نتایج جستجو برای عبارت :

پادشاه زمستان

روزی پادشاهی،تصمیم گرفت که در فصل زمستان به شکار برود.این موضوع را با زیر دستان خود در میان گذاشت و دستور دادوسایل این سفر را آماده کنند.پادشاه به همراه سپاه خود راهی شد و از قصر دور افتاد در شکار گاه سرگرم شکار بود تا این که شب فرا رسید.او مجبور شد شب را درآنجا اقامت کند.خانه ی کشاورز در آن اطراف پیدا بود.پادشاه گفت:«شب رادر خانه ی آن دهقان می گذرانیم تا از سرما در امان باشیم،فردا همه باهم به قصر برمی گردیم.»
یکیاز وزیران گفت:«لایق
روزی بود و روزگاری بود. در زمان های قدیم پادشاهی بود به نام عادل شاه. شاه افسوس می خورد که پیر شده ولی هنوز فرزندی ندارد.
پادشاه روزی پیش ساحری رفت و از او چاره ای خواست.مرد گفت:پادشاه این دو دانه گندم را با همسرت بخور. به زودی فرزندت به دنیا می آید. 
پادشاه رفت و دو دانه گندم را همراه همسرش خورد.بعد از مدتی دختری به زیبایی مهتاب متولد شد. عادل شاه نام دختررا گندم گذاشت. فردای آن روز شاه پیش مرد جادوگر رفت. ساحر گفت:دخترت هر جمعه به غار ببر تا نمیر
جوانی گمنام عاشق دختر پادشاهی شد. رنج این عشق او را بیچاره کرده بود و راهی برای رسیدن به معشوق نمی یافت. مردی زیرک از ندیمان پادشاه که دلباختگی او را دید و جوانی ساده و خوش قلبش یافت، به او گفت پادشاه ، اهل معرفت است، اگر احساس کند که تو بنده ای از بندگان خدا هستی ، خودش به سراغ تو خواهد.
جوان به امید رسیدن به معشوق ، گوشه گیری پیشه کرد و به عبادت و نیایش مشغول شد، به طوری که اندک اندک مجذوب پرستش گردید و آثار اخلاص در او تجلی یافت .
روزی گذر پادش
پادشاهی دستور داداسیری را که در جنگ گرفته بودند،بکشند.آن اسیر بیچاره در حالت نا امیدی پادشاه را دشنام داد و حرف های بد به زبان آورد.از قدیم گفته اند:«هر کس دست از جان بشوید،هر چه در دل بگوید.»پادشاه از وزیرش پرسید:«او چه می گوید.»وزیر که مردی پاک سرشت بود،جواب داد:«ای پادشاه بزرگ!او می گوید کسانی که در سختی و آسانی مردم را می بخشند وخشم خود را فرو می برند خداوند آن هارا دوست دارد.»پادشاه وقتی این سخن را شنید به اسیر رحم کرد و از
روزی
پیش گوی پادشاهی به او گفت که در روز و ساعت مشخصی بلای عظیمی برای پادشاه
اتفاق خواهد افتاد. پادشاه از شنیدن این پیش گویی خوشحال شد. چرا که می
توانست پیش از وقوع حادثه کاری بکند. پادشاه به سرعت به بهترین معماران
کشورش دستور داد هر چه زودتر محکم ترین قلعه را برایش بسازند.معماران
بی درنگ بی آن که هیچ سهل انگاری و معطلی نشان بدهند، دست به کار شدند.
آنها از مکان های مختلف سنگ های محکم و بزرگ را به آنجا منتقل کردند و روز و
شب به ساختن قلعه پرد
داستان نقاش
داستان نقاش , پادشاهی بود که از یک چشم و یک پا محروم بود.
روزی پادشاه به تمام نقاشان قلمرو خود دستور داد تا یک پرتره از او نقاشی کنند. اما هیچکدام نتوانستندنقاشی زیبایی بکشند؛ آنان چگونه می‌توانستند با وجود نقص در یک چشم و یک پای پادشاه، نقاشی زیبایی از او بکشند؟!
داستان نقاش پادشاه

