نتایج جستجو برای عبارت :

ادامه متن ساعت دوازده شب به آسمان نگاه می کردم نوری درخشان توجهم را جلب کرد ناگهان

ساعت ۱۰ صبح بود که با زنگ ساعت از خواب بیدار شدم.دیشب ساعت 9 خوابیده بودم اما هنوز خسته بودم. احساس عجیبی داشتم.پرده را کنار زدم به آسمان بیرون نگاه کردم اما کمي تاریک بود با خودم گفتم حتما هوا ابری است به آسمان که نگاه کردم هوا ابری بود تا ساعت ۱۲ ظهر تکلیف هایم را انجام دادم اما نه تنها هوا روشن تر نشد بلکه تاریکتر هم شد هیچ بارانی هم نبارید.کوچه جلوی خانه مان خلوت خلوت بود.مگر مي شود صبح به خاطر ابری بودن هوا کسی بیرون نیاید ساعت ۶ بعد از ظهر ش
کتاب مهارت های نوشتاری پایه هفتم درس ۴ صفحه ۵۲ با موضوع آسمان شب
انشاء در مورد آسمان شب
اولین چیزی که با گفتن آسمان شب به ذهن ما مي رسد سکوت و آرامش شب و لحظات دلنشین در زر سقف بلند آسمان با نور کم مهتاب و ستارگان درخشان که  هر کدام با نگاه کردن  به آنها به ما چشمک مي زنند و لب ما را به لبخند وادار مي کند اما اسمان شب در روزهای مختلف سال متفاوت است
بعضی از شب ها  آسمان ابری و بدون نور ستارگان  است و گاهی همراه با مه و گاهی با ابرهای سیاه و بارانی
سه شنبه ها همه چیز عجیب و مسخره اند!مسخره است چون نه اول است و نه آخر . حتى سینماها هم نمک روی زخم سه شنبه ميریزند و بلیت هایشان را نیم بها ميکنند ! سه شنبه ى دوازده سالگیم بود که حال مامان را به حدى به هم ریختم که از یادآوریش آشوب ميشوم . سه شنبه ها بود که دو زنگ زبان داشتیم . سه شنبه بود که اولین بار قهر کردم! . سه شنبه بود که قسمت مزخرفی از زندگیم را خیساندم و پاک کردم . از همين سه شنبه ها بود که انقدر بى مصرف و لعنتى بودم . حتى نویسنده ها که بر
موضوع انشا: پروانه ای هستید که در تاریکی شب نوري پیدا کرده اید
تنهایی امانم را بریده بود و در گوشه ای نشسته بودم و منتظر امدن خورشید زیبا!
ولی مثل اینکه شب تاریک قصد رفتن را نداشت. کلافه بودم!نمي دانستم چه کار کنم؟!
زدم زیر اواز ها ها ها ها نه فایده ای نداشت. اواز نیز حوصله ام را برنمي گرداند. در اوج نا اميدی در باز شد، نوري از لای در وارد اتاق شد، چقد زیبا بوددد!بی اختیار به طرف نور رفتم.واقعا زیبا بود!اما همين که به نزدیکی در رسیدم،در بسته شد.اَه
مخمل سرمه‌ای آسمان با ستاره‌های درخشان دلربایی ميکرد. آن شب اولین باری بود که دلم جادوی ستاره‌ها را نمي‌خواست؛ دلم ابر مي‌خواست، ابر سفید پنبه‌ای.
حافظ باز کردم و جواب داد:
مرا چشمي است خون‌افشان ز دست آن کمان ابرو»
قشنگ‌ترین ابر پنبه‌ای دنیا از پشت ستاره‌ها پیدا شد و دنیا بوی بیدمشک گرفت.
