نتایج جستجو برای عبارت :

امروز مثل درختی هستم که میوه ندارد

از چهارشنبه که از مدرسه برگشتم علایم بیماری نمایان شد.
تب، بدن درد، سرفه، بی حالی
داشتم خدا خدا میکردم که تا شنبه حالم بهتر شود.
الحمدالله شد. اما همچنان سرفه های بدی میکنم.
حالا چیشده که سر صبحی دارم گزارشِ حالم را میدهم؟ در مدرسه یک نفر نیامد بپرسد که خانمِ سین چیشده، خدا بد ندهد؟ خب به امروز نمیامدی و استراحت میکردی !
دریغ از یک نفر:)
اینجا حس میکنم در قلب اروپا هستم، کسی به کار کسی کار ندارد‌.
نمیدانم شاید خیلی دیگر توقعی شده‌ام.
میدانی ج
بعد از مقداری پیاده روی، بالاخره متوجه شدم که چه چیزی مرا از درون آزرده می‌کرد: من برای خودم ارزشی قائل نبودم.
متوجه شدم که افکار منفی خیلی زیادی درباره خودم در ذهنم پرسه می‌زنند. "تو کافی نیستی"، "به اندازه کافی خوب نیستی"، "رقت انگیز هستی".
دلیل آزردگی‌ام همین بود؛ اینکه از درون می‌سوختم. یا بهتر بگویم، از درون خودم را می‌سوزاندم. می‌خواستم باور کنم که من یک انسان مزخرف و به‌درد نخور هستم. اما الآن، که این کلمات را می‌نویسم، عمیقا به این
امروز روز اول مدرسه هلیا بود. هلیا خیلی نگران بود و دیشب به سختی خوابید.
نمیدونم چرا با اینکه معمولا از هیچکس انتظاری ندارم ولی امروز دلم میخواست کسانی که میدونم هلیا براشون خیلی مهم هست بهمون زنگ بزنند.
هیچگ نزد و من یادم اومد که دارم لحظات خوشی را از دست میدهم. حالم عوض شد. چه خوب که من الان اینجا هستم در کنارش و در امید و دلواپسی هاش باهاش شریک میشم.
عزیزانم که میدونم هلیا را با عشق همیشه حمایت میکنید. امروز روز خیلی خوبی بود و نگرانی‌ه
پاورپوینت ارزنده من بنه هستم - 41 اسلاید پاورپوینت ارزنده من بنه هستم - 41 اسلاید پاورپوینت ارزنده من بنه هستم - 41 اسلاید پاورپوینت ارزنده من بنه هستم - 41 اسلاید این فایل تایید کیفی شده و در زیر قسمتهایی از آن را مشاهده می کنید: پاورپوینت ارزنده من بنه هستم - 41 اسلاید من ميوه ی درخت سقز ( بنه ) هستم ! vدر فارسی اسم من بن و بنه می باشد و عده ای هم به آن پسته ی وحشی می گویند . انواع اقسام دارم . به ميوه پیوندی من گلخک و به نوع ترش من بنشته می
گروه ضد شیطان
مارپلا کنار آتیش اون افراد که توی کلیسا بودن نشست و گفت: معذرت می خوام واقعا فکر کردم مزاحمین من مارپلا هستمو بعد اونها به ترتیب شروع به معرفی کردن خودشون کردن:من نادیا هستممن جک هستممن اولویا هستممن مایک هستم
ادامه مطلب
امروز دومین روز تدریسم در مدرسه بود آخرین باری که سر کلاسشان رفته بودم دو هفته ای گذشته بود تا وارد کلاس شدم بجه ها با ذوق گفتند خانم انشا آمده است 
هیچ وقت در بیست و پنج سال عمرم  فکر نمی کردم خانم انشا کسی  بشوم خیلی نگران هستم که معلم   خوبی برایشان نباشم و از نوشتن دل زده شان کنم خانم انشا کسی بودن مسئولیت سنگینی دارد باید با این عدم تمرکز و بی حوصلگی بیشتر مطالعه کنم کتاب های  روانشناسی رشد  را قورت بدهم 
از روز قبل    حالم خوش نبود چرا