داستان نقاش و پادشاه یک چشم
سرانجام یکی از نقاشان گفت که می‌تواند این کار را انجام دهد و یک تصویر کلاسیک ازپادشاه نقاشی کرد. نقاشی او فوق‌العاده بو
انشا شماره یک
زمستان کوله بار سرد خود را بر زمین میگذارد
زمستان فصلی است، سفید…
این فصل آخرین فصل سال است
روزها، ماه ها، در پی هم میگذرند ….
تا به این فصل زیبا میرسیم
در این فصل درختان لباس عریانی به تن میکنند
همه ی خیابان ها، کوچه ها عروس میشوند…
عروسی از جنس سرما، از جنس آرامش
کوله بار این فصل پر از برف و پر از ترانه های بارانی است…
ترانه های بارانی هم کوله بار بارانی و غم خود را در این فصل میگذارند
این فصل روح لطیفی به شاهرگ هستی می بخشد
د
روزی پیش گوی پادشاهی به او گفت که در روز و ساعت مشخصی بلای عظیمی برای پادشاه اتفاق خواهد افتاد.  پادشاه از شنیدن این پیش گویی خوشحال شد. چرا که می توانست پیش از وقوع حادثه کاری بکند. پادشاه به سرعت به بهترین معماران کشورش دستور داد هر چه زودتر محکم ترین قلعه را برایش بسازند. معماران بی درنگ بی آن که هیچ سهل انگاری و معطلی نشان بدهند، دست به کار شدند. آنها از مکان های مختلف سنگ های محکم و بزرگ را به آنجا منتقل کردند و روز و شب به ساختن قلعه پردا
بازرگانى در زمان انوشیروان مى زیست و مالى فراوان گرد آورد. پس از سال ها، او که در مملکت نوشیروان غریب بود، تصمیم به بازگشت به دیار خویش گرفت، ولى بدخواهان، نزد پادشاه بدگویى کردند که فلان بازرگان، از برکت تو و سرزمین تو، چنین مال و منال به هم رسانده است و اگر او برود، دیگر بازرگانان هم روش او را در پیش مى گیرند و اندک اندک رونق دیار تو، هیچ مى شود. انوشیروان هم رأى آنها را پسندید و بازرگان را احضار کرد و گفت که اگر مى خواهى، برو؛ ولى بدون اموال.
گنج و سنگ نگاره کرمانشاه
سنگ نگاره آنوبانی نی ۱۲۰کیلومتریکرمانشاهسرپلذهاب
نقش برجسته هایی متعلق به یکی از چهار عنصر قومیزاگرس نشین در هزارهٔ سوّم پ. م. آنوبانی نی که الههٔ نشاط وعشقاز او یاد می شود بنامآشوری،ایشتارو درفرهنگسومری از آن بهاینانایاد می شود. این نقش برجسته، آنوبانی نی به همراه پادشاه لولوبیان و نه تن پیشوای اسیر را به تصویر می کشد. این اثر شباهت زیادی بهسنگ نبشته بیستونکه در دوهزار سال پس از آن ساخته شده دارد و به عقیدهٔ برخی
نام کتاب : قصه ها تصویری از گلستان
نویسنده : مژگان شیخی 
انتشارات : بنفشه
توضیحات :
کتابی که معرفی می کنم قصه های تصویری از گلستان می باشد که به زبان ساده آمده تا برای کودکان قابل فهم باشد و همانطور که می دانید نویسنده ی کتاب گلستان سعدی هست و این کتاب فقط به زبان مژگان شیخی می باشد کتاب دارای ۷۲ صفحه و۶ داستان به عنوان های ( غلام دریا ندیده ، شاهزاده کوتاه قد ، نگهبان جوان ، درویش طمع کار ، گدایی که پادشاه شد ، سفر دور و دراز ) است و مناسب گروه سنی
به دو تا بغض مرا یک شبه مهمان کردی
خوب شد حال مرا مثل زمستان کردی
تا کویری شدم از تشنگی لب هایت
آمدی از دل شب خواهش باران کردی
هر چه می خواست دلت با دگران بد بکنی
آمدی یک سره با این من بی جان کردی
تو اگر با دل من میل وصالت کم بود
پس چرا قلب مرا این همه ویران کردی
و اگر بند دلت گیر دلی دیگر بود
از چه اینگونه مرا بی سر و سامان کردی
راز یک عمر جدایی و غم و فاصله را
گوشه ی دفتر شعرم زده ، پنهان کردی
مانده بودم که بمانم ، بروم یا چه کنم
آمدی مشکل یک عمر من
دیر زمانی است که مردمان ایرانی و بسیاری از جوامع دیگر، در آغاز فصل زمستان مراسمی‌ را برپا می‌دارند که در میان اقوام گوناگون، نام‌ها و انگیزه‌های متفاوتی دارد. در ایران و سرزمین‌های هم‌فرهنگ مجاور، از شب آغاز زمستان با نام شب چله» یا شب یلدا» نام می‌برند که همزمان با شب انقلاب زمستانی است.
ادامه مطلب
پادشاهی می خواست نخست وزیرش را انتخاب کند. چهار اندیشمند بزرگ کشور فراخوانده شدند. 
آنان را در اتاقی قرار دادند و پادشاه به آنان گفت که: در اتاق به روی شما بسته خواهد شد و قفل اتاق، قفلی معمولی نیست و با یک جدول ریاضی باز خواهد شد، تا زمانی که آن جدول را حل نکنید نخواهید توانست قفل را باز کنید. اگر بتوانید پرسش را درست حل کنید می توانید در را باز کنید و بیرون بیایید».
پادشاه بیرون رفت و در را بست. سه تن از آن چهار مرد بلافاصله شروع به کار کردند.
 
