نتایج جستجو برای عبارت :

دراین صفحه تازه دلم را نقاشی می کنم. مغز من از حرکت ایستاده است. فقط همین دلم برایم باقی مانده بس. فقط می توانم موسیقی گوش کنم. علایم زنده بودن را دیگر ندارم . من فقط بیمارم . من حس احساس فکر ندارم. من خیال بی خیالی ندارم. من عقل بی عقلی ندارم. من واژه

خسته ام ?. نه هر‌چه فکرش را ميکنم من خسته نیستم .چون کاری انجام نداده ام که به خاطرش خسته شده باشم .احساس تنهایی ميکنم?.نه ، احساس تنهایی هم نميکنم. بي حوصله ام ?.نه ،ینی شاید. حوصله ی درگیری با چیز هایی که دوست ندارم را ندارم .دلتنگم?.اره، من دلم برای خیلی چیز ها تنگ شده .حتی برای چیزهایی که در زندگی ام هرگز نبودند. دلتنگی دلیل خوبي برای بي حوصله بودنه?.من نميدونم . و فکرم نميکنم اینطوری باشه دلم خیلی چیزا ميخواد ولی هیچکدومو ندارم . ینی هس
یه موقعهایی هست که دیگه حتی حوصله ندارم
تلاش کنم حالم خوب شه واسه خوب شدن حالمم حوصله کم ميارم 
یه موقعهایی هست از اینکه حال غمگینمو پشت قیافه
خندان بيخيال قایم ميکنم خسته ميشم
و خیلی موقعها از اینکه هیچ وقت هیچ کس ندارم
باهاش حرف بزنم حسودیم ميشه
به اوناییکه هميشه یکی هست پا حرفاشون
 
وسط معرکه ای که کرونا راه انداخته و ما نميدونیم بالاخره کار درست اینه بچه رو بفرستیم مدرسه یا نه! فکر ميکنیم که اگه بره کجا بره! کجا بره که از هم از نظر آموزشی هم پرورشی متعادل باشهدوست ندارم جایی بره که اونقدر سختگیری کنن که بچه بچگی نکنه و تا موقع خواب کتاب دستش باشه! دوست ندارم جایی باشه که به قدری اجبار روی عقاید باشه که بيرون از مدرسه همه آن کار ديگر ميکنند. از طرفی دوست ندارم جایی بره که همنشین و همکلاسی هاش از قشری باشند که پز حی
چون واسه عیدنوروز و توی پست پایینی هیچ کس بهم عید رو تبریک نگفت متوجه شدم که دیگه این وبلاگ هیچ خواننده ای نداره و فی الواقع وبلاگهای ی خاله زنک بيوه و زنهای مشکل دار با شوهراشون و زنهایی که ادای تنگها رو درميارن خیلی خیلی بيشتر از هميشه طرفدار داره.و صد البته که همه وبلاگ نویس ها به اینستاگرام قافیه رو باختن.منم دیگه حرفی واسه گفتن ندارم و زندگیم خیلی تغییر کرده و مجالی ندارم که بنویسم،پس اول به خاطر این که بهم عید رو تبریک نگفت کسی قهر م
سلام.دختری 25 ساله هستم.حدود دو ساله به پسری علاقمند شدم و با وجود مخالفت های زیاد خانوادش نامزد شدیم.برای رسیدن بهم خیلی سختی کشیدیم. ولی الان یه مدته وقتی بمن زنگ ميزنه ذوقی ندارم وقتی تماسمون از 5 دقیقه بيشتر ميشه به هر بهانه ای ميخام تماس و قطع کنم.یه زمانی زنگ که ميزد خواب بيدار ميشدم باهاش حرف ميزدم ولی الان نه. پسره خوبيه جدیدا تماسا از طرف اونه و من کمتر زنگ ميزنم. مشکل خاصی نداریم فقط ایشون خیلی گرمن و من نه. خیلی از نظر فکری تحت فشارم که
من سر نوشتن خیلی با خودم درگیرم. هربار که شروع به نوشتن داستان مي‌کنم، انگار یک سطل آب یخ روی خودم مي‌ریزم. نااميدی تمام وجودم را در خود مچاله مي‌کند و حس مي‌کنم هرچه رشته‌ام پنبه شده است. به خودم مي‌گویم من که عرضهٔ نوشتن یک داستان کوتاه خوب را ندارم و نميتوانم سر و تهش را خوب هم بياورم، من که هیچ نگاه تازه و نویی به اتفاقات پیرامونم ندارم و همه‌اش از یک‌مشت کلیشه مي‌نویسم، چرا باید دلم بخواهد نویسنده شوم؟ چرا یک مشت اراجیف چاپ کنم و ا
روزی پسر غمگین نزد درختی خوشحال رفت و گفت: من پول لازم دارم! درخت گفت: من پول ندارم ولی سیب دارم. اگر مي خواهی مي توانی تمام سیب های درخت را چیده و به بازار ببری و بفروشی تا پول بدست آوری. آن وقت پسر تمام سیب های درخت را چید و برای فروش برد. هنگامي که پسر بزرگ شد، تمام پولهایش را خرج کرد و به نزد درخت بازگشت و گفت مي خواهم یک خانه بسازم ولی پول کافی ندارم که چوب تهیه کنم. درخت گفت: شاخه های درخت را قطع کن. آنها را ببر و خانه ای بساز. و آن پسر تمام شاخه
شبيه شخصیت یکی از داستان های خودم شدم‌. نامرئی.
