نتایج جستجو برای عبارت :

اگر من یه شاخه گل روز داشتم جای خالی هدیه می دادم

اومد گفت دفتر ریاضیتو بده. بهش دادم. تصادفی سوال مي‌پرسید به همش جواب دادم. از فیزیک پرسید. جلوی بعضی سوالا شکلک کشیده بودم، خوشحال یا ناراحت مثلا. واسش گفتم که فلان شکلک خوشحال مال وقتيه که سوال رو حل کردم خودم فقط. یا مثلا اون ناراحته رو بلد نبودم. بهم گفت خب اینو که بلد نبودی الان حل کن. حل کردم. زیست بلد نبود بپرسه ازم :)))) دستشو مي‌ذاشت رو شاخه‌ها يه کلمه‌ی کلیدی مي‌گفت بعد مي‌گفت تو نکته‌هاشو بگو. گفتم. گفت چی مي‌خونی؟ گفتم زیست. گفت بعد
" حاتم طائی "

ازحاتم پرسیدند: بخشنده ترازخود دیده ای؟
گفت: آری مردی که دارایی اش تنها دو گوسفند بود، یکی را شب برایم ذبح کرد. از طعم جگرش تعریف کردم، صبح فردا جگر گوسفند دوم را نیز برایم
کباب کرد.
گفتند: توچه کردی؟
گفت: پانصد گوسفند به او هديه دادم.
گفتند: پس تو بخشنده تری؟
گفت: نه!
چون او هرچه داشت به من داد اما من اندکی از آنچه داشتم به او دادم.