"به نام قدرت مطلق الله "جاری بودن انسان هیچ ربطی به خوب و بد بودنش ندارد. فرقی ندارد یک سال از رهایی ام می گذرد یا پنج سال، من هر لحظه در حال تغییر هستم به طبع نیرو های منفی هم در حال تغییر هستند، آنها خودشان را با میزان دانایی من بالا می برند، خواسته هایشان عقلانی تر می شوند. البته در نگاه اول، به همین دلیل است که انسان در هر جایگاهی که هست نیازمند آموزش است. تا بتواند در هر لحظه نیرو های شیطانی و تاریکی را که در لباس تقوا و درستی جلو می آیند را ت
در کودکی متوجه شدم عده‌ای به ميوه‌ای -که در مازندرانی هَلی و گیلانی خولی خوانده می‌شود- آلوچه و عده‌ای دیگر گوجه‌سبز می‌گویند. آلوچه برایم منطقی‌تر بود چون ميوه‌ای که در جنگل‌های ما به وفور پیدا می‌شد در آغاز سبز و سپس زرد و قرمز می‌شد و منطقی نبود به ميوه‌ای قرمز گوجه‌سبز بگویم (با گوجه بودنش مشکلی ندارم، جلوتر می‌گویم که چرا).
امروز اما مطلبی را می‌نویسم که به دعوای آلوچه-گوجه‌سبز خاتمه می‌دهد. این دو ميوه یکی نیستند. گوجه‌سبز و
غیرطنز:
من یک ربات هستم. رباتی که سیستم اصلی او تعبیه شده است برای پیشخدمت بودن و انجام اموری که به من دستور داده می شود. رباتی که طی برنامه هایی که از قبل درون من برنامه ریزی شده من موظف به پیگیری و انجام آن ها هستم و امکان نافرمانی و انجام ندادن آن ها در من وجود ندارد. زیرا که مانند انسان ها قدرت اختیار و تصمیم گیری را ندارم. من تنها مانند گارسون یا پیشخدمتی هستم که به کنار میز مشتری های مراجعه کننده می روم و آن ها به من دستور کار می دهند و من بد
مردی چهار پسر داشت. آن‌ها را به ترتیب به سراغ درخت سیبی فرستاد که در فاصله‌ای دور از خانه‌شان روییده بود؛ پسر اول در زمستان، دومی در بهار، سومی در تابستان و پسر چهارم در پاییز به کنار درخت رفتند. سپس پدر همه را فراخواند و از آن‌ها خواست که بر اساس آن‌چه دیده بودند درخت را توصیف کنند.
پسر اول گفت: درخت زشتی بود، خمیده و در هم پیچیده.»
پسر دوم گفت: نه، درختي پوشیده از جوانه بود و پر از امید شکفتن.»
پسر سوم گفت: نه، درختي بود سرشار از شکوفه‌ها
امروز شدیدا دوست دارم همه چیز را رها کنم و فقط روی خودم تمرکز کنم. کتاب بخوانم و برای خودم بنویسم. امروز اساسا به همه آنچه کرده‌ام و می‌کنم شک کرده‌ام. همه چیز از کارگاه طرحواره درمانی خانم دکتر پورفرخ شروع شد و اقدام داوطلبانه من برای ویرایش ظاهری اسلایدها. در جریان مرتب کردن ظاهر اسلایدها خیلی به مطالبی که در آنها آمده بود فکر کردم. چقدرررر درگیر تک‌تک آنها بوده و هستم و چقدر نسبت به خودم ناآگاهم.بعد از آن جریان مصاحبه دکتری پیش آمده و م
یه روز یه پیرمردی کنار خیابون ایستاده بود یه کاغذی به سینه اش بود که روش نوشته بود من نابینا هستمکلاهی هم جلوش بود که ۳سکه داخلش بود رومه نگاری اون رو دید و کاغذ روی سینه اش را برداشت روی کاغذ دیگری چیزی نوشت و به گردن پیرمرد انداخت فردای اون روز کلاه پیرمرد جای سکه انداختن نداشت و از سکه پر شده بود .(روی کاغذ نوشته بود: امروز یک روز زیبای بهار است. ولی من آن را نمی بینم)
 