سالها پیش که دانشجوی ارشد بودم ی داستانی مدام توی ذهنم مرور ميشد. اینکه ی دختر کم کم توی خونه شون نامرئی ميشه. اینقدر حرف نميزنه و فاصله ميگیره از بقیه که دیگه دیده نميشه. از اون خونه ميره بي خانمان ميشه و . .
الان من اونجوری شدم‌. نامرئی. حوصله حرف زدن با مامان و بابام رو ندارم. همش دعوا ميشه. حتی خیلی اوقات اونا که هستن من ميرم توی اتاق و بيرون نميام تا برن بخوابن. حوصله شون رو اصلا ندارم و به شدت
فیتزجرالد که به خاطر نگرانی‌های عمومي در مورد وضعیت اشتغال خانم فیتزجرالد کار کرده‌است , گفت : " من قصد استعفا ندارم , من هیچ قصدی برای ساکت شدن ندارم , و من نیازی به م ندارم . " مدارس کاتولیک , وزارتخانه‌های کلیسای کاتولیک هستند , و معلمان , مشاوران راهنمایی مدرسه , و مدیران برای به اشتراک گذاری ماموریت کلیسا منصوب شده‌اند . طبق این بيانیه , " به عنوان الگویی برای دانش آموزان , رفتار شخصی هر معلم , م
باز پارسال کنکور هیچی بلد نبودم حداقل استرسشو داشتم، امسال همونم ندارم :/امروز کنکورو که دادم تموم شد، اومدم تخت خوابيدم. قبل اونم البته تخت مي خوابيدما ولی امروز حال ديگری بود. نميدونم چرا در بازه های زمانی خاص تنبلی یه جوری بهم غلبه مي کنه که هیچ جوره نميشه منو از تخت جدا کرد. تنبلی نه به معنی درس نخوندن یا کار نکردن که چند قدم فراتر، اونقدری که حتی گوشی بازی ام نمي کنم و حال جویدن هله هوله هم ندارم. تنبلی تا استخون فکمم نفوذ مي کنه :D
سلام 
گفته بود ایشون مثل یک اسب تندرو مي مونه که داره چهار نعل ميتازه. نمي‌تونی یکباره افسارش رو بکشی تا همراهت بشه! باید به آرامي همراهیش کنی.
کاش عوض اینکه غیرتی بشه که چرا فلانی همچین مثالی زد؟! به این مثال خوب فکر مي‌کرد.
آدم‌ها گاهی حواسشون نیست وقتی کسی رو دوست دارند، فکر کنند ببينند چرا این آدم رو دوست دارم؟ اون خصوصیتی که من رو جذب کرده چی بوده؟
بعضی حتی مي‌دونند که اون ویژگی چیه اما ‌عوض اینکه مراقبت کنند و اون ویژگی رو رشد بدن
  
انگیزه درس خواندن ندارم
یکی از رایج‌ترین مشکلات دانش‌آموزان در برنامه‌ریزی، نداشتن انگیزه‌ی کافی است :
جملاتی نظیر من برای درس خواندن انگیزه ندارم»، من تمرکز حواس ندارم» و… تنها توجیه ‌کننده‌ی کم‌کاری هستند.