http://7BlueSky.mihanblog.com
چیزی نزدیک به 2 ماه بود که ذهم درگیر یک ایده بود. داشتم برای خودم آزادنویسی مي‌کردم و با رستاخیز کلمات قصه‌گوی درونم را سیخونک مي‌زدم که تمرینش خوب از آب درآمد. یعنی ایده‌ای که در آن دو صفحه شکل گرفت را دوست داشتم. پس تصميم گرفتم ادامه‌اش بدهم.
آن را ادامه دادم و سعی کردم گوشه و کنارش را کشف کنم. شروع کردم به طرح
ادامه مطلب
بسم الله الرحمن الرحیمسلام
نور گوشیم و کم کرده بودم تا خاموش نشه و صرفه‌جویی در مصرف باطری حساب بشه. همزمان يه پیام از سیدعاصف عبداهرا اومد. داشتم پیام رو باز مي‌کردم اما از شانس بد من گوشیم خاموش شد. بی سیم هم که همرام نداشتم. از طرفی هم اگر بیسیم داشتم، بین مردم نمي‌شد جلب توجه کرد وَ نباید گاف ميدادم. خیلی ذهنم مشغول شد. چون همزمان درگیر يه پرونده‌ای هم بودیم که باخودم گفتم شاید برای اون باشه.
ادامه مطلب
باز پارسال کنکور هیچی بلد نبودم حداقل استرسشو داشتم، امسال همونم ندارم :/امروز کنکورو که دادم تموم شد، اومدم تخت خوابیدم. قبل اونم البته تخت مي خوابیدما ولی امروز حال دیگری بود. نميدونم چرا در بازه های زمانی خاص تنبلی يه جوری بهم غلبه مي کنه که هیچ جوره نميشه منو از تخت جدا کرد. تنبلی نه به معنی درس نخوندن یا کار نکردن که چند قدم فراتر، اونقدری که حتی گوشی بازی ام نمي کنم و حال جویدن هله هوله هم ندارم. تنبلی تا استخون فکمم نفوذ مي کنه :D
قصه تميزی چه خوبه
یک روز کلاغ کوچولو روی شاخه‌ی درختی نشسته بود که یکدفعه دید کلاغ خال‌خالي ناراحت روی شاخه‌ی یک درخت دیگر نشسته است. کلاغ کوچولو پر زد و رفت پهلویش و پرسید: چی شده خال‌خالي جون؟ چرا این‌قدر ناراحتی؟» خال‌خالي با ناراحتی سرش را تکان داد و گفت: آخه دوست خوبم، من یادم رفته به مامانم بگم منو ببره سلمونی کلاغ‌ها و پرهامو مرتب و کوتاه کنه. مامانم چندبار گفت خال‌خالي بیا پنجه‌هاتو تميز کنم، اما من‌ که داشتم پروانه‌ها را تم
چهار تا از امتحانامو دادم ،اونم با چه دردسری خیلی قاراش ميش شده بود همه چی ،امتحان اولم ریاضی بود که بیست و یکم خرداد باید ميدادم ،فکر کن جمعه شب که خاله هام خونه مون بودن و من پای کتاب ریاضی بودم ،خبر دادن که خاله ی خاله هام فوت کرد ،ميشد همون مادربزرگ مز مز !حالا همه پا شدن رفتن اونجا ،من نميتونستم ،دلم پیششون بود ،هی به تودم گفتم تورو خدا نگا خودتو با این امتحانا به دردسر انداختی ! خلاصه شنبه ش رفتم امتحان ریاضی دادم و عصرش تو خونه داشت
من کلا وقتی یکی ازم آدرس ميپرسه در 99 درصد مواقع ميگم نميدونم چون اکثر وقت ها "نميدونم" کلا رو زبونمه و قبل اینکه بفهمم طرف چی گفته، ناخودآگاه اینو ميگم یا حال توضیح دادن ندارم یا فکر ميکنم نميتونم خیلی مسلط توضیح بدم یا واقعا نميدونم یا . حالا ایندفعه یکی ازم آدرس يه مرکز خریدی پرسید و من اون موقع داشتم به يه مرکز خرید دیگه فکر ميکردم و اشتباهی آدرس اونجا رو بهش دادم . تازه این بار از جمله موارد نادری بود که هم خیلی مسلط بودم هم خیلی دقیق ت
موضوع انشا: اگر قدرت عوض کردن چیزی را داشتم.
گاه یک لحظه سکوت باعث باریدن چند فکر و سؤال مي‌شود. گاهی سؤالات یا جملاتی تو را گرم گفتگو با دنیای اطرافت مي‌کند. اما از راه دیدن: من هم جملاتی مانند اگر مي‌توانستم، اگر قدرت داشتم را انتخاب کردم.
اگر مي‌توانستم به باران مي‌گفتم بر روی دل تمام مردم ببارد. بر روی کینه‌ها و بر روی سیاهی‌ها ببارد و همه‌جا را پاک و پاکیزه از بدی و لبریز از عشق کند. اگر قدرت داشتم، یک چشم دیگر بر روی صورت همه نقاشی مي
ابوعثمان ميگوید : من با سلمان فارسی زیر درختی نشسته بودم ، او شاخه خشکی را گرفت و تکان داد تا همه ی برگ هایش قرو ریخت .انگاه به من گفت : نميپرسی چرا چنین کردم ؟گفتم : چذا چنین کردی ؟ در پاسخ گفت: یک وقت زیر درختی در محضر پیامبر (ص) نشسته بودم . حضرت شاخه حشک درخت را گرفت و تکان داد تا تمام برگ هایشفرو ریخت . سپس فرمود سلمان ! سوال نکردی چرا این کار را انچام دادم ؟ پپرسیدم : منظورتان ازین عمل چه بود؟فرمودند : وقتی که مسلمان وضویش را به خوبی گرفت ،
تصور مي‌کنم: روی تختم نشستم. رو به روی پنجره‌ی اتاق. پنجره بسته‌ست اما نور آبی پررنگی که از مهتاب پیشی گرفته به شدت‌ خودش رو به موها و مژه‌های من مي‌کوبه. چشم‌هام رو باز مي‌کنم و پسش مي‌زنم. انعکاسش به گوشه‌ی گلدون گل‌های نرگس مي‌خوره. گلدون ميفته. مي‌شکنه. نور آبی دوباره برمي‌گرده و این‌بار وحشیانه‌تر به شبکيه چشمم هجوم مياره. چشم‌هامو مي‌بندم و سعی مي‌کنم خودم رو از سِحر و جادوی این پیرزن درختی در امان نگه دارم. آره این اسميه که م
حدودا ده ماه پیش اخرین پست رو اینجا گذاشتمده ما گذشت .از اون روزا که دیوانه وار رام حس و حالم شده بودم من يه دختر تنها بودم که اون لحظات حسی اومده بود سراغم.بیمار بودم. وجالب اینجاست که اون چند روز خیلی حالم خوب شده بود مکررا از بینی ام خون ریزی ميکرد و مدتی بود که عذابم مي داد. اما اون روزا اصلا اینطور نشدم.حتی سرگیجه هم نداشتمزمان. زمان. زمان.مطمئنا اینجا رو نميخونه. . .چه روزایی گذشت احساس خفگی ميکردم. باید به زندگیم اجبارا ادامه ميدا
عشقت هر کجا باشد تو راهم ميبرد✨دیدم از کنار جاده رد شدی زنگ خونمون زدی اما رفتی بعد دیدم برام پیام امده از طرف تو نوشته بودی عاشقتم عشق من درست یک هفته از اون ماجرا مي گذشت من عاشق تو شده بودم داشتم توجاده قدم ميزدم دیدم تو اون طرف جاده ای ماشین باسرعت داشت بهت نزدیک مي شد دویدم سمتت  تو رو هل دادم اونطرف و ماشین به من خوردبعد همجا تارشد دیدم تو بقلم کردی
سلام :)
 
