نتایج جستجو برای عبارت :

انشااین روزها

مرد: این روزها دیگر سراغی ازم نمی گیری
مرد۱:این روزها سرم خیلی شلوغ شده، نمی تونم حتی جواب تلفن هایم را بدهم
مرد۲:این روزها خیلی زود آدم دوستانش را فراموش می كند.
مرد۳:این روزها آینه ها هم دروغ می گویند.
مرد۴:این روزها دوست داشتن فقط یك كلمه است برای دور شدن از واقعیت زندگی.
شخصی برای اولین بار یک کلم دید. 
اولین برگش را کند، زیرش به برگ دیگری رسید و زیر آن برگ یه برگ دیگر و .
 
 
با خودش گفت : حتما یک چیز مهمیه که اینجوری کادو پیچش کردن .! 
اما وقتی به تهش رسید و برگ‌ها تمام شد متوجه شد که چیزی توی اون برگ‌ها پنهان نشده، بلکه کلم مجموعه‌ای از این برگ هاست .
 
داستان زندگی هم مثل همین کلم هست! 
ما روزهای زندگی رو تند تند ورق می زنیم و فکر می کنیم چیزی اونور روزها پنهان شده، درحالیکه همین روزها آن چیزیست که باید دریا
این دیالوگیه که این روزها تقریبا از همه ی داوطلب های کنکور، چه داوطلب های خودم و چه داوطلب هایی که در مدارس و جلسات گروهی  من رو می بینند، می شنوم.
این احساسیه که بیشتر کنکوری ها در این روزها دارند و فقط تو نیستی که فکر می کنی همه ی درس هایی رو که تاحالا خوندی فراموش کردی.
رتبه1 کنکور امسال، قطعا از بقیه ی افراد،  این حس رو بیشتر داره.
دلیلش هم فقط خستگی و کم شدن انرژی و در نتیجه افزایش تفکرات منفیه نه واقعا فراموش کردن مطالب!
پس به این "احساس باط
یکی از روزها ناخدای یک کشتی و سرمهندس آن در این باره بحث می کردند که در کار اداره و هدایت کشتی کدام یک نقش مهم تری دارند.یکی از روزها ناخدای یک کشتی و سرمهندس آن در این باره بحث می کردند که در کار اداره و هدایت کشتی کدام یک نقش مهم تری دارند.بحث به شدت بالا گرفت و ناخدا پیشنهاد کرد که یک روز جایشان را با هم عوض کنند. قرار گذاشتند که سرمهندس سکان کشتی را به دست بگیرد و ناخدا به اتاق مهندس کشتی برود.هنوز چند ساعتی از جابه جایی نگذشته بود که ناخدا عر
دبستان فضه با کادر متخصص, متعهد و دلسوزش میزبان اولین سال تحصیلی توست و من و پدرت ازین بابت خرسندیم. خدارا شکر که دغدغه آموزش و پرورش در این مدرسه و کادر زحمتکش آن هست. 
تو این روزها با انرژی هستی و لبخندت وقتی از پله های دبستان پایین می آیی برایم خیلی شیرین است. دختر مهربان من، زیبایی ها همین روزها هستند. که دست در دست هم با اتوبوس دلخواه تو به خانه بر میگردیم. خوش ها همین حرف ها و تجربه های ساده ما در کنارهم است. لذت همین " میخواهم همیشه پیش هم ب
من خیلی حرف دارم به خودم بزنم، به منی که توی این پنج سال گذشته باعث شد الان این‌جا باشم. پشت کنکور نمون؛ زودتر به فکر خودت» باش و این‌قدر رهاش نکن؛ زودتر برو اون‌جا و درخواست کار بده؛ نترس، نترس، نترس، هر جا که نترسیدی باعث شدی بهترین خاطره‌ها رو داشته باشم ازش، فقط اون‌ها شبیه زندگی بودن؛ نه بقیه روزهایی که ترسو بودی و کز کردی گوشه اتاقت. این‌ها و هزار تا چیز دیگه رو براش می‌نوشتم. ولی ته‌ش یه پاراگراف اضافه می‌کردم و می‌گفتم لطفا راه
صدها فرشته بر آن دست بوسه می زنندکز کار خلق یک گره بسته وا کند
اولیاء محترم / همکار ارجمند
این روزها که سایه سنگین شیوع ویروس کرونا موجی از تشویش و نگرانی را بر سر مردم جهان گسترانیده ، بخشی از هم وطنان ما به دلیل محدویت های ایجاد شده ، با مشکلات بزرگ تر و حیاتی تری دست و پنجه نرم می کنند. فقدان حداقل معاش و به عبارتی غم نان به دلیل بیکاری و از دست دادن شغل به ویژه در مناطق کم برخوردار و حاشیه شهر صحنه های غم انگیزی را رقم زده است. از شما استدعا دا
یک روزیک بچه ای بود،نام آن پسرمهدی نام داشت اومانند بقیه ی بچه هابه مدرسه میرفت.وقتی به مدرسه رسید به کلاس رفت.معلم ادبیات به کلاس آمدوانشا به بچه گفت.انشااين بود که بچه هادرموردجن بنویسند.همه انشایشان راتمام کرده بودند وخواندند.زنگ خوردمهدی به خانه یشان رفت،پدرومادرمهدی به مهدی گفتندماجایی میرویم1ساعت دیگرمی آییم.وقتی پدرومادرمهدی رفتندبرقهارفت ومهدی خشکش زده بوداوجنهارامیدیدومیترسیدچون مهدی درباره ی جن صحبت کرده بود جنها آمدند بر
مثلا فکر کن تو از آن پسرهای روستایی بودی که به زور سیکل گرفته بودنداز آنهایی که هر روز با پدرشان میروند سر مزرعه و گاو آهن را دورتادور زمین می‌ چرخاننداز همان پسرهای خوش قد و بالای ده که خان روستا دلش می‌ خواهد دخترش را به او بدهدمن هم نوه‌ صاحب مزرعه‌ کناریتان باشم که هر روز موهای بافته شده‌ام را زیر چادر گل‌ گلی صورتی و سفیدم پنهان می‌ کنم و می‌ آیم سر زمین برای آقاجانم کیک گردویی یا غذا می‌ آورم و در همان اولین روز تابستانی که من به زم
 
