نتایج جستجو برای عبارت :

دست در دست دوست

مثل شعری عاشقانه ، خواندنت را دوست دارم
مهمان قلب من باش، ماندنت را دوست دارم
آسمان صاف و ساده ، آبی ات را دوست دارم
دور از ابر سیاهی ، نابیت را دوست دارم
نیمه ماهی ، کنج شبها ، دیدنت را دوست دارم
چون گل خوش رنگ و خوش بو ، چیدنت را دوست دارم
من سلام گرم اما ، ساده ات را دوست دارم
آن نگاه بر زمین افتاده ات رادوست دارم
چشمهای از وفا آکنده ات را دوست دارم
گل بخند ، آرام آرام خنده ات را دوست دارم
کاشکی می شد بهت بگم چقدر صداتو دوست دارم
چقدر مثه بچگیام لالاییاتو دوست دارم
سادگیاتو دوست دارم خستگیاتو دوست دارم
چادر نماز و زیر لب خدا خداتو دوست دارم
کاش.نماوا کلیپ1 بانک لینک های دانلود فیلم ، دانلود سریال و دانلود آهنگ میباشد.
دوست داشتن را باید دید از چه نوع دوست داشتنی است!آیا مانند شیر است که آهو دوست دارد وگربه که موش دوست دارد!باید دید وقتی کسی میگوید دوستت دارم آیا معنی اش اینست که میخواهد ما را خرج خودش کند و ما را بخورد و ما را به مصرف خودش برساندیا دوستت دارم به این معنی است که تو دوست من هستی و خاطرت پیش من عزیز است و اگر کاری داشتی برایت انجام میدهم اگر بیمارشدی تا صبح برای تو بیدار میمانم.
متن آهنگ میم مثل مادر مهیار فاضلی
کاشکی میشد بهت بگم چقدر صداتو دوست دارم
چقدر مث بچگی هام لالایی هاتو دوست دارم
سادگی ها تو دوست دارم ، خستگی ها تو دوست .دیانا دانلود بانک لینک های دانلود فیلم ، دانلود سریال و دانلود آهنگ میباشد.
من امسال به تمامی کسی را دوست داشته ام. سال سخت و شیرینی بود. دوست داشتنش همه جا با من بود؛ در قلبم. هر جا که می رفتم؛ با هر که حرف می زدم؛ هر که را می بوسیدم یا در آغوش می گرفتم؛ هر چه می پختم؛ هر که را می دیدم؛ با هر که آشنا می شدم و هر لحظه ای که زندگی می کردم او با من بود. بودنش، دوست داشتنش، گفتنش، شنیدنش همه نرم و آرام و امن بود. او نور بود و من با شکوه و سخت دوستش داشتم و با دوستی اش خودم را هم بیشتر دوست داشتم. احتمالا او هم دوستم دارد نه آن گون
سلام 
گفته بود ایشون مثل یک اسب تندرو می مونه که داره چهار نعل می‌تازه. نمی‌تونی یکباره افسارش رو بکشی تا همراهت بشه! باید به آرامی همراهیش کنی.
کاش عوض اینکه غیرتی بشه که چرا فلانی همچین مثالی زد؟! به این مثال خوب فکر می‌کرد.
آدم‌ها گاهی حواسشون نیست وقتی کسی رو دوست دارند، فکر کنند ببینند چرا این آدم رو دوست دارم؟ اون خصوصیتی که من رو جذب کرده چی بوده؟
بعضی حتی می‌دونند که اون ویژگی چیه اما ‌عوض اینکه مراقبت کنند و اون ویژگی رو رشد بدن
توجه ❌این داستان بر اساس واقعیت میباشد❌توجه
 
زنگ تفریح بود.
بکی رو به دوست اکسوال و دوست ارمی:خب بچه ها بازدیدا و رای های مامای اکسو فوق العاده پایینه.تو ماما حداقل باید بین بی تی اس و اکسو ده درصد فاصله باشه!!!نه سی درصد!