۱در تمام زمانی که توی این خونه زندگی کردم حاضرم قسم بخورم بیشتر از در‌هایی که باز کردم، بستم. ✰✩☆✰✩☆✰ ۲چراغ اتاقش روشنه، اما من الان از سر خاکش برگشتم. ✰✩☆✰✩☆✰ ۳یک عکس از خودم که روی تختم خوابیدم تو گوشی‌م بود. من تنها زندگی مي‌کنم. ✰✩☆✰✩☆✰ ۴بچه‌ام را بغل کردم و توی تختش گذاشتم که به‌م گفت: بابایی زیر تخت را نگاه کن هیولا نباشه.» من هم برای اینکه او را آرام کنم، زیرتخت را نگاه کردم. زیر تخت بچه‌ام را دیدم که به‌م گفت: بابایی
حدود سیزده سال پیش این کتاب را به من هدیه داده است. در صفحه ی اولش سه کلمه نوشته است. دیشب بعد از یکی دو ماهی که کتابخانه را چیده ام هوسی دستم رفت سمت این کتاب. اول فکر کردم نوشته است باد و ریزش برگ». بعد شک کردم شاید باورِ ریزش برگ» باشد. کنجکاو شدم. یک عکس از نام کتاب و دستخط بدش گرفتم و در واتساپ برایش فرستادم. خنده دار است اما بعد از سیزده سال پرسیدم: چرا اول این کتاب برایم نوشته ای باور ریزش برگ؟ ساعت از یازده گذشته بود. برخلاف انتظارم بیدار
 بسم الله الرحمن الرحیم
#اصطلاح_ستاره_سهیل_شدن
ستاره سهیل” یا پرک” دومين ستاره درخشان در آسمان شب است، که در صورت فلکی شاه تخته” قرار دارد و سیصد و سیزده سال نوري با زمين فاصله دارد و درخشندگی آن ده هزار برابر خورشید است.
این ستاره اولین بار توسط ستاره شناسان مصر باستان رصد شد و همچنین ایرانیان و اعراب نیز این ستاره را به خوبی ميشناختند و معتقد بودند، دیدن آن موجب افزایش محصول خواهد شد.
سهیل” در زبان عربی به معنای درخشان است، اما با
ساعت یازده شب بود یا شاید هم دوازده و نیم یادم نیست فقط به یاد دارم دستش را گرفتم و گفتم : " چیزی نگو، نذار چیزی بگم فقط دستمو بگیر با خودت ببر "
رسیده بودیم کنار نردبان ، گفت " یادت بمونه چی ميگم پایینُ نگاه نميکنی من ميرم جلو هر جایی که خواستی برگردی برگرد " بعد مکث کرد و گفت " بیا اینبارُ خوش ميگذره زهرا " وسطای راه ميخواستم برگردم ، به حرفاش گوش ندادم و پایینُ نگاه کردم ! دیگه دلم نميخواست برم پایین دیگه نميشد فقط یه راه بود، که برم بالا .
دستمو گ
انشا درباره جنگل  پایه دوازدهم پایه دوازدهم
در جنگلی قدم مي‌زدم، در جست‌و‌جوی درختی که با دستانش، از نور فروزان خورشید پناهم دهد، سرم را به این‌ور و آن‌ور مي‌چرخاندم.با دیدن آن‌چیزی که مدّ نظرم بود، لبخندی بر کنج لبانم نشست.به آسمان چشم دوختم، سفیدی هایی که مانند پنبه به شکل های مختلفی در‌‌‌‌‌آمده بودند، توجّه من‌را به خود جلب کرد.گویا کسی آن‌هارا با دستانش، به این شکل درآورده است.هر چه تلاش کردم، دستم به
موضوع انشا: نگذار زمين، دو تا شود
این روزها، در افکار خود غرق شده ام؛ اما اشتباه نکن، فقط من نیستم.هواپیمای خیال مسافران زیادی دارد، اما هنوز جا هست، تو هم سوار شو. بیا تا با هم به دوردست ها، به آینده ی زمين سفر کنیم.
جیک جیک گنجشکان با صدای بی صدای سکوت در هم آميخته است. در ميان عطر گل ها، طراوت برگ ها، بلندای قد درختان و معصوميت نگاه سبز سبزه ها، قدم زدن به سوی ساحل لذت وصف ناپذیری به درون انسان سرازیر مي کند.بوی نشاط از هر سو به مشام مي رسد.
نگا
با آشفنگی تمام خانه را زیر و رو کردم.چه تغییرات مبهمي!
