نتایج جستجو برای عبارت :

لحظه های قطع شدن یک درخت از زبان پرنده ای که روی شاخه آن لانه دارد

قصه کودکانه خواب زمستانی درخت و دارکوب
مناسب پنج تا شش سال
اهداف قصه: تقویت حس همدلی، هم‌ذات‌پنداری و مسئولیت‌پذیری در کودکان
روزگاری در يک جنگل بزرگ، درختان بزرگ و تنومندی زندگی می‌کردند. آنها کنار يکدیگر چسبیده بودند و لانه حیوانات مختلفی بودند. يک درخت جوان در اين جنگل بود که برگ‌هاي سبز و زیباي آن از سرش بیرون زده بود. درختان دیگر او را دوست داشتند. روزی درخت جوان زیر آفتاب گرم تابستان چشم‌هايش را بسته بود و چرت می‌زد. ناگهان با صداي
داستان کودکانه موضوع با درخت پیر قهر نکنید
کلاغ شروع کرد به غار غار کردن، درخت پیر گوشهايش را گرفت و با صدايی لرزان گفت: هیس آرام باش. آواز نخوان. سرم درد می گیرد. حوصله ندارم. کلاغ ساکت شد و آرام روي شاخه نشست.
دارکوب نشست روي شاخه ی دیگر و شروع کرد به نوک زدن و تق تق کردن. درخت پیر شروع کرد به ناله کردن و گفت نه نه نزن. خواهش می کنم نوک نزن. من طاقت ندارم. اعصاب ندارم. زود خسته می شوم. دارکوب ناراحت شد و رفت.
پرستو دوستانش را دعوت کرده بود به
روزی پسر غمگین نزد درختی خوشحال رفت و گفت: من پول لازم دارم! درخت گفت: من پول ندارم ولی سیب دارم. اگر می خواهی می توانی تمام سیب هاي درخت را چیده و به بازار ببری و بفروشی تا پول بدست آوری. آن وقت پسر تمام سیب هاي درخت را چید و براي فروش برد. هنگامی که پسر بزرگ شد، تمام پولهايش را خرج کرد و به نزد درخت بازگشت و گفت می خواهم يک خانه بسازم ولی پول کافی ندارم که چوب تهیه کنم. درخت گفت: شاخه هاي درخت را قطع کن. آنها را ببر و خانه اي بساز. و آن پسر تمام شاخه
روزگاری در مرغزاری گنجشکی بر شاخه يک درخت لانه اي داشت و زندگی می کرد .گنجشک هر روز با خدا راز ونیاز و درد دل می کرد و فرشتگان هم به اين رازو نیاز هر روزه خو گرفته بودند تا اينکه بعد از مدت زمانی طوفانی رخ داد و بعد از آن ، روزها گذشت و گنجشك با خدا هیچ نگفت!
فرشتگان سراغش را از خدا گرفتند و خدا هر بار به فرشتگان اين گونه می گفت: " می آید، من تنها گوشی هستم كه غصه هايش را می شنود و یگانه قلبی ام كه دردهايش را در خود نگه می دارد و سر انجام گنجشك روي شا
يک شکارچی، پرنده اي را به دام انداخت. پرنده گفت.
مثنوی معنوی يک شکارچی، پرنده اي را به دام انداخت. پرنده گفت: اي مرد بزرگوار! تو در طول زندگی خود گوشت گاو و گوسفند بسیار خورده اي و هیچ وقت سیر نشده اي. از خوردن بدن کوچک و ریز من هم سیر نمی شوی. اگر مرا آزاد کنی، سه پند ارزشمند به تو می دهم تا به سعادت و خوشبختی برسی. پند اول را در دستان تو می دهم. اگر آزادم کنی، پند دوم را وقتی که روي بام خانه ات بنشینم به تو می دهم. پند سوم را وقتی که بر درخت بنشی
يکی بود يکی نبود. در يک جنگل بزرگ و سرسبز و پردرخت همه حیوانات شاد و خندان در کنار هم زندگی می کردند. پرنده کوچولو هم جيک جيک کنان اين ور و آن ور می پرید و دوست داشت تمام اطرافش را بشناسد. خلاصه پرنده کوچک قصه ما به همه قسمت هاي جنگل سر میزد و دنبال چیزهاي جالب و جدید می گشت، چون خیلی کنجکاو بود.
يک روز پرنده کوچولو داشت در جنگل قدم می زد که ناگهان روي يک بوته برگ سبز يک عالمه دانه قرمز دید. با کنجکاوی جلو رفت تا ببیند که اين دانه هاي ریز چیست؟ اول