دوست ارمی:خیلیم خوبه!
بکی:نه برای منه مولتی فن:<
دوست اکسوال:برو بابا توهم تکلیفت با خودت مشخص نیست.~
*بکی در حال نحوه گرفتم بلیط یک طرفه برزخ واسه دوست اکسوالاون نگاهی به دوست ارمی می اندازد و روش همیشگی خود را پیا
روزی دختری از پسری که عاشقش بود پرسید :
چرا مرا دوست داری …؟
چرا عاشقم هستی …؟
پسر گفت :
نمی توانم دلیل خاصی را بگویم اما از اعماق قلبم دوستت دارم …
دختر گفت :
وقتی نمی توانی دلیلی برای دوست داشتن پیدا کنی چگونه می توانی بگویی عاشقم هستی .!.!.؟
پسر گفت :
واقعا دلیلش را نمی دانم اما می توانم ثابت کنم که دوستت دارم …
دختر گفت : اثبات.!.!.؟
نه من فقط دلیل عشقت را می خواهم …
شوهر دوستم به راحتی دلیل دوست داشتنش را برای او توضیح می دهد…
اما تو نمی توانی ا
میدونم منو خوب میشناسی اینجوری پست میذاری که مجبور شم جواب بدم. وقتی یکیو دوس داری غرور و عصبانیت میره کنار ولی تو هنوزم هر دو رو به شدت 5 ماه قبل داری. 
اینجوری حرف نزن. میدونی که چجوری میخوامت. زجر میکشم زجر. میدونم الان میای میگی لذت میبرم . اصلا نه میخوام لذت ببرم نه زجر بکشم. خودت هزاران بار نخواستیم. خودت گفتی برو حرف نزن نمیخوامت و  
تو از اینکه دوست داشته باشم میترسی از اینکه دوست نداشته باشم حرص میخوری. 
 
 
یک روز دو دوست با هم و با پای پیاده از جاده ای در بیابان عبور می کردند.بعد از چند ساعت سر موضوعی با هم اختلاف پیدا کرده و به مشاجره پرداختند.وقتی که مشاجره آنها بالا گرفت ناگهان یکی از دو دوست به صورت دوست دیگرش سیلی محکمی زد .بعد از این ماجرا آن دوستی که سیلی خورده بود بر روی شنهای بیابان نوشت :
ادامه مطلب
عطر یاس:# کمی_تفکر
بهش گفتم امام زمان (عج) رو دوست داری؟
گفت: آره ! خیلی دوسش دارمگفتم: امام زمان حجاب رو دوست داره یا نه؟گفت: آره!گفتم : پس چرا کاری که آقا دوست داره انجام نمیدی؟گفت: خب چیزه!…. ولی دوست داشتن امام زمان عج به ظاهر نیست ، به دلهگفتم: از این حرف که میگن به ظاهر نیست ، به دله بدم میادگفت: چرا؟براش یه مثال زدم:گفتم: فرض کن یه نفر بهت خبر بده که شوهرت با یه دختر خانوم دوست شدهو الان توی یه رستوران داره باهاش شام می خوره. تو هم سراسیمه میری
سلام
الان که22 شهریور ماه هست و من دارم این پست رو می نویسم بنده مهندسی مکانیک دانشگاه رازی قبول شدم. خیلی خوش حال هستم و به خاطر این موفقیتم دوست دارم که از همه ی معلم ها و کارکنان قلم چی تشکر کنم . اسم نمی برم تا خدایی نکرده اسم کسی رو جا بزارم.
خیلی بی قرارم که دوست های جدید مکانیکی!! پیدا کنم. . . خیلی در مورد دانشگاه حرف های خوب خوب شنیدم والبته دو برابر آن هم حرف های نامیدکننده . . . ولی به هرحال خیلی دوست دارم که وارد محیط دانشگاه بشم . من خیلی
فارسی (خوانداری) : درس ۷ دوستی و مشاورت
درس ۷ دوستی و مشاورت
۱. منظور از مرد اگر بی برادر باشد به که بی دوست » چیست ؟
در این جمله و جملات مشابه ، منظور از مرد » ، انسان است . یعنی اگر انسان برادر و خویشاوندی نداشته باشد بهتر است از این که بی دوست و یار باشد. زیرا گاهی ارزش دوست هم دل برای انسان بیش تر از هر خویشاوندی است.