سلام دوستان گلم امروز می خوام در مورد انتقال احساس باهاتون حرف بزنم انتقال احساس یعنی وقتی دیگران نوشته شمارو می خونن کاملا براشون قابل تصور باشه یعنی اون حس ذهنی و عینی کاملا تصویر سازی بشه و اون حس درک بشه حتی اگه داستان شما چند خط باشه یعنی مینی مال ماشه منتظر تمرینات تون هستم  بدرود
موضوع انشا: من یک معلم هستم
من یک معلم هستم.
کسی که پیمان بسته اندک دانسته هایش را فریاد کند و سهمی در شکفته شدن شکوفه های زندگی همنوعانش داشته باشد، هر چند چهره ام از سیلی دردها و نامهربانی ها سرخ شده اما دلم سبز و روشن است از شوق یاد گرفتن و یاد دادن اما چه کنم که این شوق هراس زندگیم هم هست. هراسی عظیم که در گوشه ای از وجودم سایه افکنده و تاریکی اش ضمیرم را میخراشد. هراس فهمیده نشدن و مجهول ماندن.هراس نگفته شدن و نهفته ماندن.
من آنم که هر رو
حدسم درست بود از اوّل، زن حال انتظار ندارد
مهمان نیاورید برایش؛ این خانه خانه‌دار ندارد
دیوار پیچ‌پیچ تخیّل، دیگر به گِل نشسته مخاطب!
حتا به قدر رنگ گُلی هم، از حرمتِ بهار ندارد
نه شاعرم نه زن نه اقلاً یک تن میان این‌همه تنها
اصلاً بدم می‌آید از این‌جا ـ این حس هم اعتبار ندارد ـ
باور نمی‌کنی به چه میزان، زشت است این عدالتِ ویران
از ری بگیر تا به شمیران، زن با کسی قرار ندارد
تند از کنار آینه رد شد، تا حس کند هنوز جوان است
زیرا که روبه‌روی و
احساس شکنندگی میکنم، از مسائلی که آزارم میدهند دور میشوم، قبلا همه را تحمل میکردم ولی موجودی که الان هستم، نمیتوانم.
دیگر نمیتوانم غم مردم را ببینم، نمیتوانم غم هیچکس را تحمل کنم، دلم هزار بار میشکند و هربار که میفهمم بقیه انسانها خوشحال نیستند دلم میخواهد به هوا تبدیل شوم. نمیدانم چرا این همه احساساتی هستم، چرا با دیدن لکه ای به گریه میفتم و چرا همیشه افسرده ام، ولی دلم میخواهد نباشم. دلم میخواهد به جز خوبی ها چیزی را نبینم و از زندگی کوتا
نگارش دهم درس پنجم جانشین سازی
موضوع: کتاب
درست می شنوم؟! دارد به سمت من می آید؟!این صدای پای اوست؟!آه؛ نه، آن رفیق قدیمی باز هم بی توجه به من گذشت.رد شد و بازهم به آن یار مهربان توجهی نکرد.درست است که از او گلگی دارم اما هرچه باشد او از فرزندان دوست من است!دوستی که هرروز به سراغم می آمد. چرا فرزندان او و فرزندانشان اینگونه مرا فراموش کرده اند؟خودش که آنقدر بی معرفت نبود!من که به او بدی نکردم؛کردم؟!پس چرا اینقدر تنها و بدون اعتماد به نفس شده ام
مثل نویسی درخت هر چه بارش بیشتر می شود سرش فروتر می آید-  پایه دهم