اين داستان رو که شنیدم خیلی ازش خوشم اومد و تصمیم گرفتم که فايل صوتی اون رو بسازم تا حسو حال بهتری داشته باشه لطفا نظر یادتون نره لینک دانلود فايل صوتی گنجشک و خدا :http://s2.picofile.com/file/8261643400/gonjeshk_va_khoda_ava_avablog_ir_.mp3.htmlمتن داستان رو براتون قرار میدم . ( البته توی فايل صوتی کمی تغییرش دادم حتما گوش کنیدش .روز ها گذشت و گنجشک با خدا هیچ نگفت. فرشتگان سراغش را از خدا می‌گرفتند و خدا هر بار به فرشتگان اين گونه می‌گفت: می آید؛ من تنها گوشی هستم که غصه‌ه
❌بررسی تولید مثل عروس هلندی :
 عروسی هلندی در نه ماهگی  بالغ می شود. اين پرنده در سن ۹ تا ۱۲ ماهگی قادر به تولید مثل می باشد ولی بلوغ کامل جنسی آن در سن ۱۵ تا ۱۸ ماهگی حاصل می گردد.
 پرنده ماده بعد از جفت گیری در حدود ۵ تا ۶ تخم میگذارد و جوجه ها بعد از ۱۸ تا ۲۱ روز از تخم بیرون می آیند.
❌ #براي-جوجه-کشی-از-عروس-هلندی بايد به مراحل زیر توجه کافی نمود.
۱- انتخاب جفت براي عروس هلندی
اولین کار پرورش دهنده بايد انتخاب جفتهاي مناسب براي تکثیر و زاد و ولد
  درخت کاج هانس کریستین آندرسن ترجمه به فارسی: رُزا جمالی  روزی روزگاری درخت کاج کوچکی در جنگلی بزرگ می شد و قد می کشید . در اطراف او درختان زیبايی بودند، اما درخت کوچک خوشبخت و خوشحال نبود و دلش می خواست بزرگتر از اين باشد.با خودش گفت: "اي کاش من هم مثل بزرگترین درخت هاي جنگل قطعه قطعه می شدم؛ در دریاها سفر می کردم و چقدر عالی می شد. ."درخت کوچک می دانست که از درخت هاي بلند دکل کشتی می سازند، اما هرساله وقت کریسمس تعدادی از درخت هاي کوچکتر هم
#شعر_گردانی ➖➖➖➖➖➖ @ENSHA_kadeh عشق ، شوری در نهاد ما نهاد جان ما در بوته سودا نهاد گفت و گویی در زبان ما فکند جست و جویی در درون ما نهاد دم به دم در هر لباسی رخ نمود لحظه لحظه جاي دیگر پا نهاد قلبمان را به شورش دعوت کرد و بذر صبر را در وجودمان پرورش داد . مثل قند به لبانمان لبخند بخشید ، قدرت بالا رفتن از پله هاي کنجکاوی ذهن را به ما هدیه کرد . عشق را میگویم . عشق مثل حکمت خداست که هر بار با پنجره اي جدید زندگی را روشن می کند . همان‌ پرنده ی ازادی خواه
داستان ضرب المثل مژدگانی كه گربه ما عابد شد
مورد استفاده:
در مورد افرادی به كار می‌رود كه تمام عمر خود را با فریبكاری گذرانده‌اند، اما سعی دارند تا خود را عابد نشان دهند.
در گوشه‌اي از یك جنگل بزرگ تعدادی حیوان در همسايگی هم به خوبی و خوشی زندگی می‌كردند. اين حیوانات كه یك داركوب، یك كلاغ و چند حیوان دیگر بودند روي شاخههاي یك درخت لانه درست كرده بودند. و همان جا با هم زندگی می‌كردند.
داركوب وقتی می‌خواست براي خودش لانه درست كند، چندین رو
بسیاری از افراد هستند که در خانه خود فنچ نگهداری می کنند. فنچ ها پردندگانی با جثه کوچک اما دوست داشتنی هستند و صداي خوب یهم دارند. يک جفت فنچ هنگامی که می‌خواهند لانه سازی کنند رفتاری را از خود نشان می دهند، به اين صورت که به شدت شروع به جمع آوری چیزهايی براي لانه سازی می‌کنند. بهتر است در اين دوران کاغذ تکه تکه شده و شاخههاي کوچک مثل چوب جارو یا برگ در اختیار آنها قرار داده شود.
در ادامه مطلب با ما همراه باشید.
ادامه مطلب
قصه کودکانه درخت بخشنده
روزی روزگاری درختی بود ….و پسر کوچولویی را دوست می داشت .پسرک هر روز می آمدبرگ هايش را جمع می کرداز آن ها تاج می ساخت و شاه جنگل می شد .از تنه اش بالا می رفتاز شاخه هايش آویزان می شد و تاب می خوردو سیب می خوردبا هم قايم باشک بازی می کردند .پسرک هر وقت خسته می شد زیر سايه اش می خوابید .او درخت را خیلی دوست می داشتخیلی زیادو در خت خوشحال بوداما زمان می گذشتپسرک بزرگ می شدو درخت اغلب تنها بودتا يک روز پسرک نزد درخت آمددرخت گفت