در اصلی را گشودم.و بدون توجه به دیگر تغییرات شک نداشتم با حیاطی سر سبز روبه رو مي شوم اما :تا چشم کار مي کرد خشکسالی بود و خشکسالی و خشکسالی                                                              -تمامش کن!هر که هستی این شوخی بی مزه را خاتمه بده!                                                               صورت و چشم هایم را با دستانم مي فشارم و به سرعت خانه را ترک مي کنم                               
نفش ع
فیلم نمونه سوال نیمه دوم پیام آسمانی سال اول پایه هفتمhttps://aparat.com/v/R2Poi--------------------------------------------------مزدوران شیطان درس پانزدهم پیام های آسمان سال اول پایه هفتم راه های مبارزه با تنبلیhttps://aparat.com/v/df028------------------------------------کمال همنشین  درس چهاردهم پیام های آسمان سال اول پایه هفتم  نشانه های دوست خوب/https://aparat.com/v/Wxhpa----------------------------------------------------بر بال فرشتگان درس سیزده پیام های آسمان سال اول پایه هفتم  زندگی نامه امام خمينی (ره )https://aparat.com/v/3swua-----
خب بالاخره مدرسه مسخره تموم شد. البته دو روز پیش تموم کردم اما وقت نشد دیگه بیام بنویسم یا شایدم حوصله نداشتمخب امروز برنامه ام رو چیدم و قراره تابستون رو بترم و بیشترین بازدهی رو داشته باشمحساب کردم روزی 2 تا 3 ساعت ویس صوتی گوش کنم یا کتاب بخونم, بعد 30 روز به بهترین مباحث روانشناسی مسلط ميشم که عالیه! مثل آرامش, کنترل خشم, تلقین, دوره شاه کلید , عزت نفس و اعتماد به نفس , ویس های خوشبختی دکتر هلاکویی و.کنار اون هم چند تا پروژه دارم که انجامشو
یکی بود یکی نبود توی جنگل قصه ما شیرشاه که پادشاه جنگل بود خیلی لجباز و سرسخت بود. اون وقتی تصميم مي‌گرفت کاری رو انجام بده باید هر طور که بود اون رو انجام مي‌داد و به نتیجه اون کار فکر نميکرد و به خاطر این عادتی که داشت خیلی از اوقات توی دردسر ميفتاد و حسابی گرفتار مي‌شد. فیل که وزیر و دستیار شیرشاه بود هميشه نگران این عادت پادشاه بود. یک روز وقتی‌که فیل به دیدن شیرشاه رفته بود اون رو دید که زیر درختی نشسته بود و به آسمان خیره شده بود. فیل گ
داستان آموزنده عکاسی خدادختر کوچکی هر روز پیاده به مدرسه مي رفت و بر مي گشت.با اینکه آن روز صبح هوا زیاد خوب نبود و آسمان نیز ابری بود، دختر بچه طبق معمولِ هميشه، پیاده بسوی مدرسه راه افتاد. بعد از ظهر که شد، هوا رو به وخامت گذاشت و طوفان و رعد و برق شدیدی درگرفت. مادر کودک که نگران شده بود مبادا دخترش در راه بازگشت از طوفان بترسد یا اینکه رعد و برق بلایی بر سر او بیاورد، تصميم گرفت که با اتومبیل بدنبال دخترش برود. با شنیدن صدای رعد و دیدن برقی
انشا درباره ماه تابان به صورت توصیفی
انشا ادبی در مورد ماه تابان
انشا ماه تابان در آسمان شب
ماه را دوست دارم . مخصوصا در شب های صاف و پر ستاره. وقتی که انگار آسمان شب با پرده ای سرمه ای رنگ پوشیده شده است. من تقریبا فرق ماه و خورشید را مي دانم . اما هنوز نمي دانم چرا ماه را بیشتر دوست دارم. شنیده ام که ماه ، نور نقره ای رنگ و زیبای خود را از خورشید مي گیرد. با این افکار است که فکر مي کنم خورشید مادر ماه است.
شب هایی که ماه نورِ درخشان اش را به زمين مي
مقدمه: همان طور که همه مي دانیم ما چهار فصل داریم که آسمان شب در هر فصل زیبای خاصی دارد. زیبایی بکر و نابی که تنها با دیدن آن عظمت خلقت خداوند به ما یادآوری مي شود و ما تنها در مقابل این شگفتی مي توانیم زیر لب شکر بگوییم.
