نتایج جستجو برای عبارت :

مهاجرین چهانی بودند

1. ماجرای سقیفه ی بنی ساعده چه بود؟
پس از رحلت پیامبر در حالی که علی (ع) و شماری از اصحاب مشغول خاک سپاری بودند تعدادی از انصار و مهاجرين در سقیفه بنی ساعده گرد آمدند و در باره جانشینی پیامبر به گفتگو پرداختند. هر دوگروه با نادیده گرفتن وصیت پیامبر در غدیر خم مدعی بودند که خلافت و جانشینی رسول خدا حق آنان است.
2. ابوبکر چگونه به خلافت رسید؟ 
با توجه به اینکه از گذشته میان انصار رقابت و اختلاف وجود داشت.جمعی از حاضران در سقیفه، با ابوبکر که یکی
شهدا هم مثل ما بودند. تنها اشخاصی که پاک از گناه و اشتباه و غفلت بودند، اهل بیت علیهم السلام و امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف هستند.چون فقط خاطرات از اعجاب ها و عبادات ها و توسلات و مکاشفات شهدا نقل شده است نسل جدید فکر می‌کنند که شهدا یک نسل تکرار نشدنی و خاص بودند که رسیدن به جایگاه آنها محال است این در حالی است که باید گفت شهدا هم مثل ما بودند ولی برای هدفی مقدس تلاش می‌کردند و از شکست ها و اشتباهات خود درس می‌گرفتند و از رهبری و امام
داستان راستان -  جلد دوم
اثر: شهید استاد مرتضی مطهری
گواهی ام علا
مسلمانان
در مدینه مجموعا دو گروه بودند: گروه ساکنین اصلی، و گروه کسانی که به مناسبت هجرت
رسول اکرم به مدینه، از خارج به مدینه آمده بودند. آنها که از خارج آمده بودند
مهاجرين، و ساکنین اصلی انصار خوانده می شدند. مهاجرين چون از وطن و خانه و مال و
ثروت و احیانا از زن و فرزند دست شسته و عاشقانی پاک باخته بودند، سرو سامان و
زندگی و خانمانی از خود نداشتند. از این رو انصار با نهایت جوان
پدربزرگ و مادربزرگ من ۸۰ سال، یعنی از ۱۵ سالگی با هم بودند. آن‌ها در جنگ هم با هم بودند، پدربزرگم دستش و مادربزرگم شنواییش را از دست داد. آن‌ها فقیر و گرسنه بودند، شش بچه بزرگ کردند و خانواده‌شان را حفظ کردند. وقتی بازنشسته شدند، نزدیک دریا رفتند. مادربزرگم دو بار سرطان را شکست داد و پدربزرگم یک بار سکته کرد. او همیشه برای مادربزرگم گل می‌خرید و یکدیگر را واقعا دوست داشتند. آن‌ها در ۹۵ سالگی و به فاصله یک روز درگذشتند.
با سلام خدمت همکاران گرامی
بعضی از فعالیتهایی که دانش‌آموزانم در تعطیلات سال گذشته انجام دادند:
ـ نوشتن خاطرات تعطیلات
ـ نوشتن آنچه در سیزده بدر بر آن‌ها گذشته بود
ـ مصاحبه با یک چغندکار
ـ مصاحبه با یک باغدار
ـ گزارشی از دیدن یک بازی فوتبال محلی
ـ گزارشی از بازدید از کارخانه سیمان مجاور روستایشان
ـ بازخوانی یک داستان محلی و قدیمی که زبان مادربرگ شنیده بودند
ـ خلاصه آخرین داستانی که خوانده بودند
ـ یادداشت همه خواب‌هایی که در طول تعطیلات د
1. مغولان از چه اقوامی بودند و در کجا می زیستند؟
مغولان از اقوام بیابانگردی بودند که در سرزمین مغولستان واقع در شمال چینو جنوب سیبری می زیستند.2. شیوه‌ی زندگی مردمان مغولستان چگونه بود؟
آب و هوای سرد و خشک منطقه، موجب شده بود که آنها شیوه ی زندگی کوچنشینی و دامداری را برگزینند.3. چرا قبایل مغول به غارت یکدیگر و همسایگان روی آوردند؟
