نتایج جستجو برای عبارت :

خاطرات پو‌شک داستان زندگی من

وقتی کسی از بین ما می‌ره، فکرم می‌ره به تموم شدن داستان. اون آدم با همه‌ی داستان‌هاش، خاطرات زنده‌اش و قصه‌هاش تموم می‌شه. به عکسش زل می‌زنم و می‌بینم که چجور داستان منحصر به فردش دیگه ادامه نداره. می‌بینم یک دنیا خاطرات و تجربیاتی که خیلی‌هایش رو من هیچ وقت نپرسیدم و نفهمیدم خاموش شد و دیگه زمانی برای فهمیدنشون وجود نداره. مخصوصا آدم‌هایی که زندگي پر از فراز و نشیبی داشتند. زندگي پر از داستان و پر از خاطره و پر از حرف که اتفاقا هیچ‌وق
خاطرات پوشک
قسمت دوازدهم
این داستان
آغاز زندگي من 
مادرم بعد از مدتی آمد، در آن زمان بوی نامطبوعی تمام اتاق را فرا گرفته بود.
او در حالی که پوشک من را از پشت کشید، فریاد زد: "این بچه ای است که قبلا مدفوع کرده است."مثل قبل مرا به اتاقم برد و روی میز تعویض لباس گذاشت. پوشک بدبو را درآورد و با دستمال مرطوب تمیزم کرد (حتما چند تا خرج کرده تا من پاک شدم). یک پوشک جدید پوشید و لباس بدن را در قسمت فاق بست.خیلی به رفتارت افتخار می کنم، هر دقیقه که می گذره بی
خاطرات پوشک
قسمت یازدهم
این داستان 
 آغاز زندگي من
سپس به یاد آوردم که من این شرط را پذیرفته بودم که مانند یک نوزاد واقعی با من رفتار شود، بنابراین هیچ گزینه ای نداشتم. کمی جا افتادم، خودم را جمع و جور کردم و احساس کردم مدفوع بیرون آمد و پوشک آن را نگه داشت. وقتی کارم تمام شد، آماده شدم که بنشینم، می دانستم که چه اتفاقی می افتد. من خودم استعفا دادم و این کار را کردم. به همان اندازه که ناخوشایند بود، از اینکه مدفوع را در حال له شدن و ریختن روی پوش
خاطرات پوشک
قسمت هشتم 
این داستان
آغاز زندگي من
حدود ده دقیقه مرا از وان بیرون آورد، خشکم کرد و یک پوشک جدید پوشید و یک لباسی که تصور می‌کردم لباس خواب من باشد.او برای من یک اتاق جدید برد که به روشی کودکانه تزئین شده بود، اتاق معمولی نوزاد بود اما همه در اندازه بزرگسالان بود. نرده گهواره بزرگی را پایین آورد و مرا به داخل برد و نرده را عقب گذاشت، موبایل بالای سرم داشت می چرخید و ملودی شیرینی می نواخت.زن فریاد زد: "عصر بخیر عزیزم" و مرا تنها گذاش
*** خاطره ی تلخ در داستان:؟؟
دونوع خاطره تلخ داریم. یکی اینکه خاطره ای که قبلا اتفاق افتاده یعنی قبل از شروع داستان و هنوز با شروع داستان ذهن قهرمان درگیر آنست.
خاطره ی تلخ می تواند یکی از حریفهای درونی قهرمان باشد چرا؟ چونکه ممکنست اورا از حرکت به جلو بترساند
درنوع دوم ، قهرمان هیچ خاطره ی تلخی ندارد ودرواقع در یک زندگي آرام وبدون دغدقه بسر می بردقهرمان بجای اینکه داستان را با یک چالش وضعف شروع کند آن را بایک زندگي بهشتی شروع میکند، طولی نمی ک
خاطرات پوشک
قسمت دهم 
این داستان 
آغاز زندگي من