تنه انشا: شب یعنی فرورفتن دنیا و زمين در هاله ایی از سیاهی و ظلمات. اما سیاهی که نه ترسی دارد و نه وحشتی. بلکه ماهی زیبا و درخشان همراه با نور ستاره های چشمک زن دارد که گویی در آسمان در حال رقص و بالا و پایین پریدن هستند. شب لحظاتی
داستان واقعی که در پاکستان اتفاق افتاده است !پزشک و جراح مشهور (د. ایشان) روزی برای شرکت در یک کنفرانس علمي که جهت بزرگداشت و تکریم او بخاطر دستاوردهای پزشکی اش برگزار ميشد، با عجله به فرودگاه رفتبعد از پرواز ناگهان اعلان کردند که بخاطر اوضاع نامساعد هوا و رعد و برق و صاعقه، که باعث از کار افتادن یکی از موتورهای هواپیما شده، مجبوریم فرود اضطراری در نزدیکترین فرودگاه را داشته باشیمدکتر بلافاصله به دفتر استعلامات فرودگاه رفت و خطاب به آنها
سال 56 بود دوازده ساله بودم، درب را باز کردم دمپایی هایم را انداختم داخل کوچه بسرعت پوشیدم و فرار کردم از ترس پدرم، چند ساعت قبلش پدر و مادرم سر رفتن به منزل عمو عدنان که شوهر خاله مادرم بود دعوا ميکردندکه پدرم کیسه سفیداب دم دستش بود و پرت کرد که یکیش به سر برادر یکساله ام خورد و درجا باد کرد و سپس بطرف مادرم رفت و من هم به دفاع از مادرم رفتم و جلوی پدرم را گرفتم پدرم به من حمله کرد و فرار کردم پدرم هم بدنبال من، خنده دار این بود که خواهرم که یکس
داستان کوتاه: هم‌سایه
دییینگگگ.صدای زنگ درمون اومد"کیه اول صبحی؟؟؟"از تخت خواب بلند شدم و اولین کاری که کردم ساعت رو نگاه کردمساعت ۱۰ و نیم صبح بود و من که هميشه ساعت ۷ صبح بیدار بودم، دو هفته ای مي شد، که چون کار نداشتم تا لنگ ظهر مي خوابیدمآیفون تصویری رو نگاه کردماین آقا رو دیده بودم ولی اسمش رو نمي دونستم. چند باری که مسجد محلمون رفته بودم، دیده بودمش.چند روز پیش هم با یه گروه داشتن محله رو ضد عفونی مي کردن✨با صدای گرفته که معلوم‌بود همي
این عنکبوتا که قرمز و خیلی ریزن، دیدین؟ یکیشون داشت رو سیم شارژر راه مي رفت و برمي گشت. این کارو هفت هشت باری کرد. فکر کردم چه الکی! چه بیخود! چی مي فهمه از این رفت و برگشت؟ چی ميخواد از جون خودش ساعت ۳/۵ صبح!!بعد دیدم خودم توی همين چند دقیقه، چند بار طول زیرزمينو رفتم و برگشتم. نه که الکی. ولی به نظر الکی.حداقل حرکت اون قرمزه نسبت به طول بدنش، فکر کنم از مال من بیشتر بوده.چميدونم. شایدم یه سیگنالی داشته ميداده با این کارش.من چی کار مي کنم؟ من چی مي
 وقتی سر کلاس درس نشسته بودم تمام حواسم متوجه دختری بود که کنار دستم نشسته بود و اون منو “داداشی” صدا مي کرد .به اون خیره شده بودم و آرزو مي کردم که عشقش متعلق به من باشه.اما اون توجهی به این مساله نميکرد .آخر کلاس پیش من اومد و جزوه جلسه پیش رو خواست. من جزومو بهش دادم.بهم گفت:”متشکرم”.ميخوام بهش بگم، ميخوام که بدونه، من نمي خوام فقط “داداشی” باشم.من عاشقشم.اما… من خیلی خجالتی هستم … علتش رو نميدونم.تلفن زنگ زد.خودش ب
انشا صفحه ۸۱ کتاب نگارش هشتم پروانه ای هستید که در تاریکی شب شمعی روشن پیدا کرده اید متن پایه و کلاس هشتم
انشا پروانه ای هستید که. نگارش هشتم
انشا درباره پروانه ای هستید که در تاریکی شب شمعی روشن پیدا کرده اید
انشا درباره پروانه ای هستید که درتاریکی شب شمعی روشن ژیدا کرده اید
مقدمه
در بین موجودات عالم هر جانداری به شکلی خاص متولد ميشود و به شکل منحصر به فردی زندگی ميکند. واین انشا زندگی یک پروانه از زبان خودش روایت ميشود.