۳. پیام کلّی درس مشاورت » چیست ؟
م در همه ی کارها برای انسان ضروری است ، زیرا هر انسانی در زندگی اش تجربیاتی متفاوت و دانش
نمی دونم چی کار کنم. تا حدی می تونم بگم سردرگم و گمم, از این رابطه هایی که خیلی زود زود پیش میره می ترسم, من به تامل و تفکر عمیق احتیاج دارم تا همه چیز رو بسنجم. بعد از تفکر کافی و یکی دوروز هم وقت اضافی بعد از هر گفتگو  برای مصاحبت بعدی آماده میشم, من ظرفیت اینو ندارم که هی زود زود با دیگران گرم بگیرم, باید به عنوان چی بهش نگاه کنم که انقدر فکر کردن برام زمان نبره؟ دوست؟ خب چرا دوست؟ مرد غریبه؟خب چرا مرد غریبه؟. ولی به دوست بیشتر میخوره. ارتباطات م
دختر هشت ساله ای بود که دوست داشت یک جوجه رنگی داشته باشد آنقدر اصرار کرد کهخانواده بالاخره راضی شد و یکی برایش خریدند. آن را در جعبه کوچکی قرار داد دیگر به آرزویش رسیده بود. هر روز برایش آب و دانه می گذاشت و فکر می کرد که آن جوجه هم مثل او خوشحالاست . کم کم روزها گذشت و دخترک دید که جوجه خودش را به جعبه می زند و تلاش می کندبیرون بیاید . پیش خودش گفت یعنی من را دیگر دوست ندارد که دلش میخواهد بیاید بیرون حالادیگر دخترک از داشتن آن جوجه لذت نمی برد
 
ما چند دوست صمیمی داریم؟ من در موبایلم مخاطبین بسیار زیادی دارم اما تعداد کمی از این افراد هستند که می توانم به عنوان دوست واقعی از آن ها یاد کنم. آن ها همان کسانی هستند که وقتی من همه چیزم را از دست دادم و یا در شرایط سخت زندگی ام، رابطه شان را با من قطع کردند.
ادامه مطلب
 همه چی 98: یک روز دو دوست با هم و با پای پیاده از جاده ای در بیابان عبور می کردند.بعد از چند ساعت سر موضوعی با هم اختلاف پیدا کرده و به مشاجره پرداختند.وقتی که مشاجره آنها بالا گرفت ناگهان یکی از دو دوست به صورت دوست دیگرش سیلی محکمی زد .بعد از این ماجرا آن دوستی که سیلی خورده بود بر روی شنهای بیابان نوشت :
ادامه مطلب
دیر یا زود عاشقِ یکی مثلِ من میشی!
یکی که مثلِ همه ی دخترا دلش برای رنگِ صورتی ضعف نمیره و رنگ آبی رو دوست داره،
یکی که با همه ی خال خالیای دنیا رفیقه،
یکی که دوست داره واسش کتاب بخونی یا حرف بزنی تا خوابش ببره،
یکی که شکموئه و عاشقِ بستنی و تخمه آفتابگردونه،
دیر یا زود یه نفرو پیدا میکنی با موهای فرفری و پوستِ گندمی که ساده لباس میپوشه و کتونی و پیراهن مردونه چهارخونه دوست داره و همیشه توی کیفش کاکائو و آلوچه و لواشک هست،
یکی که وقتی خوشحاله د
زمان مورد نیاز مطالعه این مطلب: 1 دقیقه
جوانی نزد شیخ حسنعلی نخودکی اصفهانی آمد و گفت سه قفل در زندگی ام وجود دارد و سه کلید از شما می خواهم.