و مرا در آغوش گرفت و روی میز تعویض بزرگی گذاشت، پوشک کثیفم را در آورد، با دستمال مرطوب تمیزم کرد و یک دستمال جدید روی من گذاشت. لباسامو عوض کردم و منو برد تو آشپزخونه.یک بار دیگر مرا روی صندلی بلند گذاشت، سپس یک پیش بند و برای صبحانه ام فرنی از موز به من داد. من از اینکه با من مثل یک بچه رفتار می شود شرمنده بودم، اما حقیقت این است که "مامان" من بسیار شیرین و مهربان بود و شرایط را قابل تحمل تر می کرد.ص
خاطرات پوشک
قسمت چهاردهم 
این داستان
آغاز زندگي من 
بسیار خوشحالم که می توانم به شما شیر بدهم - در حالی که سرم را نوازش می کرد و با دست دیگرم را نوازش می کرد برایم توضیح داد. دم.که آرامم کرد، ناگهان میل به ادرار کردن به سراغم آمد، می دانستم که این بار فرق می کند. فرق میکرد چون با خودم تکرار میکردم "اینو دوست دارم" "میخوام همینجوری ادامه بدم"، "میخوام تا آخر عمرم بچه باشم" اینو گفتم ول کردم ادرار کنم، پوشک سنگین شد موضوع چند ثانیهبعد از آن روز می‌
خاطرات پوشک 
قسمت نهم
این داستان
آغاز زندگي من
سعی کردم بخوابم، اما میل به ادرار کردن مانعم شد، سعی کردم این کار را در پوشک انجام دهم، اما غیرممکن بود. تا اینکه ایده ای به ذهنم رسید. یک طرف پوشک را باز کردم و ایستادم، انگار جلوی توالت بودم، سعی کردم این کار را انجام دهم. بنابراین همه این کارها را انجام دادم و ادرار روی پوشک افتاد که بلافاصله آن را جذب کرد. دوباره بستمش احساس متفاوتی داشت، سنگین تر و با کمی بو، اما خشک شد. با اطمینان بیشتر توانس
خاطرات پوشک
قسمت سیزدهم
این داستان
آغاز زندگي من 
بنابراین روزها گذشت، من به آن زندگي عادت کردم. باید اعتراف کنم که سخت ترین چیزی که برای من سخت بود مسئله پوشک بود. از طرفی من هنوز نمی توانستم بدون توقف و باز کردن زیپ پوشکم ادرار کنم.یک روز بعدازظهر مادرم به من زنگ زد، من در حال خزیدن بودم (همانطور که او می خواست) و او مرا روی بغلش دراز کشید. زن پیراهنش را درآورد و تنه‌اش را جدا کرد و سینه‌هایش را آشکار کرد. او مجبور نبود توضیح زیادی برای آنچه م
سلام 
دوستان نازنینم از امروز می توانید داستان هاویا خاطرات ومطالب ادبی به قلم خود را برایم ارسال کنید
تا با نام خودتان  در این وبلاگ  فرهنگی _ادبی انتشاربدهم
توجه:
داستان های  شما رو ویرایش می کنم
از مخاطبین محترم نظر خواهی می کنم
سعی کنید مطالب ارسالی از خودتان باشد
راهنمایی های لازم در تقویت داستان نویسی  به شما داده خواهد شد
باتشکر 
سلام این وبلاگ کسی هست که  7 سال  یکی رو دوست داشت و 7 سال عاشق بود یک عشق خیلی واقعی و 7 سال جنگید و تلاش کرد و تنهایی خودش بود که برای زندگيش  جنگید اما متاسفانه بعد از 7 سال تنهایی رفت و به پدر دختر خانم گفت اما با بی منطق ترین پاسخ روبه رو شد و که اصلا فکرش نمی کرد به خاطر همچین موضوعی جواب منفی بشنوه و حالا می خواد خاطرات زندگي خودش از سختی هایی که کشیده  از شیرینی هاش تو این وبلاگ بنویسه و تجربه باشه برای بقیه جوان ها که راه درست رو ان
