نتایج جستجو برای عبارت :

اگرجای آرش کمانگیربودی چه میکردی

عذاب وجدان دارم که چرا درس نمیخونم ولی بااین حال بازم همین روندو دارم ادامه میدم کاش یکی حبسم میکرد تو ی اتاق گوشیمم میگرفت مجبورم میکرد درس بخونم:/ یا کاش اصلا میشد ی کابل به جزوه وصل ميکردي ی طرفشم به مغز بعد همش خودش میرفت تو ذهن
چیزی که هست اینه که توی زندگی همیشه سختی هست. تو هیچ‌ وقتی رو نمیتونی پیدا کنی که همش راحتی و آسونی باشه! هر راهیو هم که انتخاب ميکردي مطئن باش کلی توش سختی داشت. اصلا مگه از اول قرار بوده که راحت و آسون باشه؟ پس یک، راهیو انتخاب کن که واقعا دوستش داری چون اینجوری سختیاشو راحت تر میتونی پشت سر بذاری، تهش هم راضی تری از خودت. دو، موقع سختی، تو نباید بیشتر سخت بگیری. 
 
 
از چهارشنبه که از مدرسه برگشتم علایم بیماری نمایان شد.
تب، بدن درد، سرفه، بی حالی
داشتم خدا خدا میکردم که تا شنبه حالم بهتر شود.
الحمدالله شد. اما همچنان سرفه های بدی میکنم.
حالا چیشده که سر صبحی دارم گزارشِ حالم را میدهم؟ در مدرسه یک نفر نیامد بپرسد که خانمِ سین چیشده، خدا بد ندهد؟ خب به امروز نمیامدی و استراحت ميکردي !
دریغ از یک نفر:)
اینجا حس میکنم در قلب اروپا هستم، کسی به کار کسی کار ندارد‌.
نمیدانم شاید خیلی دیگر توقعی شده‌ام.
میدانی ج
یگن شیطان با بنده ای همسفر شد موقع نماز صبح بنده نماز نخوند موقع ظهر و عصر هم نماز نخوند موقع مغرب و عشاء رسید بازم بنده نماز بجای نیاوردموقع خواب شیطان به بنده گفت من با تو زیر یک سقف نمی خوابم چون پنج وقت موقع نماز شد و تو یک نماز نخوندیمیترسم غضبی از آسمان بر این سقف نازل بشه که من هم با تو شامل بشمبنده گفت تو شیطانی و من بنده خدا ، چطور غضب بر من نازل بشه ؟شیطان در جواب گفت من فقط یک سجده اونم به بنده خدا نکردم از بهشت رانده شدم و تا روز قیامت
بسم الله 
نه من باب اینکه پرافتخارترین تنیس باز دنیا شده، نه به خاطر اینکه رکورد زده 
نه بخاطر مدال و جام و افتخار نه اینها ظاهر قضیه هستند . نادال پنج ساعت و خورده ای جنگید با ده سال سن بیشتر از مدودف، به اندازه این ده سال بیشتر عرق ریخت و بیشتر خسته شد گاهی احساس ميکردي تمام شده، باخته، واگذار کرده ولی برد نادال برد ! بازی باخته را برد و ثابت کرد تا لحظه آخر میشود جنگید و برد ورای تصور خیلی ها .