داستان
موضوع: دو درخت همسايه
در يک باغچه کوچک ، دو درخت زندگی می کردند . يکی درخت آلبالو و دیگری درخت گیلاس .اين دو تا همسايه با هم مهربان نبودند و قدر هم را نمی دانستند، بهار که می رسید شاخه هاي اين دو تا همسايه پر از شکوفه هاي قشنگ می شد ولی به جاي اين که با رسیدن بهار اين دو هم مهربانتر و با صفاتر بشوند بر سر شکوفه هايشان و اين که کداميک زیباتر است ، بحث می کردند. در فصل تابستان هم بحث آنها بر سر اين بود که میوه هاي کداميک از آنها بهتر و خوشمزه ت
داستان کودکانه
یاسمن و دارکوب قرمز
يک روز غروب یاسمن رفت پشت پنجره اتاقش و پنجره را باز کرد. يک دارکوب قرمز را دید که روي تنه درخت توی حیاط نشسته بود. او منقار بلندش را تق تق تق تق تق به تنه درخت ميکوبید.
یاسمن به دارکوب گفت: پس تویی که هر روز من را از خواب بیدار ميکنی؟ »
دارکوب گفت: آره. من بايد نوکم را تند و تند به تنه درخت بکوبم. وقتی گرسنه هستم با منقارم تنه درخت را سوراخ ميکنم، بعد با زبان بلندم که نوک چسبانکی دارد، کرمها را از توی سوراخ درخ
فايل پاورپوینت علوم فصل دهم /درون آشیانه. دانلود پاورپوینت علوم فصل دهم /درون آشیانه فرمت فايل: پاورپوینت تعداد اسلايد: 10 بعضی از جانوران براي محافظت از خود و فرزندانشان و نگه داری غذا نیاز به لانه دارند . جانوران به روش هاي مختلفی لانه می سازند یا از فرزندانشان مراقبت می کنند . پرنده اي به نام ( چرخ ریسک ) آشیانه ی خود را با شاخه هاي نازک و برگ درختان در هم می بافد و با پرهاي پرندگان دیگر آن را نرم می کند . آشیانه ( چرخ ر
قصه کودکانه من می توانم پرواز کنم
✈️يکی بود يکی نبود. غیر از خداي مهربون هیچ کس نبود.
گنجشک کوچولوی قصه ما توی لانه گرم و نرمش نشسته بود. برادرها و خواهرهاش همه پرواز کنان از لانه رفته بودند فقط او باقی مونده بود.
بال هاي کوچيکش حالا دیگر پوشیده شده بود با پرهاي نرم و لطیف. دلش می خواست پرواز کنه… اما هر وقت از داخل لانه به پائین درخت نگاه می کرد سرش گیج می رفت و نفسش از ترس بند می آمد. بعدش هم با خودش می گفت: ”پرواز کردن باشه براي فردا”.
يک روز
داستان اولدرد و دل گنجشک روزگاری درمرغزاری گنجشکی برشاخه درختی لانه اي داشت وزندگی می کرد. گنجشک هرروزباخدارازونیازمی کردوفرشتگان هم هرروزبااين رازونیازخوگرفته بودندتااينکه بعدازمدتی طوفانی رخ دادوبعدازآن، روزها گذشت وگنجشک باخداهیچ نگفت. فرشتگان سراغ اش راازخداگرفتندوخداهرباربه فرشتگان  اين گونه می گفت: می آیدومن تنها گوشی هستم که خداغصه هايش رامی شنود ویگانه قلبی ام که دردهايش رادرخودنگه می داردوسرانجام گنجشک روي شاخه اي ا
میدانی ؟ گاهی تنهايی درد بی درمانیست که به دارکوب بی پروا و جوانی می ماند که بر تنه ی درخت کهنسالی ميکوبد و آه از دردش که میخراشد روح درخت را و سپس میدرد جسم چوبی اش را . اگرچه درخت ، پیر و خسته باشد اما همچنان ادامه میدهد به حیات و تا زمانی که روح باشد و جسم باشد ، درد هم هست غم هم هست و تنهايی و اه از تنهايی گاهی اما همین تنهايی که همچون طعمه اي بی پناه و بی دفاع با قلب و دل و جان رفتار ميکند ، مرحمی میشود بر زخم ها ، همان زخم ها ‌که از طفولی
پاورپوینت استادیوم لانه برنده بکن پاورپوینت استادیوم لانه برنده بکن