قبایل مغول تا پیش از چنگیز خان پراکنده بودند و حکومتی نداشتند. این قبایل به سبب افزایش جمعیت و کمبود مراتع ناگزی
زنگ تفریح بود که به مدرسه رسیدم. چندتا از بچه‌ها در جنب و جوش بودند و بحث کمک به سیل‌زده ها در آن‌ها گُل گرفته بود. تصمیم گرفته بودند از چاشت روزانه و پول توجیبی خودشون بزنند و به مردم سیل‌زده کمک کنند. دور معاون تربیتی خودشون جمع شده بودند و یکی یکی پول‌هاشون رو به ایشون می‌دادند. همان زنگ با کارتون، صندوقی درست کردند و از معاونین و معلمان خواستند در کلاس‌ها بچرخند. ایده قشنگ این چند نوجوان کلاس پنجمی شهرک غربی تبدیل شد به #سیل_محبت و مهرب
مهدی ترابی، بازیکن تیم فوتبال پرسپولیس: وقتی افراد معلوم‌الحال و خارج نشین از شادی گل من ناراحت می‌شوند، این مسئله نشان می‌دهد حتما کار من درست بوده است.‌باز هم از کشور و نظام اسلامی کشورمان حمایت می‌کنم. البته برخی‌ها در این میان به دنبال این بودند که بگویند من از جایی خط گرفته‌ام، اما این فکری بود که خودم داشتم و کسی چنین درخواستی از من نداشت.
 
لازم به ذکر است که آقای ترابی بر پیراهن خود شعاری انقلابی نوشته بودند
.روزها می‌گذشت و من همچنان منتظر بودم، تا این که یک روز به زن‌هایی فکر کردم که این‌گونه فکرشان و زندگی‌شان را نابود کرده بودند. زن‌هایی که ماه‌ها و سال‌ها چشم به راه نامه‌ای مانده بودند، اما سرانجام هیچ‌کس برایشان نامه‌ای نفرستاده بود. خودم را تصور کردم که سال‌های زیادی گذشته است، موهایم دیگر سفید شده‌اند و من همچنان منتظرم. سپس فکر کردم که نباید این کار را انجام دهم، بنابراین از آن روز به بعد نرفتم که آنجا بنشینم و انتظار بکشم.
 
شب عاشورا هر کس مشغول کاری بود .
یکی نماز میخواند یکی قرآن.
یکی استغفار میکرد.
هرکس به فراخور حالش و به اندازه ظرفیتش.کار عباسِ امام چیز دیگری بود اما.
وقتی همه مشغول راز و نیاز بودند و سر به سجده داشتند و دست بر آسمان،عباس شمشیرش را در دست گرفته بود و اطراف خیمه نگهبانی میداد . انگار آن شب همه به صدای قدم های عباس محتاج بودند .
شاید آن شب هیچ ذکری مثل نگهبانی عباس نبود. قدم میزد و رجز میخواند. رجزی مثل لالایی. آرام و آرام کننده .
 
روزی دو تیم گنگستر با یک دیگر رو در رو میشوند و جنگی بین آنها رخ میدهد. تیرهای برق جرقه میزنند و برق کل خیابان ها میرود. صداهای عجیب و غریبی از زیر زمین می آید.
پس از چند دقیقه سردرگمی، متوجه میشوند که از همدیگر جدا شده اند. افراد هر دو تیم طبق آموزش هایی که دیده بودند به دسته های دو نفری تقسیم میشوند. حال شما چهار نفر در دو تیم تقسیم شده و قصد دارید با تیم مقابل درگیر بشوید، اما خطری نیز شما را تحدید میکند، زامبی هایی که منتظر این لحظه بودند تا ا
هفته دوم آذر ماه دانش آموزان خوب مدرسه ابتدایی امام خمینی میزبان کتابداران کتابخانه دهخدا بودند و  6 نفر از دانش آموزان عضو کتابخانه، کتاب هایی رو که هفته گذشته از کتابخانه امانت گرفته و مطالعه کرده بودند و به سایر دوستانشان معرفی کردند و نظرشان را در مورد کتاب با بقیه به اشتراک گذاشتند.