اصلش این جور وقتها آن خیلی ها هم مهم نیستند فقط خ
یکماه پیش فایل پروژه را فرستادم برای استاد، قرار بود کامنت های خودش را بذاره و بعد فایل را بفرسته برای خانم دکتر که ایشون هم کاملش کنه و بخشی که مربوط به تخصصش هست را بذاره. چند روز پیش نهایتا به استاد پیام دادم که استاد تغییرات را انجام دادید فایل را بفرستید که من موارد شکلی و . را هم نهایی کنم. اونوقت تازه میگه از خانم دکتر پیگیر بشوید که فایلشون را ارسال کنند! خب من تا اون موقع فکر میکردم استاد کامنت های خودش را گذاشته روی فایل، تا اینکه زن
به نام خداسلام؛خاصیت کوه اینه انگار که هرچی بالاتر میری ساکت‌تر میشی. بیشتر میشنوی و می‌بینی. شاید خاصیت کار سخت و طاقت‌فرسا اینه. شاید خاصیت برخورد با عظمت و قدرت بی‌نهایت اینه. نمی‌دونم. هرچه هست اینقدر زبانم را بسته که صدای خزیدن باد لابلای گیاهان کوتاه و مخملی رو میشنوم. هرچند الان دقایقی هست که صدای همراهان رو که یه بند حرف میزنن دیگه نمیشنوم! صدای حرکت برگ‌ها و پر زدن زنبورها رو میشنوم. صدای نفس‌های سگی که لابد همین نزد
جزوه ات را باز می کنی شروع میکنی به خواندن یک بار می خوانی متوجه نمیشویبار دوم می خوانی باز هم متوجه نمی شوی هی می خوانی متوجه نمی شوی
آخر طبیعیست ذهنت که سمت درس نباشد متوجه نمی شود 
می آیی چند صفحه جلوتر جزوه ات را ورق میزنی تا شاید چیزی جلبت کند؛چیز آشنایی نمی بینی باز می آیی جلوتر هی میآیی جلو و هی غرق میشوی در نوشته هایی از هیچ کدامشان هیچی در نمی آید
باز هم طبیعیست ذهنت که سمت درس نباشد. واویلا می شود:)
صدای اذان را که می شنوی لبخندت پیدا
دارم به این فکر میکنم که اگر کسی (الگوریتمی) بخواد از روی پیام هایی که تو سه روز گذشته به این و اون دادم حال واقعی من رو تشخیص بده  جوابی که میده چقدر ممکنه به حال واقعی من نزدیک باشه!؟ و به این فکر میکنم که متریکی که برای ارزیابی جواب الگوریتم بکار میره باید براساس فرسنگ باشه.  یعنی جوابش در بهترین حالت هم یکی دو فرسنگ از حال من فاصله داره! 
 
صبح تا رسیدم دانشگاه مامان آنیتا زنگ زد. احوال پرسی کردم گفت خوب نیستم و خیلی نگرانم و .  دیگه حرف زدی
دیشب خوابت رو دیدم. توی خونه ت. توی یه کلبه ی چوبی دوطبقه توی روستایی دور افتاده تو شمال. با نردبون چوبی اومده بودم طبقه بالا پیشت. داشتی دستم رو نوازش ميکردي. حس خوبی بهش نداشتم. گفتم میشه نوازشم نکنی؟ پسر چطور هنوز بعد از اینهمه سال نمیتونم بپذیرم کسی همجنس خودم نوازشم کنه؟ دختری که توی قطار باهاش آشنا شده بودم بهم گفت حق داری. تو این نوازش رو از مادرت؛ از جنس خودت نگرفتی و برای همین حالا نمیتونی به دیگران بدیش. گفتم مادرم رو عید به عید می بوس
"رفاقت به کیفیت است نه به کمیت." این جمله را روزی هزار بار باید بگویم تا وقتی از فرط دلتنگی و علاقه به رفیق، به فرزانه، دیوانه شدم و قهر کردم و زدم زیر میز رفاقتمان، نجات دهنده ام باشد.
رفاقت دقیقا همان جاست که آنقدر سرتان شلوغ باشد که هرکاری میکنید نتوانید یک روز از هفته را، حتی در وسط تابستان، برای دیدن هم خالی کنید.حتی نتوانید مثل قبل تلفن های طولانی داشته باشید و از نظریه پردازی ی برسید به صحبت راجع به فلان چیز و فلان کس و بعد خودتان هم
در بزرگ و مهر و موم شده،باز شد و محکم روی زمین افتاد. تمام منبت کاری های روی در،خرد شدند و از بین رفتند. باری دیگر،زیبایی از بین رفت و تاریکی پلید جایش را گرفت.
به محض اینکه پایش را داخل مقبره گذاشت،انرژی ضعیف درون انجا را حس کرد. انرژی ای قدرتمند که برخلاف جادوی اهرام مصر،رفته رفته ضعیف شده بود. اگر دقت ميکردي میتوانستی هاله ای گذرا از نور را هم ببینی که سریع ناپدید میشد. اما او وقت اینجور کارهارا نداشت. نگاهش سرتاسر دیواره ی اصلی مقبره چرخید.
در بزرگ و مهر و موم شده،باز شد و محکم روی زمین افتاد. تمام منبت کاری های روی در،خرد شدند و از بین رفتند. باری دیگر،زیبایی از بین رفت و تاریکی پلید جایش را گرفت.