مقاله رو دادم خدمت استاد بماند که کلی بدبختی کشیدم . من بد بخت کلی جورنال و مقاله خوندم و ترجمه کردم بعد دیدم که دوستان اکثرا از سه تا دکمه crl , v ,c استفاده ميکردن . منظورم کپی پیسته.
 
 
از اینها بگذریم اسم همگروهیم رو اشتباه نوشتم داخلش خخخ اگه این مقاله انتشار پیدا کنه طفلک تلاش هاش به باد ميره چون اسمش در واقع نیست داخل مقاله .
 
حدود 40 صفحه شد :دی
 
بعدازظهر هم کلاس مجازی بود همين استادمون که مقاله گفته بود ، به من و یک چند نفر دیگه گف
وقتی که من و همه‌ی هم‌سن‌وسالانم دانش‌آموز بودیم، تکلیف ایام نوروزمان یک عدد پیک نوروزی بود. البته در دوران راهنمایی به جاي پیک نوروزی، یک خروار مشق ریاضی و علوم و طراحی و فلان و فلان حواله‌مان مي‌کردند. انگار امسال به بچه‌های دبستانی پیک نوروزی ندادند و گفته‌اند که باید یک داستان بنویسند. دخترِپسرعمه‌ام که من او را خواهر کوچک خودم مي‌دانم دبستانی است و مشمول این تکلیف داستان نویسی مي‌شود. روز سیزده‌به‌در مهمان عمه بودیم. بعد از خ
مریم دختری بود که هیچ موقع به عشق فکر نميکرد زیرا عشق راچیزی بيهوده مي دانست. ولی به گل رز خیلی علاقه داشت و ميدانست کههرتعداد شاخه گل رز به چه معنی است.اما هیچ وقت فکر نميکرد که با همين گل های رز روزی عاشق کسی بشه.تا این که روزی پسری به اسم آرش که مریم را عاشقانه دوست  داشتو  از علاقه مریم به گل رز با خبر بود.عشق خود را به او با تعداد گل هایی که به مریم ميداد ابراز ميکرد.ماه اول به او روزی تنها یک شاخه رز(به معنی یک احساس عاشقانه برای تو)داد.م
سلام.کلی حرف دارمولی جنس حرفام کلی تغییر کردهاین مدت کلی اتفاق افتادهشاید نباشم که تعریف کنمکلی درگیرميه فصل جدید از زندگیم شروع شدهراستی روز تولدم اومدم اینجا ولی وبم باز نميشد.!از نت اموزشگاه اومدم ولی فقط 5 مين**دلم برا دوستای وبلاگیم تنگ شدهکاش وبمو ببینن***روحيه ام کلی عوض شده يه سری حساسیتامو از دست دادم ولی خوبهزندگی راحت تری دارم !**بعدم که دعا دعا دعا فقط کلی دعا لازمم منم کلی یاد ادمای اینجا بودم**بلاگفا چشه نميره توش
 