هنگامي که دفتر برنامه‌ریزی را پر مي‌کنید با ورود ساعات مطالعه‌ی هرچند کم، نسبت به ميزان مطالعه‌ای که در روز، هفته و ماه داشته‌اید پی مي‌برید. اگر ميزان مطالعه‌ی خوبي داشته باشید باعث ایجاد انگیزه در شما مي‌شود. این یک
روزی دختری از پسری که عاشقش بود پرسید :
چرا مرا دوست داری …؟
چرا عاشقم هستی …؟
پسر گفت :
نمي توانم دلیل خاصی را بگویم اما از اعماق قلبم دوستت دارم …
دختر گفت :
وقتی نمي توانی دلیلی برای دوست داشتن پیدا کنی چگونه مي توانی بگویی عاشقم هستی .!.!.؟
پسر گفت :
واقعا دلیلش را نمي دانم اما مي توانم ثابت کنم که دوستت دارم …
دختر گفت : اثبات.!.!.؟
نه من فقط دلیل عشقت را مي خواهم …
شوهر دوستم به راحتی دلیل دوست داشتنش را برای او توضیح مي دهد…
اما تو نمي توانی ا
متن آهنگ مثل ستاره از مرتضی پاشایی متن آهنگ مثل ستاره از مرتضی پاشایی
دلم ميخواد دلم ميخواد عشقمونو جار بزنمکنار تو به عشق تو غصه ها رو دار بزنمبگو که تا آخر دنیا تو کنار منیدلم برات پر زده تو بگو یار منی تو بهار منیغیر تو حسی به هیشکی ندارم غیر ممکنه تنهات بذارمبي تو زل زدن این شده کارم از عشق تو بيمارممثل ستارم و تو مثل ماهی بجز این عاشقی نمونده راهینگو تو هم فقط ی اشتباهی تو که مثل ماهیبه من بگو به من بگو کی مثل من بوده براتکه خوب ميدونی نمي
ما صبور نبودیم. حالا هم نیستیم. فقط فهميده ایم که مجبوریم تحمل کنیم. تحمل کردن با صبر کردن توفیر دارد. پشت صبوری کردن حال خوب نشسته است. اما پشت تحمل کردن بدترین حال و احوال نشسته است. ما تمام این سال ها تحمل کردیم. از آن روزهای کودکی‌ تا این روزهای جوانی که یکی یکی پشت هم هرز‌ مي‌روند . خسته ام کرده اند ديگر. بدجور خسته ام کرده اند. ديگر از سن ام گذشته است که این چنین غم های کودکانه ای داشته باشم .‌‌ اما . این غم ها از کودکی با من بزرگ شده ا
قصه کودکانه خارخاری
یکی بود یکی نبود.
خارخاری آب دهانش را قورت داد و به خانم فیله سلام کرد. فکر مي کنید خارخاری یک خارپشت بود؟
خارخاری یک قورباغه بود که همش تنش مي خارید.
خانم فیله گفت: چی شده؟»
خارخاری گفت: مي شود پشتم را. بِخارانی؟»
خانم فیله گفت: من که انگشت بِخاران ندارم، من فقط مي توانم ماساژ فیلی بدهم!»
قورباغه رسید به آقا ماره و با ترس و لرز گفت: مي شود پشتم را بخارانی؟»
آقا ماره فکر کرد و گفت: من که انگشت بِخاران ندارم، من دو تا کار
غیرطنز:
من یک ربات هستم. رباتی که سیستم اصلی او تعبيه شده است برای پیشخدمت بودن و انجام اموری که به من دستور داده مي شود. رباتی که طی برنامه هایی که از قبل درون من برنامه ریزی شده من موظف به پیگیری و انجام آن ها هستم و امکان نافرمانی و انجام ندادن آن ها در من وجود ندارد. زیرا که مانند انسان ها قدرت اختیار و تصميم گیری را ندارم. من تنها مانند گارسون یا پیشخدمتی هستم که به کنار ميز مشتری های مراجعه کننده مي روم و آن ها به من دستور کار مي دهند و من بد
داستان کودکانه موضوع با درخت پیر قهر نکنید
کلاغ شروع کرد به غار غار کردن، درخت پیر گوشهایش را گرفت و با صدایی لرزان گفت: هیس آرام باش. آواز نخوان. سرم درد مي گیرد. حوصله ندارم. کلاغ ساکت شد و آرام روی شاخه نشست.
دارکوب نشست روی شاخه ی ديگر و شروع کرد به نوک زدن و تق تق کردن. درخت پیر شروع کرد به ناله کردن و گفت نه نه نزن. خواهش مي کنم نوک نزن. من طاقت ندارم. اعصاب ندارم. زود خسته مي شوم. دارکوب ناراحت شد و رفت.
