نتایج جستجو برای عبارت :

در راه رفتن مدرسه بودم فکرم مشغول کاری بودکه کرده ام در راه مدرسه دوستم را دیدم

دیروز خیلی استرس رفتن به مدرسه را داشتم.بالاخره برای صبح روز مدرسه به سختی خوابیدم.خیلی خواب مدرسه رو می ديدم.صبح زود ساعت 5:30 بیدار شدم.نماز صبح خودم رو خوندم.صبحانه ام رو میل کردم.دندان هایم رو مسواک زدم.لباس های مدرسه ام رو پوشیدم و همچنین لوازم التحریرم رو در کیف گذاشتم.برای اینکه بدون استرس به مدرسه بروم در خانه دوستم رفتم.زنگ انها رو زدم.بعد از چند دقیقه در را باز کرد و به سمت مدرسه حرکت کردیم.بعد از یک ربع به مدرسه رسیدیم.دانش اموزان زیا
انشا صفحه ۲۱ کتاب نگارش فارسی پایه کلاس پنجم دبستان ابتدایی درباره درمورد خاطره ای که در آن مسئله ای یا مشکلی حل شده باشد
خاطره ای که در آن مشکلی حل شده باشد
انشا خاطره ای که در آن مسئله ای یا مشکلی حل شده باشد نگارش پنجم
خاطره ای که در آن مسئله ای یا مشکلی حل شده باشد آن روز با عجله کیف مدرسه ام را بستم کمی دیر کرده بودم سریع وارد سرویس مدرسه شدم وکناردوستانم نشستم وشروع به حرف زدن کردیم انروزاولین زنگ درس املا داشتیم خواستم قفل کیفم را باز کن
امروز روز اول مدرسه بود ، کل مسیر رو تو فکر بودم.که الان کجاس و مدرسه ی کجاس ، چکامیکنه، . یاد روز اول مهر سالهای قبل و .عجب روزهایی در پیش خواهم‌داشت .اما بازم‌از ته دلم‌خاستم هرجا هس موفق باشه و شاد.دلم گرفته بود موقع برگشت با یه سری ازآهنگهابغض کرده بودم
روز اول مدرسه رفتنم رو یادم نمی آد اما اولین واکسنی که تو مدرسه بهم زدن رو خیلی خوب یادم میاد.خیلی ترسیده بودم. بچه ها یکی یکی می رفتن یعنی برده می شدن دفتر و واکسن زده می شدن. تا اینکه نوبت من شد اما نرفتم معلم و ناظم اصرار می کردن اما نمی رفتم خلاصه همه بچه ها رفتن و من فقط مونده بودم که واکسن نزده بودم. گریه می کردم واقعا ترسیده بودم. یادم میاد بالاخره راضی شدم که برم. تو دفتر رو صندلی که نشستم یک نفر بود که داشت واکسن رو آماده می کرد آستینمو با
یکی از مهمترین نکات در مدرسه نظم است اگر ما در مدرسه بی نظم باشیم در نمره انظباط ما تأثیر می گذارد.
معمولا کسانی که به نظم اهمیت می دهند همیشه دانش آموزان ممتازی هستند.
ما در مدرسه نباید زیاد به دعوا و اذیت کردن دیگران بپردازیم زیرا ممکن است فکر ما را مشغول کرده وبه درس اهمیت کمتری بدهیم
روح دختر بچهساعت حدود دو نیمه شب بود و من که تازه از مهمانی دوستم آمده بودم، مشغول رانندگی به سمت خانه بودم. من در بیگو» واقع در شمال جزیره گوام» زندگی می‌کنم. از آنجایی که به شدت خواب آلود بودم. ضبط ماشین را روشن کردم تا احیانا خوابم نبرد. سپس کمی به سرعت ماشین افزودم، آن چنان که سرعت.