سال ۹۲ بود که تصميم گرفتم برای کنکور ارشد درس بخونم و توی دانشگاه رشته‌ی مدیریت استراتژیک رو ادامه بدم. دوست داشتم دانشگاه شریف قبول شم. ولی اون سالی که من کنکور دادم، دانشگاه شریف ظرفیتش رو کم کرد و من شدم يه دانشگاه تهرانی. البته اینم بگم که سال بعد شریف ظرفیتشو اضافه کرد و صدتا دانشجو گرفت! بالاخره حتی اگر متولد آخرای دهه‌ی شصت هم باشی، هميشه نوبت که بهت ميرسه باید از يه چیزی محروم شی، وگرنه يه دهه شصتی اصیل نیستی!
ادامه مطلب
#داستان_کوتاه
کلاس اولی که بودم یک روز بایکی از بچه های کلاسمان دوست شدم ، کلی باهم توی حیاط مدرسه بازی کردیم .روز بعدش از خانه شان برایم هديه آورده بود ، یک هواپیمای آبی و قرمزِ پلاستیکی .آن روز حالم خوب بود و کلی ذوق داشتم که آن را به خانه ببرم و با آن بازی کنم .به خانه که رسیدم، از کیفم بیرونش آوردم و با افتخار، به همه نشانش دادم، آنقدر این هديه برایم جذاب و خواستنی بود که مدام نگران بودم خراب شود و از ترسِ خراب شدنش آن رابه مادرم دادم تا بالا
این داستان رو که شنیدم خیلی ازش خوشم اومد و تصميم گرفتم که فایل صوتی اون رو بسازم تا حسو حال بهتری داشته باشه لطفا نظر یادتون نره لینک دانلود فایل صوتی گنجشک و خدا :http://s2.picofile.com/file/8261643400/gonjeshk_va_khoda_ava_avablog_ir_.mp3.htmlمتن داستان رو براتون قرار ميدم . ( البته توی فایل صوتی کمي تغییرش دادم حتما گوش کنیدش .روز ها گذشت و گنجشک با خدا هیچ نگفت. فرشتگان سراغش را از خدا مي‌گرفتند و خدا هر بار به فرشتگان این گونه مي‌گفت: مي آید؛ من تنها گوشی هستم که غصه‌ه
من سر نوشتن خیلی با خودم درگیرم. هربار که شروع به نوشتن داستان مي‌کنم، انگار یک سطل آب یخ روی خودم مي‌ریزم. نااميدی تمام وجودم را در خود مچاله مي‌کند و حس مي‌کنم هرچه رشته‌ام پنبه شده است. به خودم مي‌گویم من که عرضهٔ نوشتن یک داستان کوتاه خوب را ندارم و نمي‌توانم سر و تهش را خوب هم بیاورم، من که هیچ نگاه تازه و نویی به اتفاقات پیرامونم ندارم و همه‌اش از یک‌مشت کلیشه مي‌نویسم، چرا باید دلم بخواهد نویسنده شوم؟ چرا یک مشت اراجیف چاپ کنم و ا
بعد از رفتن فرشته و جمشید، افكار جور واجور مثل سیل به سمت دشت هیجاناتم سرازیر مي شدند. برای قطع كردن این افكار شبكه های تلویزیون را دیوانه وار عوض مي كردم. سعید با تعجب به من نگاه مي كرد و از این كه نذاشته بودم برنامه دلخواهشو دنبال كنه نق ميزد.از دست بلاتكلیفی خسته شده بودم. فكر احمقانه ای خودش را بین افكارم بالا مي كشیدند. چیزی كه احتمالش را نمي دادم به ذهن خطور مي كرد. تا امروز فكر مي كردم به جمشید حس خوبی ندارم و اصلا نمي خواستم بهش فكر كنم. ن
این مدت چیزی که ذهنم را بیش از همه به خودش مشغول کرده تمام شدن دنیاست. در حال حاضر یک ویروس کرونا در جهان پخش شده که هر لحظه ممکن است دستانش به من هم برسد و مرا درگیر تلاشی برای زنده ماندن بکند. دقت کردید که در جمله‌ی قبلی از کلمه‌ی جهان استفاده کردم؟ چه خودبینی بزرگی برای انسان. کره‌ی زمين در بهترین حالت نقطه‌ای روی این جهان هستی بیش نیست و قرار است ما هم کلا از اندازه‌ی نقطه‌ای از زمان آن را تجربه کنیم. چه احساس عجیبی.
جدیدا به شدت به این فک
بسم الله النور
 