دختر کوچولوی صاحبخانه از آقای " کی " پرسید:
اگر ه ها آدم بودند با ماهی های کوچولو مهربانتر میشدند؟
آقای کی گفت : البته ! اگر ه ها آدم بودند
توی دریا برای ماهیها جعبه های محکمی میساختند
همه جور خوراکی توی آن میگذاشتند
مواظب بودند که همیشه پر آب باشد
.
هوای بهداشت ماهی های کوچولو را هم داشتند
برای آنکه هیچوقت دل ماهی کوچولو نگیرد
گاهگاه مهمانی های بزرگ بر پا میکردند
چون که گوشت ماهی شاد از ماهی دلگیر لذیذتر است !
برای ماهی ها مدرسه می
رسول اکرم و دو حلقه جمعیت‏رسول اکرم صلّی الله علیه و آله وارد مسجد شد، چشمش به دو اجتماع افتاد که از دو دسته تشکیل شده بود و هر دسته‏ای حلقه‏ای تشکیل داده سرگرم کاری بودند. یک دسته مشغول عبادت و ذکر و دسته دیگر به تعلیم و تعلم و یاد دادن و یاد گرفتن سرگرم بودند. هر دو دسته را از نظر گذرانید و از دیدن آنها مسرور و خرسند شد. به کسانی که همراهش بودند رو کرد و فرمود: این هر دو دسته کار نیک می‌کنند و بر خیر و سعادتند.» آنگاه جمله‌ای اضافه کرد: لکن
اگر كوسه ها آدم بودند؛ در قلمروشان البته هنر هم وجود داشت از دندان كوسه، تصاویر زیبا و رنگارنگی می كشیدند. ته دریا، نمایشنامه ایی روی صحنه می آوردند كه در .دلبر دانلود بانک لینک های دانلود فیلم ، دانلود سریال و دانلود آهنگ میباشد.
1- بیان کنید یک دانشجوی رشته فرهنگ و ارتباطات چرا به درس روانشناسی نیاز دارد و این درس در سرفصل های درس اش قرار داده شده است؟
2- برادر یکی از دانشجویان آتش نشان است و در حادثه ساختمان پلاسکو مفقود گردیده است. می خواهید به او کمک کنید تا بتواند در امتحانات بعد از این حادثه شرکت کند و موفق باشد. چه کار می کنید؟
3- در حادثه ساختمان پلاسکو، عده ای از افراد هنگامی که ساختمان در حال ریزش بود در حال سلفی گرفتن بودند و  عده ای هم با مراجعه به انتقال خون، م
به هر زحمتی شده بود خودش را به ساحل رسانده بود.
طبق نامه ی هفته ی پیش قرار شد که مدتی در شهر چرخ بزند تا اوضاع راست و ریست شود و در مهمان خانه ای اقامت کند. فضا هنوز پر از بوی تعفن بود.
از کناره ی ساحل اجساد را کرور کرور می آوردند تا آنهایی که باقی مانده بودند، نام و نشانی داشتند یا وسط راه در دریا رها نشده بودند دفن شوند.
با دیدن مغز متلاشی شده سرباز حدودا 16 ساله که بدن غرق در خون های ه شده اش را می آوردند به طرف ستون های اسکله دوید و هر انچه از ن
در زمان خدمت سربازی، در پادگان، از قبل، به دوستان گفته بودم: من حوصله ظرف شستن را ندارم؛ این یکی را از من نخواهید؛ کارهای دیگر را می‌توانم انجام دهم و در خدمتتان هم هستم اما کسی، هیچ توجهی نکرد به این خواسته‌ام. یک بار که کلی هم ظرف جمع شده بود و اتفاقاً، بیشتر از همیشه و شستن آن را هم به من محول کرده بودند، هیچ حرفی نزدم؛ همه ظروف را که بیشترشان هم فی بود، همراه با قابلمه و تابه و قاشق‌ها، به ته یک چاله عمیقی که به منظور جمع کردن نان‌های خش
یــکــیـ بــود یکـیـ نبود. غــیر از خدا هیـــچ کس نــــبود.
توی یه جنگل کوچیک، با حیوونای مهربون، سنجاب و تیغی باهم تازه دوست شده بودند.