- قفل اول این است که دوست دارم یک ازدواج سالم داشته باشم.
- قفل دوم اینکه دوست دارم کارم برکت داشته باشد.
- قفل سوم اینکه دوست دارم عاقبت بخیر شوم.
برای مشاهده ی پاسخ شیخ نخودکی به ادامه مطلب مراجعه کنید.پایگاه تخصصی نماز
دویست سال پیش دو دوست همسفر شده بودند از کوهها و دشتها گذشتند تا به جنگلی پر درخت رسیدند کمی که در جنگل پیش رفتند صدای خرناس یک خرس قهوه ایی بزرگ را شنیدند صدا آنقدر نزدیک بود که آن دو همسفر از ترس گیج شده بودند یکی از دوستان از درختی بالا رفت بدون توجه به دوستش و اینکه چه عاقبتی در انتظار اوست دوست دیگر که دید تنهاست خود را بر زمین انداخت چون شنیده بود خرس ها با مردگان کاری ندارند . خرس که نزدیک شد سرش را نزدیک صورت مسافر بخت برگشته روی زمین کر
داستان نوشتن یکی از چیزایی هست که به شدت ارومم میکنه و خیلی زیااااد دوست دارم این کارو تعریف از خود نباشه ولی به شدت قوه تخیل قویی دارم ولی نمیدونم قلمم دوست دارین یا نهاما تصمیم گرفتم  یه داستان برای شما بنویسم و بذارم براتون اینجا بخونین و نظر بدین نمیدونم درباره چی بنویسم؛ چی دوست دارین؟ درباره چی بنویسم مثلا جادو یا عشقی یا هرچیزی ؟ کدوم و‌ بیشتر دوست دارینراستی ۱۹ روز دیگه امتحان دارم دعا کنین برام
انشا صفحه ۳۷ کتاب نگارش پایه کلاس پنجم دبستان صدایی که قبلا شنیده اید و آن را دوست دارید تجربه شنیدن کدام یک از صدا های زیر را دارید احساس خود را از شنیدن آن بنویسید
صدایی که قبلا شنیده اید و آن را دوست دارید
انشا صدایی که قبلا شنیده اید و آن را دوست دارید نگارش پنجم دبستان
صدایی که خیلی دوست داشتم و دارم صدای دریاست، صدایی پر از حس ارامش و قشنگ. پر از شیرینی و شادابی. صدایی که می تواند ارام باشد و یا پر تلاطم، می تواند ارامت کند و یا می تواند بی
ماه و ستاره ای درخشان باهم دوست بودند روزی ماه به ستاره گفت:من دیگر نمی خواهم با تو دوست باشم من کسیو میخواهم که عین خودم باشه خاکی و بدون هیچ قدرتی
اما تو قدرتمندی،از روزی میترسم که تو بخواهی من را تنها بگذاری
ستاره ماه را خیلی دوست داشت ولی بغض خود رو فرو برد و گفت:باشه هر جور تو بخواهی.
ستاره رفت کنار خورشید ماهم کنار زمین
سالها ازون اتفاق میگذره و ستاره قنطورس نزدیک ترین ستاره ب منظومه شمسی است و اما ماه
هنگامی ک زمین بر رویش سایه می اندا
یک روز دو دوست با هم و با پای پیاده از جاده ای در بیابان عبور می کردند.بعد از چند ساعت سر موضوعی با هم اختلاف پیدا کرده و به مشاجره پرداختند.وقتی که مشاجره آنها بالا گرفت ناگهان یکی از دو دوست به صورت دوست دیگرش سیلی محکمی زد .بعد از این ماجرا آن دوستی که سیلی خورده بود بر روی شنهای بیابان نوشت : ادامه مطلب.
یک روز دو دوست با هم و با پای پیاده از جاده ای در بیابان عبور می کردند.بعد از چند ساعت سر موضوعی با هم اختلاف پیدا کرده و به مشاجره پرداختند.وقتی که مشاجره آنها بالا گرفت ناگهان یکی از دو دوست به صورت دوست دیگرش سیلی محکمی زد .بعد از این ماجرا آن دوستی که سیلی خورده بود بر روی شنهای بیابان نوشت : ادامه مطلب.