بازمی آیدصدای مدرسه
بانگ شادی هوی وهای مدرسه
مرغ دل پر می زنداز اشتیاق
درهوای با صفای مدرسه
زنگ تفریح است و خوش پیچیده است
عطر بازی درفضای مدرسه
بوی مهرومهربانی می دهد
ماه مهروابتدای مدرسه
از میان خاطرات کودکی
می روم تا جای جای مدرسه
ناظم مدرسه می گوید سلام
بچه های با وفای مدرسه
جایتان درقلب ما ،خوش آمدید
پایتان برچشمهای مدرسه
اینقدر ریتم اتفاقات این چند وقت اخیر بالاست که نمی‌دانم روی کدام تمرکز کنم، فقط این که امروز دم مدرسه معلم لیلی گفت که این بچه چند تا سرفه کرده و بنا به پروتکل جدید نمی‌تونه بیاد مدرسه، من اینطوری بودم: دست شما درد نکنه، من که می‌دونم این بچه مریض نیست (محض احتیاط برگشتم خانه و عکس جواب منفی سلف تست هم براشون فرستادم) ولی کی می‌دونه اگه همینطوری بیاد مدرسه مریض نمیشه :-|
حالا بچه چطور بود؟ بغض، اشک، آه که من می‌خوام برم مدرسه! 
دو قدم مانده به ماه: من و مدرسه
بچه که بودم، شادی از من جدا نبود. همۀ جهان برایم نور بود و آویختن به هر چیز، رنگ و بوی سرزمین های تازه و ناشناخته را میداد. بازی های کودکی، همچون چشمه ای زلال بود که قهر و آشتی هایش، ضمیر درونم را به جوشش درمی آورد، و من آبی روان میشدم که پای هر سپیدار میپیچید، تَن اطلسی ها را می شُست و گَلوی قناری ها را تَر میکرد تا هر صبح نغمه سرایی کنند.
تا این که به سن مدرسه رسیدم. پاییز بود. فصل پاییز برای من صحنۀ بازی با رنگ ها ب
زمستان سال ۱۴۰۲ یا ۳ بود. واضح یادم نیست. هفته‌ی سرد و کولاکی‌ای بود. یک هفته‌ای بود همه جا سفیدپوش بود. شب سوم یا چهارم یخبندان‌های آن زمان بود که خواب برف سنگین ديدم.در خواب ديدم: داشتم برف‌بازی می‌کردم که ناگهان از سایه‌ی سرد و تاریک دوردست پسرعمویم هم آمد و شروع کرد راه رفتن روی یخ‌ها و برف‌ها. خِرت‌خِرتِ صدای خُرد شدن یخ‌های برف صدای دلنشینی در فضا منعکس کرده بود.»داشت از کنارم می‌گذشت که مادرم برای رفتن به مدرسه بیدارم کرد. اتفاق
بیزاری نوجوان از مدرسه رفتن چه کنیم؟
آیا نوجوان شما مدام می گوید که از مدرسه رفتن متنفر است؟
آیا در مورد معلم ها، همکلاسی ها و بی فایده بودن درس ها غر می زند؟
آیا افرادی که در مدرسه هستند را دورو می داند، و نمی تواند دوست خوب پیدا کند؟ اگر اینچنین است، به عنوان والدین احساس نگرانی و خستگی دارید. شما می خواهید که به فرزند خود کمک کنید، اما هر چقدر سعی می کنید موفق نمی شوید.