به محض اینکه پایش را داخل مقبره گذاشت،انرژی ضعیف درون انجا را حس کرد. انرژی ای قدرتمند که برخلاف جادوی اهرام مصر،رفته رفته ضعیف شده بود. اگر دقت ميکردي میتوانستی هاله ای گذرا از نور را هم ببینی که سریع ناپدید میشد. اما او وقت اینجور کارهارا نداشت. نگاهش سرتاسر دیواره ی اصلی مقبره چرخید.
 دو روزه به لطف استاد محترم مجبورم تو یه محیطی بچرخم  که حسابش با کرام الکاتبینه برای تکمیل تحقیق ایشونالحمدالله رب العالمین شیشه ای ندیده بودم که  دیدموای طرف سر ما رو خورد.انقدبا یه شخصیت نازنینی نامی درگیره صبح میاد طرفو میبنده به فحش وتاش ب این موجود فک کنم نمیخوابه کلا غذاهم نمیخوره فک کنم شبان ه روز 24 ساعته این 25 ساعته اون جاس همرو هم نازنین میبینه خخخ منو هم نازنین میبینه. ای خدا شفاش بدهبا بچه ها مسخرش میکنیم میگیم برایان ت
 تحقیق آیا اعتقاد به شفاعت اشکال دارد ؟
چکیده مقاله:
برای دانلود مقاله لینک زیر را کلیک کنید
 تحقیق آیا اعتقاد به شفاعت اشکال دارد ؟
اخیراًبعضی ازعقاید وهابیت در نشریه مجمع کانون فرهنگی وهنری دانشگاه فردوسی چاپ شده بود جای بسی شگفتی است. دشمن که درجبهه های مختلف شکست خورده تمام تلاش خود را درتهاجم فرهنگی خصوصاًعلیه قشر جوان وپویای ایران عزیزبسیج کرده وسعی می کندتابا شبهه افکنی عقایدپاک این عزیزان راخدشه دارکند،وبرای این کار اول با مقدمه
دیروز هم تجربه های سختش رفت نشست پای تجربه های تلخ و بی کام قبل !
بعد از امتحان سازمان امدم خونه دختر عموم ! خیلی خسته بودم یکم استراحت کردم عصر پاشدم رفتم مرکزی که کار داشتم ! کارمو انجام دادم رفتم شیرینی فروشی و ی بسته دانمارکی گرفتم رفتم خونه جدید عموم ! حاشیه های توی راه رو بیخیال .
مامان زنگم زد دلمون برات تنگ شده زودتر برگرد ، زن داداش پیام داده برگرد خونه و اتاق تو بدون خودت اصلا صفایی نداره ! هربار بغض میکنم و هی میخورمش میگم با خودم تو ک
انشا کودکی در قالب ادبی 
اما واقعیت این است که زندگی هر چقدر که بزرگتر میشوی روی خشن و سخت و جدی اش را بیشتر به تو نشان میدهد.
هر روز اهدافت را دور تر و دور تر نشان میدهد و از تو میخواهد برای رسیدن به آنها بیشتر و بیشتر تلاش کنی.
و اینگونه است که همه روزگار بزرگسالی تو مشغول کار و تلاش بی وقفه میشود و وقتی به خودت می آیی می بینی .
همه چیزهایی که روزی عاشقانه دوست داشته ای کمترین اهمیت را در زندگی تو دارد.
دیگر وقت و حوصله زیادی برای مادرت که در کود
آنقدر بهت نزدیک شده بودم که فکر میکردم تنها و تنها مردن از نوع جسمانی اش می تواند مرا از آغوشت جدا کند و یه یک جای به این دوری پرت کند. اما، همیشه یک اتفاقی هست که بتواند با افتادنش مزه شیرینی عشق را در خوش ترین لحظه ها به کام آدم زهر کند. چرا یادم رفته بود که عشق چقدر بیرحم است؟ و اینکه چطور انتقام تک تک لحظه های خوشش را آدم میگیرد؟ چرا وقتی که مست آغوش خیالی مشترکمان بودم نفهمیدیم باید دیر یا زود تاوان تک تک این لحظه ها را به عشق پس بدهم. یادم رف
اسم داستان:Plus tow(به اضافه دو)نویسنده:اوتکی سانژانر:کمدی,برشی از زندگی,تخیلیتعداد قسمت:نامعلومتعدادفصل:نامعلوم-------------------------------------------امید وارم پوستر به اندازه کافی مسخره باشه=|امه:نگران نباش تو دست به هرچی بزنی میرینیعالیه:))امه:وات د فاک؟://داستان مسخره نیاز به یه پوستر مسخره دارهخب خب ا زبحث دور نشیم------------------------------------------خلاصه داستان:نحایتا چیزی که میشه از زندگی شخصیت اصلی اوتکی دونست اینکه دختر خونده کاناده و سامان کینگهتو عمارت ساکام
من سارا هستم
میخوام یه ماجرایی رو تعریف کنم که برای خالم افتاده!!! 