دیدم یک پیام جدید تو وبلاگم دارم اونم از کی؟!
از یار طلبگی کسی که واقعا دوستش داشتم 
چه پیامي؟؟
شماره تلفنش رو برام نوشته بود تا با هم در ارتباط باشیم 
وای خدایا باورم نميشد اولین بارم بود که در فضای مجازی خانمي که دوست داشتم باهاش دوست بشم شمارشو برام گذاشته بود 
سریع رفتم به مامانم گفتم بعد دیدم یکی داره بهم زنگ ميزنه!!
خودش بود 
قلبم به تپش افتاده بود نميدونستم جواب بدم یا نه 
و تا اومدم جواب بدم قطع شد 
دیگه من زنگ نزدم یعن
برنامه های آموزشی مدرسه تلویزیون ایران پنجشنبه 23 فوريه از آموزش ، قرآن و 4 کانال مرزی پخش مي شود: شبکه آموزش 7:45 تا 8 دوره تربیت بدنی مهارت های فنی و حرفه ای:ریاضیات از 8 صبح تا 8.30 صبح – عمومي در همه شاخه ها – پايه 11 – شاخه فنی و حرفه ای …
برنامه های آموزشی مدرسه تلویزیون ایران پنجشنبه 23 فوريه از آموزش ، قرآن و 4 کانال مرزی پخش مي شود: شبکه آموزش 7:45 تا 8 دوره تربیت بدنی مهارت های فنی و حرفه ای:ریاضیات از 8 صبح تا 8.30 صبح – عمومي در همه شاخه ها – پايه 11 – شاخه فنی و حرفه ای …
برنامه های آموزشی مدرسه تلویزیون ایران پنجشنبه 23 فوريه از آموزش ، قرآن و 4 کانال مرزی پخش مي شود: شبکه آموزش 7:45 تا 8 دوره تربیت بدنی مهارت های فنی و حرفه ای:ریاضیات از 8 صبح تا 8.30 صبح – عمومي در همه شاخه ها – پايه 11 – شاخه فنی و حرفه ای …
برنامه های آموزشی مدرسه تلویزیون ایران پنجشنبه 23 فوريه از آموزش ، قرآن و 4 کانال مرزی پخش مي شود: شبکه آموزش 7:45 تا 8 دوره تربیت بدنی مهارت های فنی و حرفه ای:ریاضیات از 8 صبح تا 8.30 صبح – عمومي در همه شاخه ها – پايه 11 – شاخه فنی و حرفه ای …
آدمای امثال من .
فقط باید ذهنشونو مشغول کنند که به هیچی فکر نکنن .
یعنی از بس هی کار کنن و فعالیت ذهنیشون زیاد بشه که وقت فکر کردن نداشته باشن.
و اگه فکر کنن .ممکنه از فکر کردن دیوونه بشن!
.
داشتم سر ناهار "با يه حرف بابا فقط" به این فکر ميکردم که زن داداش ،وقتی ازدواج کرد از الان من يه سال و نیم کوچیک تر بود.و من به يه سال و نیم پیش خودم فکر کردم که هیییییییچی نميفهميدم!
بعد يه کم فکر کردم دیدم من چه انتظاری داشتم اون موقع ها از يه الف بچه.وا
دانلود پاورپوینت هديه های خدا درس 1 هديه های آسمان پايه دوم
عنوان پاورپوینت درسی: دانلود پاورپوینت هديه های خدا درس 1 هديه های آسمان پايه دوم فرمت: پاورپوینت ppt تعداد اسلاید: 13 قسمتی از متن: درس در یک نگاه: همه ی بچّه ها خوش حال بودند و كتاب های درسی جدید را ورق مي زدند. زهرا و صبا كنار هم نشسته بودند و عکس های كتاب را به هم نشان مي دادند . خانم معلّم از در وارد شد و با لبخند گفت: بچّه ها سلام! .
دریافت فایل

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها

مجله خبری تخصصی فناوری و کامپیوتر erima kavirhonaric 109961459 mnmode Halfway to The Stars... خانه و مدرسه آشپزخونه در جستجوی حقیقت 20796534