در مورد بیزاری نوجوان از مدرسه نگران نباشید!کسانی که با نوجوانان کار کرد
من رو دیدن بیخیال داداشم شدن میگن تو رو خدا مارو تو برسون میگم بابا سرویس مدرسه اونه نه من فقط وقت های میام که برادر کار دارنول کن نیستن که میگن با تو حال میده مدرسه رفتن و برگشتن آزفنداک با تو خوش میگذره میگم با من چه بودنم من خودم باورم نمیشه 
گذری بر دوران مدرسه تو مدرسه بچه آرومی بودم  البته پیش دبستانی رو فاکتور بگیرید چون خیلی دسته گل به آب میدادم  و بعضی هارو کتک میزدم  ولی کم کم آروم و سر به زیر شدم :)  فقط با چند نفر که بچه های خوب و درسخونی بودن  دوست بودم.چون خودمم از اول ابتدایی درسخون بودم کاري به کسی نداشتم سرم تو کار خودم بود. چون شهرمون کوچیک بود از هر مقطعی فقط یه مدرسه داشتیم یعنی یه مدرسه ابتدایی یهمدرسه راهنمایی و یه مدرسه دبیرستان  بخاطر همی
مدرسه آهسته گامان سیریک در سال 1383 تاسیس شده است. درحال حاضر ٣۶ دانش آموز دراین مدرسه درپایه های تحصیلی پیش دبستانی،، اول، دوم، سوم، چهارم! پنجم، ششم. دهم به مخلتط مشغول به تحصیل هستند. این مدرسه دارای ۵آموزگار، یک دبیر، یک مدیر، یک معاون، ویک خدمتگذار میباشد که تمام تلاش خود رابرای آموزش وتربیت این دانش آموزان به کارگرفته اند
سلام من در مدرسه شما درس میخوانم و از کلاس دوم تا ششم در مدرسه شما هستم من خیلی از شما و معلمان و بقیه همکاران راضی هستم و مدرسه خودم را دوست دارم.
از نظر من مدرسه خوب مدرسه ای است که زنگ تفریح غذاهای سلف سرویس داشته باشد. مدرسه خوب مدرسه ای است که معلمان خوبی مانند خانم نایبی و . داشته باش. مدرسه خوب مدرسه ای است که در کلاس آن کولر اسپلیت و صندلی های بسیار بزرگ داشته باشد و در بوفه مدرسه همه نوع خوراکی را بیاورند و وسایل را به قیمت پایین تر بفرو
من از دیروز که از سر خاک مادربزرگم برگشتیم، تو خبر خوندم که قرار شده، مدرسه‌ها از شنبه باز بشه. خیلی خسته بودم و دیشب زودتر خوابیدم. صبح با صدای آهنگی که از بلندگوی مدرسه پخش شد، بیدار شدم، بعد از نیم ساعت آهنگ که با صدای بلندی هم پخش می‌شد، ديدم که بچه‌ها به همراهی والدینشون میرن تو مدرسه و بعد از نهایت چند دقیقه با والدینشون بر می‌گردن خونه.
مدیر مدرسه هم بعد از یک ساعت دوباره مدرسه رو تعطیل کرد و همه رفتند خونشون. جالب اینجاست که همون بچه
فعالیت ۱۵۰ مرکز و مدرسه غیردولتی در اندیمشکدر حال حاضر ۶۱ مرکز پیش دبستانی،۴۵ مرکز زبان خارجه، ۲۳ مرکز علمی آزاد، ۱۵ مدرسه غیردولتی روزانه و ۴ مدرسه از راه دور در شهرستان اندیمشک مشغول فعالیت هستند لذا از خانواده ها انتظار می رود کودکان خود را فقط در مراکزی که مجوز رسمی از آموزش و پرورش دارند ثبت نام نماینداندیمشک - گوگل
امتحان تیزهوشان یکی از مهمترین رویداد های من در زندگیم بوده است.
من در روز 26 خرداد 1400 امتحان تیزهوشان رو دادم و.
روز 30 تیر در حال شام خوردن بودم که برادرم خبر قبولیم در تیزهوشان رو داد. من در مدرسه ی استعداد های درخشان شهید دکتر رمضانخانی قبول شده بودم.