نوشتن درس هایم را بیشتر از خواندنشان دوست دارماگر چه دبیر امسال عزیز استاما حوصله درس خواندن نمی دانم چرا عزیز نیستدیگر فاجعه می داندهمش قول می دهم به خود که درس بخوانماز فردااز فردااز فرداهمش دروغدروغدروغواین روزها حجم نبودنت از همه چیز سنگین تر است.
بسم الله الحکیم :) 
سلام 
- برای روزانه نویسی امروزم سررسید را باز کردم، شوکه شدم از دیدن تاریخ، بیست فروردین، اولین ماه سال جدید در سرازیری رسیدن به پایانش افتاده و من همچنان حریصانه در انتظارم تا روزگار روزها را پیاپی ببلعد و پیش برود، غافل از اینکه این روزها، این ساعت‌ها و این دقیقه‌ها برنمی‌گردد و گذشتن‌شان عمر مرا به پایانش نزدیک می‌کند. 
- امروز به این فکر می‌کردم که اگر برای فرزندپروری و زندگی و همه کارها نیت رضای خدا نداشته باشیم
انشا با موضوع عروسک
بند مقدمه:
عروسک ها دل ندارند،اما دل خیلی ها را میبرند!!!بدان.آنکه فقط دلت را میبرد .دل ندارد،وگرنه،ب تو دل میداد
بند بدنه:
عروسکها،عروسکها.کجایند؟!!چهار زانو مینشینم چشمامو میبندم و میرم تو فکر،.مثل ایکیو سان میرم ب کودکی،دلتنگی هامو،خاطره هامو،ورق میزنم،یادش بخــیردلم برای معصومیت هایدی تنگه،برای اون چهره ی غمگین حنا پشت ماشین نخ ریسی،برای شجاعیت های پسر شجاع،هنوزم وقتی دریا میروم دلم یه غول خوشکل صورتی میخ
توته، تکرار غریبانه‌ی روزهای خردادت چگونه گذشت؟ بدین شکل که برای بار هزارم شرلوک و چارلی و کارخانه شکلات‌سازی را دیدم و بعد سراغ قسمت‌های تکراری آفیس و بروکلین ناین‌ناین رفتم، چند بار هوس دیدن بریکینگ‌ بد را کردم اما پشیمان شدم، روزها مثل یک دایناسور زخمی هندونه و پاستیل نواری خوردم، بابت آمدن سری جدید کارخانه‌ی هیولاها در ماه آینده خوشحالی کردم، نظریه‌ام مبنی بر عشق ناکام عماد و کاوه (می‌‌خواهم زنده بمانم) را با دوستانم در میان گذ
از ما زمینیان به شما آسمان سلام
مولای دلشکسته امامِ زمان سلام
این روزها هزار و دو چندان شکسته ای
حالا کجایِ روضۀ بابا نشسته ای؟
رخت سیاه داغ پدر کرده ای تنت
قربانِ ریشه های نخ شال گردنت
آماده می کنی کفن و تربت و لحد
مَردِ سیاه پوش، خدا صبرتان دهد
گویا دوباره بی کس و بی یار وخسته ای
این روزها کنار دو بستر نشسته ای
انگار غصه دارِ جراحات سینه ای
گاهی به سامرایی و گاهی مدینه ای
یک بار فکرِ زهر و دلِ پُر شراره ای
یک بار فکر واقعه ی گوشواره ای
مثلا یکی باشه.توی این روزها و هفته هایی که برا خودشون یه پا غروب جمعه ن دستتو بگیره.مثلا زیرگوشِت زمزمه کنه که همه چی درست میشه.بگی چجوری؟ مثلا بگه باهم حلش میکنیم و دستتو محکم تر فشار بده.میدونی که هیچ کاری ازدستت برنمیاد.مثلا حرفشو باور کنی.بغضتو برای آخرین بار قورت بدی.مثلا مطمئن شی از بودن ش.بخندی.مثلا با صدای بلند.خیلی بلند.
.روزها می‌گذشت و من همچنان منتظر بودم، تا این که یک روز به زن‌هایی فکر کردم که این‌گونه فکرشان و زندگی‌شان را نابود کرده بودند. زن‌هایی که ماه‌ها و سال‌ها چشم به راه نامه‌ای مانده بودند، اما سرانجام هیچ‌کس برایشان نامه‌ای نفرستاده بود. خودم را تصور کردم که سال‌های زیادی گذشته است، موهایم دیگر سفید شده‌اند و من همچنان منتظرم. سپس فکر کردم که نباید این کار را انجام دهم، بنابراین از آن روز به بعد نرفتم که آنجا بنشینم و انتظار بکشم.