پرستو دوستانش را دعوت کرده بود به
تقدیم به پدربزرگی که ندارم … 
ميان تمام نداشتن ها دوستت دارم …شانس دیدنت را هر روز ندارم …ولی دوستت دارم…وقت هایی که روحم درد دارد و ميشکند شانه هایت را برای گریستن کم دارم…ولی دوستت دارم…وقت دلتنگی هایم , آغوشت را برای آرام شدن ندارم …ولی دوستت دارم ….آری همه وجودمي ولی هیچ جای زندگیم ندارمت و ميان تمام نداشتن ها باز هم با تمام وجودم…دوستت دارم پدربزرگم روح بزرگت شاد و قرین رحمت باد
قربون پدربزرگم قربون عربي حرف زدنت که لیاقت شنیدنش ر
زندگی مثل راه رفتن روی یک طنابه.
از هر طرف بيافتی افتادی.
اما اگر خوب حواست باشه، تعادلت رو حفظ مي‌کنی و نمي‌افتی.
لطف خدا رو هیچوقت نباید فراموش کرد. اما در چارچوب اختیار، باید تصميمات درستی گرفته بشه.
اینو یادم نباید بره که وظیفه‌ای دارم و نباید یادم بره که در جهتش حرکت نکنم هرچی دارمو ندارم.
این مدت چیزی که ذهنم را بيش از همه به خودش مشغول کرده تمام شدن دنیاست. در حال حاضر یک ویروس کرونا در جهان پخش شده که هر لحظه ممکن است دستانش به من هم برسد و مرا درگیر تلاشی برای زنده ماندن بکند. دقت کردید که در جمله‌ی قبلی از کلمه‌ی جهان استفاده کردم؟ چه خودبينی بزرگی برای انسان. کره‌ی زمين در بهترین حالت نقطه‌ای روی این جهان هستی بيش نیست و قرار است ما هم کلا از اندازه‌ی نقطه‌ای از زمان آن را تجربه کنیم. چه احساس عجیبي.
جدیدا به شدت به این فک
قسمتی از داستان شازده کوچولو
روباه گفت:سلام
شازده کوچولو مودبانه گفت:سلام
شازده کوچولو گفت:بيا با من بازی کن. نمي دانی چقدر دلم گرفته است!
روباه گفت: نمي توانم با تو بازی کنم، آخرهنوز کسی مرا اهلی نکرده است.
شازده کوچولو گفت:من دنبال دوست مي گردم. اهلی کردن یعنی چه؟
روباه گفت: "اهلی کردن" چیز بسیار فراموش شده ای است,یعنی "علاقه ایجاد کردن."
-علاقه ایجاد کردن؟
روباه گفت : البته , تو برای من هنوز پسر بچه ای بيش نیستی
مثل صدها هزار پسر بچه ی ديگر, و م
ظهر یک روز سرد زمستانی، وقتی اميلی به خانه برگشت، پشت در پاکت نامه ای را دید که نه تمبری داشت و نه مهر اداره پست روی آن بود. فقط نام و آدرسش روی پاکت نوشته شده بود. او با تعجب پاکت را باز کرد و نامه ی داخل آن را خواند:  «اميلی عزیز، عصر امروز به خانه تو مي آیم تا تو را ملاقات کنم. با عشق، خدا»   اميلی همان طور که با دست های لرزان نامه را روی ميز مي گذاشت، با خود فکر کرد که چرا خدا مي خواهد او را ملاقات کند؟ او که آدم مهمي نبود.
موقع درس خوندن تمرکز ندارم
بسیاری از دانش آموزانی که به ما مراجعه مي‌کنند یک عبارت را خیلی به
کار مي‌برند : نميتوانم درس بخوانم چون تمرکز ندارم». خیلی از آن ها فکر
مي کنند ذاتا آدم حواس پرتی
هستند در صورتی که این دیدگاه غلط است چرا که تمرکز حواس یک امر اکتسابي
است و ذاتی نیست. هر کس با هوش عادی مي تواند به تمرکز حواس خیره کننده ای
دست یابد و عوامل عدم تمرکز را از بين ببرد. البته حواس پرتی هیچ موقع به صفر نمي رسد اما ميتوان ميزان آن را تا حد ق
سلام
من دختری ۱۸ ساله ام، امسال کنکور تجربي دارم، درسم هم خیلی خوبه، تو یکی از بهترین مدارس هم درس ميخونم و هميشه رتبه برتر شهر بودم و متاسفانه چون در حین این ۳ سال خیلی سخت گیری از طرف مدرسه بوده من از درس زده شدم  و دو سال پیش هم اتفاقی افتاد که من از درس خوندن فاصله گرفتم و شدیدا افت درسی کردم. (خودم که نميدونم ولی دوستام و معلم هام ميگن تو هوش و استعدادت خیلی عالیه).