اما در آن مدرسه سریع به خاطر شعر هایم و طنز بودنم بین بچه ها معروف شدم
نزدیك آخر های سال شده است و چند روز دیگر تعطیل می شویم.من سال دیگر در مدرسه ای كه الان در آن درس می خوانم نیستم.هم ناراحت هستم و هم خوشحال.ناراحتی ام برای این است كه دیگر دوستانم ،مدرسه ام و معلم هایم را نمیبینم و خوشحالی من هم برای این است كه به یك محله ی جدید می رویم.
سلام دوستای عزیزم. من چند روز پیش به تولد دوتا از دوستام دعوت شدم و رفتم. یکیش تولد دوستم نازنین دختر خانوممون و دومی تولد دوستم یگانه که مامانش نماینده کلاسمونه.
حالا یه کمی در مورد مدرسه ام میگم . ما امروز یک جشن داشتیم (جشن عید غدیر خم)بهمون خیلی خوش گذشت تازه پذیرایی هم شدیم . یه چیزه جالب ،من زنگ ورزش ها با دوستام خاله بازی هم می کنم . همه املاهام هم تا حالا بدون غلط بوده .من درس جمله سازی رو بیشتر از درس های دیگم دوست دارم . ما امسال درس هامون
تقدیم به زیبا مریدی مدیر مهربانمدیر مدرسه فقط مدیر مدرسه نبودمدیرمدرسه مادر مدرسه بودغم خوارو مونس شاگردان کمششنیدم که نان آور مدرسه بودشاید به دل غم مسافت شاگردانش داشتهزینه کتاب و خرج راهشان عهده داربودلبخند پرمهری به لب داشت گوئی که ذاتش فرشته بودمدیر مدرسه مدیرتمام شهربودمدیر مدرسه زن تمام عیار بود ( آلاء )
از حق نگذریم یونیفرم مدرسشون واسه پسرها از یونیفرم مدرسه های ایران واسه پسرها ضایع تره ولی خب یونیفرمشون واسه دخترا خیلی خوبه یاد دوران مدرسه بخیر از ۱۲ سالگی این سایت بودم الان دانشگاه میرم
با بیزاری نوجوانان از مدرسه رفتن چه کنیم؟
آیا نوجوان شما مدام می گوید که از مدرسه رفتن متنفر است؟
آیا در مورد معلم ها، همکلاسی ها و بی فایده بودن درس ها غر می زند؟
آیا افرادی که در مدرسه هستند را دورو می داند، و نمی تواند دوست خوب پیدا کند؟ اگر اینچنین است، به عنوان والدین احساس نگرانی و خستگی دارید. شما می خواهید که به فرزند خود کمک کنید، اما هر چقدر سعی می کنید موفق نمی شوید.
در مورد بیزاری نوجوانان از مدرسه نگران نباشید!کسانی که با نوجوانان
با بیزاری نوجوانان از مدرسه رفتن چه کنیم؟
آیا نوجوان شما مدام می گوید که از مدرسه رفتن متنفر است؟
آیا در مورد معلم ها، همکلاسی ها و بی فایده بودن درس ها غر می زند؟
آیا افرادی که در مدرسه هستند را دورو می داند، و نمی تواند دوست خوب پیدا کند؟ اگر اینچنین است، به عنوان والدین احساس نگرانی و خستگی دارید. شما می خواهید که به فرزند خود کمک کنید، اما هر چقدر سعی می کنید موفق نمی شوید.
در مورد بیزاری نوجوانان از مدرسه نگران نباشید!کسانی که با نوجوانان
از دو مرد دو خاطره متفاوت از گم شدن مداد سیاه‌شان در مدرسه شنیدم.
مرد اول می‌گفت:چهارم ابتدایی بودم. در مدرسه مداد سیاهم را گم کردم. وقتی به مادرم گفتم، سخت مرا تنبیه کرد و به من گفت که بی‌مسئولیت و بی‌حواس هستم. آن قدر تنبیه مادرم برایم سخت بود که تصمیم گرفتم دیگر هیچ وقت دست خالی به خانه برنگردم و مداد‌های دوستانم را بردارم. روز بعد نقشه‌ام را عملی کردم. هر روز یکی دو مداد کش می‌رفتم تا اینکه تا آخر سال از تمامی دوستانم مداد برداشته بودم.