ای روزها چیزی که به وفور یافت می شود وقت خالی است، به شما پیشنهاد می کنیم که دست به قلم بشوید و اتفاق های و حال این روزهایتان را روی کاغذ بیاورید. خاطراتتان را مکتوب کنید یا حتی یک یه داستان کوتاه بنویسید. از نوشتن نترسید، یک بار که قلم در دست بگیرید و چند خط از افکارتان (حال بد یا خوب) را روی کاغذ بیاورید، خواهید دید چقدر لذت خواهید برد و ذهنتان از افکار منفی خالی میشود. شاید چندین سال بعد این خاطرات را دوباره خواندید و یاد گذشته کردید و به حال
این روزها كفشهای من پاره اند. یعنی اگر بخواهم دقیق تر بگویم؛ كفش سیاه پای راستم كمی پاره شده. اما كفش قرمز پای چپم هنوز شیك و نو مانده است. خجالت نمی كشم كه با كفشهای پاره بیرون می روم. خجالت نمی كشم اگر با كفشهای پاره بیایم سركار، و وقتی غریبه ای آشناییهمكاریبرای طفره رفتن از رودررو شدن با چشمهایم، سرش را پایین می اندازد، متوجه كفش پاره ام بشود.
متوجه كفش پاره ام می شود و آنوقت، نگاه عاقلان در سفیهی می كند به چشمهایم كه یعنی؛ " ای دختر
دلم برای تخت خوابم  برای صدای بادی که به پنجره اتاقم میخورد و من را یاد آلمان می انداخت، تنگ شده است. دلم برای پنجره اتاقم که میتوانستم نور چراغ های دور دست را از آنجا ببینم و به یاد شبهای آرام اروپا بیوفتم  تنگ شده است. برای تمام کتابهای کتابخانه ام و برای تمام آن لحظاتی که میتوانستم در تنهایی های خودم در مورد آینده ام رویاپردازی کنم و تصمیمات بزرگ بگیرم، دلتنگم.
برای تمام آن روزها دلتنگم.  
وقتی کرونا آمد فهمیدم دوست خوب یعنی جلال. از وقتی مجبور شدیم کمتر همدیگر را ببینیم، پیغام‌های جلال بیشتر شد. بیشتر روزها می‌پرسید همه چی خوبه؟ رو به راهی؟» و من‌ جواب‌ می‌دادم مخلصتم، عالی». جلال هم یک علامت پیروزی با دو تا گل می‌فرستاد. بعد از مدتی دیگر پیغام‌های جلال را باز نمی‌کردم چون می‌دانستم می‌خواهد حالم را بپرسد و حالم خوب بود.
ادامه مطلب
این شب ها ‌ این روزها، 
تلخم، سردم، پر از ترسم، ضعیفم، بی رحم ام، عصبانی ام
از عالم و آدم طلب دارم، رک و مستقیم و بی ملاحظه حرف میزنم
فک کنم دیگه نتونم به اون مسخرگی و اون نسخه امیدوار و مهربون و گل و پروانه ای قبل برگردم
نه کارم
نه اپلای
نه فارغ التحصیلی
نه مقاله
هیچکدوم برام اهمیتی ندارن
حتی دیگه از اینکه زورم به این شرایط هم نمی‌رسه هم ناراحت نیستم
من حالا فقط نمی‌خوام حداقل ها را از دست بدم
حداقل های پیش پا افتاده
حداقل هایی که حالا دیگه ت
در ماه رمضان چگونه درس بخوانیم ؟ خیلی از شما عزیزان این روزها توی تماساتون با موسسه کنکور آسان است این سوال رو از ما دارید که در ماه رمضان چگونه درس بخوانیم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ لازم دونستم که توضیحاتی رو در این زمینه بهتون بدم. با نزدیک شدن به ایام ماه مبارک رمضان یک از دغدغه‌های دانش آموزان نحوه مطالعه بدون خستگی در این .