دوست دارم یه رشته خوب تو کنکور قبول بشم ولی انگیزم از بين رفته (نه به طور کامل
زندگیه من هیچ نکته خاص و پررنگی توش نبوده! 
جز از دست دادن
اولیش مرگ بود
دوميش رفتن تو!
سر این نوشتنام پیداش شد! عین کنه چسبيده بود به من
عاشقم شد! 
بهم گفت! 
منم عاشقش شدم! 
انقدر مسخره نبودا
ماجراها داشتیم این وسطا که نميدونین! روزای خوب! روزای بد
نه که فک کنین دوست بودیم! نه باو اهلش نبودیم
مامانش زنگ زد خونمون
نفهميدم یهو چی شد ! ولی همه چی بهم ریخت! 
یا خودش دروغ گفته بود به من و یا مامانش اشتباه فهميده بود ! 
خلاصه که تماس مامانش گند زد به ه
 
موقع درس خوندن تمرکز ندارم!
 
بسیاری از دانش آموزان  یک عبارت را خیلی به کار مي‌برند : نميتوانم درس بخوانم چون تمرکز ندارم». خیلی از آن ها فکر مي کنند ذاتا آدم حواس پرتی هستند در صورتی که این دیدگاه غلط است چرا که تمرکز حواس یک امر اکتسابي است و ذاتی نیست. هر کس با هوش عادی مي تواند به تمرکز حواس خیره کننده ای دست یابد و عوامل عدم تمرکز را از بين ببرد. البته حواس پرتی هیچ موقع به صفر نمي رسد اما ميتوان ميزان آن را تا حد قابل ملاحظه ای کاهش داد.
نميتوانم، دستم خالی است، پول ندارم، پارتی ندارم، کسی
کمکم نمي‌کند.» شما هم شاید بارها این جملات را گفته باشید یا آنها را از
دیگران شنیده باشید. متاسفانه این روزها برخی از جوانان تصور مي‌کنند که
باید تمامي امکانات برایشان مهیا باشد و آنها بدون مواجه شدن با سختی‌ها و
مشکلات به هدف خویش دست یابند.
سلام مررسی از کامنت های پر مهرتون. دوست دارم همه اتفاق ها و جزییات این حس ترش و شیرین و خوشمزه ای رو که برایم افتاده رو باهاتون شریک بشم هميشه فکر مي کردم هیچ وقت قرار نیست هیچ اتفاق خاصی برای من و زندگیم رخ بده ولی حالا هاج و واج دارم این اتفاق رو نگاه مي کنم برایم دعا کنید.بنفشه اول صبح زنگ زده و من جواب ندادم شم ندارم توییت دیشب رو خونده با کامنت های گروه موهای خیسم رو جمع مي کنم پشت سرم و توی کشوی زیر تخت دنبال تاپ مي کردم یادم هست با موهای خی
هیییییچ جا وبلاگ نميشه:)) 
یه حسی امنی که اینجا دارم هیچ جا ندارم !
این روزا خیلی کم ميبينم ادمایی که حال خوبي داشته باشن 
خیلی برام عجیبه !!!! 
ما روز به روز داریم تغییر ميکنیم، رشد ميکنیم و همشم ی طوری شده که داریم از هم دور ميشیم !
من هیچ فکر نميکردم یه روز به این درجه از حال و احوال برسم! 
هیچ چیییزیییی مطلقا حالمو خوب نميکنه تماما مقطعیو کوتاه تهش دوباره برميگردم به پوچی 
اگه قبلا تخت خوابم برام دوس داشتنی بود و روزمو باهاش تموم ميکردم، خ

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها

میراث روشنی dashti45 چگونه بی آموزیم گلچين مطالب سراسر وب این نیز بگذرد... neginhikavir روانشناسی جوانان دانلود فایل تعمیر لوازم خانگی در تهران من و حرف های ناگفته ام