دسته بندی
معماری

فرمت فايل
pptx

حجم فايل
4881 کیلو بايت

تعداد صفحات فايل
45

پاورپوینت استادیوم لانه برنده بکن داراي 45 اسلايد
 
فهرست مطالب به شرح زیر میباشد:معماران استادیومماکت استادیومنماهايی ازاستادیومنمايی ازاستادیوم درشبنماي استادیوم  از بیرونبرش استادیوم لانه پرندهنماي پرنده ايکاربریسالن ورزشمرکزخریدسالن استادیومسالن استراحتالهامات وشکل بناالهام پرنده ا
ابوعثمان میگوید : من با سلمان فارسی زیر درختی نشسته بودم ، او شاخه خشکی را گرفت و تکان داد تا همه ی برگ هايش قرو ریخت .انگاه به من گفت : نمیپرسی چرا چنین کردم ؟گفتم : چذا چنین کردی ؟ در پاسخ گفت: يک وقت زیر درختی در محضر پیامبر (ص) نشسته بودم . حضرت شاخه حشک درخت را گرفت و تکان داد تا تمام برگ هايشفرو ریخت . سپس فرمود سلمان ! سوال نکردی چرا اين کار را انچام دادم ؟ پپرسیدم : منظورتان ازین عمل چه بود؟فرمودند : وقتی که مسلمان وضویش را به خوبی گرفت ،
روزی روزگاری شانه به سر روي درخت لونه اي داشت و تو لونه قشنگش زندگی ميکرد. یه روز ابری که باد شدیدی میومد ، شانه به سر براي پیدا کردن غذا از لونه بیرون رفته بود و وقتی که به لونش برگشت دید که باد لونشو خراب کرده. اون هم روي شاخه درخت نشست و شروع کرد به گریه کردن که خونه و زندگیش خراب شده بود. همون لحظه دو تا سنجاب که از اون نزديکی رد میشدن: صداي گریه اون رو شنیدن و با دیدن لونه شانه به سر فهمیدن که چرا گریه ميکنه. سنجابها به طرف شانه به سر رفتن و بهش
ساعت ۱۰شب بود و بچه ها بايد می خوابیدن
آن ها شب بخیر گفتن و هر يک  به اتاق خواب خود رفتند
اما انگار اتفاقی افتاده بود و هر يک از آن ها در اتاق خوابشان ترسیده بودند
یعنی چه شده بود؟
تام که از شنیدن صدا خیلی وحشت زده شده بود، صدا را دنبال کرد تا ببیند که علت اين صدا را پیدا کند
او بیرون پنجره را نگاه کرد و با دستانش شاخه درخت را کنار زد و به يک جغد برخورد کرد که در کوشه اي از درخت نشسته بود و داشت آواز می خواند
سوفی هم در اتاق خودش همین صدا را می شنید
زیبايی و ظاهر قالب پاورپوینت در اثربخشی و بهتر جلوه دادن ارائه ,کنفرانس,سیمینارو . نقش بسیار زیادی دارد و مکمل يکدیگرند پس اگر میخواهید ارائه بهتری داشته باشید بهترین قالب را با توجه به موضوع انتخاب کنید تمامی قالب هاي اين سايت بصورت رايگان بوده و در دسترس همه قرار دارد شما می توانید اين قالب زیبا را بصورت رايگان دریافت کنید
براي استفاده شما عزیزان در سايت قرار گرفت
دهکده جهانی پاورپوینت
کاسکو یا طوطی خاکستری آفریقايی (Psittacus erithacus) 
                            