من از این دنیا این را دریافتم کهآن کسی كه بیشتر می‌گفت: "نمی دانم"، بیشتر می دانست!کسی كه "قویتر" بود، كمتر زور میگفت!کسی كه راحت تر میگفت "اشتباه كردم"، اعتماد به نفسش بالاتر بود!کسی که صدایش آرامتر بود، حرفایش با نفوذتر بود.کسی كه خودش را واقعا دوست داشت، بقیه را واقعی تر دوست می‌داشت.و کسی كه بیشتر "طنز" میگفت، به زندگی "جدی تر" نگاه می كرد!
هرگز فکر نمیکردم پستی را به نبودن یک دوست خوب ، یک شاعر گرانمایه،و یک معلم و استاد فرهیخته اختصاص بدهماما در طول این سالیان برای دومین بار تکرار شد و این اتفاق تلخ رخ دادمدتها بود از وب لاگ شعر و زندگی خبری نبود بارها برای استاد درگاهی یا موسی کلیم کامنت گذاشتم و دربغ از پاسخی!خب طبعل کمی دلخور بودم ، همیشه به مثبت اندیشی و  رعایت اوزان در نوشتن منرا تشویق میکردند و سروده های دلنشینی دارند تا خبر فوتشان را آن هم دو سال پیش در سن‌پنجاه س
سلام من اولین پست خود در وبلاگم است اسم من حسین است من 20 سالم است و در رشته MBA دانشگاه علمی کاربردی کیش دانشجوه هستم من می خوام خاطراتم را با همهای دوستان و همه افرادی که می خواهند در مورد زندگی من بدونند در این وبلاگ براتون بزارم می خوم از اول زندگیم و از اونجای که اتفاقات برام پیش اومد براتون بگم .من یه پسر 6 ساله بودم و یه پسر شیطون که هیچکی بجز خودش براش مهم نبود یه پسر که همیشه بخاطر درگیری با بچه های هم سم خودش مورد تمسخر دیگران و بزرگان بود
انشا درمورد دوست خوب و بد
انشا ادبی درباره دوست خوب و بد
انشا درمورد دوست خوب و بد به صورت توصیفی 
امیدوارم این انشا من باعث دلخوری بعضی از دوستانم نشود. اما من فکر می کنم در بیشتر اوقات می توانیم دوستان خوب و بد را از هم تشخیص داد. شاید بگویید: یعنی یک خط کش دست مان بگیریم و دوست مان را اندازه بزنیم؟ . راستش اگر نظر من را بخواهید ، می گویم بله! باید همیشه یک خط کش درجیبِ هوش و حواس مان بگذاریم و با آن دوستان مان را اندازه بگیریم. اصلا مگر بدون اند
یکی بود ، یکی نبود
یکی بود ، یکی نبود. آن یکی که وجود داشت ، چه کسی بود؟ همان خدا بود وغیر از خدا هیچکس نبود. این قصه را جدی بگیرید که غیر از خدا هیچ کس نیست .
سوسکی با حالتی شکایت آمیز به سراغ خداوند آمد و به او گفت:چرا مرا بگونه ای آفریدی که کسی دوستم ندارد؟می دانی که چه قدر سخت است که کسی دوستت نداشته باشد؟ تو برای دوست داشتن بود که جهان را ساختی. حتی تو هم بدون دوست داشتن . خدا هیچ نگفت.سوسک ادامه داد: به پاهایم نگاه کن! ببین چقدر چندش آور است، چ

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها

saeed04 منتظر آشنا کیان یعقوبی جوانی صورت پودر سنگ علیرضا قیصری منوچهری طعم تنهایی بلاگی برای فایل ها مدرسه شاد شهیدجاویدالاثرفرهاد (محمدرضا) معصومیان