زمستان فصلی است که وقتی از خواب بیدار می شویم هنوز همه جا تاریک است .
فصلی است که دوست داریم بخوابیم . زمستان یعنی شاید فردا سوخته باشم، شاید
هم قرار است یک عمر بسوزم …یعنی زهرا سرما خورده، یعنی زینب لباس پشمی
ندارد، فاطمه امسال هم چکمه نمی خرد. یعنی سیروان می خواهد دکتر شود و همه
سرما خورده ها را درمان کند. مریم هر روز کتک می خورد . یعنی معلم عزیزمان
یک سال پیرتر شد.
 
زمستان یعنی بابا جانمان با هزار امید شال گردنش را به دور گردن من
اند
به روزی یه پادشاهی یه چالش برای مردم میزاره (پادشاه باکلاس تشریف داشتن)
که بفهمه نجس ترین چیز روی زمین چیه و جایزه اش هم حالا دقیق یادم نمیاد
شما فرض کنین گرفتن تاج و تخت بوده :|

بعد این وزیر شاه هم برای دریافت پاداش از همه مردم نظرسنجی میکرد و نتیجه بیشترشون مدفوع انسان بود
بعد یه روزی داشت میرفت شکار که یه پیر مردی رو دید که کنار یه درختی نشسته بود و استراحت میکرد
بعد این وزیر با خودش میگه برم از این پیرمرد هم بپرسم شاید جواب بهتری داشت
میره
داستان کودکانه بز پادشاه
 
داستان کودکانه بز پادشاه : یکی بود یکی نبود ، روزی بود و روزگاری بود، توی یک مزرعه قشنگ و سرسبز حیوونای زیادی کنار هم زندگی می کردن. یه روز حیوونای مزرعه با هم تصمیم گرفتن برای اینکه نظم و انظباط بین حیوونا همیشه برقرار باشه و همه حیوونا با آرامش و راحتی کنارهم زندگی کنن، هرچند وقت یکبار یکی از حیوونا به عنوان پادشاه انتخاب بشه تا همه از اون حرف شنوی داشته باشن و به قانونایی که میذاره عمل کنن.بین این حیوونا یه بزی بو
داستانضرب المثل دشمن دانا به از نادان دوست
کاربرد ضرب المثل:
ضرب المثل دشمن دانا به از نادان دوست کنایه به افرادیست که در انتخاب دوست اشتباه می کنند و گرفتار می شوند.
داستان ضرب المثل:
در زمانهای گذشته، پادشاهی در شهری حکومت می کرد که بسیار رئوف و مهربان بود، پادشاه به ضعیفان کمک می کرد و جلوی زورگویی ثروتمندان زورگو را می گرفت. این پادشاه به خاطر رفتار منحصر به فردش دشمنان بسیار زیادی داشت. بسیاری از دشمنان او طی سال ها در لباس نگهبان حرمسرا
انشا ادبی درباره زمستان گذشت و بهار آمد
 
انشا ادبی زمستان گذشت و بهار آمد پایه دوازدهم صفحه 32
 
 
انشا شماره 1 : 
 
 
صبح با شنیدن آواز گنجشک هایی که بر روی درخت بودند از خواب خوش زمستانی بیدار شدم ؛ پرندگان زیبا با آواز خود خبر از رایحه ی جدیدی می دادند که به تازگی به مشامشان خورده بود . آن رایحه ، رایحه ی خوش بهار بود . 
 