یک روز، سنجاب و تیغی باهم رفته بودند گردش. سنجاب از توی جیب خودش دوتا شکلات در آورد. یکی رو داد به تیغی و اون یکی رو خودش خورد.
تیغی گفت: ممنون. اما چرا خودت نخورده هر دوتا شکلات رو؟
سنجاب گفت: خب ما دوتا باهم دوستیم. من یکی رو برای توی آورده بودم و یکی رو برای خودم.
تیغی یه لبخندی به سنجاب زد و باهم بازم قدم زدن.
فیل در تاریکی
شهری بود که مردمش، اصلاً فیل ندیده بودند،
از هند فیلی آوردند و به خانه ی تاریکی بردند و مردم را به تماشای آن دعوت کردند،
مردم در آن تاریکی نمی توانستند فیل را با چشم ببینید.
ناچار بودند با دست آن را لمس کنند.
یکی دستش به خرطوم فیل رسید.
گفت:
فیل مانند یک لولۀ بزرگ است.
دیگری که گوش فیل را با دست گرفت،
گفت: فیل بادبزن است.
یکی بر پای فیل دست کشید،
گفت: فیل مثل ستون است.
و کسی دیگر پشت فیل را با دست لمس کرد و فکر کرد که فیل مانند تخت خواب
یکی از دغدغه های مهم هر پدر و مادری هنگام مهاجرت به خارج از کشور ، تحصیل و آینده فرزندانشان در کشور مورد نظر می باشد. یکی از کشور هایی که همیشه در طول تاریخ تعداد زیادی از مهاجرين ایرانی را پذیرش می کند، ترکیه است.
ادامه مطلب
 روباه‌های دشت و غرور حقیقی نوشته علی جلیلی    روباه‌های دشت یک امتیاز برجسته داشتند که مختص به خودشان بود و آن غرور حقیقی بود.    هر روباه به دنیا به چشم دنیای من نگاه می‌کرد. دنیای روباه‌ها همانی بود که برتر از آن تصور نمی‌شد و این تجسم غرور حقیقی بود.     وقتی روباهی می‌مرد روباه‌های دیگر از این دید خوشحال بودند که او با غرور حقیقی هیچ‌گاه غریبه نبود و بعد از او نوبت ماست که مثل او با غرور حقیقی ب
ثبات اقتصادی وی باصادرات بوجودمیامددرکنارآن واردات ضربه به اقتصادایالات متحده میزدوموجب چرخیدن چرخ دلال هابود.
دونالدهمیشه دنبال حوزه اقتصادی جدیدی بود.دلش میخواست ایالات متحده بصورت کامل همچون بازی کلش آف کلنزداخل یک حصارباشد.ازدرون اقتصادایالات متحده رامیخواست نوسازی کندنه ازبیرون.نوسازی ایالات متحده باحصارصرف نظرازهزینه ساخت وسازموجب استفاده بیش ازحدازمنابع طبیعی ایالات متحده بود.همان منابع محدودبسرعت ساخت وسازهانامحدود
وقتی نوجوان بودم، یک شب با پدرم در صف خرید بلیط سیرک ایستاده بودیم. جلوی ما یک خانواده ایستاده بودند، خانواده ای با شش بچه که همگی زیر دوازده سال سن داشتند و لباس های کهنه ولی در عین حال تمیـز پوشیده بودند. بچه ها دوتا دوتا پشت پدر و مادرشان، دست همدیگر را گرفته بودند و با هیجان در مورد برنامه هایی که قرار بود ببینند، صحبت می کردند. مادر نیز بازوی شوهرش را گرفته بود و با عشق به او لبخند می زد. وقتی به باجه رسیدند، متصدی باجه از پدر خانواده پرسید
مرد مسنی به همراه پسر ٢۵ ساله‌اش در قطار
نشسته بود. در حالی که مسافران در صندلی‌های خود نشسته بودند، قطار شروع
به حرکت کرد. به محض شروع حرکت قطار پسر ٢۵ ساله که کنار پنجره نشسته بود
پر از شور و هیجان شد. دستش را از پنجره بیرون برد و در حالی که هوای در
حال حرکت را با لذت لمس می‌کرد فریاد زد: پدر نگاه کن درخت‌ها حرکت می‌کنن.