داستان از این جا شروع میشه که.
 
خالم میخواست خونشونو عوض کنه و به خونه جدید بره .وقتی که به خونه جدید رفت و اسباب کشی کرد،،وقتی وارد خونه شدیم یه حالت عجیبی داشتیم خونه یه جوری بود خلاصه من و دختر خالم شروع کردیم به چیدن اتاق که اتاق یه پنجره کوچیک داشت که وقتی بازش ميکردي آجر اونورش بود ولی وقتی میبستیش صدا ها وسایه هایu عجیبی اونورش دیده و شنیده میشد
بعد از حد
این داستان بر میگرده به زمانی که هرشب خونه یکی میخوابیدم .
از صبح تمام خونه قمر خانم رو پاک کردم اونقدر زمین سائیدم که بند بند انگشتام سوز میزنه تنها چیزی که اروومم میکنه اینکه مطمئن هستم شب بالشی هست کنار مطبخ کنار اجاق گرم که بخوابم .
هوای بیرون خیلی سرده سوز عجیبی از درز در میاد  و من هی خدا رو شکر میکنم که چه خوب که قمر خانم امروز منو به کار گرفت .
قمر خانم دو تا پسر شر شیطون دو قلو داشت که خیلی در عین شیطنت مهربوون بودن . از صبح هی اونا ریختن
مادرم هیچوقت دربرابر حرف های دیگران ازمن حمایت نکرد.شماهم شنیدید فریادهای آن ناظم ایکبیری را که انگاریک دفترانظباط گذاشته اند روبرویش وبه اوگفته بودند باید این دفتررا تااخرسال پرکنی وگرنه پوستت را میکنیم.؟شنیدید که حتی اگر آن مقنعه ی کوفتی ات جلو بود بازهم میخواست خوشمزگی دربیاورد ومیگف موهایت پیدانباشد.اگرنمازنمیرفتیم میگفت توکه همش هستی !ازخداخجالت نمیکشی ورپریده؟که اگر دیر می رسیدی آسمون وریسمون میبافت که باکی قرارداشته ای
امروز صبح رفتم کانون و طرفایِ 12:30 دیگه برگشتم رسیدم خونه.مامانم زنگ زد ب مامان جون ک احوالپرسی کنه و عیدو تبریک بگه و مامان جون هم گفته ک خاله اینا (خاله مامانم) اومدن خونه داییم اینا و منم دارم میرم اونجا. و درآخر هم گفته دینا اگه کاری نداره بیارش اینجا:/بعدش مامانم گفت اگر دوست دارید برید ببرمتون شب ک دارم برمیگردم میام دنبالتون یا دینا اگر خواست بمونه میام دنبال تو،دوس داری برو پیش حدیث اینا باش تا شب.30 ثانیه اول ذوق زده شدم:) کلی خ
قصه کوتاه کودکانه صوتی خلاقیت کودکان را پرورش می‌دهد. آموزش داستان نوشتن برای کودک راهی برای تقویت قدرت تخیل و خیال پردازی او است در این مقاله 5 راه برای داستان نویسی و آش کردن کودک با ساختار داستان نویسی را جمع آوری کرده ایم.آموزش داستان نویسییکی از  دستاوردهای تقویت قدرت تخیل برای کودک و نوجوان پرورش خلاقیت او است داستان نویسی کمک به پرواز تخیلات کودک می کند ممکن است برای شما این سوال پیش بیاید که چگونه به کودک خردسالی که سواد خ
یا من یعطی الکثیر بالقلیل
همه شروع کردید به نامه نوشتن منم که ته ته نامه نویسا ولی وقتی قراره دریک چالش شرکت کنی یه مقدار انتخاب سخت میشه
البته برای من انتخاب بین افراد حقیقی سخت هست که الی ماشاالله هستند وکلی حرف و نامه باید برای تک تکشون بنویسم قبل از اینکه دیر بشه
 اما انگار چالش برای یه شخصیت کارتونی و خیالیه خداروشکر 
خواستم برای یکی از شخصیت هایی که باهاش کلی خاطره دارم بنویسم و کلی احساسی و اینا.