مقدمه: انسان در ابتدای زندگی همچون نهالی کوچک و بی برگ و شاخه است. اما رفته رفته همراه با پیرامون خود رشد می کند تا در نهایت به آنچه در سر می پروراند دست یابد.
تنه انشاء: انسان همچون نهالی است که با فراگیری علم و دانش، روز به روز به دانسته و تجربیاتش افزوده می شود و این تجربیات همچون برگ ها و شاخه ها به گسترده شدن طول و عرض آن کمک می کند در کنار تجربیات، علم و دانش او را همچون درخت
امام زمان مثل برف می آید .مثل برف آرام ، مثل برف مهربان ، و یک روز صبح ناگهان ، همه جهان را سپید پوش می کند . عادل و صبور ، مثل برف . یا امام زمان عج !من عاشق تو هستم من از بچگی عاشق برف بودم تمام سال انتظار می کشیدمبرای صبح سپیدی که برف می آید من واقعا منتظر تو هستم منتظر آن لحظه ای که بیایی و به تو بگویم : برف نو برف نو سلام سلام شادی آوردی ای امید سپید همه آلودگی است این ایام .
به پنجاه و چهار كه می رسم؛ عجیب كیف می كنم. عدد پنجاه و چهار برایم نوعی سرخوشی می آورد؛ بی دلیل. دلیلش خودش هست و نه چیز دیگری؛ با هم بودن یك پنج و یك چهار با هم كه می شود پنجاه و چهار. حالا اگر این دوتا عدد را یك طور دیگری با هم تركیب كنی، دیگر پنجاه و چهار نیست. اصلا دیگر نه پنج  هست و نه چهار. ضربش می شود بیست.تفریقش می شود یك. جمعش می شود نه. اما من كنار هم قرار گرفتن اعداد را دوست دارم؛ نه تركیبشان را. درست مثل كنار هم بودن آدمها؛ بدون تركی
سلام آقای مدیر من طاها هستم من با امسال پنج سال پیش شما هستم. من دوست دام یک مدرسه ی شاد داشته باشیم من اول بودن هر روز صبح شیر مجانی می دادند من از شما می خواهم این کار را انجام دهید. زمین چمن خیلی ناهموار است مثل گودال های کوچک و بزرگی دارد و تمام لاستیک هایش درآمده و حتما سرویس بهداشتی هارا خوب کنید همه ی شیلنگاش در آمده است.
اگر می شود اردوهای زیادی مارا ببرید و همینطور سینما و می خواهیم تیم های ورزشی بیشتری دیهد فقط فوتبال نباشد این هم از نا
اگر درد آدم فقط عشق بود و حوا تنها بهانه ی زندگی، هر ثانیه؛ نفس نفس روح تازه می شد. عشق جوانه می زد و درخت به درخت یکی پس از دیگری از آسمان خبر می داد.  
امروز درخت های سر بر افراشته، مدفون به زیر خاک اند ؛ نه از آدم خبری ست و نه حوا!  عشق هم یک گنبد مینای بزرگ در خیالات و اوهام که قالیچه ی سلیمان به دورش می چرخد.  
دیگر کفن کفن، کفاف ریشه نمی دهد وقتی عشق خیال پنهان شدن به سر دارد. " در عجبم"!  کجای این نفس مانده ایم که روح خیال تازه شدن ندارد؟  
کوه
جهت دانلود به ادامه مطلب مراجعه کنید.
     