سری بازی های اساسینز کرید در طول سال های زیاد گیمر ها را به سفری طولانی از مراکش و خاورمیانه گرفته تا ایتالیا و مصر برده است. سفری که پر از نام های آشناست. از سلطان سلیمان قانونی گرفته  تا خشایارشا و لئوناردو داوینچی.  در اینجا می خواهیم با داستان این سری به صورت خلاصه اشنا شویم.
در این مقاله فقط به داستان دزموند و کسانی که به خاطرات آن ها رفته می پردازیم.
 تک اموزش
سفارش کتاب داستان من (مریلین‌ مونرو)نوع کالا: عمومیپدید‌آورنده: مریلین مونرومترجم: معصومه عسگریموضوع: زندگي‌نامه و خاطراتناشر: میلکانبازه سنی: بزرگسالانزبان: فارسیقطع: رقعینوع جلد: گالینگورسال انتشار: 1399نوبت چاپ: 7وزن: 320 گرمتعداد صفحات: 192غذایمان در پیشخوان قهوه خانه‌‏های ارزان بود و جایمان در اتاق‌های انتظار. ما زیباترین قبیلهی گدایانی بودیم که تازه شهری به خود دیده و تعدادمان هم کم نبود برندگان ملکهی زیبایی، دختران دانشگا
حتما داستان آموزنده پینوکیو را به اشکال مختلف دیده و شنیده اید و از آن در دوران کودکی تان خاطرات بسیاری دارید. در این ویدیو هم داستان پینوکیو را به سبکی جدید.نماوا کلیپ 5 بانک لینک های دانلود فیلم ، دانلود سریال و دانلود آهنگ میباشد.
سلامی دوباره راستش خیلی دلم هوای روزهای شیرین اولین سال رفتن به مدرسه رو کرده بود ناگزیر .یادم آمد خاطرات مدرسه.خاطرات اولین کیف و کتاب مدرسه.خاطرات زنگ تفریح و فرارها در حیاط مدرسه.خاطرات جنگ و دعوا و قرارها بین راه مدرسه.خاطر زنگ کلاس و .خلوت حیاط مدرسه.خاطر آن مرد را با اسب و داسش.خاطر بابا و نانی را که میداد.خاطرات مادر و باران که باریدخاطرات مفسر و اسم من و تو.گوشه ی تخته سیاه در آن کلاس مدرسه.خاطرات تکه نانی را که مادر می نها
مهر که میاد نمیدونم چرا همه تو اینستاگرام اصرار دارن از خاطرات مدرسه شون بگن. معلوم میشه حتی برای اونایی هم که ازش خاطرات تلخی تعریف میکنن روزای موندگاری بوده! من که اساسا نه روزای خوبشو یادمه نه روزای نحسشو. نه تنها مدرسه که از دانشگاه هم خاطره خاصی رو برای خودم هی مرور نکردم تا چنان تو مغزم تثبیت شه که انگار همین دیروز اتفاق افتاده. وقتی بزرگ شدم و فهمیدم نظام آموزش و پرورش مملکتم تا چه حد قاتل استعداد و انسانیت و اخلاق آدماس، تا چه حد آلوده
داستان نویسی خلاق: خاطرات در مقابل زندگي نامه در برابر بیوگرافینوشتن هر نوع داستان غیر داستانی می تواند کاری دلهره آور باشد. شما به عنوان نویسنده ، وظیفه دارید یک داستان واقعی بگویید و حقایق را تا جایی که می توانید با دقت به اشتراک بگذارید - ضمن اینکه تجربه را برای خواننده لذت بخش می کنید. سه قالب اصلی برای بیان یک داستان غیر داستانی خلاق وجود دارد: خاطره نویسی ، زندگينامه و زندگي نامه. هر یک از آنها ویژگی های متمایز خود را دارد ، بنابراین
تاحالا به این موضوع فک کردی که ۵۰ سال دیگه ، داستان عشق مجازی تو چه طوری برا نوه ات تعریف میکنی ؟ اگه نمیدونی، حتما این مطلبو بخون.
 