مرد مسن با لبخندی هیجان پسرش را تحسین کرد
کنار مرد جوان، زوج جوانی نشسته بودند که
حرف‌های پدر و پسر را می‌شنیدند و ا
چند روز پیش یک مریض مانیک اولین سخنرانیش رو با این بیت حافظ شروع کرد: 
هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق / ثبت است بر جریده ی  عالم دوام ما 
این بیت برام خیلی خاطره انگیز هست وقتی دنبال نوشته ای برای کتاب تقدیمی به استاد آناتومی در دوران علوم پایه بودم ، فال حافظ گرفتم شعری آمد که این بیت رو داشت و لذا من انتخابش کردم و نوشتم . تا مدت ها تو فکر بودم بعد از این که کتاب رو کادو  کردم چقدر جوهر پخش شده روی صفحه ی اول کتاب
دنیای عجیبی است خیلی
درس 151-نفوذ وسلطه آمریکا پس از کدام حادثه ی تاریخی بیشتر شد و درباره کنترل قیام های مردمی چه نظری داشتند؟ 2-قانون انجمن های ایالتی و ولایتی (شوراهای استان وشهرستان) در سال 1341 ش چه تغییراتی کرد؟3-هدف از تغییرات قانون ایالتی و ولایتی چه بود و چه کسانی مخالف آن بودند؟4-محمد رضا شاه چه زمانی اصول شش گانه » انقلاب سفید را به همه پرسی)رفراندوم(  گذاشت ، چه کسانی وچرا با آن مخالف بودند؟5-قیام 15 خرداد 1342 چگونه شکل گرفت و این قیام از چه نظر اهمیت دا
باران بهاری
جورج فیشر هنوز بیدار بود. درازکش، به تصادفی فکر می کرد که در خیابان 121 دیده بود. ماشین به مرد جوانی زده بود. او را به داروخانه ای در برادوی برده بودند، صاحب داروخانه کاری از دستش برنیامده بود. منتظر آمبولانس شده بودند، مرد روی پیشخوان، در انتهای داروخانه افتاده بود، نگاهش به سقف بود، می دانست دارد می میرد. .
باران بهاری / کفش های خدمتکار و داستان های دیگر / برنارد مالامود / امیر مهدی حقیقت / نشر افق
اشکانیان که از قوم پارت بودند از ایالت پارتیا که مشتمل بر خراسان فعلی بود برخاستند. نام سرزمین پارت در کتیبه های داریوش پرثوه آمده است که به زبان پارتی پهلوه می شود.
چون پارتیان از اهل ایالت پهله بودند، از این جهت در نسبت به آن سرزمین ایشان را پهلوی نیز می توان خواند.
ایالت پارتیها از مغرب به دامغان و سواحل جنوب شرقی دریای خزر و از شمال به ترکستان و از مشرق به رود تجن و از جنوب به کویر نمـک و سیستــان محـدود می شد.
قبایل پارتی در آغاز با قوم دا
سفارش کتاب داستان من (مریلین‌ مونرو)نوع کالا: عمومیپدید‌آورنده: مریلین مونرومترجم: معصومه عسگریموضوع: زندگی‌نامه و خاطراتناشر: میلکانبازه سنی: بزرگسالانزبان: فارسیقطع: رقعینوع جلد: گالینگورسال انتشار: 1399نوبت چاپ: 7وزن: 320 گرمتعداد صفحات: 192غذایمان در پیشخوان قهوه خانه‌‏های ارزان بود و جایمان در اتاق‌های انتظار. ما زیباترین قبیلهی گدایانی بودیم که تازه شهری به خود دیده و تعدادمان هم کم نبود برندگان ملکهی زیبایی، دختران دانشگا

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها

ahpl مطالب تخصصی و فوق تخصصی (برق _الکترونیک) و (دکترای نانو _ میکرو الکترونیک) dorin-mehran یادآوری.... رمان | sahafile.ir 103469413 وکيل مهريه طلاق safeandhappyschoolaa خلاصه کتاب ارزشیابی آموزشی علیرضا کیامنش