درسنامه درختي زیست دهم یازدهم و دوازدهم از انتشارات نشر الگو به قلم دکتر اشکان هاشمی
دانلود از سرور سایت نشر الگو:
منابع تکمیلی
درسنامه درختي زیست‌شناسی دهم
درسنامه درختي زیست‌شناسی یازدهم
درسنامه درختي زیست‌شناسی دوازدهم
دانلود از سایت ما:
 
 
 
سلام دوستان زهرا هستم همسفر:خانم مرضیه‌ی عزیزم خیلی سپاسگذار هستم که این دفعه نیز به من اعتماد کردین و دستور جلسه را به من واگذار کردید تا بتوانم در این جایگاه خدمت کنم.دستور جلسه این هفته راجع به کار، تحصیلات، قدرت است.به قول جناب مهندس که میگویند؛اگر احمق به بازار نرود بازار میگندد،هر چه جنس آشغال و بنجول در بازار باشد نصیب انسان‌های عاقل و فرزانه نمیشود.یک ضرب المثل دیگر نیز وجود دارد که در خانه یا عروس است یا مادر شوهر،این مثال‌ها
سلام
امروز میخواهم مطلبی جدید بنویسم
من در کارگروه کودک و نوجوان چه فعالیت هایی دارم؟
در این چند سال اخیر که در مدرسه قرانی مشغول گذراندن دوره های تدبر در قران زیر نظر اساتید عزیزی همچون خانم ادیب واقای اخوت و خانم کوچک زاده و آقای لسانی و خانم برومند بودم همزمان دوره های رشد احنماعی انسان "1نا 4 " را در همان مکان به نام مدرسه اهل بیت ع زیر نظر اساتید عزیز چون خانم ادیب وخانم برومند وخانم شهید زاده و استاد اخوت گذراندم
توفیق شد که بنوانم همزما
موضوع انشا :
انشا طنز و غیر طنز در مورد ربات پیشخدمت پایه نهم
انشای طنز و غیرطنز ربات پیشخدمت
متن انشا :
غیرطنز:
من یک ربات هستم. رباتی که سیستم اصلی او تعبیه شده است برای پیشخدمت بودن و انجام اموری که به من دستور داده می شود. رباتی که طی برنامه هایی که از قبل درون من برنامه ریزی شده من موظف به پیگیری و انجام آن ها هستم و امکان نافرمانی و انجام ندادن آن ها در من وجود ندارد.
زیرا که مانند انسان ها قدرت اختیار و تصمیم گیری را ندارم. من تنها مانند
تحقیق درباره انار
جهت دانلود و مشاهده فایل به روی لینک زیر کلیک نمایید.
دانلود تحقیق درباره انار

لازمه ميوه دهی برای درخت انار، تابستان های گرم و پاییز طولانی و خشک است. . امروزه تحقیقات زیادی در مورد خواص انار و ترکیبات موجود در آن انجام شده است که مؤید اثرات مفید انار در پیشگیری و درمان بسیاری از بیماری ها می . نظریه دانشمندان درباره انار.
اَنار، نار یا انار خوراکی (نام علمی: Punica granatum) یکی از ميوه‌های درختي است که . بیش از ۷۰۰ رقم اَنار در
به تازگی عشق را دیدم،مرضی به جانش افتاده بود که می خواست برود تمام انسان های بیدار را پیدا کند دور خودش جمع کند؛دستش را گرفتم کشیدمش کنار گفتم:(( من را می بینی،من هم مثل تو سرطان داشتم منتهی از نوعی دیگر،تو آدمت را پیدا نمی کنی و من گوشم را،من فریاد بودم،گوش های هرز لالم کردند و با نفهمیدن هایشان گوش های خودم را هم کر کردند،تو هم بیخیال شو،این جماعتِ رندِ تکرار پرست نه قلبی برای پذیرفتن حقیقتِ تو دارند و نه گوشی برای شنیدن صدای قلمِ من)).به فکر
پایه هشتم انشا با موضوع جان بخشی به اشیاء گیتار
مقدمه:هر کسی می تواند به چیزی که دوست دارد جان داده و زندگی را از زبان او روایت کند، این اتفاق بار ها و بار ها در داستان ها، فیلم ها و انیمیشن ها رخ می دهد، انسان ها از همان کودکی می آموزند که چیزی به عنوان خیال پردازی می تواند اتفاق جالب و جذابی باشد که شاید بسیاری آن را به واقعیت ترجیح دهند.
تنه انشاء:مسئله مهم این است که هر چیزی می تواند به زبان انسان شروع به سخن گفتن کند، گیتار یکی از جالب ترین ا
امروز در اتوبوس دختری را دیدم باموهای طلایی،به او غبطه خوردم،خیلی بشاش به نظر میرسید هنگام پیاده شدن در راهروی اتوبوس،می لنگید او فقط یک پا داشت وبا عصا راه میرفت اما هنگام عبور،لبخند میزد،وای خدایا!مرا به خاطر گله هایم ببخش!من دوپا دارم ،دنیا از آن من است. توقف کردم تا آبنبات بخرم جوانی که آن را میفروخت، خیلی سرش شلوغ بود،با او صحبت کردم و هنگامی که اورا ترک کردم ،گفت:مرسی!شما خیلی مهربان هستید از صحبت با افرادی مثل شما لذت میبرم،من ناب

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها

دانلود اهنگ نایاب - کمیاب دانلود رایگان مجموعه جدیدترین ها مدرسه فوتبال پرسپولیس بجنورد مرجع مقالات تخصصي طراحي سايت خانمی با طعم طنز زیمگ - مجله گردشگری ایران ترجمه مقاله دنیای از خوشمزه ها چاپ کتاب با انتشارات shoghebaran