پرندهاي محبوب در کشورهاي خاورمیانه و بسیاری از کشورهاي دیگر جهان است. علت محبوبیت اين پرنده قدرت سخنگویی و تقلید صداي آن است که می‌توان گفت اين پرنده بهترین پرنده تقلیدکننده صدا در جهان است که به راحتی می‌تواند بیش از صدها واژه را به خاطر بسپارد و تکرار کند و با اين کار باعث خوشحالی صاحبان خود گردد. اين پرنده در محیط زیست طبیعی خود خجالتی و ترسو است.
ادامه ی پست در ادا
عصری با هم نشستیم سر تخت روي بالکن. باد می‌پیچید لاي درختهاي گردو و زردآلو و شاخههاي بید را می‌رقصاند. گربه‌اي که بچه‌هايش در زیرزمین‌مان می‌پلکند، از سر دیوار آمد و کش‌وقوسی به خودش داد و نشست روبه‌روي ما روي تیرکی که شاخههاي انگور از آن بالا کشیده‌اند، همراه ما خیره شد به غروب آفتاب از بین شاخ‌وبرگ‌هاي بید، پشت کوه‌هاي افق روستا.چايی‌مان را خوردیم و هلوهايی که زن‌عمو از باغ‌شان آورده بود. مام‌بزرگ تعریف می‌کرد که يک‌بار گ
ک روز که خرگوش کوچولو براي بازی به جنگل رفته بود پرنده اي دید که کل بدنش سیاه بود پرنده سیاه کنار خرگوش کوچولو نشست و سلام کرد خرگوش کوچولو گفت: اوه چقدر بالهات سیاهه ،اسمت چیه؟
کلاغ کوچولو گفت: اسمم غارغاریه،بالام سیاه نشده من کلاغم
من هرروز توی جنگل از اين شاخه به اون شاخه میپرم و بازی ميکنم می خواي بهت یادت بدم؟
خرگوش گفت:مگه خرگوش ها هم میتونند پرواز کنن؟
غارغاری گفت : نمی دونم ،بیا امتحان کنیم
خرگوش کوچولو نمی دونست چی بايد بگه، آخه اولی
مثل نویسی درخت هر چه بارش بیشتر می شود سرش فروتر می آید-  پايه دهم
مقدمه: انسان در ابتداي زندگی همچون نهالی کوچک و بی برگ و شاخه است. اما رفته رفته همراه با پیرامون خود رشد می کند تا در نهايت به آنچه در سر می پروراند دست یابد.
تنه انشاء: انسان همچون نهالی است که با فراگیری علم و دانش، روز به روز به دانسته و تجربیاتش افزوده می شود و اين تجربیات همچون برگ ها و شاخه ها به گسترده شدن طول و عرض آن کمک می کند در کنار تجربیات، علم و دانش او را همچون درخت
يکی بود ، يکی نبود
يکی بود ، يکی نبود. آن يکی که وجود داشت ، چه کسی بود؟ همان خدا بود وغیر از خدا هیچکس نبود. اين قصه را جدی بگیرید که غیر از خدا هیچ کس نیست .
روزگاری دراز پیش از اين، پادشاهی در سرزمینی دوردست، عاشق تماشاي پروازپرندگان به بلنداي آسمان، هدیه اي دریافت کرد از سوی دوستی که او را نيکو می شناخت. دو قوش از نژاد زیباي عربی، دو قوش بلندپرواز. دو قوش عاشق آسمان. آن دو سخت زیبا بودند و اگر بال می گشودند گویی تمامی زمین و زمینیان را زیر پر و
روزی پسر غمگین نزد درختی خوشحال رفت و گفت: من پول لازم دارم! درخت گفت: من پول ندارم ولی سیب دارم. اگر می خواهی می توانی تمام سیب هاي درخت را چیده و به بازار ببری و بفروشی تا پول بدست آوری. آن وقت پسر تمام سیب هاي درخت را چید و براي فروش برد. هنگامی که پسر بزرگ شد، تمام پولهايش را خرج کرد و به نزد درخت بازگشت و گفت می خواهم يک خانه بسازم ولی پول کافی ندارم که چوب تهیه کنم. درخت گفت: شاخه هاي درخت را قطع کن. آنها را ببر و خانه اي بساز. و آن پسر تمام شاخه

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها

ناگفته های یک موفرفری آموزش کانون فرهنگی دریافت مجموعه جدیدتربن ها و بهترین ها محتاج عشق خلاصه کتاب حقوق مدنی 8 حسن امامی پیام نور معرفی بهترین برندهای لوازم آرایشی و بهداشتی خانواده شاد حوالی مفهوم خلاقیت , تعریف خلاقیت , تکنیک های خلاقیت , تمرین خلاقیت معرفی کالا فروشگاهی