دیدم هم تکراری میشه هم کلیشه ای.پس ت
کلتش رو دراورد و اون رو گذاشت رو سرش شاید اگه میخواست تعداد دفعه هایی که داشت سعی میکرد خودشو بکشه حساب کنه.ولی نه نمیخواست فقط میخواست یه جوری تمومش کنه حالا هر جوری اما فک میکرد شاید یکم فقط یکم زیادی بدشانسه هربار یه چیزی مزاحمش میشد انقد تکرار شده بود که کم کم داشت به معجزه اعتقاد پیدا میکرد همیشه دلش میخواست قبل از شروعش برای پایان همه چی یه سیگار روشن کنه از سیگار کشیدن خیلی بدش میومد اما این دفعه فقط میخواست زودتر دست به کار بشه تا هی
روزی آهنگری جوان وارد دهکده شیوانا شد، او در کار خود بسیار ماهر بود و می‌توانست وسایل مختلف را با کیفیت خوب و قیمت مناسب بسازد و به مردم عرضه کند. در ابتدا فروش خوبی هم داشت اما به تدریج میل و رغبت مردم به خرید از او کاهش یافت و چند هفته که گذشت دیگر هیچکس سراغ او نرفت. دلیل این عدم استقبال مردم از او، بدگویی آهنگر جوان از آهنگر پیر قبلی دهکده بود که با وجود سن زیاد به کسی کاری نداشت و اصلا هم از ورود آهنگر جوان به دهکده گله مند نبود. اما برعکس
استان آموزنده ldquo;شمس و مولاناrdquo;
می گویند:روزی مولانا ،شمس تبریزی را به خانه اش دعوت کرد.شمس به خانه ی جلال الدین رومی رفت و پس از این که وسائل پذیرایی میزبانش را مشاهده کرد از او پرسید:آیا برای من شراب فراهم نموده ای؟
مولانا حیرت زده پرسید:مگر تو شراب خوارهستی؟!
شمس پاسخ داد:بلی.
مولانا:ولی من از این موضوع اطلاع نداشتم!!
ـ حال که فهمیدی برای من شراب مهیا کن.
ـ در این موقع شب ،شراب از کجا گیر بیاورم؟!
ـ به یکی از خدمتکارانت بگو برود و تهیه کند.
- ب
ژانر تخیلی فانتزی  شین براری و افرینشش فرمالیسم هنری و جهانی فانتزی  در  اثری بنام  :       روح فرشته -تن ادمی-بال کبوتر          خلاصه ای از اثر موفق شهروز براری صیقلانی  ۴۳۲صفحه   سایز رقعی  www.copyRihgt 2020 @com    انتشارات کانون شیراز ، فرانکفورت_↓ ShirazNashr./StoryLongNew/ShinBrari/lovely/2021.com آه ه  ای خدااااا  این عشق لعنتی چه بود که افریدی؟   دل ها را خون میکند    جوانی ها را تباه  درام ها را تراژدی شرح اثر؛  درون سرزمینی میان خواب  و رویا  شهر هایی  بی ن
سلام ظهرتون بخیر
امروز قراره یکم راجب خلاصه نویسی باهاتون صحبت کنم .
وقتی پست خلاصه نویسی رو خوندی بهمون بگو که قبلا چطور اینکارو ميکردي؟
تا الان خلاصه هات به دردت خورده؟
بیشتر برای کدوم درسا موافق این کار هستی ؟
برای مشاهده پست خلاصه نویسی به ادامه مطلب مراجعه کنید.
نظــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــر یادت نره هااااااا
بفرست برای دوستات
خلاصه نویسی
خب امروز قراره راجب خلاصه نویسی که بعد از مرور مهم ترین ارکان مطاله میبا

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها

بوسه خواه پیکاسو هنر اجناس فوق العاده سوالات مطالعات اجتماعی،علوم،پیام آسمانی و جواب تمرینات عربی الیگودرز دیار مهر ، بهشت زمین نارون ایرانیان خارج از کشور، شورای استانی خراسان رضوی frektaliesib akhbar tecnolozh13 مطالب اینترنتی