص آن(word) 42 صفحه
همه ابرها ذرات آب یا کریستالهای یخ را با خود حمل می‌کنند، اما این ذرات بسیار کوچکتر از آن هستند که به زمین ببارند. اگر ارتفاع ابرها بیشتر شود ، هوای سردتر ، باعث فشرده‌تر شدن بخار آب می‌شود و این ممکن است برای شکل دادن باران ، تگرگ یا برف مناسب باشد. باران آبی است که پس از سرد شدن بخارهای جوی بوجود آمده و بر زمین می‌‌ریزد. در زبان پهلوی بدان واران (waran) می‌‌گفتند.
سرفصل :
باران سنجی با ا
مثل نویسی صفحه۹۶ آفتاب پشت ابر نمی ماند
 
مقدمه: وقتي ابرهای سیاه به یکباره همراه با باد مانند موج دریا در آسمان غوطه ور می شوند و با برخورد به یکدیگر رعد و برق به وجود می آورند، طوفان به وجود می آید و همه جا را به یکباره دگرگون می کند اما آیا این طوفان همیشگی است یا طلوعی دوباره به دنبال دارد؟
تنه انشاء: آیا دیده ایی بعد از یک روز سرد و برفی، وقتي که ابرهای سیاه همه جا را در برگرفته اند، بعد از طوفانی سهمناک و جدالی عظیم میان ابر و باد و خورش
مرد مسنی به همراه پسر ٢۵ ساله‌اش در قطار
نشسته بود. در حالی که مسافران در صندلی‌های خود نشسته بودند، قطار شروع
به حرکت کرد. به محض شروع حرکت قطار پسر ٢۵ ساله که کنار پنجره نشسته بود
پر از شور و هیجان شد. دستش را از پنجره بیرون برد و در حالی که هوای در
حال حرکت را با لذت لمس می‌کرد فریاد زد: پدر نگاه کن درخت‌ها حرکت می‌کنن.
مرد مسن با لبخندی هیجان پسرش را تحسین کرد
کنار مرد جوان، زوج جوانی نشسته بودند که
حرف‌های پدر و پسر را می‌شنیدند و ا
به نام تک میزبان منزلگه عشق!
درست در زمان عشق بازی پائیز بود , آتش عشق آذر به دل جنگل افتاده بود و جنگل تماما آتش رنگ بود اما سرانجام عشق , وصال نیست !
                      گر در سرت اندیشه ی وصال داری
                                           با سرنوشت خویش تو جدال داری
سرنوشت تنگ نظر چون شادی آنها را دید , دست دراز کرد و حکومت را از پائیز گرفت و دخترانش را با او به سفری دور فرستاد , زمستانی در عمق وجود جنگل به پا شد و سکوتی سرد برقرار !
پرند
به نام خداوند بخشنده مهربان
در روزگاران گذشته مردی بود که نمی‌دانست باید چه بکند و از کدام راه برود.
تا اینکه ندایی را شنید که به او می گفت: در ورای آسمانها و زمین خدایی هست که تو را در پناه خود می‌گیرد و هدایتت می‌کند به سوی آنچه در پی آنی، و او می‌رفت به دنبال آن ندا اگرچه نمی‌دانست از کدام سو باید برود.
تا اینکه به کوهی رسید که بر فراز آن کوه بلند، صخره‌ای بود و او می‌خواست از آن کوه بگذرد و نمی‌دانست چگونه؟
به او گفته شد: حال باید پرواز
1 - چرخه ی آب چیست؟
جواب: گرمای خورشید، باعث بخارشدن آب دریاها می شود.بخار آب هنگام بالا رفتن سرد می شود و به ابر تبدیل می شود.اگر ابرها به اندازه ی کافی سرد شوند و ازآنها باران یا برف می بارد قسمتی از آب باران و برف درون زمین فرو می رود و قسمتی به دریا بر می گردد و دوباره تبخیر می شود. به این جریان آب در طبیعت چرخه ی آب می گویند.
2-  دریاهای بسیار بزرگ چه نام دارند؟
جواب: اقیانوس
3-  آب ها جای بیشتری را در روی زمین گرفته اند یا خشکی ها؟
جواب: آب ها
4-  
هوا ابری بود و باد می وزید. باران و باد هر دو با هم مسابقه می داند
ابرها بیشتر می شدند و باران ها سریع تر می باریدند
طوفان سهمگین شدت گرفت و صاعقه ای به کوه برخورد کرد که باعث شد سنگ بزرگی از کوه جدا شود و به روی ریل راه آهن بیافتد
پرنده دریایی افتادن سنگ روی ریل قطار را دید
سریع پیش دوستانش، موش و روباه و خرگوش رفت و ماجرا را برایشان تعریف کرد
خرگوش گفت: حتما تا یک ساعت دیگر قطار سریع السیر به این جا می رسد ما باید سنگ را هر چه سریع تر از روی ریل ک

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها

مدرسه پيشرو تهرانپارس بهترین آموزشگاه زبان fattahi55 مطالب اینترنتی وبلاگ نمایندگی شیخ بهایی چشم انتظارم جنگها و تاریخ آموکار فایلوکس POROZHEH