به نام خدا
روستای فخره و علی اباد داری مدرسه ابتدایی قدیمی بود مدرسه قدیمی و دارای بافت فرسوده بوده است
عنایت پروردگار یکی از خیرین محترم کلنگ ساخت مدرسه را در سال1398 زدن 
مدرسه در تابستان 1400 افتتاح گردید عکس های افتتاحیه مدرسه در لینک زیر
https://drive.google.com/drive/folders/1vGFYIVgAwubg9_wZJ7tPe2Vzf5Xgj0O8
    دیشب که من رفته بودم مهمونی/معاون مدرسمونو ديدم    از ترس اینکه گیر و غر شروع شه/نگاهمو از تو چشاش دز ديدم
    یواشکی از گوشه ی چشم اون/تا گوشه راست اتاق خزیدم    خیال میکردم که منو ندیده/هول شدمو میزو جلوم نديدم
    پا زدمو خوراکی ها رو ریختم/با خجالت لبامو زود گزیدم    یهو همه نگاها،برگشت سمت بنده/کاشکی میشد آب بشم یا بشم پرنده
    ناظممونو ديدم برگ توتون میکشه/میون اون هیاهو خط ونشون میکشه    نمره انظباطو 3 نمره کم میکنم/بزار بیای مدر
سلام من اولین پست خود در وبلاگم است اسم من حسین است من 20 سالم است و در رشته MBA دانشگاه علمی کاربردی کیش دانشجوه هستم من می خوام خاطراتم را با همهای دوستان و همه افرادی که می خواهند در مورد زندگی من بدونند در این وبلاگ براتون بزارم می خوم از اول زندگیم و از اونجای که اتفاقات برام پیش اومد براتون بگم .من یه پسر 6 ساله بودم و یه پسر شیطون که هیچکی بجز خودش براش مهم نبود یه پسر که همیشه بخاطر درگیری با بچه های هم سم خودش مورد تمسخر دیگران و بزرگان بود
یك مطالعه نشان می دهد كه پنج عامل اصلی مرتبط با این فوبیا، شامل موارد زیر است:اضطراب اجتماعیاسترسافسردگیعوامل تحصیلیعوامل خانوادگیبا توجه به این موارد، وقتی كودك از رفتن به مدرسه می ترسد، والدین باید موارد اساسی را كه ممكن است در این ترس نقش داشته باشد در نظر بگیرند، ازجمله:جابجایی، مانند رفتن به مدرسه جدید، بالا رفتن مقطع تحصیلی و شروع كلاسهای جدیدتغییر در زندگی خانوادگی مانند اسباب كشی، طلاق، مرگ یا رویدادهای احتمالی آسیب زای دیگرنگر
با سلام خدمت همه اعضای وبلاگ خانواده برتر
بنده ویژگی های جسمی خاصی از دوران کودکی  و نوجوانی داشتم که منو از سایر همسن هام و همکلاسی هام متمایز می کرد. بنده از کودکی درشت هیکل و تپل بودم که این باعث بیشتر نشون دادن سنم میشد و همین باعث میشد همسن هام منو بین خودشون راه ندن و منو از خودشون ندونن، به خاطر همین از همون اول دوستان زیادی نداشتم و منزوی بودم و دستمایه ی خنده و تمسخر دیگران بودم
این امر در 11 سالگی بنده با ریش درآوردن زود هنگام صورت ب

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها

بورس اوراق بهادار تهران سبز آبی بلاتکلیف هواداران استاد گیتار آقای امیر کریمی مرکز آزمونها نفس دوباره سوال sdsadas المنطق مهندس مسافر دفترچه شخصی سید محمد امین هاشمی