هنگامی که رایحه ی بهاری به مشام انسان می رسد ، انسان از لذت شوق و احساسی که به او دست می دهد گویی بال در
موضوع انشا: اگر چه عاشق برفم بهار هم خوب است
ثانیه ها ,دقیقه ها,ساعت ها,روزها و شب ها,فصل ها و تمام اتفاقات خوب و بد این دنیا درگذرند. حتی به فاصله یک چشم به هم زدن. هیچ ساعتی برای هیچ فردی در هیچ جای دنیا متوقف نمیشود.چه در زمستان و چه در بهار.
خودم را و زندگی ام را در زمستان شناختم و پیدا کردم. فصلی که سادگی و یکرنگی را از او آموختم همان سفید پوش مهربان که برف و باران را به ما هدیه داد.
من عاشق برفم. زیبایی ای که در گلوله های برفی می بینم هیچ جا نمی
بنابر باور ایرانیان، خورشید در واپسین شب پائیز، یعنی آخرین شب ماه آذر، باز زاده میu200aشود و در نخستین روز دی ماه از فصل زمستان، خرید کادو شب یلدا خرید کادو شب یلدا طلوع میu200aکند. یلدا به زمان بین غروب آفتاب از ۳۰ آذر (آخرین روز پاییز) تا طلوع آفتاب در اول ماه دی (نخستین روز زمستان) گفته می شود. تلویزیون ها را خاموش و گوشی های تلفن خود را در این شب ها کنار گذاشته، اندکی به چهره عزیزان خود نگاه کنیم و آنها را بشنویم. مردم شهر مأمونیه در شب چله گوسفن
مانع در مسیر راه (فرصت)در زمان‌های قدیم، پادشاهی دستور داد تخته‌سنگی را وسط راه قرار دهند. سپس خودش در گوشه‌ای پنهان شد تا ببیند آیا کسی تخت‌سنگ را از سر راه برمی‌دارد. برخی از ثروتمندترین بازرگانان و درباریانِ پادشاه به آن نقطه رسیدند و بدون برداشتن تخته‌سنگ از کنار آن عبور کردند. بسیاری از مردم با صدای بلند پادشاه را به‌خاطر بستن راه سرزنش کردند، اما هیچ‌کدام برای برداشتن تخته‌سنگ کاری نکردند.سپس یک روستایی که بار
Berserk The Egg of the King 2012,Berserk: The Golden Age Arc I 2012,اکشن,انیمیشن برزرک 1 دوبله فارسی,برزرک,برزرک 1 داستان دوران طلایی تخم مرغ پادشاه,دانلود انیمه ژاپنی,دانلود رایگان انیمیشن,دانلود فیلم اول برزرک,دانلود کارتون جدید,دوبله فارسی,دوبله فارسی انیمیشن برزرک 1 داستان دوران طلایی,سایت دوستی ها,شمشیرزن,کارتون برزرک تخم پادشاهی 2012 دوبله فارسی,کالکشن انیمه برزرک,
ادامه مطلب
 