زمان درس خوندن حتما حتما به ۸ نکته طلایی زیر توجه کنید :۱-بلند بلند درس نخون۲-راه نرو۳-وسواس نداشته باش که هی بخوای چند بار مطلب رو بخونی و اعصابت خرد بشه . در عوض دفعات مرور رو توی روزها و هفته ها زیاد کن .۴-موبایل رو نذار کنارت . ۵-سعی کن موقع درس خوندن یادداشت برداری کنی .۶- دراز نکش . هم خوابت میبره . هم واسه سلامت کمر خوب نیست ‌. هم به شدت بازدهی مطالعه رو پایین میاره.۷-بهترین حالت نشستن پشت میز مطالعه هست .۸- سعی کن هر ۱ ساعت به اندازه ۱۰ دقیق
همه چیز از خود ما شروع میشه
حواسمون باشه اگه ساعت ها و روزها توی یه ایستگاه اتوبوس بشینیم هیچ راننده ای از ما نمی پرسه کجا می خوای بری یا چرا اینجا نشستی ؟! اگه دنیا یه ایستگاه فرض بشه که بناست ما رو به موفقیت برسونه ، بدونیم راه صحیح رو باید خودمون انتخاب کنیم و برای رسیدن بهش منتظر هیچ کس نباشیم.
دکل فیلمی است بمدت 120دقیقه درقالب مستندداستانی به نویسندگی وکارگردانی سیدمحمودطاهری
به تهیه کنندگی زهراکوهستانی  فیلمی که درجوامع هنردنیا این روزها بحث میشود حاصل یکسال ونیم تلاش زوج موفق هنری سیدمحمودطاهری وهمسرش زهراکوهستانی تهیه کننده ومحقق این فیلم است
سیدمحمودطاهری میگفت ما میگویم یکسال نیم موضوع ضبط است چیزی حدود هشت ماه هم تحقیق وپژوهش داشته
این روزها تعداد بسیار زیادی از کنکوری ها به دنبال کتاب کمک درسی هستند. بسیاری از آن ها به دنبال قیمت مناسب هستند. ما در اف اف قیمت های مناسب برای کتاب های کمک آموزشی را ارائه می دهیم. اگر به دنبال کتاب مناسب و قیمت مناسب برای خود هستید efef در خدمت شماست.
روزی روزگاری در دهکده ای کوچک، آسیابانی بود که الاغی داشت. سالها الاغ برای آسیابان کار کرده بود و بارهای سنگین را از اینجا به آنجا برده بود. ولی حالا پیر شده و نمی توانست بار بکشد. روزی از روزها آسیابان الاغ را از خانه اش بیرون کرد و گفت: برو هر جا که دلت می خواهد. من دیگر علف مفت به تو نمی دهم.
ادامه مطلب
ُلام یکی از آشنایانمون معلم هستند.
چک لیست این روزها یکی از دست و پا گیرترین چیزهای معلم ها شده و بجای آموزش و پرورش خود معلمها رو برای این کار مشغول کرده اند.
خلاصه توی اینترنت هست.
اما یه مجموعه چک لیست پایه پنجم ابتدایی رو که بنظر میاد بدرد سال 97-98 هم میخورد توی یک فایل ZIP گذاشتم. امیدوارم مفید واقع بشود.
چک لیست پنجم ابتدایی 1397-98
فرهنگ و هنر | آیا داستان مغزهای کوچک زنگ زده کپی است؟!
مطرح شدن اینکه آیا داستان فیلم معروف مغزهای کوچک زنگ زده از یک رمان است، این روزها به یکی از جنجال‌های رسانه‌ای تبدیل شده‌است!
در ادامه مطلب بخوانید .
پرتال جامع ترولیا | همراه سرگرمی باش!
دوستان خوب خانه تی آر ایکس در این روزها حتما نکات بهداشت شخصی را رعایت فرمایید و تغذیه خوب که شامل مصرف ویتامینها که باعث تقویت سیستم ایمنی بدن می‌شود ف.شقایق دانلود بانک لینک های دانلود فیلم ، دانلود سریال و دانلود آهنگ میباشد.

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها

نظرات شخصی multimatlab phasmo اخبار سرگرمی مطالب اینترنتی iran-khabar دانلود برای شما proxeedplus خرید فایل های دانلود امینـ نویسـ