این یادداشت رو خیلی وقت پیش نوشتم، یادم میاد زمانیکه تازه سایتمو زده بودم نوشتمش. خیلی فی البداهه و خودمونی.
 
قدیما، پدربزرگ ها و مادربزرگ ها پیش نوه ها می نشستن، گل میگفتن و گل میشنیدن ! و از خاطرات شیرین سال های قدیم تعریف میکردن و اگه جاش بود، نحوه آشناییشون باهمدیگه رو هم میگفتن . 
 
اما حالا چی ! بزرگتر ها خص
تاحالا به این موضوع فک کردی که ۵۰ سال دیگه ، داستان عشق مجازی تو چه طوری برا نوه ات تعریف میکنی ؟ اگه نمیدونی، حتما این مطلبو بخون.
 
این یادداشت رو خیلی وقت پیش نوشتم، یادم میاد زمانیکه تازه سایتمو زده بودم نوشتمش. خیلی فی البداهه و خودمونی.
 
قدیما، پدربزرگ ها و مادربزرگ ها پیش نوه ها می نشستن، گل میگفتن و گل میشنیدن ! و از خاطرات شیرین سال های قدیم تعریف میکردن و اگه جاش بود، نحوه آشناییشون باهمدیگه رو هم میگفتن . 
 
اما حالا چی ! بزرگتر ها خص
مجموعه کتاب های Diary of a Wimpy Kid (دفتر خاطرات یک بچه چلمن) که توسط نویسنده آمریکایی، Jeff Kinney نوشته شده اند درباره خاطرات روزانه پسر بچه ای به نام Greg Heffley است. این مجموعه طنز شامل دست نوشته ها و تصاویر ماجراهای Greg Heffley در مورد اتفاقات ناخوشایند خانه، مدرسه، تعطیلات… است.ایده کتاب های Diary of a Wimpy Kid اولین بار در سال 1998 در ذهن Jeff Kinney نقش بست و 8 سال بعد در نیویورک منتشر شدند. این مجموعه در سال 2012 جایزه Blue Peter Book را از آن خود کرد. برای دریافت روی لینک زیر کلیک
تاحالا به این موضوع فک کردی که ۵۰ سال دیگه ، داستان عشق مجازی تو چه طوری برا نوه ات تعریف میکنی ؟ اگه نمیدونی، حتما این مطلبو بخون.
این یادداشت رو خیلی وقت پیش نوشتم، یادم میاد زمانیکه تازه سایتمو زده بودم نوشتمش. خیلی فی البداهه و خودمونی.
قدیما، پدربزرگ ها و مادربزرگ ها پیش نوه ها می نشستن، گل میگفتن و گل میشنیدن ! و از خاطرات شیرین سال های قدیم تعریف میکردن و اگه جاش بود، نحوه آشناییشون باهمدیگه رو هم میگفتن . 
اما حالا چی ! بزرگتر ها خصو
خورشید بر آسمانم تابیدیخ ها آب شدند
خاطرات تلخ
زخم های کهنه
دوباره باز شدند
و همه ی وقت هایی که
ناراحتی ها را خوردم
و سعی کردم فراموششان کنم
دوباره از نو روبه رویم صف کشیدند
و من باز
سعی میکنم فراموششان کنم
بی اهمیت جلوه شان دهم
تا شاد شوم
مثل قبل
اما مثل قبلی دیگر وجود ندارد
من با این خاطرات جدید
و آن قدیمی ها
عوض شده ام
این زخم ها
میروند آن پشت ها
اما دوباره خواهند آمد
باری دیگر
با تلخی بیشتر
.
مجهول هایی 
که با معادلات ریاضیات
حل نمی شوند.!
زندگي،داستان بودو داستان زندگي " ما "قصه نگاه آغاز بوداز گفت و شنود تا آشناییاز دیدار کوتاه کوچه زیر چشمیاز تپش قلبها در هر بار دیدن اتفاقیاز انتظار تا رسیدن به پیغامی آشناییداستان " من " و " تو "بعد قصه آشنایی داستانی کوتاه شدو ساده نگاشتیم رسیدن رابا عشق وعده ها شنیدیمو به انتظار وصال نشستیمداستان کوتاه " ما " داستانی بلند شدهر روز عشق بیشتر و فاصله نمایان شدامیدوار به روزهای فردا ماندیملحظه ها را یکی یکی از دست دادیمو امروز این داستان بلند
"فریدون مرد میدون" نام مجموعه‌‌ای شامل هشت داستان کوتاه است به قلم نیما حسن بیگی. داستانهای این مجموعه که طی سالهای ۱۳۸۸ تا ۹۶ نگارش و بازنویسی شده  همگی به شهر قزوین و مردمش ارتباط دارد و هر داستان به نوعی با وقایع دهه شصت ایران، بخصوص جنگ تحمیلی در ارتباط است. نویسنده در پیشبُرد وقایع داستانها از تکنیک جریان سیال ذهن استفاده کرده به طوری که داستانها عملا در ذهن و خاطرات کاراکترها پیش می‌رود. در این مجموعه هر داستان مستقل از دیگری است و ع
دانلود قصه نویسی98 ، داستان نویسی98 ، خاطره نویسی98 – نوروز 1398
کاربرگ قصه نویسی98 ، داستان نویسی98 ، خاطره نویسی98 – نوروز 1398
مناسب برای پایه های اول، دوم ،سوم ،چهارم ،پنجم، ششم ابتدایی
 