در زمانهای قدیم پادشاهی تخت سنگی را در وسط جاده قرار داد و برای اینکه عکس العمل مردم را ببیند خودش را جایی مخفی کرد. بعضی از بازرگانان و ندیمان ثروتمند پادشاه بی تفاوت از کنار تخت سنگ می گذشتند و بسیاری هم غرولند میکردند که این چه شهری است که نظم ندارد. حاکم این شهر عجب مرد بی عرضه ایی است و .با وجود این هیچکس تخت سنگ را از وسط راه بر نمی داشت . نزدیک غروب یک روستایی که پشتش بار میوه و سبزی جات بود بارهایش را زمین گذاشت و با هر زحمتی بود تخته سن
استان کرمانشاه از قدیمی ترین ست گاههای اقوام ایرانی و یکی از نقاط باستانی ایران است . بنیان کرمانشاه را به تهمورث دیوبند ـ پادشاه افسانه ای پیشدادیان ـ نسبت می دهند کسی که ریسندگی ، بافندگی و صنعت را به مردمان آموخت برخی از مورخین نیز بنای آن را به بهرام پادشاه ساسانی منسوب می دانند .
در هر حال شواهد باستان شناسی ـ از قدیمی ترین نشانه های تمدن در گنج دره هرسین تا آثار دوران مادی ، هخامنشی ، ساسانی و دوران اسلامی و پس از آن گواه آن است که منا
داستان سنگ و پادشاه
این قصه نشان می دهد که ما در زندگی مانع های بزرگ و کوچک داریم که برای رسیدن به موفقیت و هدف موانع را برداریم نه اینکه آن موانع را دور بزنیم برای خواندن این داستان قشنگ و زیبا به ادامه مطالب مراجعه بفرمایید.حکایت
یکی بود یکی نبود توی جنگل قصه ما شیرشاه که پادشاه جنگل بود خیلی لجباز و سرسخت بود. اون وقتی تصمیم می‌گرفت کاری رو انجام بده باید هر طور که بود اون رو انجام می‌داد و به نتیجه اون کار فکر نمی‌کرد و به خاطر این عادتی که داشت خیلی از اوقات توی دردسر میفتاد و حسابی گرفتار می‌شد. فیل که وزیر و دستیار شیرشاه بود همیشه نگران این عادت پادشاه بود. یک روز وقتی‌که فیل به دیدن شیرشاه رفته بود اون رو دید که زیر درختی نشسته بود و به آسمان خیره شده بود. فیل گ
 این ضرب المثل در مواردی بکار می‌رود که شخص فکر می‌کند تواناتر از دیگران است. داستان ضرب المثل: در زمان های قدیم که خانه‌ها حمام نداشتند، هر محله یک حمام عمومی داشت که تمام مردم شهر از آن حمام عمومی استفاده می‌کردند. این حمام‌ها سقف‌های بلند و گنبدی داشتند و حوضچه‌ای در وسط حمام که وقتی آب گرم در آن می‌ریختند، حمام بخار می‌کرد و صدا خیلی خوب در حمام می‌پیچید. یک روز صبح زود یک مرد به حمام عمومی رفت و دید کسی در
به نام تک میزبان منزلگه عشق!
درست در زمان عشق بازی پائیز بود , آتش عشق آذر به دل جنگل افتاده بود و جنگل تماما آتش رنگ بود اما سرانجام عشق , وصال نیست !
                      گر در سرت اندیشه ی وصال داری
                                           با سرنوشت خویش تو جدال داری
سرنوشت تنگ نظر چون شادی آنها را دید , دست دراز کرد و حکومت را از پائیز گرفت و دخترانش را با او به سفری دور فرستاد , زمستانی در عمق وجود جنگل به پا شد و سکوتی سرد برقرار !
پرند
گران‌ترین مدرسه جهان +عکس


گران‌ترین مدرسه جهان +عکس
آموزشگاه له روزه در سوئیس یکی از برترین آموزشگاه‌های جهان است. این آموزشگاه سال هاست از سرشناس‌ترین چهره‌های جهان میزبانی کرده است.
بسیاری از افراد معتقدند نرخ یادگیری دانش آموزان تا حد زیادی متاثر از شرایط تحصیل آنان است. درواقع هر اندازه شرایط تحصیل ایده آل‌تر باشد، احتمال موفقیت تحصیلی کودکان بالاتر است. برخی دیگر نیز می‌گویند وقتی استعداد در میان باشد، نیازی به امکانات فراتر

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها

باصفاترین تحلیل و سیگنال ارزهای دیجیتال پایگاه خبری آب ایران بلاگی برای فایل ها مطالب اینترنتی آهنگ هاي معروف علي هايپر آکادمی دیجیتال مارکتینگ رایان طرح ورزش آسان فیلم و سریال سردار مووی معنی اسم کودک دختر و پسر