بند بدنه
باهرسختی ک
✍️ مجیددادرس خالدی -حقوقدان 
امروز در ميان هیاهوی نوشته های سال گذشته خودم به این متن برخوردم که نامش سمفونی آرامش بودو چون که فردا نميتوانیم طبق سنت گذشته به دل طبیعت برویم ، نصميم گرفتم دل و جانتان را به عميق ترین و دل انگیزترین نقطه خلقت یعنی کویر ببرم اميدوارم از خواندنش لذت ببرید 
♦️در کوچه پس کوچه های کویر در ميان بوته های خشک و تشنه بیابان پرسه ن به مانند قطره ای هبوط کرده در کویر ، در نقطه ای دور دست که کویر با آسمان قرابتی دیرین
موضوع انشا: نسیم مادری مهربان
زندگی زیباست چشمي باز کن / گردشی در کوچه و باغ راز کن
هر که عشقش در تماشا نقش بست / عینک بدبینی خود را شکست
نسیم به پنجره ی اتاقم ضربه ای زد . مرا از فکر و خیال بیرون کشید . پنجره ی اتاق را باز کردم . نوازش نسیم را در جای جای صورت خود احساس کردم . حس خوبی سراسر وجودم را فرا گرفت . انگار باری دیگر متولد شده بودم . ناگهان دیدم که نسیم زوزه کشان از لا به لای درختان عبور مي کرد . و چنان برگ درختان را تکان مي داد که بلبلی که روی ش
احتمال برگزاری آزمون استعدادهای درخشان بعد از ۱۵ خرداد
رئیس مرکز ملی پرورش استعدادهای درخشان و دانش پژوهان جوان:
برای اعلام زمان آزمون باید منتظر بمانیم تا ببینیم ستاد کرونا چه زمانی اجازه برگزاری آزمون را مي‌دهد. پیش فرض ما این است که آزمون در خرداد ماه برگزار خواهد شد و اميدواریم تا آن زمان مشکل برطرف شود.
احتمالا آزمون مدارس استعدادهای درخشان بعد از ماه مبارک رمضان و تقریبا بعد از ۱۵ خرداد ماه برگزار خواهد شد.
همون وقتی ک اینجا غر زدم که تنهام و اینااز چند روز بعدش سعی کردم با همکلاسیام بیشتر ارتباط برقرار کنم و توقعم هم بیارم پایین و بهش به دید گذروندن وقت نگاه کنمو خیلی خوب بود! دوباره اونقدر حس تنهایی نکردمو امشب که با بچه ها رفتیم بیرون حس کردم همشون مهربون  تر شدن.شاید اونا هم احساس نیاز به مهربونی دیدن رو داشتن. و اینکه خیلی تا آخر خط زیاد فاصله نداریمفقط خاطره ها ميمونه. دلتنگم شدم تازه! 
پاورپوینت آلودگی نوري در21 اسلاید با طراحی زیبا مقدمه: سالهاست که دیگر کودکان نسل امروز با آسمان شب و ستاره های درخشان آن بیگانه اند. آنان در هجمه ای از نورهای مصنوعی قرار گرفته اند که هم سلامت آنان را به مخاطره انداخته و هم آنان را از دیدن آسمان پر ستاره شب و زیباییهای اعجاب انگیز آن محروم کرده است. عناوین: مقدمه تاریخچه مطالعه و مقابله با آلودگی نوري آلودگی نور چیست؟ عوامل به وجود آورنده دسته بندی آلودگی های نوري اثرات آلو
تاریکی مطلقبخش دوم
خاموشی چراغ برای من هیچ منطقی نداشت تصميم گرفتم ماشین را خاموش کنم و کمي بمانم تا صبح شود ولی ترس از تاریکی مانع از انجام اینکار شد ماشین را روشن نگه داشتم چند دقیقه ای گذشت همينطور به اطراف نگاه ميکردم همه چیز سیاهی بود به رو به رویم نگاه کردم نور ضعیفی را دیدم عجیب بود که تا ان موقع متوجه ان نور نشده بودم تصميم گرفتم به سمتش بروم چون دیدی نداشتم به اهستگی ماشین را در دل تاریکی جلو ميبردم کمي گذشت احساس کردم کنترل ماشین از

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها

فن فیک اکسو sima شارژ کارتریج ، شارژ کارتریج در محل ، تعمیرات پرینتر در محل کلید بهشتی دانلود رایگان مجموعه جالبترین ها مدل مانتو تنها مرجع رسمی پروژه های تولید محتوا و ساخت بازی در ایران پرسش مهر 20 shiemazhab rmk کار در منزل