دانلود دفتر خاطرات نوروزی 1398
ویژه های پایه اول ، دوم ، سوم ،چهارم ،پنجم، ششم نوروزی 1398
  بصورت pdf قابل چاپ
شرح مختصری ازین فایل
لیست داستان نویسی و خاطرات نوروزی1398
1-داستان نویسی و خاطره نویسی پایه اول(جهت دانلود کلیک کن)
 
2-داستان نویسی و خاطره نویسی پایه دوم(ج
اومدم بنویسم بالاخره این بار سنگین رو که عین کفشای میرزا نوروز ور دلم مونده بود و هرکاری میکردم پیاده نمیشد زمین گذاشتم و دفاع کردم. یه جوری که الان بعد گذشت این مدت هروقت به جلسه دفاعم فکر میکنم فقط خاطرات خوش و آرامش و تسلط کافی رو به یاد میارم. کاش بقیه مراحل زندگي هم همینقدر خوش بگذره و آخرش با فکر بهش همینطوری لبخند بشینه رو لبم:) الحمدلله
نام:Emma

ژانر:معمایی،رازآلود،شایدم ترسناکخلاصه داستان:نمی گم:)درمورد داستان:ما در نقش یک کارآگاه هستیم که قدم به یک عمارت نفرین شده میزاره و گیر میوفته.برای فرار باید خاطرات کسایی که قبلا اونجا گیر افتادن رو بخونه.من در انتهای هر قسمت چند تا اتاق بهتون میدم که شما باید انتخاب کنید قسمت بعدی تو کدوم اتاق بریم.تو هر اتاق یک تا چهار خاطره هست که با رمزهای داخل اون و هوش شما،باید راه فرار از عمارت را پیدا کنیم.البته چند تا انتخاب دیگه هم به عهده ش
 کلاس داستان نویسی در کتابخانه شهید محلاتی برگزار شد.به گزارش روابط عمومی اداره کتابخانه های عمومی شهرستان شمیرانات؛ به همت مسئول کتابخانه و کتابداران کتابخانه شهید محلاتی کلاس داستان نویسی در روز دوشنبه 21 اردیبهشت ماه سال 1398 ساعت 16 بعداز ظهر به مربیگری شهین عالی کارشناس ارشد زبان و ادبیات فارسی و با حضور تعدادی از هنرجویان علاقمند برگزار شد.در این جلسه درمورد درگیری در داستان که همان برخوردی است که بین رفتار ما،اعمال،افکار، تمایلات و
با سلام خدمت همکاران گرامی
بعضی از فعالیتهایی که دانش‌آموزانم در تعطیلات سال گذشته انجام دادند:
ـ نوشتن خاطرات تعطیلات
ـ نوشتن آنچه در سیزده بدر بر آن‌ها گذشته بود
ـ مصاحبه با یک چغندکار
ـ مصاحبه با یک باغدار
ـ گزارشی از دیدن یک بازی فوتبال محلی
ـ گزارشی از بازدید از کارخانه سیمان مجاور روستایشان
ـ بازخوانی یک داستان محلی و قدیمی که زبان مادربرگ شنیده بودند
ـ خلاصه آخرین داستانی که خوانده بودند
ـ یادداشت همه خواب‌هایی که در طول تعطیلات د
روایتی کوتاه از زندگي مدافع حرم محمدحسین محمد خانی از زبان همسر شهیددرباره شهید مطالب زیاد دیگری دوست داشتم بدانم خصوصا از روزهای حضور در صحنه نبرد که در کتاب نبودخواندن داستان زندگي شهدا حیاتبخش است مثل همیشه کمی آدم را وادار میکنه بخودش نهیب بزنه که به کجا چنین شتابان راه اینجاستمثل بسیاری از شهدا که درباره اشان خوانده ام چند ویژگی برجسته چشم انسان را می گیرد:- در خوشی ها و جوانی بفکر خدا بود . حتی شب عروسی (و به همین دلیل من لیاقت  مث

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها

وب سایت رسمی محسن چتری نوشته ها تایتان چت | ronascvtarh بازرگانی سایناویژن وب نوشت ابوالقاسم کریمی ziii خرید نو خرید و فروش فلزیاب شرکت زرشناسان